ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 16.01.2010, 5:47
آسیب‌شناسی سازمان سیاسی

ناصر کاخساز
بحثی که در زیر می‌آورم، پیش‌تر، هنگامه‌ی آغاز جنبش رهائی بخش کنونی، در دو نوشته‌ در باره‌ی پایان دوران سازمان عمودی یا سازمان گود، مطرح کرده بودم. در آنجا گفته بودم که راه سازماندهی برای رسیدن به دموکراسی و حقوق بشر، سازماندهی افقی است و دیدیم که سازمان‌های سیاسی در گیراندن جنبش کنونی نقشی نداشتند. این بحث را اکنون در چارچوب جامعه شناسی سازمان سیاسی، با کمک گرفتن از مفاهیم الیاس کانِتی (Elias Canetti) در رساله‌ی بلندش «توده و قدرت » ادامه می‌دهم. البته من این مفاهیم را با فضای سیاسی ایران منطبق کرده‌ام . در این نوشته با دو نوع سازمان سیاسی برخورد می‌کنم: ۱- سکت‌ اعتقادی ۲- سکت‌ عاطفی

سکت اعتقادی همان سازمان ایدئولوژیک است. رابطه‌ی بالا با پائین و بالعکس در چارچوب بسته‌ی اعتقادی، سازماندهی می‌شود. مناسبات سازمانی بین بالا و پائین و همچنین در پهنا و عرض، به صورت کلکتیو و توده‌ای صورت می‌گیرد. یعنی اقدام فردی، بقول کانِتی (Einzelaktion) در آن نقشی ندارد. پس سازمان‌دهی اعتقادی چون مبتنی بر توده‌ی سازمانی است، از ارتباط افقی با بیرون ناتوان است. تعارض سازمان اعتقادی در این است که برای گسترش خود و افزودن به اعضا، خود را می‌گشاید و به گفته‌ی کانِتی به «توده‌ی باز» تبدیل می‌شود اما از آنجائی که باز بودن، مرزهای سازمانی را به خطر می‌اندازد، ناچار است دگرباره خود را ببندد. و به گفته‌ی کانِتی دگر باره «توده‌ی بسته » شود.

سکت عاطفی سازمانی است که ایدئولوژی را رها کرده‌ است ولی روش‌های سیاسی‌اش، که آن‌ها را چونان آفریده‌های خویش عزیز می‌دارد، برای او به صورت مرزهای اعتقادی در ‌آمده‌اند و او را از دیگران جدا می‌کنند. سکت عاطفی به دلیل غیرایدئولوژیک بودن، به سوی رابطه‌ی افقی کشیده می‌شود، اما با رفتن به سوی این رابطه مناسبات عاطفی را که سازمان بر گرد آن می‌چرخد در خطر می‌بیند؛ برای حل این تناقض، بجای باز کردن مرزهای خود به بیرون، با مجموعه‌ی سازمان، چونان یک کل، به بیرون می‌رود. به این منظور سازمان‌های سایه یا مجموعه‌های صوری و ابزاری بوجود می‌آورد و به کمک آن‌ها به سوی مناسبات بیرونی می‌رود. با ایجاد سازمان‌های صوری و ابزاری به توده‌ی سازمانی می‌قبولاند که جهان صوری و ابزاری ایجاد شده از سوی او، جهان واقعی است. یعنی از دیدگاه او، همانگونه که نیچه در تبارشناسی اخلاق می‌گوید، «جهان صوری واقعیت است، چون واقعیت دیگر قابل اثبات نیست.» بدینسان مجموعه‌ی‌ سازمانی به توده‌ی عاطفی تبدیل می‌شود. رهبر یا رهبران توده‌ی عاطفی به سرعت حیرت آوری می‌توانند موضع سیاسی بگیرند. در مناسبات دموکراتیک گرفتن هر موضعی باید از لابیرنت اختلاف نظرها بگذرد؛ اینجا ولی رهبر حرف می‌زند، توده‌ی سرمست بدنبال آن روان می‌شود. یعنی غیرانتقادی بودن، که صفت توده‌ی سازمانی است، به بالا امکان تصمیم گیری و اظهار نظر سریع می‌دهد.

برخلاف تصور، شباهت‌های این دو سکت از تفاوت‌های میان آن‌ها بیشتر است. و درست بر زمینه‌ی این شباهت‌ها است که آنتاگونیسم بین آن‌ها قابل انفجار است. آنتاگونیسمی که امروز در خارج از کشور و فردا در ایران، می‌تواند به مانعی در راه دموکراسی تبدیل ‌شود. شباهت عمده‌ی این دو سکت، کارکرد سازمانی توده‌ای و کلکتیو است و تفاوت مهم آن‌ها، رابطه‌شان با قدرت. سازش سکت عاطفی با قدرت حاکم، به هر بهائی، به صفت ذاتی او تبدیل شده است. و اعتماد این سکت به قدرت حاکم و خوش‌بینی به آن، می‌تواند در زمانی غیرقابل پیش‌بینی، به بهای از دست رفتن جان‌ افراد سازمان تمام شود. (هیچکس نمی‌تواند تضمین کند که حتا یک جناح طرفدار رفورم به سرکوب این نیروها مبادرت نکند.) سکت اعتقادی، برعکس، حتا از تشخیص تفاوت‌های میان جناح‌های حاکم ناتوان است و این او را به کودنی سیاسی می‌کشاند.

سازمان عمودی در هردو شکل بالا دیگر از روشنفکران تشکیل نمی‌شود. عناصر سیاسی و تشکیلاتی در سازمان عمودی دیگر روشنفکر نیستند. نه تنها به این خاطر که سازمان عمودی مطلقا جائی برای هنر و ادب و غوررسی و اندیشیدن نیست، بلکه به این سبب که در این گونه سازمان، اعتقاد یا عاطفه‌ی سازمانی، بصورت پیش‌شرط و پیش‌فرض‌، راه را بر فعالیت روشنفکرانه می‌بندد. آن‌ها خود نیز مدعی روشنفکری نیستند و در برخوردهای درونی، واژه‌ی روشنفکر را حتا چون یک اتهام بکار می‌برند؛ گرچه در برخوردهای بیرونی این واقعیت را پنهان می‌کنند. در جریان کردار تشکیلاتی بتدریج عنصر ذهنی و حس و اندیشه از بین می‌رود. این در مورد سکت عاطفی موجب توانائی بیشتر برای بازی سیاسی و سازش با قدرت حاکم می‌شود.

سیاست در سازمان عمودی در اساس با آزادی‌خواهی تعارض دارد. اگر فضای سیاسی تنها از سازمان‌های سیاسی تشکیل شود، در کل این فضا نیز با آزادی‌خواهی در تعارض خواهد افتاد. یورگن هابرماس در «نظریه‌ی کنش ارتباطی» می‌گوید هرچه منطقه‌ی بی‌طرف (Pufferzone) بین سازمان‌ها و ایدئولوژی‌های سیاسی تنگ‌تر باشد، این تعارض نمایان‌تر می‌شود. (نقل به مضمون) پرفسور هرمان کورسکه (Hermann Kurzke)، توماس مان شناس آلمانی نیز در کتابی که بتازگی انتشار یافته است، به تعارض بین سیاست و آزادی‌خواهی می‌پردازد. به گفته‌ی او توماس مان، برغم گرایش‌های ناسیونالیستی‌اش، از آنجا که عنصری سیاسی نبود، در اوج محبوبیت توده‌ای هیتلر به دنبال او کشیده نشد. و این در حالی است که بسیاری از ناسیونالیست‌ها به دام تبلیغات توده‌ای هیتلر افتادند. به نظر کورسکه سیاست چون پیشداوری ایجاد می‌کند، راهنمای ذهن می‌شود و ذهن را از پیش هدفمند (verzweckt) می‌کنند و مانع می شود که ذهن واقعیت را مستقیما تجربه کند. در ایران نیزدیدیم که برغم شیدائی توده‌ها به خمینی، با قدرت ‌گرفتن او و سیاسی شدن اسلام، بسیاری از آدم‌های عرفی و غیرسیاسی از ظهور تراژدی خبر دادند. و نیز بسیاری از زنانی که فاقد پیش‌داوری سیاسی بودند، با عقل سلیم و غریزه‌ی زنانه‌ی خود، برخلاف همسران سیاسی‌شان، خطر بیدارشدن غول استبداد را احساس کردند.

اهمیت جنبش رهائی بخش کنونی نیز در این است که غیرسیاسی بوده است. جوانان و زنان و طبقه‌ی متوسطِ گسترده شده، در عمل، راه را بر نفوذ سازمان‌های سیاسی بستند و بدین سان جنبش، بدون برخورد با مانعی ساختگی، گسترشی حیرت‌انگیز یافت. درست به همین سبب، برخلاف انقلاب ۵۷، در جنبش کنونی نه با شیدائی توده‌ای، که با شور ملی مواجه‌ایم. تضاد بین جنبش غیرسیاسی جوانان با سازمان‌های عمودی (یا حتا سایر سازمان‌های سیاسی) در حقیقت تضاد بین ذهن آزاد و ذهن از پیش سیاسی شده است. سازمان عمودی، سازمانی است متکی به اعتقاد و عاطفه‌ی توده‌هائی که، به گفته‌ی الیاس کانِتی می‌توانند تنها از چند نفر تشکیل شده باشند. مفهوم توده، مفهومی کمیتی نیست. حتا با پذیرش یک مدرنیته‌ی صوری، رابطه‌ی توده‌ای در سازمان گود منتفی نمی‌شود. آنچه رابطه‌ی توده‌ای را منتفی می‌کند، مدرنیته‌ی مضمونی و حذف اخلاق سیاسی پیشینی است. و این یعنی چیرگی یافتن اندیشه‌ی افقی بر مناسبات سیاسی.

شناسه‌های سازمان گود، که همان ویژگی‌های توده‌اند، که الیاس کانتی آن ها را شرح داده (با تغییراتی به منظور منطبق کردن آن با فضای سیاسی ایران)، از این قرارند:

۱- اخلاق و «قوه‌ی داوری»
همان گونه که بالزاک در «چرم ساغری» می‌گوید، آهنِ تافته‌ی سیاست بر پیشانی سیاست کاران داغ زده است. آن‌ها هرجا می‌روند این داغ را با خود می‌برند؛ آن‌ها محکوم‌اند به آزاد نبودن. اوج سیاست‌کاری در سازمان‌پیشگی است. سازمان‌پیشه دو داغ بر پیشانی دارد. یعنی دوباراز آزادی محروم است. در تنهائی هم آزاد نیست. چون بین او و «خود»ش سایه‌ای سنگین می‌ایستد، تا قوه داوری او را از کار بیاندازد و قوه‌ی داوری سازمان را بجای آن بگذارد. در این موقعیت است که اخلاق تشکیلاتی جای اخلاق فردیِ فراساختاری را می‌گیرد و فرد را از داشتن یک «دادگستری درونی» (به گفته‌ی کانت)، در روح خود محروم می‌کند.

۲- شباهت
مهمترین ویژگی توده‌ی سازمانی، شبیه بودنِ افراد همه‌ی توده به هم است. همه مانند هم رفتار می‌کنند و شیوه‌ی بروز احساساتشان یکسان است. تساوی‌طلبی‌شان هم زاده‌ی همین شبیه بودنِ توده‌ای است و با کم‌فرهنگی آمیخته است. چرا که فرهنگ در همزیستی تفاوت‌ها و اختلاف‌ها رشد می‌یابد. به گفته‌ی کانِتی ریشه‌ی تئوری عدالت در همین شباهت‌هاست. کانِتی می‌گوید تساوی میان افراد تا هنگامی که کار نمی‌کنند (مثلا در اعتصاب‌ها)، بیشتر است. در مرحله‌ی عمل تفاوت‌ها خود را نشان می‌دهند. هم از این روست که سازمان عاطفی، که بیشتر به عمل سیاسی می‌پردازد، تفاوت‌ها را دستکم در بیرون از خود، می‌بیند و سوسیالیسم او نیز سست می‌شود و با مصلحت‌گرائی می‌آمیزد. برعکس، سازمان اعتقادی، که توانائی سیاسی کمتری دارد، تفاوت‌های بیرون از خودش را نمی‌تواند ببیند و به همین سبب تساوی‌گراتر هست.

۳- حقیقت و مصلحت
سکت عاطفی حقیقت را از سکت اعتقادی می‌گیرد و به مصلحت تبدیل‌اش می‌کند. این، واکنش افراطیِ او به سوسیالیسمِ افراطیِ پیشین‌اش است. و به دلیل همین چرخش سریع و ناگهانی و واکنشی است که او را سکت عاطفی می‌نامم.

۴- تراکم
در سازمان گود توده مانند دانه‌های خرما به هم فشرده شده است. جای خالی در سازمان گود وجود ندارد. جای خالی، جائی برای غیرخودی است. اگر ناراضی‌ها و منتقدین در درون سازمان تحمل شوند، فشردگی به هم می‌خورد و توده‌ی یکسان، متنوع می‌شود. توده اما تا هنگامی توده است که فشرده باشد. پس ناراضی ها به بیرون رانده می‌شوند و با بیرون راندن منتقدین، حتا با وادار کردن آن‌ها به انشعاب توده‌ی سازمانی از فشردگی و تراکم‌اش دفاع می‌کند.

۵- جنجال
توده به جنجال یا به گفته‌ی کانِتی (Laerm) احتیاج دارد. توده، مشتقاق استفاده از گوش‌اش است و از چشم‌اش به ندرت استفاده می‌کند. قدرت، شنوائی توده را زیر رگبار دائمی داده‌ها بکار می‌گیرد و از این راه بر او سلطه می‌راند. یک ضرب المثل چینی می‌گوید هزار بار شنیدن جای یکبار دیدن را نمی‌گیرد. اما توده دائما باید بشنود. او از راه گوش تغذیه می‌شود. مجموعه‌ی انسانی موجود در سازمان گود با سپردن گوش‌هایش به قدرت، یعنی به رهبری، به توده تبدیل می‌شود.

۶- شکوه و شکایت
توده به شکایت و شکوه احتیاج دارد. کانِتی توده را به این اعتبار توده‌ی شکوه کننده (Klagemasse) می نامد و برای همین به مرده، بویژه توده‌ی مرده‌های خودی، یا توده‌ی شهدا علاقه می‌ورزد. بر خودی ها باید گریست و بر مرده‌های بیگانه شادی باید کرد. به گفته‌ی کانِتی پیروزی باشکوه، بر توده‌های بزرگتری از مرده تکیه می‌کند. سازمان گود حتا پس از دگرگونگی سیاسی و اعتقادی، به شهادت وابسته می‌ماند. یعنی پس از این که از مضمون «فدائی» رو برتافت علاقه‌اش را به واژه‌ی فدائی حفظ می‌کند تا بتواند بر آن مرثیه بخواند. بدون مرثیه خوانی پای سازمان توده‌ای لنگ است.

چرخش افراطی، یا به گفته‌ی کانِتی (Umkehr)، سکت اعتقادی را به سکت عاطفی تبدیل می‌کند. این چرخشِ افراطی، یعنی از اینرو به آنرو شدن، یعنی واکنشِ افراطی، به افراطِ پیشین شدن، جای تحول را می‌گیرد. یعنی توده با از- اینرو- به آنرو شدن ناگهانی متحول می‌شود. کانِتی به نامه‌ای اشاره می‌کند که یک زن فرانسوی بنام مادام ژولین در انقلاب فرانسه به پسرش می‌نویسد، او در آن نامه می‌نویسد اکنون گوسفندها گرگ ها را خواهند ‌خورد. کانِتی می‌گوید این یعنی گوسفندها گوشتخوار می‌شوند و این یعنی از این رو به آنرو شدن ناگهانی. اما شکل دیگر از این رو به آن رو شدن ناگهانی، گوسفند شدن گرگ‌هاست. برخی ممکن است بگویند گیاه‌خوار شدن همواره مثبت است. ولی اشکال در این است که از این رو به آن رو شدن که سنت شد، دور جهنمی بوجود می‌آید. و بار دیگر گوسفندها گوشتخوار خواهند شد. بجای این دور باید بر گرگ درون خویش چیرگی یافت؛ باید آن را اهلی کرد.

۷- شیدائی و دشمنی
ایجاد شیدائی در توده برای حفظ قدرت سیاسی لازم است. برای این که توده شیدا و شیفته شود، معمولا از دین، ایدئولوژی، یا عواطف ناسیونالیستی و ... استفاده می‌شود. برای کمال بخشیدن به شیفتگی توده‌ای، باید توده از چیزی متنفرشود. یعنی دشمن خو کردن توده، آنروی سکه‌ی شیفتگی توده‌ای است. شیفتگی به چیزی، با دشمنی به ضد آن و مرگ‌خواهی، پیوند می‌خورد. اعدام، به مرگ‌خواهی توده شکل قانونی می‌دهد. اعدام مُهری است که بر پیروزی‌های توده‌ای زده می‌شود. مخالفت با اعدام فیزیکی از سوی بعضی از گروه‌ها به تنهائی نافی مرگ‌خواهی آنان نیست. شعار منزوی کردن «دشمن»، طرفداری از اعدام اخلاقی مخالفان است. سازمان عمودی که بر توده‌ی سازمانی متکی است، با سیاست منزوی کردنِ «دشمن»، از راه تهییج سیاسی، نفرت را در فرهنگ سیاسی نهادینه می‌کند. کانِتی، توده ای را که مکان این تهییج سیاسی است (Hetzemasse) می‌نامد.

۸- ممنوعیت
ممنوعیت، مرزهای موجودیت سکت اعتقادی را تعیین می‌کند. آنچه مخالف مصالح سکت باشد ممنوع است و اجازه‌ی ورود به درون مرزهای سکت را ندارد. عنصر ممنوع از درون سکت به بیرون رانده می‌شود. مرزهای سکت اعتقادی بیرونی است؛ اما در سکت عاطفی که شکل وارونه‌ی سکت اعتقادی است، مرزها درونی هستند. سکت عاطفی مانند ارکستر عمل می‌کند. هریک از اعضاء ارکستر، خود را موظف می‌داند که «خارج نزند». پس مرز ممنوعیت، در هرفرد ازاعضاء سازمان وجود دارد و هرجا برود آن را باخود می‌برد.

نتیجه‌ای که از شناخت ماهیت سازمان عمودی بدست می‌آید این است که با سازمان عمودی نمی‌توان به همبستگی ملی و تفاهم همگانی رسید. برای این که سازمان عمودی به سازمان افقی تبدیل ‌شود، باید ابتدا اندیشه، افقی (همگانی) شود. مرزها را باید گشود؛ به ورود اندیشه‌های افقی از بیرون باید پاسخ مثبت داد تا اندیشه‌های افقی به تراکم و فشردگی و چسبندگی اعضاء سازمان به یکدیگر پایان دهد. و وحدت تنگ عاطفی آن‌ها را به عواطف گسترده و متنوع انسانی تبدیل کند. باید اول از نظر عاطفی و عقلی متفرد شد و سپس در فراساختارهای مدرن، به «تفاهم ارتباطی» پیوست. ارتباط انسانی، هنگامی که بدون کاتالیزاتور تشکیلات صورت بگیرد، چون با استقلال فردی همراه می‌شود، لذت بخش و سازنده است.

ناصر کاخساز
۲۵ دیماه ۱۳۸۸