ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 13.11.2009, 17:41
ایران در آستانه‌ی دگرگونی بزرگ

عباس سلیمی
میلیونها مردم جنبش بزرگ و مردمی را که در میهن ما در حال پیشروی است جنبش سبز می‌نامند. بسیاری از آنان این جنبش را در برگیرنده‌ی اندیشه‌ها و خواسته‌های گوناگون آزادیخواهانه می‌دانند و از این رو آنرا جنبش رنگین کمان می‌نامند. بعضی از اصلاح طلبان حتی در سطح رهبران، جنبش سبز را جنبشی برای بازگشت به "اسلام ناب" و یا "اسلام رحمانی" تعریف می‌کنند. در میان آنها کسانی نیز این جنبش را جنبش اصلاحات با اهداف انقلابی می‌دانند و با آمیزش دو واژه‌ی رفرم (reform) و انقلاب (revolution) واژه‌ی رفولوشن (refolution) را برای آن بکار می‌برند.

اما در آن سوی رنگها و واژه‌ها آنچه در میهن ما در جریان است، جنبشی مسالمت آمیز، انقلابی و مدرن است. این جنبش انقلابی با دو ویژه‌گی مهم از انقلابهای کلاسیک بورژوادموکراتیک ، پرولتری و حتی از انقلابهای رهایی‌بخش فاصله می‌گیرد.

ویژه گی اول اینست که این جنبش انقلابی به حاکمیت رسیدن طبقه‌ای مشخص از طبقات جامعه را هدف قرار نداده است.
ویژه‌گی دوم مسالمت آمیز بودن این جنبش انقلابی است.

این جنبش انقلابی است زیرا دگرگونی بزرگی را در پهنه‌های سیاسی و اجتماعی هدف قرار داده است.

در دهه‌های گذشته مردم میهن ما تجارب فراوانی اندوخته‌اند. اندیشه‌ها و خواسته‌های آنها دگرگون شده است. ایرانیان در اندیشه و منش اجتماعی خود از دوران پیشا مدرن گذر کرده‌اند. این دگرگونی ژرف بخش بسیار بزرگ و گسترده‌ی جامعه ایران را در بر گرفته است.

در گذار از اندیشه‌های کهن با دگم‌های گوناگون اکنون ایرانیان توانا قد برافراشته‌اند و می‌خواهند وارد دوران مدرن شوند. آنها می‌خواهند اندیشه‌ها و خواستهای نوین خود را قانونی و نهادینه کنند. از اینروست که این جنبش مدرن است و ایران را به سوی ایرانی مدرن در قرن ۲۱ پیش می‌برد.

این جنبش با نام جنبش سبز وارد ادبیات سیاسی و اجتماعی ایران شده است و همه چیز نشان می‌دهد که با همین نام در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران وارد شده و باقی خواهد ماند. نام سبز آن را از ایدیولوژی‌ها و اندیشه‌های کهنه که بسته، دیکتاتوری و واپسگرا بودند جدا می‌کند و آزادی، دموکراسی و توسعه و عدالت اجتماعی را نوید می‌دهد.

در ماههای گذشته ایرانیان بویژه جامعه‌ی شهری هر روز بیشتر نشان داده‌اند که تصمیم خودرا گرفته‌اند. آنها بارها با حضور میلیونی و گسترده خود اراده‌ی خود را برای دگرگونی جامعه نشان داده‌اند.

اکنون دیگرقطعی شده است که نه فقیه سلطان سیدعلی خامنه‌ای و نه همدستان کودتاگر او نمی‌توانند راه این اراده‌ی آگاه و قدرتمند را سد نمایند. روند رویدادها نشان می‌دهند که میهن ما هم اکنون وارد دوران قدرت دوگانه شده است.

در یک سوی قدرت فقیه سلطان و کودتاگران ایستاده‌اند که پول و اسلحه و نیروی سرکوبگر را در اختیاردارند. در سوی دیگر مردم ایران از همه طبقات و اقشار اجتماعی با هر دین و اندیشه‌ای و رهبران آنها قرار گرفته‌اند که خواهان آزادی، دموکراسی و جمهوری مردم هستند. حاکمیت دیگر عملأ تنها قدرت جامعه نیست و قدرت مردم و رهبران آنها هر روز افزایش می‌یابد. جنبش سبز که انقلابی بزرگ، مسالمت آمیزو مدرن است در حال پیشروی است و میهن ما در آستانه‌ی دگرگونی بزرگ قرارگرفته است.

سه پهنه‌ی اصلی این دگرگونی بزرگ بیش از پیش آشکار شده‌اند.

پهنه اول دگرگونی سیاسی است

اکنون در ایران فلسفه سیاسی که بر پا یه‌ی ولایت فقیه استوار است شکست خورده است. این شکست دیگر تنها شکستی نظری نیست. این فلسفه سیاسی اکنون در جامعه ایران در نزد میلیونها ایرانی شکسته شده است.

فلسفه سیاسی ولایت فقیه که از سوی ملااحمد نراقی در زمان فثحعلیشاه قاجار تدوین شد و سپس در قرن بیستم از سوی بعضی از روحانیون از جمله آیت اله خمینی مورد تایید قرار گرفت و بر آن پایه جمهوری اسلامی بنا نهاده شد جامعه ایران را در بدترین نوع دیکتاتوری فرو برد و پیامدهای اجتماعی وحشتناکی را بر جای گذاشت.

سی سال پیش این فلسفه سیاسی از سوی بسیاری از روحانیون ایران، اندیشمندان دینی و جوانان تحصیل کرده ایرانی پذیرفته شد. این پدیده در زمانی رخ داد که در جهان بویژه در کشور‌های رشد نیافته انواع دیکتاتورها رژه می‌رفتند. در ایران نیز سه نیروی مطلق گرا حضور داشتند. سلطنت طلبان، مارکسیست لنینیست‌ها و دیکتاتورهای مذهبی. اینها هر کدام پرچم دیکتاتوری خود را برافراشتند و بسیاری جوانان را زیر پرچم‌های خود گرد آوردند.

در سه دهه گذشته الیته (elite) ایران با تحمل رنج‌های فراوان و با پرداختن بهایی گران از هر سه این فلسفه‌های سیاسی
گذر کردند.

اما دین حکومتی که بر جامعه ایران مسلط شده بود در عمل میلیونها مردم را از فلسفه سیاسی ولایت فقیه متنفر کرد. اکنون در ایران هر دانش آموز ده ساله‌ای می‌داند که ولایت فقیه یعنی یک نفر رای خود را از رای میلیونها مردم ایران برتر می‌داند. از اینروست که در ماههای گذشته و هم اکنون فقیه سلطان و همدستان او غوغا راه انداخته‌اند و از حفظ نظام سخن می‌گویند و ولایت فقیه را "رکن رکین" نظام می‌دانند و تلاش می‌کنند بالای هر منبر بروند و موعظه‌های تو خالی را تکرار کنند. اما ایرانیان بویژه نسل جوان همه جا این کهنه‌پرستان را که می‌خواهند هنوز کالای فاسد و سمی خود را به مردم بفروشند به مسخره می‌گیرند.

از روز ۲۹ خرداد ماه امسال برای ایرانیان آشکار شد که سید علی خامنه‌ای فقیه سلطان ایران فرمان همه‌ی سرکوب‌ها، جنایت‌ها و توطئه‌ها را صادر می‌کند. اوست که دستور داد نتایج انتخابات واژگونه اعلام شود، اوست که به میل خود رئیس جمهوری منصوب می‌کند، اوست که به گروهی عربده‌جو درجه ژنرالی داده است، اوست که گرگها را به خیابان می‌فرستد تا جوانان، دختران و پسران بی‌دفاع ایران زمین را بزنند، دستگیر کنند و در زندانها شکنجه دهند. اوست که شریفترین قهرمانان ایران را به بند کشیده و آزار می‌دهد.

دیگر زمان آن گذشته است که به او گفته شود "آقا نظارت کنید نه حکومت".

اکنون زمان آن رسیده است به او گفته شود آقا کوزه شکسته است و آب روان شده است. تسلیم شوید و از مردم امان بخواهید. فرمان به انحلال دولت دهید. بگذارید دولت مردمی انتخاب شود. بگذارید قانون اساسی جدید تدوین و از سوی مردم تصویب شود. آبرومندانه کنار بروید.

چندی پیش فقیه سلطان از بازی شطرنج و از استراتژی سخن گفت. باید به او گفت اگر شطرنج‌باز هستید باید بدانید که بازی به پرده آخر نزدیک شده است. استراتژی دین حاکمی شما شکست خورده است. شما و نیروهای شما آچمز شده اید. اگر وزیر کشی راه بیاندازید پیاده‌ها به سرعت وزیر می‌شوند و می‌دانید که آنها بی شمارند. اما اگر پیاده کشی کنید بدانید که صفحۀ ایران تنها ۳۲ مهره ندارد و شما نیمی از این صفحۀ ۷۵ ملیونی را در اختیار ندارید.

میلیونها جوان در راه‌اند و شما و همدستانتان اگر دست به کشتار بزنید به ایران و به اسلام آسیب‌های بزرگ وارد خواهید کرد و آیندۀ شومی در انتظارتان خواهد بود. رویدادها نشان می‌دهند که دگرگونی سیاسی در ایران رخ خواهد داد. اینبار مردم بویژه نسل جوان اراده کرده‌اند ایران را بسوی آزادی و دموکراسی پیش به برند.

صداها هر روز بلند تر می‌شود که آزادی تنها در حاکمیتی مردمی، فرا دینی و فراایدیولوژیک بدست می‌آید. این کشور نامش ایران است و مردم آ ن آزادی، دموکراسی و جمهوری می‌خواهند. جمهوری ایران وحدت بخش همۀ ایرانیان است. جمهوری ایران که اکثر مردم آن مسلمانانی شریف هستند نمی‌تواند دین‌ستیز باشد. دین ستیز دین حاکمی است که به نام دین ۳۰ سال دست به هر کاری زده است.

۵۷ کشور عضو کنفرانس اسلامی هستند. از میان آنها تنها ۴ کشور که با انواع ناهنجاریهای اجتماعی روبرواند دنباله اسلامی را برای نام کشور خود برگزیده‌اند.

ایران، افغانستان، پاکستان و موریتانی در میان ۵۷ کشور اسلامی جهان تنها کشورهایی هستند که می‌خواهند با نام خود اسلامی بودن خودرا نشان دهند. چه کسی باور می‌کند که ۵۳ کشور جهان با جمعیتی بیش از یک میلیارد انسان اسلامی نیستند اما این چهار کشور با اینهمه ناهنجاریها اسلامی‌اند.

جوانان ایران اینها را می‌دانند و به گفتار مسخره دین حاکمان باور ندارند. سخن در این باره بسیار است. اما بهتر است به پهنه‌ی دوم دگرگونی بزرگ بپردازیم.

پهنه دوم دگرگونی نوگرایی دینی است

در دو دهۀ گذشته بعضی از روحانیان و اندیشمندان دینی ایران به بازنگری در اندیشه دینی پرداختند و مطالب ارزشمندی ارائه دادند. این تلاشهای روحانیت شیعه و روشنفکران دینی در تاریخ ایران بی‌سابقه بود. پس از انقلاب مشروطیت تا انقلاب بهمن روحانیت شیعه و هم روشنفکران دینی خود را با دیکتاتور ستیزی (یعنی مبارزه با شاه) و با غرب ستیزی انقلابی می‌دانستند. اسلام انقلابی در مبارزه با شاه و غرب تعریف می‌شد.

جوانان مسلمان ایران نیز شیفته همین "اسلام انقلابی" شدند. نتیجه این استراتژی و روش آن شد که الیته (elite) مسلمان ایران خود را در پشت این مبارزات مخفی کرد و از نوگرایی دینی گریخت.

زایش دین‌حاکمی و به قدرت رسیدن واپسگراترین جریان شیعه در ایران ثمره‌ی اجتناب ناپذیر این گریز بود. الیته (elite) مذهبی ایران برای این خطای بزرگ خود بهای سنگینی پرداخت و زمانی به خود آمد که کار بسیار سخت شده بود.

این تنها الیته (elite) مسلمان ایران نبود که چنین خطای بزرگی مرتکب شد. مارکسیست لنینیست‌های ایران نیز همین خطا‌ی بزرگ را انجام دادند. آنها نیز خود را در پس مبارزه با شاه و امپریالیسم پنهان کردند و از هر گونه بازنگری در فلسفه سیاسی مارکسیسم لنینیسم گریختند.

اما بهایی که دینداران برای خطای خود پرداختند و می‌پردازند بسیار سنگین‌تر است. زیرا که دین حاکمان به قدرت رسیدند و همه چیز را در اختیار گرفتند و هر کار کردند. آنها مردم را از دین بدبین کردند و به دین به عنوان نهاد اجتماعی بزرگترین آسیب‌ها را وارد نمودند.

بازنگری دینی از سوی روحانیون و اندیشمندان دینی ایران در جریان است. بعضی از آنها پیشروتر و بعضی دیگر حتی در سطح رهبران سیاسی در دوگانگی به سر می‌برند. بعضی از آنها به حکومتی فرا دینی می‌اندیشند و بعضی دیگر هنوز شعار " جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد" را تکرار می‌کنند. اینها به این نمی‌اندیشند که این شعار خود کهنه و دیکتاتوری است. با "نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد" تنها می‌توان دین حاکمی دیکتاتوری دیگری بنا نهاد نه حاکمیت آزادی و دموکراسی.

بعضی از اندیشمندان دینی باور دارند که با سکولارهایی که دین‌ستیز نیستند می‌توان بر پایه دموکراسی و حقوق بشر همکاری کرد و حاکمیتی دموکراتیک ساخت. بعضی دیگر سخن از خودی و غیر خودی می‌گویند.

این درست است که بخش کوچکی در میان سکولارها بویژه با دیدن اینهمه فجایع دیکتاتوری دینی به دین‌ستیزی روی آورده‌اند. اما با اینکه دین حاکمان در سه دهه گذشته بسیاری از مردم ایران را نیز از دین دور کردند بخش بزرگ الیته (elite) سکولار ایران این کار را به حساب کل دین ننوشتند و راه دین‌ستیزی را پیش نگرفتند.

اکنون زمان آن رسیده است که با زنان و مردان دیندار که برای آزادی و دموکراسی می‌کوشند و بهای سنگینی می‌پردازند سخنانی باز و دوستانه گفته شود.

ایران در حال خانه تکانی بزرگ است. دیگر زمان آن گذشته است که گروهی خود را غربی‌تر از هر آمریکایی، گروهی خودرا مسلمان‌تر از هر عرب و گروهی خود را مارکسیست لنینیست تر از هر روسی بدانند.

سکولارهای ایران اولین قربانیان این رژیم دین حاکمی بوده‌اند. بسیاری از آنها زمانی برای کوچکترین انتقاد بدست این رژیم اعدام شدند که حتی از این رژیم دفاع می‌کردند.

با اینهمه جنایت‌ها سکولارها دین‌ستیز نیستند. بسیاری از آنها خود فرزندان مادران و پدرانی هستند که از شریف ترین و سازنده ترین مسلمانان ایران زمین بوده‌اند.

دین چون نهادی اجتماعی می‌تواند با ارزشهای انسانی و والای خود برای پیشرفت و برای صلح و سعادت مردم نقش بزرگی داشته با شد. سخن دین ستیزی نیست. سخن اینست که دین در حکومت ، یعنی دین حاکمی، سرانجامش دیکتاتوری و پلیدی است. سخن مبارزه با دیکتاتوری و خرافات است. تلاش برای اسلامی خواندن جنبش سبز و یا تلاش برای بر پایی حکومت اسلامی دیگر، ناهنجاریهای جامعه ایران را حل نمی‌کند.

ایرانیان در قرن ۲۱ با انبوهی از مشکلات روبرو هستند. نیروهای زیادی تا کنون تلف شده‌اند. آنها تنها در اتحاد، با بر پایی یک حاکمیت فرادینی و فراایدئولوژیک و در آزادی و دموکراسی می‌توانند ایران را باز سازی کنند.

اتحاد دینداران و سکولارها راه آینده را می‌گشاید. اتحاد‌ها و هماهنگی‌های آنها در جامعه ، در احزاب و جبهه‌ها و در جنبش برای دستیابی به آزادی و دموکراسی و برای حفظ دموکراسی ضروریست. دوران پیشا مدرن به سر آمده است و ایران به سوی آینده می‌رود.

پهنه سوم دگرگونی اجتماعی است

درست است که دگرگونی سیاسی ایران را به سوی دمکراسی پیش می‌برد. درست است که نوگرایی دینی دین را چون نهاد‌ی اجتماعی به جامعه باز می‌گرداند و ارزش انسانی آن را گسترش می‌دهد. اما ایران اضافه بر اینها به دگرگونی اجتماعی ژرفی نیازمند است. خواست مردم برای دگرگونی اجتماعی پایه‌ای ترین و درونی ترین خواست جنبش سبز است. این خواست بنیاد جنبش سبز را تشکیل می‌دهد.

ایرانیان در سه دهه گذشته هر روز بیش از پیش به دوگانگی و چند گانگی کشانده شده‌اند. هر کس می‌بایست یاد بگیرد چند چهره باشد و چهره واقعی خود را مخفی کند.

فساد اجتماعی بسیار گسترده شده است. ملیونها مردم به رشوه دهی و رشوه گیری کشیده شده‌اند. همه چیز حتی شرف و جان انسانی خرید نی و فروختنی شده است. دروغ گو یی و ویرانگری خود و دیگران در هیچ زمانی مانند سه دهه گذ شته درنزد ایرانیان دیده نشده است.

بیش از نیمی از ایرانیان یعنی زنان در سه دهه گذ شته به شدت تحقیر شده‌اند و حقوق اجتماعی آنها محدود و محدود تر شده است. فقر به شدت گسترش یافته است و بسیاری از مردم به در یوزگی افتاده‌اند. اقلیت‌ها‌ی دینی و مذهبی و مردمی زیر فشارهای گوناگون قرار گرفته‌اند. مساجد و هیات‌های دینی به سربازخانه‌ها، انبار و مغازه تبدیل شده‌اند و دین از جامعه گریخته و در هوا مانده است. روحانیت مزد بگیر رژیمی فاسد شده است و هویت روحانی و انسانی خود را از دست داد ه است.

بسیاری از مردم برای مبلغی ناچیز اجیر شده‌اند تا خبر چینی کنند و دیگران را لو بدهند. رژیم بسیاری از مردم، مردان و زنان را در نهاد‌های گوناگون نظامی و شبه نظامی گرد آورده است تا دیگران را سرکوب کنند. رژیم برای بی تفاوت کردن جوانان اعتیاد را گسترش داده است.

از راه‌های گوناگون هر روز به بهانه‌ای از فعالیت‌های نشریات، انجمن‌ها و گروه‌های اجتماعی جلوگیری شده است.
پرسش بزرگ در سال‌های گذشته این بود تا کی این ملت تحمل خواهد کرد. جنبش سبز به این پرسش پاسخ داد. ایرانیان بر خاسته‌اند تا این بار در انقلابی مسالمت آمیز جامعه را دگرگون کنند.

این بار ایرانیان می‌دانند چه می‌خواهند. جنبش مسالمت آمیز این امکان را به آنها می‌دهد که حرکت خود را دقیق کنند و جلوی خطا‌ها را بگیرند. راز شکوفایی و و پیشرفت جنبش سبز در این است که ریشه در ژرفای خواستهای اجتماعی دارد.

دموکراسی بدون پاسخگویی به خواستهای اجتماعی اگر هم بر قرار شود نا پایدار و متزلزل خواهد بود. توجه به دگرگونی‌های اجتماعی و متحد کردن مردم برای پیش بردن این دگرگونی ، جنبش سبز را قدرتمند تر می‌کند.

طراحی واقع‌گرایانه جامعه آینده‌ی ایران و توضیح آن برای جوانان و نشان دادن راه گذار، به آنان یاری می‌رساند دگرگونی اجتماعی را قدرتمندتر پیش به برند. جنبش سبز دوره‌ی آغازین خود را پشت سر گذاشته است. اما بسیار کارها پیش روی ایرانیان قرار دارد. ایران آزاد و سربلند در قرن ۲۱ بدون اتحاد همه‌ی میهندوستان ساخته نخواهد شد.
دستان همدیگر را به فشاریم و همراه شویم.

عباس سلیمی
۱۶ آبانماه ۱۳۸۸