ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 28.09.2009, 21:34
اسلام تنها در یک نظام حقوقی، اعتبار خود را باز می‌یابد

ناصر کاخساز

انقلابی که هم اکنون در ایران مشخصا به نظام اسلامی واکنش نشان می‌دهد، به این جهت قابل بررسی است و اهمیت ویژه دارد که زیر تاثیر نظرها و نگرش‌های پیشینیِ (اپریوری) گروه‌ها و احزاب سیاسی بوجود نیامده است. برعکس، بسیاری از گروه‌ها و احزاب سیاسی بخاطر هراس و نگرانی‌شان برای حفظ دست‌آوردها، کاملا محتاط و حتا محافظه‌کار شده‌اند. این، جنبشِ خود جوش است که با آگاهی حیرت‌انگیزی و با بی‌اعتمادی به گروه‌ها و احزاب سیاسی، چون رودخانه‌ای در کوچه و خیابان جاری شده و تمایل‌ها و آرزوهای خود را پس از سی سال درد و عذابِ سرکوب، از ژرفای جوشش‌های درونی‌اش فرا می‌آورد و با امواج خود، مخالفت‌ها را از پیش راه می‌روبد. مقاومت در برابر این رودخانه بیهوده است چرا که جوشش‌اش از ژرفا می‌آید.

امروز دیگر بحث در این نیست که نظام اسلامی شکست خورده‌است تا ایدئولوژی دیگری به پیروزی برسد. این سخن‌ها به دورانی مربوط بود که با نظام‌های بسته‌ی اعتقادی مشخص می‌شد. دوران نظام‌های ایدئولوژیکی پایان یافته است. اکنون شکست کمتر مطرح است. این، پدیده‌ای ژرف‌تر و فراتر از شکست است. خیلی ساده می‌گوئیم که این نظام‌ها واقعیت‌هائی بودند که عمرشان به پایان رسیده است. همانگونه که عمر نظام کمونیستی نیز به پایان رسیده است. ‌

نیروها و شخصیت‌های سیاسی در اپوزیسیون بهتر است متوجه باشند اکنون که نقشی در دادن شور اجتماعی به مردم نداشته‌اند، دستکم آن را از آن‌ها نگیرند. مردم اگر شور اجتماعی‌شان را از دست بدهند، توان مبارزه کردن را نیز از دست می‌دهند؛ مایوس و افسرده می‌شوند؛ آنگاه به دختران و پسران ایرانی دگرباره تجاوز خواهد شد، بی‌آنکه تاریخ بداند، و مسئولیت انسانی آن بعهده‌ی همه‌ی ما به درجه‌های گوناگون خواهد بود.

در این صورت ایران زیر حاکمیت یک نظام مرده، با همه‌ی ارزش‌های اخلاقی و انسانی وداع خواهد گفت. زیر حاکمیت شبحی که فاقد مضمون است. واقعیتی که از حقیقت خالی شده است.

تشخیص این واقعیت تهی، کار دشواری نیست. این را هم از جنبش ما می‌توان آموخت و هم از تاریخ و تئوری. این را می‌گویم تا طرفداران اشباحِ به تاریخ پیوسته که نادانی خود را با ظاهر محافظه‌کاران میپوشانند، زیر سایه‌ی آن‌ها بیهوده سینه نزنند. این را اکنون خودِ دولت‌مردان نظام هم آشکارا می‌بینند. مانند هگل که خود یک دولتمرد پروسی بود، زیر عکس شاه پروس (به گفته‌ی هاینریش هاینه) با اشاره به تصویر شاه (سلطان) به دانشجویان گفت عمر این واقعیت تمام است. حقیقت از کشور این تن‌ رخت بربسته است. (نقل به معنا)

زئوس هنگامی که اراده کرد (که پسرش را که نیمه‌ی نژاد انسانی‌ داشت) و در جنگ تروا مُرده بود، زنده کند، با هشدار همسر زیبا و نیرومندش «هرا» روبرو شد که گفت: تو نمی‌توانی؛ تو اجازه نداری که برخلاف قوانین هستی عمل کنی! پس زئوس، خدای خدایان با غم بسیار مرده را به حال خود واگذاشت. محافظه‌کارانِ معتاد به فلسفه‌، زیر بال این جسد پوک شده را رها کنند.

برخی از اصلاح طلبان پیشین‌، که دیگر از اصلاح طلبان کنونی نیستند. چون جنبش، معنا و کارکرد اصلاح‌طلبی را تغییر داده است. اصلاح‌طلب پیشین به عنوان اصلاح‌طلب، خود نیز اکنون دیگر مفهوم چندان زنده‌ای نیست. دیگر اصلاح‌طلبی بدون پسوند جدید به درستی شناخته نمیشود. بویژه روز قدس درخیابان‌ها، معنای اصلاح‌طلبی تغییر کرد. دموکراسی نیز از تئوری و کتاب بیرون آمد و چون گوهری شفاف در خیابان‌ها براه افتاد. دیگر معنای دموکراسی که همان نظام حقوقی است، مفهومی مادی شده‌است. دیانت اسلام تنها در نظام حقوقی، یعنی در دموکراسی است که اعتبار و حرمت گذشته‌ی خود را بدست خواهد آورد. هرنظام دیگری بجز نظام حقوقی با تجربه‌ی تاکنونىِ بشریت، نظامی دیکتاتوری است. کارکرد نظام دیکتاتوری نیز این است که چونان نظامِ حامل ایدئولوژی یا مذهب، از آن ایدئولوژی یا مذهب هتک حرمت و حیثیت کند. اکنون دیگر آته‌ئیسم هم دگرگونه شده است. تفاهم ارتباطی، میان باورمندان به اسلام و ناباورمندان به آن، زاده‌ی این وفاق است که اسلام چونان یک منظومه‌ی اخلاقی و ارزشی، در زندگی روزمره‌ی مردم نه تنها نباید تضعیف شود، بلکه باید تقویت شود. و درست در چارچوب چنین منظومه‌ای است که آته‌ایسم در جامعه به آزادی می‌رسد. این آمیزه‌ی فرهنگی، این وفاق عملی، که دموکراسی را میسازد حتا جنبه‌ی نظری هم ندارد. این، کارکردِ طبیعىِ نظام حقوقی است. پس نظام حقوقی، اکنون در ایران خیلی هم فوق مرحله‌ای نیست، بلکه روح اهدافِ مرحله‌ای جنبش است.

پس بین هدف‌های مرحله‌ای و فرامرحله‌ای جنبش، یک رابطه‌ی متقابل درونی (همان چیزی که به گفته‌ی یورگن هابرماس در گذشته به آن دیالکتیک میگفتیم) وجود دارد. براساس این رابطه‌ی متقابل درونی، رهبران جنبش سبز نباید از گسترش ایده‌ی نظام حقوقی در بدنه‌ی جنبش نگران شوند. راه‌هائی برای تنظیم رابطه میان هدف‌های مرحله‌ای و فوق مرحله‌ای وجود دارد، که باید بررسی شوند. یعنی راه‌های سازش میان این دو گونه هدف را باید پیدا کرد.

رهبران اصلاح‌طلب که در چارچوب اهداف مرحله‌ای حرکت میکنند نباید در برابر خواست‌های فوق مرحله‌ای جنبش سبز که از پائین میجوشد بایستند. و تا کنون نیز چنین نکرده‌اند. خواست‌های جنبش از پائین نیز در برابر خواست‌های مرحله‌ای رهبران اصلاح‌طلب قرار ندارد. تفاهم متقابل این دو جریان در جنبش سبز، ویژگی منحصر بفرد جنبش مردمی ماست که برغم خودجوش بودن‌اش خرد و منطق دارد. این خرد و منطق را از پیچیده بودن موقعیت سیاسی حاضر- و تجربه‌ی سی سال رنج- میگیرد. این تفاهم در جنبش در حال کارکردن است، یعنی فوکسیون خود را دارد. حتا رد پای آن را در جائی از بیانیه‌ی سیزدهم آقای موسوی می‌توان مشاهده کرد.

یکی از درس‌هائی که از جنبش مردمی کنونی باید گرفت این است که با فورمالیسم مذهبی، راه به منزل مقصود نمیتوان برد. ملت ایران ضمن علاقه به دین و مذهب‌شان واقعا از فورمالیسم مذهبی بیزار شده‌اند و تظاهرات روز قدس به این حقیقت، روشنی بیشتری بخشید. علاوه بر آن، فورمالیسم مذهبی (یعنی مسائل جنبش را مربوط و نامربوط با هاله‌ای از عقاید دینی پوشاندن) مانع باز شدن درهای تفاهم ارتباطی است. بدون تفاهم با همه‌ی غیرخودیها، با همه‌ی ایرانیان و گروه های فکری آنان، راهِ مانائی نهضت سبز نیز بسته خواهد شد. این راه در صورتی بسته نخواهد شد که افق نظری و نگاهی که به فضاهای گوناگون انسانی افکنده میشود، گسترده باشد.

فورمالیسم، یعنی چسبیدن به تجلیات بیرونىِ یک اعتقاد، که به ظاهرسازی و گسترش اخلاق دوگانه میانجامد، و این همان چیزی است که راه تفاهم را میبندد. چون فورمالیسم، در ظاهرسازی، و تظاهر به چیزی، افراط میکند قبل از هرچیز، خودِ آن چیز را از ارزش میاندازد. اگر والاترین ارزش‌های انسانی را لاینقطع در کوی و برزن و در هر لحظه‌ی زندگی خصوصی و عمومی دائما تکرار کنیم آن‌ها نیز ارزش خود را از دست خواهند داد. ایده‌ها و ارزش‌های انسانی نیز از نظرِ شکلِ طرح، محدودیت‌های خود را دارند و مانند هرچیز دیگری با کاربرد نامناسب و بیهنگام و با تکرارهای همیشگی، ارزان و بیمقدار میشوند، و کلُ شیئ اذا کَثُرَ رَخُص و اذا قَلَ غلا.