ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 12.03.2010, 23:38
سبز

ماندانا زندیان


ده ماه پیش ما ایرانیان با چشمی از زندگانی در بهار سبز شدیم، تابستان که آمد گل دادیم، میوه دادیم؛ پاییز فصل چندصدایی‌مان شد- برگ‌های کهنه که می‌ریخت و ما که سبک می‌شدیم و شهر که خستگی آفتاب را نوازش می‌کرد با دست‌های سبز افراشته، و روشنایی که بر رنگ‌های پاییز می‌لغزید و دست‌های ما را از نو به ما نشان می‌داد؛ ما بیشماریم و دست‌هایمان که نماد توانستن و استعارۀ مهربانی‌اند، گسترۀ رنگ‌های پاییز را دریافته‌اند و ما توانسته‌ایم با همدیگر مهربان بمانیم. زمستان به سپیدی رواداری ما بود و غروب سرخی خشونت نظام- پررنگ و پایان یافتنی؛ ما صدایی بودیم که از برگ می‌گسست، می‌افتاد، اما نمی‌شکست، ما با درختان دوستی آشکار یافته بودیم، مانند شاخه‌هایی که هرکس می‌دید می‌شناخت، دوست می‌داشت، ما سبز بودیم، سرو بودیم، و سبزی مان به سرما و غروب نمی‌باخت.

ده ماه است ما همه چیز، حتی خود را از تن در آورده‌ایم. خود را سراسر نبوده‌ایم تا میهنمان را، ملتمان را درست تماشا کنیم. در این ده ماه، ما بسیار بالیدیم - جبران صد و سه سال نرسیدن و سی سال واپس رفتن؛ برای بالیدن می‌باید از خود رهاشد، دیگری را دید، و دیگری دیگر بخشی از زندگی روزانۀ ما شده است، و این سیاست نیست، زندگی است، زندگی خوب و خردمندانه.

ما خشونت را از فرهنگ سیاسی مان زدودیم، از بی تفاوتی در برابر استبداد به خواست دمکراسی و سپس حقوق شهروندی و آزادی خواهی رسیدیم. ما برای نخستین بار به یکدیگر اعتماد کردیم و جرأت این اعتماد دیگر در ما نمی‌میرد. دل سپردن دلیری می‌خواهد، دلیری ادامۀ رهایی است. رهایی حق فردی ماست، دمکراسی بی حق فردی ما چه معنایی می‌توانست داشته باشد- چه معنایی داشت؟

آن سال‌ها که ما زیر سایۀ حکومتی سراسر در تضاد با حقوق بشر، از جامعۀ مدنی می‌گفتیم و می‌نوشتیم و سازمان‌های مدنی هرچند کوچک می‌ساختیم و می‌بالیدیم؛ نوسازندگی و ناسیونالیسم ایرانی داشت در برابر جهان بینی آخوندی رشد می‌کرد؛ جنبش دانشجویی و پویش (کمپین) زنان، کانون‌های مدافع حقوق بشر و محیط زیست جریان‌هایی بوده‌اند بر ضد تک صدایی که ما را تا رسیدن به جنبش سربلند سبز یاری داده‌اند، و این همه آسان نبود، کوتاه نیز؛ جنبش سبز، جنبش زندگی است. ما برای خوب‌تر کردن زندگی برخاسته‌ایم، و آفریدن خوبیِ ماندگار دشوار است- در این روزگار، با این حکومت و در فرهنگ سیاسی ما دشوار است. آنان که مدام جنبش سبز را با انقلاب اسلامی می‌سنجند و پیروزی این حرکت شگفت‌انگیز را در به زیر آوردن جمهوری اسلامی می‌دانند، صدای سبز برگ را خوب نشنیده‌اند.

به خیابان آمدن برای به آتش کشیدن شهر، شکستن زلالی پنجره و زخمی کردن پیکر خیابان؛ برای بریدن درخت که دست سبز خاک است و حافظۀ تاریخ؛ برای ویران کردن هر چه هست- از حکومت تا خود تا میهن و ملت؛ شاید چندماهی بیش نخواهد؛ چند ماهی که امتدادش خالیِ ویرانگرِ بهتی تاریخی است و انگشت‌های اتهام که می‌چرخند و می‌چرخند تا بر پنداری فرود آیند؛ و دیگر سراسر پراکندگی و دشمنی و فرورفتن.

برخاستن برای اندیشیدن و ساختن و نگهداری کردن از فراآورد اندیشه و کرداری که آگاهانه می‌کوشند فرهنگی خشن را تغییر دهد دشوار است؛ زمان می‌خواهد، زمانی به درازای تاریخ.

جنبش سبز یک پویش است، هر روز نو می‌شود، می‌آموزد و آگاهی می‌دهد، خود را تعریف می‌کند و خواست‌ها و توانایی‌هایش را با واقعیت موجود می‌سنجد. پیروزی این پویش دستاوردهای ماندگار فرهنگی آن است، دستاوردهایی که هیچ حکومت تمامیت خواهی از میدان چالش آن پیروز بیرون نخواهد آمد. مسئلۀ اساسی این پویش، مانند هر پویش دیگر، تنها در برگزاری انتخابات خلاصه نمی‌شود. ما از همان ابتدا به آنچه فراآورد انتخابات می‌توانست بر خاک کشور بگستراند می‌اندیشیدیم - آنچه «گفتمان مطالبه محور» نام گرفت. ما خواست‌هایی داریم، که می‌شود همه را در گفتمان دمکراسی لیبرال جمع کرد - رعایت حق ما بر ادارۀ جامعه و احترام به حقوق فردی‌مان در چهارچوب منشور جهانی حقوق بشر؛ این دو می‌باید در حکومت و فرهنگ ما توأمان جای گیرند تا همۀ راه‌ها به شب نرسند.

رهائی ایران و دستیابی به حقوق بشر و دمکراسی گفتمان این پویش سبز است و بالا کشاندن سطح فرهنگ سیاسیِ متعهد به آن گفتمان، ادامه‌ای که پایانی نخواهد داشت- همچنان که فراهم آوردن راهی برای رسیدن به هر مرحله از هر هدف، و نگاهداری نهادهایی که در این راه بنامی شوند.

بحث‌های نظری ما طبیعت پیکارمان را انسانی و متمدن نگاه می‌دارد، رفتار ما در یک راه متمدن امروزی می‌ماند و فردا از آن ما می‌شود. فردایی که باید مراقبش باشیم تا نلغزد، فرو نیفتد و نشکند.

ما برای نخستین بار در تاریخ همروزگارمان خودی و غیر خودی را پاک کنارگذاشته‌ایم. برای نخستین بار مخالفان خود را دشمن نمی‌نامیم و برای آنان حقوق شهروندی برابر با خود می‌خواهیم. برای نخستین بار خود را «ما ایرانیان» خطاب می‌کنیم- نه ما جمهوری خواهان، ما هواداران پادشاهی، ما راست‌ها ، ما چپ‌ها. ما به دنبال شرایط برابر هستیم نه به دنبال حذف موجودیتی انسانی که مخالف ماست. ما با شکنجه واعدام، و هر آسیب به جسم و معنای انسان مخالفیم. خردگرایی ارجمند است، اما به دارکشیدن شیخ فضل الله نوری با دست‌های توانای انقلاب مشروطه خردمندانه نبود و ما این افول را به یاد داریم. چشمان ما باز است. ما به ایستایی وفادار نیستیم، همه چیز در ذات خود چندگونه است- چند صداست. ما تغییر می‌کنیم و خواست‌ها و معیارهایمان نیز. آن که تغییر می‌کند، هرگز نمی‌رسد؛ به آن هدف مشخصی که ایستادگان از بیرون می‌بینند نمی‌رسد، رسیدن تمام شدن است، جنبش سبز پویشی ملی است، پایان ندارد.

هموطنان ما در این جنبش برای زیباتر زیستن کشته شدند- شهید نشدند، کشته شدند. آرمانشان زندگی بهتر بود در سرزمینی که آرمان شهر نیست، اما نام ارجمند میهن ما را برخود دارد؛ ساختن ایرانی آزاد، نه مرگ یا وعدۀ بهشت. ما می‌باید جای آنها هم زندگی کنیم - آن آرمان را زندگی کنیم؛ بیشتر، شادتر، سبزتر.

نوروز در راه است، شهر ما می‌تواند با آمیزه‌‌ای از مبارزه و زندگی به رقص در آید. آنان که جان باختند و آنان که در زندان‌اند، در یاد ما زنده‌اند. در شادی ما لبخند می‌زنند، در موسیقی ما می‌رقصند، در دید و بازدیدهای نوروزی ما سبز می‌پوشند، نو می‌شوند.

ما تنها بودیم، تنهایی‌مان وسیع شد، جمعیت شد. جمعیت «ما» را تفسیر کرد. ما با بهار روییدیم و آواز سکرآور آزادی ما را در عطر گل زنده کرد. بهار گذشته ما بیداری را به باران پیوند زدیم، یکدیگر را دیدیم و یکدیگر را دوست داشتیم. انگار خبر آمدن بهار را برای نخستین بار جدی گرفتیم.

ما- نسل ما- میان بی نهایت امید و ناامیدی بالیده‌ایم. ما ایرانیان- از همۀ نسل‌ها- امروز بزرگوارانه به هم بافته می‌شویم. دوخته می‌شویم. و پارچه‌ای زیبا می‌گردیم- سبز و زیبا، مانند بهار.

شادی صدر می‌گوید: «نام‌ها و رنگ‌ها مهم‌اند، در تعیین هویت‌هایمان، تعیین مرزهایمان با هویت‌های دیگر و مهمتر از همه، در قدرت یافتنمان. با رنگ «سبز»، ما قدرت می‌یابیم، ما تاریخ پیدا می‌کنیم و ما می‌توانیم تغییر ایجاد کنیم؛ اما مهمتر از همه اینها امروز این است که بتوانیم با خود رنگ سبز، و در واقع با خود جنبش سبز، جلو غلبه گفتارهای هژمونیک را بگیریم.»

ما دل به آتش داده‌ایم. جرم ما محاربه نیست، مکاشفه است.


ماندانا زندیان
نوزده اسفند یکهزار و سیصد و هشتاو و نه خورشیدی