ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 23.06.2009, 9:43
کودتای انتخاباتی و پی‌آمد‌های آن

دکتر محمد برقعی
در مقاله هفته گذشته نوشتم «امکان تقلب گسترده در انتخابات نیست». در آن مقاله خطرات چنین کاری را بر شمردم و آوردم که چنین عملی تمام مشروعیت آقای خامنه‌ای را زیر سئوال می‌برد و در صورت انجام آن ایشان باید تاوان بسیار گرانی بپردازد و در نتیجه امکان ندارد که تن به یک چنین خام‌طبعی بدهد. اما معلوم شد که تصور من از عملکرد اجتماعی ایشان بر خطا بوده یا قدرت چنان ایشان را مغرور کرده که دیگر واقعیت را نمی‌بینند و مثل همه قدرتمداران خودکامه خود به مرگ قدرت خود اقدام می‌کنند یا این‌طور به نظر می‌رسد که سرداران سپاهی که آقای احمدی‌نژاد نماینده آنان است دیگر نه مطیع ایشان که دیکته‌کننده خواسته خود به ایشان هستند. همانند خطری که در مقاله‌ای در سال ۱۳۸۴ از آن سخن گفتم و از خطر قدرت‌یابی سپاهیانی که علاوه بر نظامیگری اداره امور دیوانی را نیز فراگرفته‌اند سخن گفتم و شاهد آن را از حکومت مملوکان در زمان خلفای عباسی آوردم.

به هر حال هر یک از این دو فرض درست باشد واقعیت این است که کودتایی از طریق انتخابات صورت گرفته است. برای این کودتا یک طرح دو مرحله‌ای در نظر گرفته شده بود. فاز اول پیروزی از طریق آرا، و فاز دوم دزدیدن آرا به زور و به‌طور آشکار انتخابات.

فاز اول: امید آن بود که با تنگ کردن میدان عمل رقیب و گسترده کردن میدان دخالت خود، رقیب را شکست دهند. بدین منظور شبکه ارتباطات جناح آقای موسوی را قطع کردند؛ از جمله پیامک‌های تلفنی را که بهترین وسیله بسیج آن جناح بود از کار انداختند چون خود با داشتن امکانات دولتی و بی‌سیم‌های بسیج و سپاه نیازی به آن نداشتند. برای حضور ناظران بی‌طرف یا ماموران ستاد آقایان موسوی و کروبی بر سر صندوق‌ها تا حد ممکن اشکال‌تراشی کردند. بعد هم با اعلام عقب انداختن امتحان دانشگاه‌ها، که دیگر کلاسی هم نداشتند، اسباب تفرقه دانشجویان را فراهم آوردند و مهم‌تر آن که با اعلام مانور نظامی در مقابله با شورش‌ها‌ی شهری در روز بعد از انتخابات به رقیبان گفتند که ما آماده هر اعتراض و آشوبی هستیم. همه به امید آن که با تقلبی محدود انتخابات را ببرند و با تهدید هم جلوی اعتراض گسترده را بگیرند.

اما مجریان این طرح در ساعت پایانی رای‌گیری متوجه شدند که این طرح کار نکرده است و لذا وارد فاز دوم شدند؛ فاز تقلب گسترده و بی‌محابا و استقرار نیروهای نظامی و سرکوبگر در حد گسترده در تمام شهرها و تهدید آشکار هر کس که خیال مخالفت داشته باشد و بعد هم دستگیری وسیع فعالان جناح‌های رقیب از اول شب تا نیمه‌های شب شنبه و دستگیری هر معترضی در خیابان، حمله به خوابگاه دانشجویان در مشهد و شیراز و تهران و شهرهای دیگر و دستگیری وسیع معترضان و حتی کشتار چند تن از دانشجویان در هر یک از این دانشگاه‌ها. آنان حتی نتیجه انتخابات را طوری اعلام کردند که خود تهدید و آشکار باشد و به رقیبان اعلام کنند که ما این بار چنان تصمیم به سرکوب و کسب قدرت عریان داریم که حتی در غم ظاهرسازی هم نیستیم و حتی شما را در شهرهای خودتان هم مخصوصا شکست خورده اعلام می‌کنیم. و برای کامل کردن این فضای خفقان و جلوگیری از رسیدن صدای حریفان به گوش مردم ایران و جهان نه تنها تلویزیون و رادیو را بر روی آن‌ها بستند بلکه تلفن‌های دستی را هم یکسره قطع کردند و تلفن خانه بسیاری از فعالین جناح‌های رقیب را قطع کردند یا دچار اشکال فنی کردند.

بدین سان فاز دوم با نهایت قدرت و سرکوب سخت و فراگیر و قطع شبکه ارتباطی عملی شد. که البته راه درست آن هم چنین بود والا همان گونه که در مطلب قبلی آوردم آنقدر کار خطرناکی بود که فرض من و بسیاری فعالین سیاسی و مردم کشور آن بود که آقای خامنه‌ای به پای آن نخواهد رفت.

و اما خطراتی که حال شاهد آن هستیم.

دو عامل تمام این معادلات را بر هم زد و طرح دقیق و حساب شده را شکست داد. درست همان دو عاملی که سبب پیروزی انقلاب ایران و برهم خوردن نظام سلطنت شد.

۱ ـ مقاومت و ایستادگی بسیار شجاعانه و قاطع آقای میرحسین موسوی. یک مقاومت و ایستادگی از جنس مقاومت آیت‌الله خمینی که هیچ خطری او را نمی‌لرزاند. این مقاومت برای آقای خامنه‌ای و سپاهیان غیر منتظره بود زیرا سران اصلاح‌طلب از جمله یار اصلی آقای موسوی یعنی آقای خاتمی نشان داده بودند که در مقابل تهدید‌های جدی جا خالی می‌کنند. آقای خامنه‌ای و سپاه این خصوصیت اصلاح‌طلبان را بارها آزموده بودند؛ از جمله در مورد حکم حکومتی و عقب‌نشینی تحقیرآمیز اصلاح‌طلبان در مقابل تهدید تصرف مجلس، ماجرای تحصن نمایندگان مجلس ششم و دستگیری‌های نزدیکان آقای خاتمی و پرهیز ایشان از مقابله. اما آقای موسوی نشان داد که از سلاله ستارخان و باقرخان و مبارزان آذری دوران مشروطه است. همین جسارت به همراه آمادگی مبارزه آقای کروبی و ایستادگی ناگزیر آقای رفسنجانی که بدون مقاومت نابودی او قطعی بود سبب شد که دیگر بزرگان سیاسی هم به آنان بپیوندند و شواهد نشان می‌دهد که نهضت آزادی و پاره‌ای از ملی ـ مذهبی‌ها نقش مهمی در تشویق و ترغیب به این ایستادگی داشتند. بدینسان نارضایتی‌ها رهبری یافت و سربازان بی قرار جنگ و لبرزیز از خشم به ویژه در نسل جوان تحصیل کرده با دیدن ایستادگی رهبران انسجام یافتند و با پیشتازی سرداران لشگریان در حد غیرقابل تصوری وارد میدان شدند.

۲ ـ تکنولوژی: ارتباطات نوین تلفنی به آقای خمینی امکان آن را داد که از فراز رسانه‌های جمعی که در اختیار کامل حکومت شاه بود با مردم ایران تماس بگیرد. پیام و سخن ایشان به ساعتی از پاریس به ایران می‌رسید و تکثیر و توزیع می‌شد. و از آنجا که این تکنولوژی نو و تازه بود هنوز راه جلوگیری از آن دانسته نشده بود.

در این ایام هم چنین شد. تلفن‌های معمولی و تلفن‌های دستی را قطع کردند و شبکه‌های رادیو و تلویزیونی را بستند و حتی جلوی دوربین خبرگزاری‌های جهان را گرفتند اما تکنولوژی جدیدتری به بازار آمده بود facebook ،twitter و آنچه که به آن «روزنامه‌نگاری مردمی» می‌گویند که هنوز قدرت‌ها و حکومت‌ها راه مقابله با آن را نمی‌دانند و فلسطینیان در جریان حمله به غزه از همین راه در جنگ تبلیغاتی اسراییل را شکست دادند در حالی که اسراییلیان با در اختیار داشتن عموم خبرگزاری‌های جهان سال‌ها هر صدای مخالفی را در نطفه خفه کرده بودند.

بدینسان بی نیاز از رادیو و تلویزیون و تارنما و مطبوعات و تلفن موج تظاهرات به راه افتاد و خبر آن در سراسر جهان پخش شد آن هم به سرعتی که هنوز برای مهم‌ترین خبرگزاری‌های جهان ممکن نیست.

پرده سکوت دریده شد و صدای خشم مردم ناراضی به ویژه جوانان در زیر آسمان ایران طنین افکند و تمام طرح کودتا چون شبحی در آفتاب رنگ باخت و بی اثر شد.

ایرانیانی که با دل خونین در جهان پراکنده بودند نیز به همین صورت بسیج شدند و به صورت خودجوش همه جا در برابر سفارتخانه‌ها و کنسولگری‌های ایران به اعتراض رفتند و از طریق شبکه‌های خبررسانی محلی و جهانی صدای مبارزات مردم ایران علیه کودتا را به گوش جهان رسانیدند تا جایی که جز چند کشور مابقی کشورهای جهان برای آقای احمدی‌نژاد پیام تبریکی که نشان به رسمیت شناختن دولت ایشان است نفرستادند. و این همان خطری بود که بر آن بودم آقای خامنه‌ای از بیم آن تن به تقلب گسترده و کودتا نمی‌دهد زیرا بزرگترین حربه جمهوری اسلامی در جهان این است که می‌گوید پایگاه مردمی دارد و به همین سبب هم همیشه تنور انتخابات را داغ می‌خواهد. بدون این ادعا و در دست داشتن این سلاح از عربستان سعودی و سوریه و مصر هم عقب‌تر می‌افتد.

اوجگیری این اعتراضات مراجع بزرگ و بزرگان روحانیت را بسیار نگران کرده است زیرا با این همه اعتراض ایرانیان در داخل و خارج از کشور و تردید و بدگمانی حکومت‌های جهان نسبت به ایران و وجود دشمنان سرسختی چون اسراییل و حکومت‌های عربی بیم آن است که نه تنها حیثیت و اعتبار تنها حکومت شیعه جهان به خطر بیفتد بلکه خطر فروپاشی آن هم پیش بیاید؛ خطری که علما به هیچ قیمتی به آن تن نمی‌دهند حتی اگر لازم باشد که در آن راه علمای بزرگی، چون شیخ فضل‌الله نوری در زمان مشروطه یا آیت‌الله شریعتمداری و بسیاری از روحانیون صاحب نام در حکومت موجود، قربانی شوند. از این روی حتی سرسپرده‌ترین اینان چون آیت‌الله مکارم شیرازی نیز حاضر به تایید این دولت نشده است.

بدینسان با شکست کودتا آقای خامنه‌ای خود را نه تنها در برابر اعتراض مردم بلکه نگاه مشکوک و حتی معترض بیشتر حکومت‌های جهان و مهم‌تر از آن جامعه روحانیتی که اگر نه پایگاه قدرت که پایگاه مشروعیت قدرت اوست مواجه می‌بیند. از همه مهم‌تر این که ایشان هم مثل عموم سیاستمداران کشور و روحانیون صاحب نام و اعتبار می‌دانند که بسیاری از جمعیتی که به دنبال آقای میرحسین موسوی هستند نه از سر دلبستگی به ایشان که از خشم حکومتگران دین‌سالار هستند و لذا اگر این موج به زودی مهار نشود دیر یا زود مهار آن از دست آقای موسوی و نیروهای خودی هم به در می‌رود و سیلی که راه می‌افتد همه بساط حکومت و انقلاب را در هم فرو می‌ریزد و تنها راه مقابله با آن اقدام سخت نظامی و سرکوب بیرحمانه است که اولا تضمینی برای موفقیت آن نیست و ثانیا در صورت موفقیت بساط حکومت مردمسالاری دینی که ادعای این انقلاب است برای همیشه برچیده می‌شود و ایران مدعی رهبری جهان اسلام ـ حداقل رهبری ایدئولوژیکی آن ـ تبدیل به یک حکومت نظامی از جنس حکومت معمر‌ القذافی در لیبی می‌شود. و ترکیه الگویی می‌شود که جهان اسلام به آن چشم می‌دوزد.

به نظر می‌رسد آقای خامنه‌ای حال متوجه خطا و غفلتشان نسبت به هشدار آقای رفسنجانی شده است که بود
سرچشمه شاید گرفتن به بیل
چو پر شد نشاید گذشتن به پیل

آقای خامنه‌ای حال زیر این فشارها ناگزیر به پذیرش راه چاره‌ای شد که آقای موسوی روز پس ازانتخابات اعلام کردند یعنی دخالت شورای نگهبان به امید لغو این انتخابات.

هشدار

با آن که ظاهرا آیت‌الله خامنه‌ای به قبول این پیشنهاد تن داده‌اند تا شاید حکومتشان را از این مهلکه نجات دهند اما از آنجا که ایشان قدرت مطلقه نیستند و آقای احمدی‌نژاد علاوه بر پایگاه مردمی، سران سپاه و بسیج را نمایندگی می‌کند لذا این راه حل آسانی نخواهد بود. سپاه که در چهار سال گذشته به چنان نیروی بزرگ اقتصادی، سیاسی تبدیل شده که به این آسانی مهارش ممکن نیست، از نظر سیاسی همانند عموم نظامیان به جای مذاکره با مخالفان یا دشمنان راه مقابله سخت را با آنان می‌پسندند لذا در رابطه با آمریکا آقای بوش برایشان قابل فهم‌تر است تا حکومت آقای اوباما که سیاستی را پیشنهاد می‌کند که با فلسفه آنان و نگاهشان به جهان همخوانی ندارد. از نظر اقتصادی نیز تسلیم شدن قدرت ناگزیر نظارت بعدی حکومت بر گمرک فرودگاه‌ها و بنادر و تحت ضابطه در آوردن فعالیت‌های اقتصادی سپاه را می‌آورد که این آفت بزرگی است برای آنان تا جایی که در دولت آقای خاتمی برای حفظ این مزایا متوسل به زور شدند. لذا اگر احساس کنند که آقای خامنه‌ای برای نجات خود امتیازات اینان را فدا می‌کند پشت او را خالی می‌کنند و وی را در مقابل جمع وسیعی از رقیبان سیاسی‌ای که دل خونی از ایشان دارند تنها می‌گذارند.

نگرانی از یک ترفند

از آنجا که به دلایل بالا آقای خامنه‌ای با خطای سیاسی سخت خود را در چاله انداخته است ممکن است قبول ارجاع شکایت به شورای نگهبان یک ترفند سیاسی باشد به امید آن که موقتا موج اعتراضات را ساکت کرده و جمعیت را به امید روزهای آینده به خانه بفرستد و بعد با بهانه‌های قانونی مدت این رسیدگی را از ده روز به یک ماه و بیشتر بکشاند و وقتی متوجه شد که تنور دیگر داغ نیست و آب‌ها از آسیاب افتاده بر سر دشمن به خواب رفته شبیخون بزند و آنان را قلع و قمع کند و در این فاصله با تبلیغ وسیع این حرکت اعتراضی را منتسب به نیروهای خارجی و دشمنان توطئه‌گر کند و هم چنین با صحنه‌سازی‌ها نیروهای رقیب را آشوبگر معرفی کنند و با همین شیوه مرسوم خود فعالان سیاسی را گرفته و با بسیج چماقداران و سرکوب‌های پراکنده هر جا شعله‌ای سر می‌کشد خاموش کند.

از این روی خطرناکترین کار برای مردم ترک صحنه و خیابان‌ها و رفتن به خانه‌هاست. تنها حضور پیوسته مردم و فشار روزافزون است که آقای خامنه‌ای و شورای نگهبان را مجبور به خوردن «جام زهر» می‌کند تا با تن دادن به شکست محدود و فدا کردن بخشی از قدرت اساس حکومت خود را حفظ کند که اگر چنین مصالحه و معامله سیاسی صورت نگیرد و هر یک از طرف‌های این منازعه از مردم و رهبران آن‌ها تا نظامیان و ولی فقیه با واقع‌بینی بخشی از خواسته‌ها و یا منافع خود را فدا نکنند آینده بسیار تاریکی در پیش روی است این که از آن جمله سپاه پاسداران و بسیجی‌ها که تمامیت ارضی کشور حاصل فداکاری‌های سی ساله آنان است با مردمی به جنگ بر ‌خیزند که هستی خود را برای حفظ و سربلندی آنان صرف کرده‌اند و اولین نتیجه آن برای سپاه و بسیج طرد هر چه بیشتر نیروهای سالم و مردمی آن و قدرت‌یابی هر چه بیشتر بیرحمان بی‌اخلاق ستمگر در میان آنان است.

حکومت‌ها مقاومت‌های مردم بی‌سلاح را در بسیاری از موارد می‌توانند سرکوب کنند اما این پیروزی را به قیمت از دست دادن مشروعیت خود به دست می‌آورند و به حکم عقل و شواهد تاریخی دوام حکومت با مشروعیت آن‌ها رابطه مستقیم دارد. واز همه بالاتر آنچه حکومت ایران را مورد توجه مردم کشورش، مسلمانان جهان و بسیاری از مردم جهان قرار داده و به همان سبب به ابرقدرتی در منطقه تبدیل شده است ادعای ایجاد حکومتی نوین به نام «مردمسالاری دینی» است و سرکوب نظامی این جنبش تمام هویت آن را به خطر می‌اندازد؛ هویتی که بدون آن نه تنها از ترکیه که از پاکستان هم عقب‌تر خواهد افتاد و سرنوشتی تلخ‌تر از شوروی در انتظار آن خواهد بود.