ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 14.03.2010, 11:19
آشفتگی در تحلیل‌ها و نگاه‌ها

محسن نصیری
جنبش سبزهمه را غافلگیر نموده بویژه آنانکه در زمان نبوده و از تغییرات حاصله در نسل، جامعه و حتی دیدگاهها "شوکه" شده‌اند، چه بسیار بخاطر دوری از صحنه "هرچه دل تنگشان خواسته گفته و می‌گویند" در حالی که واقعیت امر دیگری است. نفی طبقه و طبقات و گروهها و قشرهایی به هرعنوان دور از خردگرایی و تحلیل است. تحلیل با شعار تفاوت دارد. گسست از گذشته هم علیرغم شعارها براحتی نه میسر است و نه ممکن، اگر چه امروز بامسایل جدید روبروییم. چه، مطالبات خواسته‌های یکصدساله "دموکراسی و عدالت" هنوز هم پابرجاست. در دوره‌ای به هر طریق حتی با دموکراتیزه کردن تفاسیر قرانی تا.... که متخصصین خودرا از نظری دارد تلاش‌هایی شد، که البته "سیاست و مدیریت جامعه" هم به همچنین، که متخصصین‌اش را باید به بازی گرفت، وگرنه با التقاطی روبرو می‌شویم و شدیم که حاصلش بعد از سی سال امروز است با دولتی که همه در آمد ملی را یکنفر که معلوم نیست از کجا آمده در اختیار گرفته است. حتی مجلس منتصب هم خطررا احساس کرده و... بدینگونه بعد از انقلاب شاهد درهم ریختگی سیاست و فرهنگ و مدیریت و.. شده‌ایم. که هنوز ادامه دارد ولی امروز نسلی دیگر فریاد کرده "بس است" که با خشونت روبرو شد. بدون توجه بدین روند هر تحلیلی جوابگو نیست.

عده‌ای گرفتارتوهماتی شده که شاید اشتباهاتی از اطلاع رسانی‌ها و یا رشد وآشفتگی ارتباطات بوده. ولی در هرصورت نمی‌شود گفت این جنبش دنباله مطالبات انقلاب ۲۲ بهمن هم نیست چه هنوز "آزادی و دموکراسی و پیشرفت و...." جزو هدفهاست. که همه مردم ایران مگر اقلیتی "جیره خوار چاههای نفت" بدانها باور دارند.

در چند روز گذشته نویسنده‌ی محترم و مدعی جامعه شناختی "آقای برقعی" تحلیلی ارائه دادند که در بعضی سایتها بنام "پایگاه طبقاتی در جنبش سبز" منتشر شد که اصلا جنبش سبز علیرغم تبلیغاتی که شد، متعلق به یک طبقه و یا طبقاتی نبود، آنرا به یک طبقه و گروه و قشر.... تقلیل ندهیم "

این مقاله اگر چه حقایقی را با خود داشت، ولی بعضی نظرات نیاز به نگرش تاریخی داشت، بیش از اینکه به جامعه شناسی نیاز داشته باشد، و حتی جامعه شناسی تاریخی. نگرش تاریخی هم نیاز به تعمق در نوشته‌های باقیمانده از گذشته و حتی بازماند گان ان ایام که "بازیگران تاریخی و یا آنها که در صحنه بوده‌اند بهتر حوادث را به تصویر می‌کشند"‌(هانا آرنت) (۱). بعضی از بازیگران و شاهدان هنوز درقید حیانند که باید از آنها بهره گرفت، آنگاه باید به، علل وعوامل پرداخت که "امروز سروکار ما با فلسفه تاریخ است"(۲). این بررسی‌ها فکر نمی‌کنم هیچکدام انجام شده باشد. در ضمن آیا نگرش طبقاتی که مارکسیستی است مورد تایید آقای دکتر برقعی است؟ چرا دیگران را منع کرده‌اند؟!! تناقضی که در این سه مقاله به چشم می‌خورد. تناقضی و آشفتگی‌ای که در صحنه اطلاع رسانی هم در سایت دولتی‌ها قابل مشاهده است.

در مقاله‌ای جایی دیگر و شخصی دیگردر نقد موسوی از قول او، می‌گوید "سرمایه داران زالوصفت را با خرده بورژواها خداجو مینامد" (۸) - اولا کجا موسوی این التقاط "متناقض" را انجام داده؟!! ثانیا - که خرده بورژوا چگونه زالو صفت شده است؟!! و یا جایی دیگر گفته "موسوی مورد حمایت بنی صدر است" که همه می‌دانند موسوی هرگز مورد تایید بنی صدر نبوده است. به ویژه امروز که موسوی با همان قانون اساسی و.... مبارزه‌اش را ادامه داده و می‌دهد، و قانون شکنان را رسوای خاص وعام و با بن بست روبرو می‌کند وکرده است. شگردی که بعضی از درک آن عاجزند، امری که باعث انحراف و شکست انقلاب اسلامی هم شد. که همین قانون پراز تناقض هم اگر اجرا میشد حداقل انتخاباتی بدینگونه مخدوش نداشتیم. آنچه موسوی را از اول با تمام احوال برجسته کرد آنجا بود که در جواب حسن آیت از طرفداران بقایی، نماینده مجلس اول که گفت "جمهوری اسلامی آدم نداشت که برای وزارت خارجه‌اش حسین موسوی را پیشنهاد کرده است؟!" موسوی که آن زمان سردبیر روزنامه "جمهوری اسلامی" هم بود، گفت "نسل ما مبارزه را در زمان مصدق آغاز کرد، ما چه بخواهیم وچه نخواهیم مصدق قهرمان ملی شدن نفت بود" سخنی که در آن زمان و آن شرایط گروه‌هایی را به شدت "متحیر و شوکه" کرد(۸). بویژه که رهبران حزب جمهوری اسلامی از ابتدا به مصدق نظر خوشی نداشتند علت آنرا باید از خودشان پرسید. زیرا که مصدق روحانی نبود و این "حمیت قسمتی" که نظامی‌ها هم دارند یکی از مشکلات روانی غالب روحانیون است تا جایی که گاهی بعضی می‌گویند "کاشانی طرح ملی شدن را داد و بعضی نواب صفوی!!!" هرچه بود کارهیچکس جز مصدق نبود که با ظرافتهایی انجام شد وجهان دربرابرشایستاد. زیراکه او حقوقدان "حقوق مدرن" با شناخت غرب، ودرک روح زمان که بعد از جنگ دوم جهانی حکومتهای سوسیال دموکرات در جهان حاکم شد ه بود، در انگلستان با حکو..مت حزب کارگر صنایع بزرگ ملی گردیده، مصدق باتکیه به همان قوانین طرح ملی شدن نفت را که شهید دکتر فاطمی داد به مرحله اجرا در آورد.و....

امروز آشفتگی در تحلیل‌ها تا بدانجاست که طبقات محروم و فرودست نفی شده، گروههای چپ و بویژه چپ مذهبی مارکسیست تلقی گردیده، و یا تحت القائات آن ایدئولوژی بوده، و در نهایت طالقانی نویسنده‌ی پرتوی از قر آن، که نظر خودرا "پرتوی" ونه بیشتر نامیده است، آقای برقعی بخاطر کتاب اسلام و مالکیت نقد کرده، آنرا تحت تاثیر مارکسیسم و مارکسیستها معرفی کرده‌اند!! شاید در آینده قران محمد و خدا را هم چنین کنند؟! درهرصورت کتاب دینی مردم ایران " قرآن" به قسط وعدالت وکرامت انسان و... بیشتر پرداخته است. آیا چنان نبوده است که اکثریت اعراب در آن زمان از فرودستان بوده‌اند، در برابر اقلیتی در زندگی قبیله‌ای و خوانین فرادست...؟ که نمونه‌اش را هنوز عده‌ای می‌خواهند اعمال کنند. در حالیکه می‌دانیم ما هزار سال پیش نوعی نگرش "برابری طلبانه" از سوی مزدکیان و... قبل از همه را داریم. در زمانیکه هنوز مارکس کتاب سرمایه را ننو شته بود، کتابی که متعلق به دوران مدرن است و شاید ربطی به گذشته ندارد و نمی‌شود گفت موارد مثبت و منفی ندارد. درعین حال که آنهم با شراط جدید سرمایه داری و طبقات اجتماعی امروزو... مورد نقد بعضی هم هست ومطلق نیست.

در ضمن دیدگاههای "ماکس وبر" هم برای ما مطلق نیست، که امروز ما با "عدم قطعیت" و با "جامعه شناسی‌ها" روبروییم "زیرا که از فصیلت و دین توقع بر آمدن سرمایه داری غیرممدکن است" (۳) آیا نظرات اورا سرمایه داری بر آمده از بورژوازی مصادره به مطلوب ننموده است؟!! " دیدگاههایی که آقای برقعی از آن استفاده کرده است، وگروههای ملی و مذهبی را نقد نموده است، در صورتیکه دیروز و امروز هنوزهم همین‌ها در طیفها‌ی مختلف زمینه ساز مطالبات امروز جنبش سبز و در جنبش‌های گذشته بوده‌اند تا جاییکه "فرصیه تکامل" را از تفاسیر خود بر کشیده، با استدلالاتی که حتی مورد تایید روحانیت هم قرار گرفته است.(۷) و با این امر بسیاری تابوهای ذهنی وارتجاعی گذشته شکست.

لازم به ذکراست که آقای برقعی نیروهایی را بویژه "ملی مذهبی‌ها" بخاطر حمایت از فرودستان مورد نقد وهجو قرار داده است. در ضمن تحت تاثیر مارکس و مارکسیسم، در صورتی که کسی که مسلمان است مارکسیست نمی‌تواند باشد وهمچنن لیبرال، اگرچه لیبرال‌منش می‌تواند باشد، که اینها هر کدام از نظر مبانی با هم تفاوت دارند. اینجاست که جامعه شناسی جواب نمی‌دهد.

و اما "جنبش سبز و جامعه مدنی" را به جنبش یک طبقه حتی طبقه متوسط نباید تقلیل داد که چنین نیست، اگر درمتن جامعه در تهران بویژه بودید نگاهتان غیر ازاین بود، که من از آنجا با شما سخن می‌گویم. واما در جامعه شناسی که بی‌طرفی یکی از اصول پژوهشی است، بویژه که بیشتر با "واقعیتها " و نگرش اثباتی "پوزیتیویستی" و نه ایدئولوژیک روبرو هستیم، این امر دقت بیشتر لازم دارد. چه، جامعه شناس باید دربسیاری موارد در همان محل بوده باشد(۴). ولی سرعت حوادث و وقایع امروز اجازه بودن را برای همه شاید میسر نسازد. منتها تبلبیغات حکومتها و جوسازی‌ها را هم با رشد ارتباطات باید درنظر گرفت. که اطلاعات را دگرگون ارائه می‌دهند. که من فکر می‌کنم اطلاعات آقای نویسنده عجولانه انتخاب شده و یا القایی بوده است.

لازم به گفتن نیست که هیچ روشنفکری نمی‌تواند از نگرش آرمانی "ایدئولوژیک" در جامعه‌ای مثل ما فارغ باشد، چه در کشور عقب افتاده، استعمار و استبدادزده، و استثمار داخل و خارج شده، با اقتصاد "غارتی معیشتی" که اکثریت مورد تبعیض و ستم است، نمی‌شود بی تفاوت زیست. بعلاوه که بسیاری از روشنفکران ما از طبقات فرودست و"زحمتکش" بوده‌اند. طبقه‌ای که نباید بدانان توهین نمود حتی اگر قلیلی بد اخلاقی کنند، مگر در طبقات فرادست همه معرف ارزشهای اخلاقی‌اند؟!! که آقای برقعی فرودستان را نفی و فرادستان راتایید نموده است.

شادروان دکتر عظیمی اقتصاددان مشاور اقتصادی خاتمی در سوییس در همایشی درباره‌ی کشور ما در ده سال قبل گفت " طبقه‌ای غارت می‌کنند و طبقه‌ای زندگی معیشتی‌شان هم لنگ است" نقل به مضمون. در جامعه‌ای که طبقا ت اجتماعی هنوز هم چنانکه شاید و باید شکل نگرفته، و با دیدگاههای مارکس هنوزهم نمی‌خواند. مواردی که آقای برقعی ذکر کردند بنظر من. نیاز به بررسی از نظر فکری هم دارد که از ایدئولوژی و... صحبت نمودند که همه اینها می‌تواند کتابهایی را شامل شود.

چه، تاریخ یکصد ساله گذشته ما تاریخ جانفشانی‌های کنشگران اجتماعی و سیاسی و حتی فرهنگی اندیشمندانی در جامعه‌ای‌ست که هنوز در فضا‌ی قبیبگی وعقب افتاده تنفس می‌کرد، و ساختارهایی که برای انسان فی نفسه هیچ حق و حقوقی قائل نبود. بنا براین کارسیاسی و روشنفکری جز اینکه از حداقل زندگی هم بگذری نبود و یا چون نمونه‌ای "صادق هدایت" و....، که در پاریس خود کشی کرد، صادقی که خود نه تنها از طبقه متوسط بلکه از طبقه "بالا" بود.

در برابرآن سازمان‌ها و کنشگرانی که مقاومت و مبارزه هم بالاخره نموده‌اند، بنابراین داوری از راه دور براحتی ممکن نیست. دردوران گذاری که سخت پیچیده بوده و می‌باشد، و در ضمن ادامه دارد که ادامه‌اش در جنبش سبز امروز متجلی است. جنبشی که بخش اعظمش تحت الشعاع نسلی جدید و مدرن که حاصل تحصیلات عالی و تفکرات "مدرنیته" است که مهمترینش "رواداری" است. مدرنیته‌ای که مبنای اولیه‌اش "تغییر" است"، "اندیشه‌ای که حتی خودرا هم نقد می‌کند"(۹) و معلوم‌ است در کشور سنت زده و خرافات زده بر نمی‌تابند، همانگونه که شاه انقلاب نسل قبلی را بر نمی‌تابید.

"قسمت دوم" از انقلاب مشروطه گروهی از روشنفکران حتی نظرشان به سوسیال دموکراسی معطوف شد که شاید ایدالی و وارداتی و زود بود، ولی در دهه بیست که جهان به نسبتی تغییر کرده و جنگ جهانی برای ما مدتی فضای باز سیاسی آورد، محمد نخشب نظریه پرداز نهضت خداپرستان سوسیالیست نوشت "سوسیالیسم و دموکراسی دو جلوه از یک حقیقت حکومت مردم بر مردم است" (۵) در حالیکه همسایه شمالی با سوسیالیسم روسی بخش اعظم روشنفکران را فریفته بود که در نهایت دیکتاتوری پرولتاریا می‌خواستند در کشوری که اصلا صنعتی نبود.

با تمام حرفها بدنه حزب توده آرمانگرا ولی غالبا ازطبقات محروم بودند. درشرایطی که هنوز حکومت "سایه" دراختیار دربار پهلوی بود وفروغی اندیشمند معروف از جمهوری گذشت و محمدرضا را شاه نمود که جرات نکرد در چنین جامعه عقب افتاده به پیشنهاد متفقین که "رییس جمهور شود" گردن نهد.

از طرفی سید ضیاءالدین طباطبایی با حزب خود، و حمایت علنی انگلیسها فعال و به دربار پهلوی و شاه جوان در حکومت مداری خط می‌داد، با اینحال ما تا حکومت ائتلافی میان چپ و راست راهم تجربه کردیم، در حالی که احزاب سیاسی هم فعال بودند در چنین شرایطی هیچ عاقل و وطن دوستی نسخه انقلاب نمی‌پیچید. از افشاگری‌های شادروان خلیل ملکی و انورخامه‌ای و...هم دراین مقطع نمیتوان غافل بود که روسیه استالینی و لنینی "سرمایه داری دولتی" را بجای حکومت سوسیالیستی اجرا کرده رسوا نمودند، چنان نبود که همه انقلابی و بی هدف باشند.

باید به ریشه‌ها‌ی تاریخی "انقلاب" پرداخت که انقلاب ایران از کودتای ۲۸ مرداد شروع شد. امریکه امروز همه کس حتی آمریکایی‌هاهم قبول دارند و بارها تکرار کرده‌اند. که این آرمان‌ها و دموکراسی حاکم زمان مصدق برای نسل جوان نوستالوژی شد. هنوز هم هست. بعد هم مارکسیسم روسی که از اول سیاسی بود و فریبنده، برای کشوری با دوطبقه اجتماعی که هنوز بیشتر نداشت "حاکم و محکوم" عده‌ی قلیلی غارت می‌کردند مابقی با نگرش شاهانه تاریخی نظام "ارباب و رعیتی" شاه همچنان سایه خدا بود و مابقی اصلا بحساب نمیامدند. اگر این اواخر تغییراتی بخاطر فشار کند‌ی رییس جمهور دهه هفتاد امریکا و دموکراتها در دوره‌هایی منجمله... دردهه چهل شد بازهم در اقلیتی محدود ماند.

فضا چنان بسته بود که همه به خدا پناه میبردند، خانه خدا مسجد بود و روحانیت طبعا هنوز دارای مشروعیتی که کاش درپاریس با روشنفکران مدعی همدم نمی‌شد، که هرکدام آنها کارشان جای نقد ریشه‌ای دارد. چون نیک بنگری آن سه نفر هم حتی هم را قبول نداشتند، حتی نتوانستند درایران روند حرکت را مدیریت کنند چه هرکس فکر آن بود که زودتر سوار مرکب قدرت شود، تمام "کاسه وکوزه" را نباید سرداخلی‌ها شکست. طبقه‌ی کوچک تازه پایی که همیشه مرغ عزا وعروسی بود و قربانی شده است. فقط ابراهیم یزدی درداخل سازمان "نهضت آزادی" را داشت، دونفر دیگر را هرگز ما نه برنامه ونه مشاورانشان را نشناختیم. اظهار نظر با مقاله‌ای کاملا احساسی در شرایط فعلی، که واکنشی به امروز ما ست که میتواند شاید موجه باشد ولی نه برای جامعه شناس وبویژه مدعی روشنفکر دینی ومتعهد که حداقلی باید بیطرف باشد..ه وجود فرودستان مزدورکه ایشان ذکر کرده.بخاطر عقب ماندگی که بخاطر بیکاری درشهرها سرگردان و درمانده‌اند باید راه حل آنرا جست، اینها "قربانیان اجتماعی‌اند" تا این قربانیان هستند ماروی خوش نمی‌بینیم، اگرچه ازشان سوءاستفاده هم بارها شده است.

علت اینست که در کشور نفتی هنوزهم عده‌ای غارت می‌کنند. اگر بورژوازی و یا طبقه متوسط درست داشتیم این قربانیان که بخاطر بیکاری که بشهر‌ها می‌آمدند، "آموزش مدنی دیده تا لومپن نشده ودر اختیارقدرت سرکوبگر قرار نگیرند" (پی یر بوردیو) (۶) ولی افسوس که بورژوازی ما اندک و غالبا دلال بودند. طبقه متوسطی بدبختانه در کار نبود، ماهنوز حلبی آباد و حصیر آباد درشهرها منجمله تهران فراوان داشتیم، اکثریت جامعه هنوز در روستا، قبایل بازندگی عشیره‌ای سر می‌کردند، هنوزهم در بعضی شهرستانها وحتی تهران از این حلبی آباد و...داریم "محلات خاک سفید"

در ضمن تبارشناسی روشنفکری اندک ایران را باید بنگرید که از کجا بر آمده‌اند، شریعتی از کویر برآمد و چون به شهرهای آن روزی رسید بدتر از کویر از فساد "مرداب" بود. حتی کتاب شعری بنام "میعاد در لجن" داشتیم. نصرت رحمانی "و در کتابی دیگر" دراین مرداب که هر غوکی است آلوده – که هر موجی است بیهوده – که مدفونم بدامان لجن‌ها، که محصورم به دالان جگن ن‌ها، خدارا آفتابی آشیان سوز، بسوزاند مراین گندابه سرد = بسوراند مرین افسانه درد " و.....

اگر دادگاه لاهه به ملی شدن نفت رای داد علت آن بود که تصاویراین حلبی آبادها و حصیرآباد‌ها را در آنجا مصدق نشان داد، و رای به نفع مردم ایران گرفت همین فقر گسترده بود که حقانیت مردم ایران را به اثبات رساند، البته با ظرافت و مدیریت تاریخی بزرگمردی چون "مصدق" که کار کس دیگری نبود که هنوزهم از یاد و خاطره‌اش دیکتاتور‌ها و مستبدین حاکم می‌ترسند، خیلی‌ها خواستند چون او شوند و کاش میشدند ولی کیش شخصیت مانع بود وشرایط با انزمان تفاوت داشت.

حتی حزب دموکرات آمریکا و رییس جمهور ترومن و....تحت تاثیر مصدق به هنگام سفر به امریکا قرار گرفته، که وقتی از مصدق سوال راجع به این ثروت می‌کنند "می‌گوید انگلیسها همه را می‌بردند" بار‌ها این مرد با هوچیگری‌های مجلسیان "انگلوفیل" در مجلس گریست، بدین راحتی نفت ملی نشد، بویژه که روشنفکری ایران تحت تاثیر حزب توده در عالم "هپروت" بود. در کشوری که صنعتی نبود با این مرد بسیار بد کرد این مرد سرسختانه تا آخر عمر درایران ماند ودرقلعه‌ای که امروز هرساله روزی یادبودش را بر پا میدارند، نشان داد رهبری باید درایران باشد. وگرنه اینهمه روشنفکر درخارج چه می‌توانند کرد؟ شما اگر احمدآباد رفته باشید می‌بینید که این نماد مقاومت روشنفکری ملی، تاریخی، شهری در دواطاق روستایی چگونه محقرانه و با وارستگی و....زندگی می‌کرد درحالی به اصطلاح از خانوداه اشراف و فئودال هم بود.

شما مثل اینکه همه را با امروز مقایسه کرده‌اید. جنگ جهانی دوم مزید بر علت شد، اگرچه مدتی فضای باز سیاسی را باعث شد ولی قحطی بیداد می‌کرد، برای آنکه بخش اعظم گندم ما که داخلی بود برای پادگانهای آنها می‌رفت، مادر اشعال بودیم، بارها تظاهرات با شعار "ما نان می‌خواهیم" انجام شد در ۱۷ آذر سال ۲۲ یا ۲۳ تعداد زیادی کشته شدند. نقش دین را در آن ایام نادیده نباید گرفت وگرنه استالین با حزب توده ایران را تجزیه کرده بود، منتها این دین باید پالایش وپیرایش می‌یافت. ممکن است روشنفکری دینی اشتباه کرده باشد که در مواردی کرده و قابل نقد است، افراط و تفریط‌ها همه جا در فضای بسته بوده است. چه بیشتر "واکنشی" است، ولی در فضای بسته راه حل رهایی از فرهنگ خرافی بود که بیشتر دینی بود، هنوز هم این مشکل وجوددارد، هنوز ما چوب آنرا میخوریم، بعد هم مگر " سوسیالیسم " فقط نوع مارکسیستی دارد، کتاب "تاریخ سوسیالیسم‌ها از رنه سد‌ی یو" در دسترس است، و بسا بیشتر از آن....

سوسیالیسم و نگرش چپ نتیجه فقر است، مانیاز به برنامه عدالت محور به علاوه دموکراسی داشتیم که در همان زمان در اروپا احزاب سوسیال دموکرات قدرت گرفتند، درکشور ما جهان بینی‌ها و مطلق نگری‌ها و دخالت خارجی همه مانع بود. "اگر مردم ایران اسلام را پذیرفتند بخاطر آن بود که به عدالت زینت می‌یافت" (خاتمی در یونسکو) منتها یکی از موارد برآمده از عدالت در فرهنگ ما برابری سیاسی آزادی و دموکراسی بود.

شادروان خلیل ملکی که دردهه سی که از کنگره سوسیاللیستها از اروپا بازگشت بخاطر دعواهای جهان بینی‌ها اعلام کرد" سوسیالیسم یعنی برنامه" بویژه در کشور نفتی که همه امروز هم صدایشان از بی‌برنامگی درآمده است. مشکل ما نه تنها فقر و بیشتر جهل بود، هنوزهم هست، اینهارا شما از قلم انداخته‌اید، شما همین الان هم از تهران بیرون بروید ببینید جهل و خرافات چه می‌کند. بعد هم در اروپا احزاب مسیحی در قرن نوزده و بیست که مشکل ایجاد می‌کردند با فشار مردم به " احزاب دموکرات مسیحی" مگر تبدیل نشدند؟ حتی مهندس بازرگان به آقای خمینی در رفراندوم اولیه گفت "جمهوری دمکراتیک اسلامی"، متاسفانه در آن شرایط بدان توجه نشد، خوبست شما می‌دانید دوره‌ی گذار در اروپا در حدود چند قرن بطول انجامید ولی مردم بی‌دین نشدند و توسعه و پیشرفت به تدریج انجام شد، درانقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ با تسریع احوادث اوضاع دیگر شد، هدف آن بود که خرابتر شود تا آب رفته بجوی باز آید.

وگرنه رهبر فقید انقلاب هر گز نگفت انقلاب کنید، وبعد هم انزمان دولت تکنوکرات، لیبرال را به اصطلاح انتخاب کرد که رادیکالیسم ازروستا بر آمده وبقول شما چپ وچریک شهری..قدراوندانست، البته بازرگان خود فهمیده بود که در آن شرایط فروپاشی اداره کشور کار هیچ کس درمدیریت راحت نیست، ازینرو در پاریس چنانکه گفته‌اند به سه نفر اطرافیان رهبری فقید انقلاب سفارش‌هایی مبنی بر " عدم تحریک برای ملاقات‌ها با....کرده بود. ولی آن سه نفر با عدم شناخت شرایط اجتماعی آنروز بعللی که دربالا گفتم هنوز درتوهم " قدرت " ویا...بودند.

واما قبلا شریعتی گفت "انقلاب بدون آگاهی فاجعه است"، مهندس بازرگان به درستی گفت "انقلاب را محمد رضاپهلوی کرد" ولی بعد از همه حرفها باید دید نسل انقلابی چرا انقلابی شد؟، چرا نوستالوژی‌اش دهه بیست شد؟ چرا؟؟ زیرا که ما اولین قربانی جنگ سر د شدیم، مگر میشد در آنزمان آرزوها و امیدها و آرمانشهرها و..متعلق به.بک نسل را با کودتا بر بادداد، شاید این امر بشکلی دیگر هم امروز درحال تکرار است،. مهم این بود که برای غرب هنوزهم منافع وسلطه بعلاوه سوخت ارزان فسیلی هدف بود. که کودتای ۲۸ مرداد توسط نظامیان جنگ جهانی دوم ونفتی‌ها انجام گردید" آیزنهاور – چرچیل" همان‌ها که دردوره بوش نوه‌هاشان که فقط نگاه امنیتی دارند امروز دنیارا با بحران‌های متعدد روبرو کرده‌اند.

جلال آل احمد اگر کتاب غرب زدگی رانوشت برای اینکه غرب بویژه انگلیسها برعلیه ما ازکثیفترین‌ها، رذلترین‌ها و...." حمایت کردند- مصدق، حتی کتابهای سیمای شجاعان – استراتژی صلح، ازجان کندی رییس جمهور دهه هفتاد آمریکا، که فجایعی که امپریاللیسم در کشورهایی مثل ما نمود افشا میکرد، اینهارا نمی‌شود نادید ه گرفت، اینها همه واکنشی بود که سرانجامش چنین شد. شما هنوز هم نمیتوانید بر وجدان تاریخی مردم فلم بکشید، اگرچه از آن ممکن است سوء استفاده شود، به علل باید پرداخت نه به معلول‌ها.انقلاب واکنش است ونه کنش آگاهانه، کسی آگاهانه انقلاب را تجویزنمیکند.

با عطف به این موضوع که "انقلاب ایران بیشتر انقلاب روستایی بود که اکثریت روستاییان در شهرها بخاطر اصلاحات ارضی نمودند" باید متوجه شعارها بود، و بخاطر مسکن "محدوده و خارج از محدوده" که اجازه‌ی ساخت مسکن بدانا ن غالبا نمیدادند، بکمک چریک شهری انقلاب کردند، چریکی که فقط بلد بود تفنگ بردار د، تشخیص زمان وضرورت روزرا نداشت. بعد هم گروگانگیری، که رادیکالیسم کور، با جوانانی که معلوم نشد از کجا تحریک وسیاسی شدند، وگرنه جامعه شهری انقلاب نمی‌کند. بارها جبهه ملی به شاه هشدار داد که "مارا بطرف انقلاب نبر" ---"اصلاحات آری دیکتاتوری نه" انبوه بیکاران درشهرها بارها باعث قحطی در کشور نفتی شد ه بود واینهارا سزان جبهه دانسته که هشدار میدادند میدانستند. بویژه با نامه کذایی که شاه در لحظات آخرداد و....بدینگونه محمد رضا پهلوی عامل اصلی انقلاب شد که کبریت رادربشگه باروت انداخت. آیاتاریخ تکرار میشود ؟ یا دست اندرکاران امروز هشیار تر ازآنند. وبیک دموکراسی وانتخابات آزاد تسلیم می‌شوند.

آن موقع هنور جامعه مدنی چنانکه باید وشاید نبود، جامعه مدنی با " انسان آگاه به حقوق خود وکنشگر اجتماعی و." فرد محور "..خودرانشان میدهد ".، طبقه متوسط بسیار اندک.و قابل توجه نبود، ترم‌های جامعه شناسی امروزی، برای جامعه آنروز که هنوز جامعه نشده بود، بنظرم قیاس مع الفارق است، هنوز شهرهای ما روستاهای بزرگ وبقولی "ام القراء" بود. با جامعه امروزی، با رشد ارتباطات، نسل تحصیلکرده و....امروز قابل قیاس نیست. هنوز هم شمابه بعضی شهرستانها‌ی کو.چک وروستاها اگر بروید در تحلیل‌هاتان چه بسا تجدید نظر کنید. تحقیر مردم بویژه روشنفکران وتحصیلکردگان کار همه دیکتاتورهاست حتما توقع داشته اید، اینها لیبرال وضد انقلابی در فضای جهانی انقلاب وایدئو لوژی شوند، ولی خودرا جای آنها بگذارید تا براحتی فتوا ندهید، حاصل اختناق وفضای بسته در جامعه عقب افتاده وبرای مدتی منجمد شده انفجار وفروپاشی است، که شد، که بازهم اگر رادیکالیسم کور بعضی نبود انقلاب بسلامت جسته بود، که رادیکال‌ها از اول فضارا امنیتی کرده، جنگ داخلی راه انداختند تا جایکه طالقانی گفت " جوجه کمونیستهای فاشیست " در عین آنکه مشکل روشنفکران پراکندگی، کیش شخصیت از همان اول بود، ولی روحانیت وحدت برایش یک اصل بود. چون ازطبقات محروم غالبا بودند.

فرودستان که شما ذکر کردید همین الان هم با سبزها بخاطر فشارهای اقتصادی اکثرشان بود ه، تبلیغات دولتی‌ها شمارا نفریبد، میدان صادقیه محل طبقه متوسط نیست که سرکوب به اصطلاح شدند، مردم آنجا شامل خانواده‌هایی از شهرستانها وروستاهای شمال وغرب تهران بوده که بخاطر بیکاری کو.چ کرده وغالبا بیکارند، درضمن در راهپیمایی ۲۸ خرداد که از از میدان امام بخاطر طبقات فرودست شروع شد، درحدود پنج میلیون نفر شرکت کردند که از شهرری، محله‌های جنوب شهر – نازی آباد، خیابان آرامگاه، ورامین و .... بود، راه پیمایی‌ی که تمام تهران آنروز از شرق وغرب وجنوب وشمال وغرب به خیابان انقلاب رفته و مجتمع شدند وشعارشان بود " رای من کجاست " باید مواظب بود کسی ببهانه‌ای دیگر انحراف ایجاد نکند، تاریخ ایران جای نقد فراوان دارد ولی الان زمانش نیست، جنبش سبز جنبش فراتررفتن نیست چه ما از تندروی بسیار زیان کرده‌ایم. بقول بازرگان " گام بگام." باید رفت.


اطلاعات شما و بعضی در خارج بنظر من ناقص است. خبرهای فیلتر شده چه توسط حکومت ایران وچه توسط ضدانقلاب داخل و خارج که به عملکرد خود نمی‌نگرند، بعد هم هنوز کیش شخصیت مشکل اصلی روشنفکران که هر کدام یک مارکس و هگل و افلاطون بوده، و هنوز دعوا بر سر "هیچ" است چه با تمام ادعاها از درک شرایط، روح زمان غافلند، اینها بخاطر نسل جدید و" مدرنیته " جهانی و...به تاریخ پیوسته‌اند. خاتمی روزی گفت ما نیاز به روشنفکر مثل اینکه نداریم امروز ما نیاز به تحلیلگر داریم، که البته میدانید تحلیلگر دررشته‌های مختلف، که فارغ از حب وبغض باشد.

خوشبختانه نسل جدید دارای همه اینهاهست. گذشته گذشته است، باید بفکر فردا و حال بود. فعلا راه حل یک انتخابات به معنای واقعا آزاد است که اگر ممکن شود چه بسا فراتر با موارد معین و مطالبات مشخص درجامعه دموکراتیک انجام شود، مازیان رادیکالیسم سیاسی وانحرافی را فراوان داده‌ایم، امروز باید ازرهبری جنش سبز درداخل درشرایط کنونی باتمام محدودیت‌هاحمایت کرد. آنها که شجاعانه، از جان خود وخانواده خود گذشته‌اند.

-------
پانوشت‌ها
۱-‌هانا آرنت در کتاب " شرایط انسان مدرن"
۲- از مارسل گوشه فیلسوف سیاسی – پاریس
۳-‌هاینری ویسمن – فیلسوف آلمانی
۴- آلن تورن – جامعه شناس – پاریس
۵-نقل از کتاب " نهضت خداپرستان سوسیالیست " محمود نکوروح – انتشارات چاپخش
۶ –پی یر بوردیو - جامعه شناس روشنفکر الجزایری الاصل.
۷- "کتاب خلقت انسان" از دکتر سحابی
۸- نقل از خاطرات‌هاشمی رفسنجانی
۹- نقل ازکتاب " Qu est que la modernite "از آلکسیس نوز -پاریس