ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 18.06.2009, 18:45
صلاحیت خامنه‌ای در محاق

سیاوش مکری
بحران ناشی ز تقلب در آرای ده‌ها میلیون نفر از شهروندان ایران توسط حکومتگران سرکوبگر ایران، نظام جمهوری اسلامی به بحرانی ساختاری فرو برده است؛ و گمانه‌زنی در مورد سرانجام این بحران، در این شرایط امری است بیهوده. هر روز اسنادی در تأیید و صحت این تقلب بی‌سابقه و مهیب سیاسی انتشار می‌یابند و مردم ایران با دیدن این اسناد و شواهد در کنار جنایت‌های خونین حکومتگران، از یک سو با بهت و حیرت به ماهیت این حکومت پی می‌برند و از سوی دیگر بر خشم آنها علیه قدرت حاکم افزوده می‌شود. در این فاصله مردم ایران به این رخداد تاریخی نام "کودتای ننگین ۲۲ خرداد" داده‌اند.

دروغگویی‌های احمدی‌نژادی که می‌گوید رئیس جمهور منتخب است و در سخنان "پیروزی‌" خود، مناقشه‌ انتخاباتی را امری ناچیز می‌شمارد، و تلاش مکرر آیت‌الله خامنه‌ای برای تحمیل احمدی‌نژاد به مردم ایران، می‌رود که هر گونه اعتقاد و اعتماد مردم را، نه تنها به "ولی فقیه"، بلکه به نظام جمهوری اسلامی بکلی سلب کند؛ هر چند که بسیاری از مردم ایران، به ویژه نسل جوان، به فقهای حکومتی همواره به دیده تردید می‌نگریسته‌‌اند.

آیت‌الله خمینی زمانی گفته بود: "میزان، رأی ملت است!". سی سال پس از بیان این عبارت، سیدعلی خامنه‌ای، ولی مطلقه‌ فقیه جمهوری اسلامی، با تأیید تقلب در نتایج انتخابات ریاست جمهوری نشان داد که معتقد است: "میزان، رأی ملت نیست!"

در این رابطه بد نیست اشاره کنیم به یک خاطره‌ مهدی خزعلی، فرزند آیت‌الله خزعلی، که نظرات قشری و افراطی پدر را رد می‌کند. وی در وبسایت شخصی خود از قول پدرش می‌نویسد: از معظم‌ له (آیت‌الله خمینی) پرسیدم، اگر مردم روزی ما را نخواهند، چه باید کرد؟ و آیت‌الله خمینی پاسخ داده بود: "همان کاری که ما کردیم. انقلاب!" (یادداشت روز یکشنبه، ۲۴ خرداد ۸۸ در وبسایت شخصی مهدی خزعلی)

۱. خطای تاریخی آیت‌الله خامنه‌ای در کودتای ۲۲ خرداد علیه مردم

هیچکس نمی‌تواند منکر آن شود، که رهبر جمهوری اسلامی از عملکرد دولتمردان کشورش در تمامی عرصه‌ها، به ویژه از عملکرد رئیس جمهور محمود احمدی‌نژاد بی‌اطلاع است. کلیه دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی و حراستی جمهوری اسلامی در خدمت نهاد رهبری است و کوچکترین مسائل و تحرکات سیاسی به اطلاع آیت‌الله خامنه‌ای می‌رسد.

بر این اساس، رهبر جمهوری اسلامی نمی‌توانسته است از یک تقلب انتخاباتی در این ابعاد گسترده بی‌اطلاع بوده باشد. نظرسنجی‌ها از پیش نشان داده بودند که محمود احمدی‌نژاد در سطح کشور از کمترین محبوبیت برخوردار است و در انتخابات دوره‌ دهم ریاست جمهوری، بیشترین آرا به میرحسین موسوی تعلق خواهد گرفت. و آیت‌الله خامنه‌ای از این امر اطلاع داشته است.

نحوه‌ مدیریت انتخابات توسط گروه سه نفره‌ "یزدی − جنتی − مصباح" با همکاری بخشی از سپاه پاسداران و نیروهای بسیج و بخشی از ائمه‌ جمعه، پیشاپیش طراحی شده بود. (شماری از کارکنان وزارت کشور درباره حکم شرعی تغییر آرا و نیز نحوه‌ی مدیریت آرا گزارش‌های متعدد انتشار داده‌اند.) ولی عاملی که ذهنیت ستاد مدیریت جعل آرا در وزارت کشور را در شامگاه ۲۲ خرداد به هم ریخت، مشارکت بالای ۸۰ درصدی مردم در این انتخابات بود که علیرغم تمام دستکاری‌ها در نقاط مختلف کشور، نشان از پیروزی میرحسین موسوی را می‌داده است.

وزارت کشور موظف بوده است، نتایج آرایی که به ستاد تجمیع آرا داده شده بود را، پیش از اعلام عمومی آن، به اطلاع رهبر جمهوری اسلامی برساند. این نتایج خبر از پیروزی میرحسین موسوی می‌داده است. بر اساس یکرشته گزارش‌ها، آیت‌الله خامنه‌ای با اطلاع از این امر، دستور می‌دهد، به طور مدیریت‌شده آرا اعلام شود. این بدین معناست که وزارت کشور باید در نتایج آرا دست برده و به سود احمدی‌نژاد مدیریت کند.

تردیدی نیست که طرفداران آیت‌الله خامنه‌ای و محمود احمدی‌نژاد مدعی خواهند بود که این گزارشی جعلی است، و کسی نمی‌تواند دستور دادن یا ندادن آیت‌الله خامنه‌ای برای مدیریت آرا را ثابت کند. ولی علاوه بر اسناد و شواهدی که وجود دارد، واکنش شتابزده‌ی خامنه‌ای و احمدی‌نژاد و رسانه‌های ریز و درشت کارگزار رهبر، نشان می‌دهند که گزارش‌ها درست بوده‌اند.

آیت‌الله خامنه‌ای برای اینکه فرصتی از دست نرود، شیوه‌ی انتخابات دوره‌ پیشین ریاست جمهوری ۱۳۸۴ را در پیش گرفت. طبق قانون، نتایج انتخابات نخست باید مورد تأیید شورای نگهبان قرار گیرد و سپس رسمیت یابد. ولی رهبر تصور می‌کرده که همانند دوره‌های پیشین، قبل از آنکه اعتراضی شود، می‌تواند به عنوان یک مرجع عالی‌مقام و قدرتمند، با زدن مهر تأیید بر صحت انتخابات، کاندیداهای معترض را به سکوت وادارد. وی در فردای روز انتخابات در سخنان خود تأکید می‌کند که دیگر کاندیداها باید شکست خود را بپذیرند و نسبت به رئیس جمهور جدید مهربان باشند.

از سوی دیگر تأیید شتابزده‌ خامنه‌ای در مورد صحت انتخابات، نشان می‌دهد که از نظر وی، اظهار نظر شخص وی درباره صحت یک انتخابات، آنهم پیش از اعلام نظر شورای نگهبان، امری کاملا بدیهی است. نگاه شورای نگهبان نیز به خامنه‌ای دوخته شده، تا اگر رهبر کاندیدای مورد نظر خود را تأیید کرد، شورای نگهبان نیز صحت انتخابات را تأیید کند. نگاه فرودستان در جمهوری اسلامی ایران به "رهبری" که در فرادست است، به امری کاملا بدیهی بدل شده و نشان می‌دهد که شورای نگهبان نهادی است گوش به فرمان رهبر و نه یک نهاد مستقل حقوقی.

این شتابزدگی خامنه‌ای در حمایت از احمدی‌نژاد را باید نشانگر نگرانی او نسبت به از دست دادن بخشی از قدرت بلامنازع خود ارزیابی کرد. آقای خامنه‌ای می‌دانست که با انتخاب میرحسین موسوی، وی دست به یکرشته تغییرات در بسیاری از عرصه‌ها خواهد زد که باب میل فردی او و باند سه نفره نیست. اگرچه تغییراتی که موسوی و مهدی کروبی وعده آن را دادند، قرار بوده در چارچوب همین قانون اساسی جمهوری اسلامی عملی شوند و آنها قصد فراتر از آن را نداشته‌اند، با این حال خامنه‌ای همین میزان از تغییر در جهت اصلاح و تثبیت نظام را برنتابیده است.

آیت‌‌الله خامنه‌ای با این حرکت شتابزده‌ تاریخی، با دست خود، فصلی جدید در تاریخچه‌ جمهوری اسلامی ایران گشود. این عمل وی نشان داد که او نه شناختی از مردم ایران و نارضایتی عمیق آنها به کل نظام، نه شناختی از تحولات جهان و نه شناختی از تضادهای ژرف درون حاکمیت جمهوری اسلامی و حاشیه رو به گسترش‌ ناراضی آن دارد. این عدم شناخت وی را باید ناشی از نبود اعتقاد عمیق او به نقش مردم ایران در سرنوشت کشورشان دانست. رهبر جمهوری اسلامی تصور می‌کرده است با حمایت گروه‌های حول باند سه نفره "یزدی − جنتی − مصباح"، و نیز نیروهای سپاه و شبه‌نظامیان سرکوبگر، می‌تواند در درازمدت بر مردم ایران حکم براند. وی بر این تصور است که می‌توان به عنوان "ولی مطلق فقیه" به مردم ایران به عنوان مردمانی صغیر و گمراه نگریست و به خود اجازه داد به عنوان "پدری مهربان"، ولی سختگیر، در آرای مردم دست ببرد و سرنوشت مردم را همانند محمد رضا شاه به تنهایی رقم زد.

۲. خامنه‌ای خطاهای شاه را تکرار کرد

با وجود تفاوت‌های عدیده‌ای که میان محمدرضا شاه پهلوی و آیت‌الله سید علی خامنه‌ای وجود دارد، ولی دستکم این دو فرمانروا در یک ویژگی به هم می‌رسند و آن استبداد و خودکامگی است. شاه خود را پدر ملت ایران می‌دانست؛ ملتی که از نظر وی به طور سنتی به پادشاهی مقتدر نیازمند است. خامنه‌ای نیز خود را به عنوان جانشین پیامبر اسلام، "ولی مطلق" مردم "صغیر" مسلمان ایران می‌داند و بر این باور است که مشروعیت خود را نه از مردم، بلکه از دست غیبی و الهی کسب می‌کند. هیچیک از این دو فرمانروا کوچکترین اعتقادی به موازین مردم‌سالاری نداشته‌ و ندارند؛ و هر دو سنت حکومت استبدادی در تاریخ ایران را پیشه کردند.

شاه بر این باور بود که مردم ایران هنوز به مرتبه‌ای از شعور و آگاهی نرسیده‌ تا دمکراسی را بفهمد. وی با صراحت می‌گفت که آزادی در ایران مورد سوءاستفاده مخالفان سرسخت‌اش قرار خواهد گرفت که می‌خواهند سلطنت را ریشه‌کن کنند. او بیشتر به فکر قدرت خود بود. خامنه‌ای نیز هر چند در ظاهر می‌گوید که اجرای اصلاحات و دادن آزادی به مردم مورد سوءاستفاده کشورهای بیگانه قرار می‌گیرد، ولی او نیز بیشتر نگران از دست دادن اهرم‌های قدرت فردی و انتقال آن به نهادهای کنترل‌کننده منتخب مردم است. نه برای شاه و نه برای خامنه‌ای کنترل قدرت فرمانروایی همانند خودشان، هرگز موضوعیت نداشته است.

شاه به توصیه‌ها و راهکارهای پیشنهادی نخبگان سیاسی و اقتصادی حول خود بی‌توجه بود و آنها را خوار می‌شمرد. وی نیز همانند خامنه‌ای شیفته‌ و مجذوب قدرت خود بود و "بله قربان گویان" و "چاکران" پیرامون خود را می‌پسندید که به قدرت بلامنازع او پروبال می‌دادند. این در حالی بود که این چاکرصفتان بیشتر بر اساس تأمین منافع مادی خود از شاه حمایت می‌کردند تا اعتقادی واقعی به ساختار خودکامه حکومت پهلوی داشته باشند.

اگر شاه چند سال پیش از انقلاب به پیشنهادهای اصلاح‌جویانه‌ اقتصادی، اجتماعی پیروان خیرخواه خود اعتنا می‌کرد و فضای سیاسی را برای فعالیت نیروهای مسالمت‌جوی سیاسی مانند جبهه‌ ملی و نیروهای سیاسی مذهبی می‌گشود، به احتمال بسیار می‌توانست مانع از وقوع انقلاب ۵۷ گردد. یگانه عاملی که شاه را سرنگون کرد، خودکامگی، اعتقاد راسخ به قدرت داوری فردی خود، و تحقیر دیگران بود.

امروز نیز خامنه‌ای همانند شاه هر گونه پیشنهاد اصلاح‌طلبانه‌ی نیروهای وفادار به قانون اساسی همین جمهوری اسلامی را رد می‌کند. وی در هر دوره از انتخابات ۱۵ سال اخیر، هم اصلاح‌طلبان در مجلس را تحقیر کرده، هم محمد خاتمی، رئیس جمهور دوره اصلاحات را، و هم امروز با تأیید تقلب در رأی مردم، ده‌ها میلیون شهروند ایرانی طرفدار دو کاندیدای اصلاح‌طلب، میرحسین موسوی و مهدی کروبی را مورد بی‌اعتنایی، توهین و تحقیر قرار داده است.

محمد رضا شاه سیاست توسعه‌ اقتصادی را پیش گرفت و برغم تمام نارسایی‌ها، کشور را صنعتی کرد و بر سطح تولید صنعتی و غیرنفتی افزود و رفاهی نسبی برای مردم کشورش فراهم آورد. شاه برخلاف خامنه‌ای، دستکم در زندگی خصوصی مردم و شیوه زندگی آنها دخالت نمی‌کرد. ولی او ناتوان از درک این مسئله بود که توسعه اقتصادی باید با توسعه سیاسی توأم باشد و زمینه‌ آزادی‌های سیاسی را نیز باید فراهم کند. وی نفهمید که هیچ کشوری، بدون یک سیاست متوازن میان توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی قادر به دستیابی به ثبات درازمدت در جامعه نیست و با مشت آهنین نمی‌توان بقای خود را در درازمدت تضمین کند.

اگر شاه پس از ۲۵ سال حکومت مطلقه، دستکم برای ایران رفاه آورد، از این رفاه در ۳۰ سال موجودیت جمهوری اسلامی و ۲۰ سال رهبری آیت‌الله خامنه‌ای خبری نیست. در حکومت سیدعلی خامنه‌ای گسترش فقر، بیکاری، تورم و بحران اقتصادی و دیپلماسی، با سرکوب و کشتار مردم کشورش توأم گشته است.

۳. عدم صلاحیت رهبری آیت‌الله خامنه‌ای

امروز مردم ایران بر علیه سیدعلی خامنه‌ای، یعنی فردی که خود را ولی فقاهتی و حاکم مطلق بر سرنوشت یکایک مردم ایران می‌خواند، قیام کرده‌اند. بنابراین می‌توان گفت که بر اساس درک و منطق آیت‌الله خمینی، این قیام، برای هر مسلمان شیعی، قیامی است مشروع.

الف. عدم اعتقاد به "جمهوریت" نظام

سیدعلی خامنه‌ای که رأی مردم را میزان حاکمیت خود نمی‌داند و مشروعیت رأی مردم را برسمیت نمی‌شناسد، با دستوری که در مورد جعل و تقلب در انتخابات علیه کاندیدایی که باب طبع او نیست صادر کرد، نشان داد که در این حکومت ۲۰ ساله‌ی خود، هرگز اعتقادی به عنصر "جمهوریت" در نظام جمهوری اسلامی نداشته است. در این مدت نهادهای زیر رهبری شخص خامنه‌ای، مانند شورای نگهبان، سپاه پاسداران، دادستانی و نیروهای بسیج و چماقداران اوباش و جیره‌ خوار، به منزله‌ی اهرم‌های حفظ اقتدار شخص وی عمل کرده‌اند. این نهادها که با ثروت ملی کشور تغذیه و تطمیع می‌شوند، با خدمت به قدرت فردی خامنه‌ای، تاکنون تمام توان خود را برای جلوگیری از ورود نمایندگان اصلاح‌طلب به مجلس و نهاد ریاست جمهوری و یا هر نهاد دیگر بکار بسته‌اند، چه رسد که امکان انتخاباتی آزاد با حضور کاندیداهای دگراندیش فراهم باشد.

ب. فقدان عنصر عدالت در رهبری

مردم ایران در مدت ۲۰ سال حکومت فردی خامنه‌ای شاهد این بوده‌اند که خدمتگزاران ولی مطلقه‌ی فقیه، به رهبر خود جایگاهی قدسی و خدایی داده‌ و (برخلاف قانون اساسی) او را از هر گونه معصیت و گناهی بری دانسته‌اند. طبق اصل ۱۰۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی، یکی از ویژگی‌های رهبری، عدالت است. سیدعلی خامنه‌ای در طول رهبری خود با وضوع تمام همواره جانب کسانی را گرفته که "جمهوریت" این نظام را نفی می‌کنند و تأکید بر "حکومت اسلامی" دارند. نمایندگان شاخص طرفدار "حکومت اسلامی" که همانا حکومت طالبانی است، باند سه‌ نفره "یزدی − جنتی − مصباح" هستند. خامنه‌ای حتا مسلمانان مؤمن اصلاح‌طلب این نظام را مورد غضب و سرکوب قرار داده است. وی هر پرسش و اعتراض انتقادی نسل جوان را درهم می‌کوبد. سرکوب حرکت‌های برابرخواهانه‌ی زنان و تحقیر ایشان در انظار عمومی به نام نقض حجاب اسلامی، سرکوب دانشجویان و جوانان پرسشگر، سرکوب کارگران و معلمان کشور که برای حقوق صنفی خود تلاش می‌کنند، اخراج استادان پرسابقه دانشگاه‌ها و محدود ساختن حوزه‌های فرهنگ و هنر، و سرکوب نهادهای مدنی و حقوق بشری، جملگی در کارنامه سیدعلی خامنه‌ای جای گرفته‌اند.

ج. فقدان تدبیر و درایت در رهبری

ویژگی دیگری که قانون اساسی جمهوری اسلامی برای رهبر قائل است، "بینش صحیح سیاسی و اجتماعی" و "مدیریت" در اداره‌ امور کشور است. باید گفت که محمود احمدی‌نژاد در دور اول ریاست جمهوری خود با تخلفات بسیار، ولی با حمایت قاطع آیت‌الله خامنه‌ای به این مقام رسید. در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۴ نیز همانند امروز، دیگر کاندیداها (مهدی کروبی، مصطفی معین و هاشمی رفسنجانی) به تخلفات انتخاباتی اعتراض داشتند که شورای نگهبان آنها را وارد ندانست. ملاقات معترضان با شخص رهبر نیز به جایی نرسید.

احمدی‌نژاد در طول چهار سال ریاست جمهوری خود، زیر چتر حمایت بیدریغ خامنه‌ای و تشویق باند سه نفره، با اتخاذ سیاست‌های خرد و کلانی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نابخردانه کشور به بحران ژرف کنونی سوق یافت. سیاست خارجی جمهوری اسلامی به رویارویی با اروپا و آمریکا کشانده شد و احمدی‌نژاد با سخنان آتشین و غیرحرفه‌ای و نامعقول خود علیه اسرائیل، دشمنی بسیاری کشورها را برای ایران به همراه آورد و جایگاه اسرائیل را در صحنه جهانی، حتا علیه فلسطینی‌ها، تقویت کرد. از سوی دیگر خطوط سیاست اتمی کشور کاملا زیر نظر خامنه‌ای تعیین می‌شود و به یک مناقشه‌‌ی لاینحل بین‌المللی بدل شده، به طوری که شبح جنگ علیه ایران، همچنان بر فراز کشور در گردش است. در حالی که فقر در جامعه رو به گسترش است و بر شاخص تورم و بیکاری روز به روز افزوده می‌شود و جوانان را به مهاجرت سوق داده، زیر نظر ولی فقیه، صدها میلیون دلار برای حمایت‌ از جنبش‌های افراطی و اسلامی منطقه و جهان، بویژه حزب‌الله و حماس سرازیر می‌شود. صدها میلیارد دلار پول حاصل از فروش نفت، نه در جهت صنعتی کردن کشور و افزایش تولید ملی، بلکه در خدمت سیاست عوام‌فریبانه و گداپروری احمدی‌نژاد قرار گرفتند و در جهت تقویت قدرت نظامیان سپاه پاسداران و نهادهایی که زیر نظر محمد تقی مصباح یزدی کار می‌کنند، بکار رفتند.

فقدان نهاد نظارت بر عملکرد رهبری

منطق سلیم هر فرد مسلمان شیعه با مشاهده‌ کارنامه چنین رهبری، می‌تواند وی را به این نتیجه برساند که سیدعلی خامنه‌ای شایستگی رهبری یک حکومت را ندارد، زیرا نه عادل است و نه مدیر و مدبر.

طبق قانون اساسی، مجلس خبرگان بر کارکرد رهبر نظارت می‌کند. ولی مردم ایران پی برده‌اند که این نهاد حقوقی اگر هم بخواهد، قدرت این کار را نخواهد داشت. طبق قانون اساسی، اعضای شورای نگهبان را رهبر تعیین می‌کند. ولی شورای نگهبان صلاحیت کاندیداهایی را تأیید می‌کند که قصد ورود به مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی و کسب مقام ریاست جمهوری را دارند. بدین گونه رهبر قادر است نمایندگان تمامی مجالس و مقام ریاست جمهوری را تعیین کند، زیرا شورای نگهبان خود را مأمور معذور رهبر می‌داند. بنابراین در جمهوری اسلامی ایران هیچ نهاد نظارت‌کننده بر عملکرد رهبری وجود ندارد.

بر این اساس می‌توان به این نتیجه رسید که سیدعلی خامنه‌ای بیشتر نقش خلفای اموی و عباسی را در ایران ایفا می‌کند. خلفایی که فرهنگ و ادب ایران را به نابودی کشاندند و نفرتی عمیق در دل ایرانیان کاشتند، هرچند که به هوش و درایت و کاردانی ایرانیان نیازمند بودند.

سیدعلی خامنه‌ای به عنوان رهبری که طبق قانون اساسی باید با درایت و دورنگری، خود را از صحنه‌ درگیری‌های دو جناح دور نگاه دارد و برای حفظ نظام حکومتی خود هم که شده، به رأی مردم گردن گذارد، این بار آتش بیار معرکه شده و می‌کوشد با اهرم زور و تهدید، احمدی‌نژادی را که در صحنه‌ ملی و بین‌المللی وی را فردی دغلکار، شارلاتان و می‌شناسند را به مردم ایران تحمیل کند. خامنه‌ای از قرار معلوم متوجه نیست که هر اندازه بر حمایت خود از احمدی‌نژاد بیافزاید، و رسانه‌های دولتی و وابسته به گروه سه نفره هر چه بیشتر در حمایت از احمدی‌نژاد و علیه مردم و اصلاح‌طلبانی چون موسوی و کروبی خاتمی سینه سپر کنند، به همان اندازه بر خشم مردم خواهند افزود. بدین گونه ولی فقیه با دست خود نظام ولایت فقها را به سراشیبی نابودی سوق داده است.

پس از سه دهه حیات جمهوری اسلامی، با تشدید دو جناح جمهوریت‌خواه اسلامی و اسلام طالبانی، امروز بحران مشروعیت نظام و ولی فقیه آن، به اوج خود نزدیک می‌شود و نظام ولایت را، که جز تحقیر برای مردم ایران نداشته است، به بن‌بستی تاریخی رسانده است.

تردید در عدم صلاحیت خامنه‌ای در جایگاه رهبری، امروز در دل بسیاری از روحانیان ایران که دستی در حاکمیت دارند نیز راه گشوده است. ولی قدرت بلامنازعی که خامنه‌ای برای خود ساخته، مانع از بیان اعتراض‌های بخشی از روحانیان و مراجع تقلیدی شده که روحیه محافظه‌کاری در آنها هنوز می‌جوشد. این قدرت تمامیت‌خواه خامنه‌ای دو ویژگی دارد: نخست اینکه بخشی از نیروی حاکمیت جمهوری اسلامی، بویژه روحانیان را مرعوب خود ساخته، به طوری که دم فرو بسته‌اند و فرصت‌طلبانه نان خود را می‌خورند؛ و دوم اینکه، شخص خامنه‌ای مجذوب قدرت خویش شده، به گونه‌ای که همانند محمد رضا شاه کنترل از دست داده است.