ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 06.08.2009, 15:02
استقرار فاشیسم در ایران

کمال الدین نبوی
در اکتبر 1922 یک گروه از ایثارگران و رزمندگان جنگ جهانی اول در ایتالیا که بدور یکدیگر جمع شده بودند، پس از یک نمایش قدرت در رم، حکومت را در این کشور بدست گرفته و یک نظام فاشیستی برقرار کردند. فاشیستها در ابتدا مجموعه ای ازگروه های ایثارگر و بی نام و نشان و فاقد برنامه بودند. بعدها در آلمان، حزب ناسیونال سوسیال با یک برنامه از پیش آماده شده قدرت را در سال 1933 بدست گرفت. در اسپانیا نیز، پس از یک جنگ خونین داخلی فالانژها به رهبری فرانکو در سال 1936 به عنوان تنها رهبر اسپانیا قدرت را بدست گرفت. ایتالیای موسولینی، آلمان هیتلری و اسپانیای فرانکیست مهمترین نظامهای فاشیستی اروپا میباشند.

جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی ایران و در راس آن آقای احمدی نژاد نیز یک گروه از رزمندگان بی نام ونشان است که پس از سالها یارگیری و مهره چینی در درون نهادهای حکومتی ایران، با استحاله رژیم جمهوری اسلامی، مدل جدیدی از حکومت در ایران را تجربه میکند. پس از انتخابات خرداد 88 مردم ایران با نظام جدیدی روبرو هستند: یک نظام فاشیستی تا مغز استخوان غربی، نظامی فاشیستی که دارای تمامی مشخصات فاشیسم غربی است بعلاوه شیوه های استالینیستی و کمونیستی شرقی.

درباره شیوه های استالینیستی دستگاه حاکم برایران نیازی به استدلال چندانی وجود ندارد. در این مورد کافیست به چگونگی برخورد حکومت با مردم معترض، منتقدین، مخالفین و بالاخص مسئولین سابق حکومتی آن، نگاهی اجمالی داشت.



نظام جدید ایران از لحاظ «فلسفه» سیاسی و «ایدئولوژیکی» یک نظام فاشیستی است. نظام فاشیستی حاکم برایران، علیرغم دیسکورش، تا مغز استخوان غربی است. عناصری از آن که غربی نمی نمایند، همچون لفافه ها و توجیهاتی که به اسلام ارجاع میدهند، تنها جنبه ظاهری و صوری دارند. ما در پائین و تنها با ارائه تشابهات بهت آور میان تجربه فاشیسم غربی و نظام حاکم بر ایران سعی خواهیم کرد به اثبات ادعای خویش بپردازیم.

با مطالعه مختصات و ویژگی های فاشیسم براحتی در میآبیم که نظامی که در ایران حاکم شده است شبیه نظامهای فاشیستی نیست بلکه همان نظام فاشیستی است. علیرغم استنادات و نظریه های بظاهر اسلامی متفکرین و مجریان این نظام (مانند آقایان مصباح یزدی، احمدی نژاد و مشائی)، نظامی که آنها تحت عنوان «حکومت اسلامی» پیشنهاد میکنند و در عمل در حال پیاده شدن است هیچ تفاوت ماهوی با نظامهای فاشیستی در غرب ندارد و فاقد هرگونه عنصر تازه و بکری است.



1 ـ راستهای افراطی حاکم بر ایران تشابهات بسیاری با سلف ایتالیائی و آلمانی خویش دارند. در ایتالیا نیز فاشیستها از ایثارگران جنگ بودند، سابقه شرکت در جبهه های جنگ اول را در کارنامه خود داشتند، و غالبا پس از پایان جنگ در خیابانها پرسه میزدند و مترصد فرصتی برای ابراز قدر قدرتی خود بودند. آنها نیز مانند اخلاف ایرانی خود مجموعه ای از رزمندگان گمنام یا کم آوازه ای بودند که نسبت به حکومت وقت دچار دلسردی شده و به دنبال گسست و برش با رژیم حاکم بودند.



2 ـ یکی از مشخصه های فاشیست ها اینست که هسته اصلی اکثر آنها هیچگونه عقبه و ریشه ای در طبقه سیاسی زمان خود ندارند، نه هیتلرکه سرجوخه ارتش آلمان در جنگ جهانی اول بود و نه موسولینی که آهنگر زاده ای بود، تعلقی به طبقه حاکمه نداشتند. آنها از مردمان «عادی» بودند. نه تنها رهبران که بلکه بسیاری از کادرها و اعضای فاشیستها از میان مردم عادی بودند.

سران فاشیستها از طبقات ریشه دار و با نفوذ جامعه خود نبودند، آنها متعلق به طبقه جدید و نسل جوانی هستند که میخواهند هرگونه ارتباطی و پیوندی را با طبقه سیاسی کشور قطع نمایند، آنها برای «فصل کردن» میآیند و همچون آقای احمدی نژاد بی صبرانه در پی «کوبیدن سر» رقبای خویش «به سقف» اند. و اتفاقا از این منظر، میتوان آنها را انقلابی نیز بشمار آورد!



3 ـ فاشیستها برابری آحاد مردم را قبول ندارند. فاشیسم نخبه گراست و بر اینست که یک گروه کوچک از انسانها، نخبگان یا خواص (در فرهنگ دینی: «مومنین»)، ماموریت دارند تا بقیه جامعه را رهبری و هدایت نمایند. اما نخبگان و خواص و مومنین مورد اشاره فاشیسم با سایرنخبگان و خواص فرق دارند، پایگاه اجتماعی متفاوتی دارند، وضعیت مالی مشابهی ندارند، تربیت خاص خود را دارند، آنها کادرهای ورزیده، منظم، باوفا، مطیع رهبر و کاملا مجابی میباشند که همانند یک سرباز آماده انجام بی چون و چرای فرمان اند.



4 ـ فاشیستها تاب تحمل آزادی های فردی را ندارند. به بهانه ارجحیت منافع جمع بر منفعت فرد، با آزادی بیان و آزادی اجتماعات و حتی با آزادی عقیده نیز مخالفند. فاشیسم با حقوق فردی شهروندان ستیز دارد. در نظام فاشیستی، اشخاص فاقد حقوق ذاتی میباشند، آنها تنها دارای آندسته از حقوقی خواهند بود که جمع اراده نماید. فرد باید تابع جمع باشد. فرد باید به اراده جمع گردن نهد و چیزی جز آن طلب نکند. وحدت کلمه و ید واحده که در شعار «همه همقدم شوید» نازی ها بیان میشد یکی از اصول اساسی فاشیسم است.

در عین حال فاشیستها خود را مدافع عدالت اجتماعی و مخالف سرمایه داری و ثروت اندوزی میدانند. آنها در پی محدود کردن لیبرالیسم اقتصادی و ارائه خدمات اجتماعی میباشند و همانند کمونیستها بر طبل عدالت بشدت میکوبند.



5 ـ یکی از اولین اقدامات فاشیستها در همان ابتدای دستیابی به قدرت همانا حذف چند صدائی و پلورالیسم در جامعه است. انحلال احزاب، جمعیت ها و سندیکاها، بستن روزنامه ها، خفه کردن صدای منتقدین و تخطئه اپوزیسیون و نیز تمسخر و مجازات هرآنکس که مانند آنها نمی اندیشد از اقدامات اولیه فاشیستهاست.

در آلمان نازی، در همان ابتدای سال 1933 که حزب هیتلر به قدرت رسید، استقرار سانسور یکی از اولین اقداماتی بود که در چارچوب سیاست «زیرپا انداختن» به اجرا درآمد. سانسور شامل تنها اخبار نمیشد بلکه محاورات و مکالمات را نیز در بر میگرفت و معترضین در معرض حبس های فله ای قرار داشتند. در ایتالیا معترضین را به جزیره لیپاری میفرستادند و در آلمان بازداشتگاههای دسته جمعی (مانند کهریزک) را تدارک دیدند که بعدها به دلیل گسترش مخالفین وسعت بیشتری یافتند.



6 ـ نظام فاشیستی نظامیست مبتنی بر اقتدار و متکی به نیروهای انتظامی و امنیتی. علاوه بر استفاده بی حد و مرز و غالبا بی دلیل از خشونت و ترور، نظام فاشیستی زبانی چرب و مردم فریب دارد. یک نظام فاشیستی بدون تکیه به نیروهای مسلح و رسانه های تک صدا و دروغ پرداز، پس از مدت کوتاهی فرومی پاشد. رژیم های فاشیستی ارزشی برای اعداد و ارقام و آمار قائل نیستند و بسته به منافع و سیاستهای لحظه ای شان به آنها استناد میکنند. به عبارت دیگر نظام فاشیستی مبتنی بر دروغ، زور و وحشت است. همه نظام های فاشیستی بدون استثنا تئوری «النصر بالرعب» را بدون ملاحظه به اجرا درآورده اند. سازماندهی آحاد ملت در سازمانهای عقیدتی مانند «جوانان نازی»، «بسیج»، و «میلیشیا» برای خفه کردن هرگونه اعتراض از وجوه مشترک رژیم های فاشیستی و کمونیستی است.



7 ـ یکی دیگر از مشخصه های نظام فاشیستی غیر عقلانی بودن و بی منطق بودن غالب اعمال اش است، فاشیسم بر اساس «غریزه» امور کشور را میگرداند. در نمونه وطنی ما میتوان برای مثال به ارزیابی وضعیت کشور، وجود تورم یا ارزانی از طریق صحبت کردن با بقال یا قصاب محله و نه با استناد به علائم و آمار و ارقام علمی اشاره نمود. عزل وزرا ده روز قبل از پایان عمر دولت نهم نیز از همین مقوله است! فاشیستهای ایتالیائی قبل از به کف گرفتن قدرت سیاسی، برنامه مشخصی برای اداره کشورشان نداشتند. نظام فاشیستی چون در پی حفظ آزادی عمل خویش است، اصولا نسبت به برنامه ریزی علمی دراز مدت در اداره کشور بدبین است.



8 ـ مشخصه دیگر فاشیستها عبارتست از تعریف خود بر اساس نه آنچه که هست بلکه بر پایه آنچه که نیست! او خود را با تکیه به دیگران تعریف میکند! نظام فاشیستی، خود را مخالف لیبرالیسم، مخالف مجلس، مخالف آزادی، مخالف هرج و مرج، مخالف نهادهای اداری، مخالف احزاب، مخالف ... همه چیز میداند و دغدغه منطق این مخالفت ها را نیز ندارد. فاشیسم یک جنگ بی پایان است! چنانکه هیتلر برای کتاب خود عنوان «جنگ من» را برگزید. جای تعجب و حیرت است که مخالفت شدید فاشیستهای اروپائی با لیبرالیسم در سالهای بین دو جنگ با همان حدت و شدت از طرف فاشیستهای دو آتشه وطنی دنبال میشود، در حالی که این مخالفت که دارای توجیه تاریخی در اروپای آن زمان بوده است، فاقد هرگونه توجیه و توضیحی در مورد ایران است. تنها توضیح و توجیه آن به ریشه مشترک فاشیستهای غربی و ایرانی برمیگردد که خود دلیل غیر قابل انکاریست بر غربی بودن عمیق فاشیستهای ایرانی مدعی «اسلام ناب محمدی»!!



9 ـ فاشیسم در عین حال حامل عنصر ناسیونالیسم (ملی) است. ناسیونالیسمی که دغدغه دارد، مردد است، مضطرب است، خود را یا شکست خورده میپندارد و یا از سیلی خوردن درآینده بیمناک است، غم از دست رفتن فرصت های برباد رفته را میخورد و از ریخت و پاش و فساد و اشرافیت مدیران قبلی سخت مینالد. به همین دلیل است که فاشیسم در کشورهائی که خود را شکست خورده و یا پیروز ناکامل در جنگ جهانی اول میدانستند، بخصوص در آلمان که شکست خورد و ایتالیا که به پیروزی خود راضی نبود، رشد و نمو کرد.

افسانه «خنجری که از پشت خوردیم» در میان نازی های آلمان رایج میشود: «ارتش آلمان شکست نخورد، به او از داخل خیانت شد، توطئه مشترک کمونیستها، یهودیان و جاسوسان خارجی که از حمایت بیگانگان بخصوص کمک های پنهان و آشکار متفقین برخوردار شدند منجر به خلع سلاح آلمان شد»، این است افسانه ای که نازی های آلمان ساخته بودند. فاشیستها خود را «ناسیونالیست»های بیداری میدانند که درکمین مخالفین داخلی ِ موردِ حمایت خارج یا بعبارت دیگر «ستون پنجم دشمن» نشسته اند، نگرانی دائمی آنها توطئه خارجی است. شعار «آلمان بیدار شو» به نحوی از انحا در تمامی نظام های فاشیستی بکار گرفته شده است. این شعار بلافاصله تداعی کننده «هشدار باشید» فاشیستهای ایرانی است.



10 ـ فاشیستها با احزاب سیاسی مخالفند، دشمن لیبرال دموکراسی میباشند، چه فاشیست ایتالیائی باشد، چه نازی آلمانی، چه فالانژ اسپانیائی و چه ایثارگر و رایحه خوش ایرانی، همگی ذات واحدی دارند. در حالیکه فاشیستهای ایتالیائی نسبت به صندوق های رای نظر نامساعدی داشتند، فاشیستهای آلمانی با زیرکی از «رای» مردم برای اثبات حقانیت و مشروعیت خویش کمال استفاده را مینمودند. آنها غالبا با راه انداختن نمایش انتخاباتی به درستی ِ راه رهبر و تائید آن بوسیله ملت تاکید داشته و مانور تبلیغاتی فراوانی روی آن میدادند. فاشیستها با نظام پارلمانی مخالف اند و تمام تلاش خود را برای بی اثر نمودن مجلس بعمل آوردند، بطوریکه مجلس را به «دفتر ثبت» تصمیمات حزبشان مبدل کردند، تصمیماتی که بوسیله حزب گرفته میشد و پارلمان آنرا تائید میکرد!



11 ـ فاشیستها بر جنبه های قدسی قدرت همواره تاکید کرده اند و از دین بصورت ابزاری کمال استفاده را برده اند. رهبر فاشیستها خود را دارای وجهه مذهبی مینمایاند و چنین وانمود میکند که تمام صفات حسنه ی مذهبی در او جمع اند. سرکردگان فاشیست چنان مینمایاند که گوئی دارای یک ماموریت مقدس و الهی هستند و در همان حال تفسیر آنها از دین با تفسیر عمومی و مورد قبول روحانیون مستقل هماهنگ نیست.

فاشیستهای ایتالیائی پس از کسب قدرت با اصحاب کلیسا درافتادند ولی به سرعت متوجه شدند که امکان از پا انداختن آنها را ندارند و به همین دلیل از راه دیگری وارد شدند و هر آنچه را که در دین برای تحکیم اقتدار خویش مناسب دانستند برجسته نمودند و خود را شریعتمدار جا میزدند. موسولینی که خود ارزشی برای اصول دین قائل نبود، شیفته قدرت و نفوذ دین در میان مردم بود و به جنبه های اساطیری، سمبلیک و ظاهر دینی بهای بسیاری میداد.

برای فاشیستها، دین ابزار اعمال قدرت است و بهمین دلیل اهتمام زیادی برای استفاده از آن در جهت اهداف دولت خود بعمل آوردند و همچون فاشیستهای ایرانی خواهان «اصلاح جهان» بودند.



12 ـ بالاخره آنکه رابطه فاشیستها با راست محافظه کار و ارتجاعی بسیار درس آموز است. در تمامی کشورهائی که تجربه فاشیسم را پشت سر نهاده اند، رابطه میان فاشیستها و راست محافظه کار در ابتدا و تا زمانی که نهضت های فاشیستی در اقلیت بسر میبرده اند، بد نبوده است: طبقه حاکم (راست ها) به آنها به دیده جانشینان خود نگریسته اند و روی آنها سرمایه گذاری کرده اند به این امید که جلوی تحرکات انقلابی را سد نمایند. در ایتالیا مالکان بزرگ برای جلوگیری از اصلاحات ارضی بر روی گروههای فاشیستی تکیه میکردند. در آلمان کارفرمایان عمده برای هیتلر کمک های نقدی میفرستادند و ستاد ارتش برای مقابله با کمونیستها به حزب نازیها چشم امید داشت. در این مرحله، گروههای فاشیستی با راستها وحدت داشتند اما در همان حال مورد استفاده ابزاری احزاب حاکم راست قرار میگرفتند. همکاری و دوستی دوجانبه راستها و فاشیستها اما دیری نپائید.

رابطه این دو گروه بتدریج تیره شد و با پا گرفتن فاشیستها به قطع رابطه و دوستی نیز منجر شد. رشد فاشیستها خوشایند احزاب راست نبود. احزاب اخیر خواهان حفظ وضع موجود بودند و نه بدنبال استقرار یک نظام فاشیستی که یا با منافع آنان یا با عقاید آنان هماهنگ نبود.

بعدها رابطه احزاب راست و فاشیستها رو به وخامت گذاشت بطوری که اختلاف میان ارتش و میلیشیای فاشیستی به زدوخورد نیز منجر شد. تا جائی که در تابستان 1934، برای جلب رضایت ارتش، هیتلر قتل عام صدها نفر از همراهان خود را در«شب خنجرهای بلند» پذیرفت. چندی بعد، حزب نازی ها به انتقام گیری پرداخت و دست به تصفیه ارتش زده و فرماندهی ارتش را در اختیار خود گرفت، از آن به بعد نیروهای مسلح از فاشیستها فرمان میبردند و نه برعکس.



آیا در اینکه نظام حاکم بر ایران یک نظام فاشیستی کاملا «کلاسیک» است تردید میتوان داشت؟ خیر! اگر حساب این اقلیت فاشیست به سرعت روشن نشود، تصفیه های خونین، شبهای «خنجرهای بلند»، تبدیل مجلس به زائده قوه مجریه، حذف کامل روحانیون غیر فاشیست، قبضه تمامی اهرم های دولتی و ... را میتوان به عنوان برنامه های آتی آنها پیش بینی نمود.



مرداد 1388