ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 21.07.2009, 12:47
دگراندیشان و مبارزات آزادیخواهانه امروز در ایران

دکتر محسن قائم مقام
در خون تپیدنم ز دل زار خویش بود
ور نه خدنگ ناز تو چندان خطر نداشت
حافظ

حرکت آزادیخواهانه و دمکراسی‌طلبی مردم ایران آفرین‌ساز بود. جهانیان با مردمی آشنا شدند که هرگز ایشان را نمی‌شناختند. تا آن زمان تلویزیونها دنیا را اخبار و ترهات و دروغ پراکنی‌های نماینده حکومت سرکوبگر جمهوری اسلامی پر کرده بود و جهانیان به بلاهت‌ها و وارونه‌گوئی‌های رئیس حکومت ایران می‌خندند. و مردم از داشتن چنین "نماینده"‌ای در خود احساس شرم می‌کردند. اما امروز این نمایش زنده جوانان ایران‌اند که ۷۰ در صد مردم را تشکیل می‌دهند و اکثریت مردم کوچه و خیابان مملکت را می‌سازند، در جلوی چشم مردم جهان، صاحبخانه‌ی در اسارت دزدهای ثروت‌های ملی را، با بلند ترین فریادهای آزادیخواهی و رهائی‌طلبی، به بهترین شکل ممکن معرفی نمود. کاری را انجام داد که با کتاب و مقاله نویسی، سخنرانی و مصاحبه و... هرگز عملی نبود.

مقاومت بی‌نظیرمردم در برابر وحشیانه‌ترین حملات حکومت، نشاندهنده‌ی اراده مردم برای رهائی از چنگ و اسارت غول استبداد بود. بسیار روشن بود که مردم بدقت و آگاهانه عمل می‌کنند. مردم در پشت یکی از "خودی"‌ها که عرصه بر او هم تنگ شده بود، بحرکت درآمده بودند. با نهایت هوشیاری هرگز شعار نامناسب روز را نمی‌دادند. شعارهای "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر رهبر" و شبیه اینها خارج از خواسته رهبری روز این مقاومت نبود. آقایان موسوی و کروبی هم روی رهبر را زمین انداختند و بی‌اعتنا به پیشنهاد او که پنج روز وقت داد که مسائل را حل کنند، روی حرف خود ایستادند، که معنی‌اش بجز "مرگ بر رهبر" نبود، چون زمانیکه حرف رهبررا به زمین بیاندازند رهبر یا رهبری را انکار کرده‌اند که تکرار همان شعار "مرگ بر رهبر" به گونه دیگری است. مردم در متحدترین شکل و خشمگین‌ترین فریاد آنچه می‌خواستند بگویند را گفتند. لزومی نداشت که نابود باد این رژیم استبدادی را سردهند، بلکه این حرکت جوشان و خروشان و مشت‌های گره کرده و صورت‌های برافروخته که از چاقوکش‌های رژیم و بسیجی‌های مسلح و تیراندازان بر بامها هم هراسی نداشتند، بجز "نابود باد این رژیم استبدادی" چه چیز دیگری از آن خوانده می‌شود؟ آیا چیز دیگری از ایشان شنیده می‌شود؟ بدون جهت نبود که حکومت گران با تمام قوا و بدون هیچ روی مصالحه‌ای برای درهم شکستن مقاومت مردم به میدان آمدند.

سالها بود که رهبری حاضر مبارزه نیز درعمل از میدان سیاست بیرون گشته بود و هر روز عرصه بر ایشان و همراهانشان تنگ تر می‌شد و با آگاهی از همدردی بسیار از گروههای دیگر "خودی"‌ها به مصاف با "رهبری" آمده بودند. و از پشتیبانی مردم بخوبی آگاهی داشتند. ولی نه آنها و نه هیجکس دیگری وسعت وعظمت حرکت مردم را پیش‌بینی نکرده بود. رهبری را مردم نساختند بلکه رهبری را مردم انتخاب کردند. به عبارتی با شرایط معلوم سیاسی امروزجز قبول این شکل رهبری راه دیگری در میان نبود. با جلو رفتن مبارزه" تسلیم" و حتی عقب نشینی از خواسته‌های عنوان شده برای "رهبری کنونی مبارزه" نیز قبول مرگ بود. و لذا با تمام وجود اختلاف دیدگاهی میان رهبری "خواهان بازگشت بدوران سه سال اول انقلاب" (دوران اعدامها و زندان کردن مخالفین، بستن روزنامه‌ها و احزاب و اجتماعات "غیر خودی"..) و اکثریت شرکت کنندگان درحرکت، که آشکارا آزادیخواهی و آثار قیام علیه رژیم در همه حرکات ایشان مجسم بود، هردو در خواسته کنار گذاشتن سردمداران کنونی کشور که جز زورگوئی و زیان و آبروریزی چیز دیگری برای مردم نداشتند، همصدا بودند. و بدون تردید سی سال گذشت زمان و مشاهده خسارات اینگونه حکومت کردن، در بسیاری از خودی‌ها هم دیدگاههائی متفاوت از تنگ نظری‌های مذهبی گذشته را بوجود آورده است. و رهبران کنونی مبارزه مطمئنآ دیگر آنهائی که بودند نبودند و به احتمال نزدیک به یقین ایشان در آینده نیز آنهائیکه باید باشند، نخواهند بود. لذا مردم بدون تردید در پشت این رهبری به حرکت ادامه دادند و مطمئنآ تا مبارزه در این جهت حرکت می‌کند و تا رهبری مقاومت و استحکام امروز را بخرج می‌دهد، مردم بدنبالش خواهند رفت.

آثار تحول در بطن پدیده‌های اجتماعی

نشانه‌ها، باورها، سنت‌ها و خواست‌های مردم در هر دورانی شکل جدیدی بخود گرفته است. حتی گاه بد و خوب جای خود را عوض کرده‌اند. کشتن دشمنان جای خود را به مدارا با ایشان داده است. از جمله روشنفکران دینی، حتی از تغییر در فروع دین گذشته به تغییر در اصول دین برآمده‌اند. از تولی و تبرا گذشته دنبال تغییراصول باور‌های امر "نبوت" مانند وحی و غیره شده‌اند. بیچاره احمد کسروی فقط صحبتش در پاک کردن دین از خرافات بود تا مخالفت با اصول دین، و تحمل زنده ماندنش را هم نکردند، که نشان می‌دهد دوران تا چه اندازه دگرگون شده است. و با اینهمه دگرگونی باید به تغییر دیدگاه اصلاح طلبان دینی به آنچه در این رژیم گذشته و می‌گذرد و به عبارتی باز شدن دیدگاهی تازه به ماهیت رژیم، باور داشت و روی آن برای رسیدن به آزادی حساب کرد. امری که بتدریج رخداده و درحال تکوین است. منتها اینکه ما دگراندیشان در عین استقبال از این تغییرات و تشویق به ادامه آن، بنا نیست که دنباله‌روان ایشان باشیم. ما باور داریم که این تغییرات اساسی در روشنفکران دینی ما را در رسیدن به آزادی مردم کمک می‌کند ولی ما راهی را دنبال می‌کنیم که در نهایت آن راه همه قوانین مملکتی ناشی از اراده مردم باشد و حکومت "قانون" مردم و شورای مردم حاکم باشد و دین را موضوعی شخصی و جدا از امور حکومتی بشناسند. ما می‌توانیم و لازم است با اصلاح طلبان دینی و حکومتی در آن زمان که هر دو در یک حرکت آزادیخواهانه در حرکتیم در کنار هم باشیم ولی هرگز فراموش نکنیم که آنها شیفتگی به دین و مذهب را دارند و اگر به همین حال باقی بمانند ائتلاف ما تنها در دوران معینی باقی می‌ماند. ولی بهتر است مدارا کنیم، بهمین گونه که امروز مردم مدارا نموده‌اند و مطمئن باشیم که حرکت آزادیخواهی با پیروزی "خودی"‌های "اصلاح طلب" و یا "نیمه اصلاح طلب" و"مغضوب" بسیار پر توان تر از امروز خواهد بود. و تبدیل رهبری خودکامه به رهبری "اصلاح طلب" حتی نوع "سنتی" آن خود بخود یک تغییر کیفی در روابط درون مملکتی و بین‌المللی برای ایران و مردم ایران ایجاد می‌کند. و پروسه آزادیخواهی و دمکراسی خواهی همچنان ادامه خواهد یافت. لذا هرگر هویت سکولار و پی‌گیری آزادیهای واقعی و دمکراسی را از دست ندهیم، در حالیکه از هر فرصتی برای آزادی مردم استفاده نمائیم.

رنگ "سبز" مبارزه[۱]

از جمله بکار بردن رنگ "سبز" در این مبارزه بسیار مورد گفتگو قرار گرفت. رنگ سبز با میر حسین موسوی آغاز گردید. که از سادات است و رنگ سبز از علائم مشخص سادات بوده است. دستاری که به سر امیرالمؤمنین علی در عکس‌های او می‌بینیم همه سبزند. در امامزاده‌ها نوار روی مچ دست سبز را برای شفا و دفع بلا می‌فروختند یا می‌فروشند. در دهات اولاد سادات آنرا بدست خود می‌بستند. ولی آقای موسوی آنرا به عنوان علامت خرمی و آزادی معرفی کرد. برخی در اعتراض به رنگ سبز نوشتند و آنرا ورود دین در حرکت دانستند. ولی رنگ سبز در حرکت مبارزه "بار دینی" خود را از دست داد و به شکلی تبدیل به رنگ انتخابی مبارزه امروز شناخته شد و در سراسر جهان بدون آنکه هرگز صحبت بار دینی رنگ را بدانند آنرا رنگ مبارزه امروز مردم ایران شناختند برای آن شعر ساختند آواز خواندند و آنرا به صورت نماد و پرچمی از مبازره امروز ایران بحرکت در آوردند. هرچند بسیاری از ایرانی‌ها تماشای رنگ سبز مبارزه برایشان زیبا بود ولی خودشان را با رنگ سبز هویت نمی‌بخشیدند. همانطور که در بالا اشاره شد نشانه‌ها هم که رنگ سبز نمونه خوبی از آنست تغییر"هویت" می‌دهند. نگاه کنیم به تغییر هویت محسوس رنگ سبز درهمین دوره کوتاه مبارزه که مردمی که امروزه آنرا در هویت مذهبی بشناسند بسیار کاهش یافته‌اند و در عرصه بین‌المللی هم معنی مذهبی اساسآ راه نیافته است.

تغییر هویت رنگ سبز در تاریخ ایران نیزجای خود را دارد. رنگ سبز رنگ میترائی‌ها یا مهری‌ها بود. در داستانها رستم را با رنگ سبز نقاشی می‌کردند. مانی هم در رنگهایش از رنگهای زرد و سبز بسیار استفاده می‌کرد. اولین بار عضد الدوله دیلمی رنگ سبز را پس از فتح بغداد به بغداد برد و رنگ سیاه خلفای عباسی را[۲] را به رنگ سبز بدل کرد و پرده کعبه را هم که رنگ سیاه داشت با پرده سبز پوشاند و پس از ایشان صفویه دنبال کار را گرفتند.[۳]

"توطئه" امریکا!

برخی مثل همیشه تحلیل حرکت اعتراضی مردم پس از "انتخابات" تقلبی را با "تئوری توطئه" عنوان نمودند که امریکا دنبال برکناری احمدی‌نژاد است و مخالفین او را به میدان آورده است و از ایشان حمایت می‌کند. به عبارتی صحبت‌ها و اتهامات حکومت را تکرار کردند و از مردمی بودن و خلقی بودن احمدی‌نژاد نوشتند. این تحلیل‌های نادرست را بسیاری به خوبی پاسخ داده‌اند. صحبت از این است که همیشه گروهی به ئتوری ساده‌انگاری و خالی از تحلیل و برچسب آسان "توطئه" پرداخته‌اند و زحمت "تحلیل" مسائل و موضوعات را بخود نداده‌اند. ولی جنبش یا حرکتی را که با توطئه نمی‌توان ایجاد نمود. اینکه نیرو‌های خارجی از هر فرصتی به نفع خود می‌خواهند استفاده برند موضوع جدیدی نیست و به اصالت مبارزه مربوط نمی‌شود. داریوش شایگان، دانشور صاحب نام ایرانی، در یکی از سخنرانی‌هایش "تئوری توطئه" را چنین توصیف کرده است که زمانی بود شهروندان کشور‌های فاقد دمکراسی هرچه اتفاق می‌افتاد را مبنی بر سرنوشت از پیش تعیین شده می‌دانستند." ولی امروز با روند سکولاریسم، ایده تقدیر گریزناپذیر الهی، جای خود را به "نظریه توطئه" داده است. از آنجا که آنها نه مسؤل و نه شهروندان فعالی هستند، ناگزیر آنها باید به شهروندان خیمه شب بازی تبدیل شوند که از سوی قدرت‌های نامرئی به حرکت در می‌آیند. این برخورد منفعل هم با نبود دمکراسی تقویت می‌شود."[۴]

قدم اول برداشتن احمدی‌نژاد

شعار برداشتن احمدی نژاد نظیر "خواسته مشترک" برداشتن "بوش" در انتخابات امریکا فصل مشترک نیرو‌های در گیر در مبارزه امروز ایران گردیده است. بسیاری در انتخابات شرکت نکردند و نخواستند رویداد‌های دوران خاتمی را تکرار کنند. ولی این بار پدیده‌ای بوجود آمد که در پیش بینی هیچکس نبود. واین‌بار مردم در تکرار پدیده خاتمی شرکت نمی‌کردند بلکه شکل جدیدی از مبارزه را می‌ساختند که در پیش وجود نداشت. مردم در دوران اصلاحات دوم خرداد قدم بقدم جلو می‌رفتند و در برابر ایشان تا ۱۸ تیر، "خشونت نقاب از صورت برداشته"ای، نبود. درحالیکه رهبری حرکت دوم خرداد از تمکین و کرنش بی‌حد و بدون دلیل با "ولی فقیه" شروع کرد و با "اوباش" خواندن دانشجویان و چشم بستن به قربانیان فاجعه ۱۸ تیر، بی‌اعتنائی خود به خواسته‌های مردم را به اوج خود رساند. در حالیکه این رهبری با اینکه صحبت از بازگشت بدوران "طلائی" سه سال آغاز انقلاب را می‌کند سرسختانه در برابر "ولی فقیه" ایستاده است. پیروزی "انتخابات" در دوم خرداد به مردم اعتماد بنفس بخشید و بنظر می‌رسید کار براحتی جلو می‌رود ولی رهبری منفعل و ترسو و "فرصت سوز"، یک مبارزه برده را تسلیم "ولایت فقیه" کرد و لذا جنبش از اوج شکوه و اعتماد به پیروزی به ذلت و سرخوردگی کشانده شد. و مردم را دوباره بخانه‌های خویش بازگرداند. و عنوان کردن و به زبان آوردن اینکه من تنها "کارگزار" بودم، اعتباری را برای خاتمی کسب نکرد.

سرکوبگری، فشار و زورگوئی و درکنار آن سیاستهای نابخردانه و مخالف امنیت ملی دولت احمدی نژاد در صحنه بین‌المللی شکیبائی مردم را به پایان برد. بقول یک دوست دانشورم "انقلاب مخملی" برخلاف ادعای رژیم که آن را به معترضین نسبت می‌داد از بحث‌های انتخاباتی میان کاندید‌های ریاست جمهوری شروع شد. چه مردم این بار از دهان سردمداران رژیم با فساد بی‌حد و غارتگری‌های ثروت‌های ملی آشنا می‌شدند تا از دهان دشمنان حکومت! و این حقایق عریان و محکوم کننده چنان بر مردم ایران گران آمد که در برابر تقلب در انتخابات آنهم در جمع "خودی"‌ها به جنبش آمدند.

این حرکت خودجوش، و یکپارچه که هیچکس انتظار آن را نداشت، فاکتور یا عامل "نیروی مردم" را در سرلوحه همه محاسبات روز قرار داد. ترس و وحشت بیش از اندازه‌ی سردمداران حکومت را، در تهدید مردم به مقابله نظامی "ولی فقیه" در نماز جمعه، در بکار گرفتن خشن‌ترین ابزار موجود "امنیتی" ایشان علیه اعتراض کنندگان و تهدید "رهبران حاضر مبارزه و علاقمند به حفظ رژیم" به اینکه "می‌دانید چه می‌کنید؟" و چه کسانی استفاده می‌برند، به روشنی نمایان بود. به عبارتی واهمه از نیرو گیری ابنوه مردمی نشأت می‌گرفت که ناگهان به خیابان‌ها ریخته بودند. واقعیت این بود که مردم دوباره از نیروی شگرف خود آگاه می‌شدند. و این آگاهی در مقاومت و حرکت بی‌محابا و سرسختانه ایشان، شعارهای ضد کودتا و ضد رهبری و آزادیخواهانه ایشان بخوبی نمایان بود. و باز آگاهانه و موقع‌شناسانه، خواست‌های نهائی در پرده خود را در پشت سپر نیمه محافظ رهبری کنونی مبارزه پنهان ساخته بودند. ولی کیست که در چهره خشمگین و خون‌آلود ایشان که در برابر سپاه استبداد، استبداد سی ساله، که بکشتن ایشان کمر بسته است، آرزوی از میان برداشته شدن این حکومت استبداد مذهبی را نخواند؟

دگراندیشان و مبارزه امروز

موضوع در پشت سپر "رهبران کنونی مبارزه" میر حسین موسوی و در مقام کمتری مهدی کروبی قرار گرفتن و مبارزه کردن، مبارزه را با توجه کامل باینکه در تشتت، چند شاخگی، انحراف و در موقعیت مناسب برای حمله وحشیانه و با دلائل "جائزی" با باورهای افراطی دشمن و هوادارانش قرار ندادن، یک حرف است ولی فراموش کردن خواسته‌های آزادی کامل ، دمکراسی و جدائی دین از سیاست صحبت دیگریست. این درست است که امروز نمی‌توان این خواسته‌ها را پیش کشید ولی این خواسته‌ها را در ذهن خود داشتن و به نسل جوان منتقل کردن، از ما انسانهای دیگری می‌سازد و هویت آزادی واقعی و دمکراسی خواهی ما را زنده نگه می‌دارد. و ما را در زمان لازم به انتخابی درست و جهت گیری صحیحی در مبارزه، راهنمائی می‌کند. به ما یادآور می‌شود که باز گرداندن وضع به سه سال ابتدای انقلاب خوابی وحشت‌زاست. و اقتدا به‌مراجع تقلید نمودن و نمازهای جمعه سیاسی برپا داشتن، ممکن است امروز کار تاکتیکی مناسبی باشد ولی دین و مذهب را باید قطعآ از امور سیاست مملکت جدا کرد. "دیانت ما سیاست ماست و سیاست ما دیانت ماست" حتی آن روز‌هائیکه سید حسن مدرس هم به زبان می‌آورد سبب این می‌شد که به امر ایشان در جلسه کمیسیون قانون نویسی مجلس دوم حق رآی زنان را که تصویب هم شده بود از رأی کمیسون بیرون بیاورند.[۵] چه همواره آزادی واقعی و دمکراسی و سکولاریسم را در ذهن داشتن به ما نیروئی می‌دهد تا دیگر نتوانند مثل زمان آقای خاتمی از ما بخواهند که در نوشته‌های خود علیه "جمهوری اسلامی" ننویسیم. مثل اینکه فکر کنیم، حالا که همه در یک زمان که آقای خاتمی مشغول چانه زدن از بالاست، ما هم باید احترام جمهوری اسلامی و سردمدارانش را نگاه داریم. ازاینجور فشار‌های بی‌معنی بدگر اندیشان آوردن. ما احترام رهبران کنونی مبارزه را حفظ می‌کنیم، ما کاری نمی‌کنیم که دو دستگی ایجاد شود. و مقاومت بارز رهبران کنونی مبارزه در برابر سرکوبگران و ایستادگی روی تغییر در شیوه خودسرانه و مخالف منافع ملی حکومت را مثبت و در جهت آزادی مردم می‌شناسیم ولی با حفظ همه احترامات فائقه می‌گوئیم ما آرزوهای دیگری در دل داریم که به موقع خود آنرا شعار روز می‌کنیم و یادمان هست که ما از "دگر اندیشان" هستیم و نماز و خطبه و عمامه و دستار باید جزئی از زندگی خصوصی افراد باشد تا حاکم بر تمام زندگی ما. ما تنها برای گرفتن بخشی از آزادی‌ها که امروز ممکن بنظر می‌رسد با رهبری حاضر که بخشی از خودی‌هاست، که به حقوق او هم تجاوز شده است، در یک خط قرار گرفته‌ایم. و حکومت هم این حقیقت را می‌داند و هم مکرر آنرا اعلام می‌دارد که "مردم" اعتراض کننده را می‌شناسد. درست هم می‌گوید. او "دگراندیشان"، آنهائی را که بر ایشان تیغ کشیده است را خوب می‌شناسد. لذا اگر ما آرزو‌های قلبی و به آنچه باور داریم را بنویسیم و یاد آور شویم هیچ چیز تغییر نمی‌کند. از این بالاتر نیست که شعار فراگیر "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر رهبر" همه تظاهرات را در خود گرفته است.

"اتنخابات" و باطل کردن نتیجه انتخابات موضوعی گذشته استکه بصورت عنوانی در دست رهبری کنونی و بخشی از مردم در مبارزه باقی مانده است. . آنچه مانده ادامه مبارزه برای آزادی بیشتر است که باید یا باکنار آمدن حکومت با رهبری کنونی مبارزه حل شود، که امری "ناشدنی" بنظر می‌رسد. چه رهبری کنونی حرکت هر چقدر کمتر از برقراری آزادی در مملکت را بخواهد، نابودی خود را خواسته است. یا ادامه مبارزه، که دومی تا بحال در انتخاب رهبری کنونی مبارزه و مردم بوده است. "دگر اندیشان" که از سی سال "اسارت" ایشان یادی هم نمی‌کنند، و سخت ترین شرایط دوران سه سال پس از انقلاب را دوران طلائی و مناسب برای بازگشت بآن دوران می‌خوانند، نام بردن با احترام و تکریم جنایتکاری چون خمینی راتحمل می‌کنند، در روابطشان بااصلاح طلبان دولتی و یا "سنتی" این شعر زیبای حافظ تداعی می‌شود:
در خون فتادنم ز دل زار خویش بود/ ورنه خدنگ ناز تو چندان خطر نداشت.

با وجود تمام سختی‌ها دگراندیشان با شکیبائی و مهری در دل به امید بچنگ آوردن آزادی تا زمانیکه رهبری امروز مبارزه در برابر سرکوبگران مقاومت می‌کند و بدنبال آزادی و برقراری دمکراسی در کشور هستند، ایشان نیز گام بگام این مسیر را می‌پیمایند واز رهبری امروز پشتیبانی می‌کنند.


محسن قائم مقام- نیویورک
۲۰ ژوئیه ۲۰۰۹
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

--------------------------------

[۱] - من اطلاعاتی در مورد رنگ سبز در این مقاله نوشته‌ام و بنظرم رسید برای جلوگیری از تداخل مباحث آنرا در نوشته‌ای کوتاه و بطور جداگانه منتشر نمایم.

[۲] - روحانیون شیعه ایرانی هویت خود از خاندان رسول را در عمامه سیاه نشان می‌دهند و فراموش می‌کنند که بسیاری از امام‌های شیعه در زندانهای همان خلفای عباسی که رنگ سیاه رنگ تشخص آن دوران بود، گرفتار بوده‌اند یا جان داده‌اند.

[۳] - و اغراق را تا بدانجا جلو بردند که علامه طباطبائی پرچم سه رنگ ایران را به این شکل توصیف کرد که رنگ سبز رنگ اسلام است و شیرهم علی است که ذوالفقار را در دست دارد. درحالیکه شیرو خورشید جدا از سابقه بسیار قدیمی آن که در باره‌اش بسیار نوشته‌اند اولین بار روی پرچم ایلخانیان سنی مذهب قرار گرفت.

[۴] - "تأملی در باره فرهنگ، قانون و دمکراسی"- ترجمه سخنان دکتر داریوش شایگان در جلسه ریچارد رورتی در دانشگاه تهران، تابستان سال ۲۰۰۴ - نقل از ایران نامه، مجله تحقیقات ایران شناسی- شماره ۲۴ تابستان و پائیز ۱۳۸۷.

[۵] - مدرس زمانی وارد کمسیون شد که حق رأی زنان در انتخابات تصویب شده بود و ایشان با قرئت آیه "الرجال قوامون علی النساء" رأی کمسیون را تبدیل به مخالفت با حق رأی دادن زنان نمود.