ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 17.06.2009, 5:33
پایان اصلاح و آغاز انقلاب، از درون حاكميت

دکتر حسين باقرزاده
سه شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۸ – 16 ژوئن 2009
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

آن چه كه این روزها در ایران می‌گذرد در دوران 30 ساله جمهوری ‌اسلامی بی‌سابقه بوده استـ، و وقوع آن حتا تا یك هفته پیشتر تصور نمی‌شد. البته بی‌قانونی، و نادیده گرفتن خواست و رأی مردم، و برخورد كودتایی در جمهوری‌ اسلامی سابقه كمی ندارد. آن چه كه بی سابقه است واكنش مردمی است كه از این برخوردها و سیاست‌های نظام حاكم به جان آمده‌اند و اكنون به صورت میلیونی به مقاومت در برابر آن‌ها برخاسته‌اند و حق خود را می‌طلبند: حق انتخاب كردن و حق این كه ‌رأی‌‌شان محترم شمرده شود. و آن چه كه تازگی دارد حركت خودجوش مردمی است كه به ساز و كارهای نظام حاكم برای پاسخ‌‌گویی به مشكلات و شكایات خود اعتمادی ندارند و به صورت جمعی به خیابان می‌ریزند. آنان به خیابان آمده‌اند تا نه از مجاری‌ قانونی و بلكه با اعمال فشار و نافرمانی ‌مدنی حق خود را بازستانند. آنان از «اصلاح» قطع امید كرده‌اند و به نوعی «انقلاب» روی آورده‌اند. انقلابی از پایین، و نه اصلاحی از بالا. انقلابی از درون و نه از بیرون.

مردم جمع شده‌اند تا رأیی را كه با یك دنیا امید به صندوق انداخته‌اند، و شواهد حاكی از آن است كه نادیده گرفته شده، زنده كنند. این رأی با امیدهای فراوانی كه از چهارچوب متصلب جمهوری اسلامی فراتر می‌رفت به صندوق ریخته شده بود. به امید رفع تبعیض‌های جنسیتی، عقیدتی و قومی، به امید تأمین آزادی‌های شخصی و حریم خصوصی، به امید بهره‌گیری عادلانه‌تر از ثروت ملی، به امید نفی یا كاهش خشونت و شكنجه و اعدام، به امید آزادی‌های سیاسی و ارتباطی و رسانه‌ای، و به امید كسب حیثیت و اعتبار در جامعه جهانی و زندگی در صلح. مهم این نبود كه آیا دو نامزد اصلاح‌طلب می‌خواسته‌اند و یا می‌توانسته‌اند به این خواست‌ها پاسخ دهند و این امیدها را جامه عمل بپوشانند. مهم این است كه رأی‌دهندگان به آنان عموما به تحقق یك یا چند خواست از این دست امید بسته بودند و با شور و اشتیاق به پای صندوق رأی رفته‌اند. آنان امید داشتند كه با برگزیده شدن یكی از دو نامزد اصلاح‌طلب راه برای تحقق این خواسته‌ها هموار شود - صرف نظر از این كه خود فرد منتخب حامل این تغییر باشد یا فرد دیگری.

در گذشته نیز مردم با امیدهای مشابهی به پای صندوق رأی ‌رفته بودند. مهمترین مورد آن در سال ۱۳۷۶ بود كه وعده‌های آقای خاتمی در مورد قانونگرایی و حقوق بشر میلیون‌ها نفر را به حمایت از او كشاند و پیروزی نامنتظره او را در انتخابات باعث شد. یك سال و نیم بعد هم حركت مشابهی در انتخاب نمایندگان مجلس شورای اسلامی رخ داد و باز شركت وسیع مردم نامزدهای اصلاح‌طلب را بر كرسی‌های مجلس نشاند. ولی نه آقای خاتمی و نه نمایندگان اصلاح‌طلب مجلس ششم هیچ‌كدام نتوانستند (یا نخواستند) به بسیاری از وعده‌های خود جامه عمل بپوشانند. بسیاری از رأی‌دهندگان احساس غبن كردند؛ حمایت‌های خود را از رییس جمهور و نمایندگان اصلاح‌طلب قطع كردند؛ در دوره‌های بعد آنان را تنها گذاشتند و حتا به تحصن نمایندگان مجلس اسلامی در پایان دوره ششم وقعی نگذاشتند. دوران، دوران اصلاحات بود. مردم نمایندگان اصلاح‌طلب را برمی‌گزیدند و خود به انتظار آن می‌نشستند تا این نمایندگان به وعده‌های داده شده عمل كنند. اصلاح‌طلبان گفته بودند كه می‌توانند در درون ساختار قدرت به آرمان‌های منتخبان خود پاسخ گویند، و نیازی به حمایت فعال مردم نداشتند. و وقتی آنان ضعف خود را نشان داند، واكنش مردم تنها منفی بود - كه آنان را تنها بگذارند.

امروز، اما، پدیده جدیدی رخ داده است. مردمی كه به دو نماینده اصلاح‌طلب رأی داده‌اند برای جلوگیری از تضییع حق خویش تنها به نمایندگان منتخب خود امیِد نبسته‌اند. تجربه كرده‌اند كه روش اصلاح‌طلبی و چانه‌زدن از بالا در جمهوری اسلامی برد ندارد. اصلاح‌طلبانی‌ كه به دنبال آن می‌روند تا از راه‌های قانونی به دنبال تأمین خواست‌های خود باشند در برابر قدرت مطلقه ولی فقیه و ارگان‌های قدرتمند تحت كنترل او شانس چندانی برای موفقیت ندارند. اگر تجربه گران‌بهای اصلاح‌طلبی درسی به جا گذاشته باشد همین است كه از راه اصلاح‌طلبی و چانه‌زنی در بالا در جمهوری اسلامی به جایی نمی‌توان رسید. در نظام متصلب جمهوری اسلامی تنها فشار از پایین است كه می‌تواند حاكمیت را در برابر خواست‌‌های مردم به تسلیم و انعطاف وادارد و راه را برای تحول باز كند. این فشار از پایین می‌تواند نمایندگان اصلاح‌طلب را نیز به جلو براند، و تنها این فشار از پایین است كه شانس شكستن ساختار متصلب نظام حاكم و تأمین خواست‌های انسانی، آزادیخواهانه و حقوق بشری مردم را در خود دارد.

ریختن مردم به خیابان‌ها به معنای آن است كه آنان به راهكارهای قانونی اعتماد نمی‌كنند. به معنای آن است كه حاكمیت را به عنوان مرجع تظلم و تأمین خواست‌های خود به رسمیت نمی‌شناسند و مشروعیت آن را زیر سؤال برده‌اند. به معنای آن است كه راه گفتگو با حاكمیت را مثمر ثمر نمی‌دانند. به معنای آن است كه امیدی به اصلاح ساختار حاكم از طریق گفتگو ندارند. به معنای آن است كه حتا به موفقیت نمایندگان خود برای چانه‌زنی در بالا امیدوار نیستند. به معنای آن است كه راهكار اصلاح‌طلبی به آخر رسیده است و دیگر به آن نمی‌توان امید بست. به معنای آن است كه باید از راه‌های فراقانونی به خواست‌های خود رسید. و وقتی راه اصلاح و قانون بسته شد چه باقی می‌ماند؟ راه انقلابی. اصلاح را می‌توان از طریق قانون پیش برد، و از راه قانون می‌توان به تغییرات اصلاحی دست یافت. و وقتی راه قانون و اصلاح بسته شد، راه دیگری جز انقلاب باقی نمی‌ماند. جمهوری اسلامی فرصت‌های زیادی را برای اصلاح در دوران اصلاح‌طلبی از دست داد، و اكنون مردم را تنها با یك بدیل روبرو قرار داده است - راهی كه از طریق انقلاب می‌گذرد.

این انقلاب البته می‌تواند مسالمت‌آمیز باشد - چیزی كه مردم ما با تجربه انقلاب سال ۱۳۵۷ و خشونتی كه به دنبال آورد جز آن نمی‌خواهند. ولی مردم در همه‌ جای دنیا عموما خواهان تغییرات مسالمت‌آمیزند، و این حكومت‌ها هستند كه خشونت را بر مردم تحمیل می‌‌كنند. در دو دهه گذشته در كشورهای زیادی انقلاب مسالمت‌آمیز (مخملی) صورت گرفته است. این مسالمت‌آمیز بودن را واقع‌بینی حاكمان زمان تأمین كرده است. در ایران جمهوری اسلامی نیز تحول می‌تواند به صورت مسالمت‌آمیز صورت گیرد - اگر حاكمان واقع‌بین باشند و منافع جامعه خود و درازمدت خود را بر منافع كوتاه‌مدت خویش ترجیح دهند. هرگونه مقاومتی از سوی حاكمیت در برابر خواست به حق مردم نتیجه‌ای جز افزایش نارضایی و خشم مردم نخواهد داشت، و هر اقدام خشونت‌بار از سوی حكومت هزینه این تحول اجتناب‌ناپذیر را حتا برای خود حكومتیان نیز بالا خواهد برد.

انقلابی كه اكنون در جریان است در درجه اول قدرت ولی فقیه را نشانه گرفته است. آقای خامنه‌ای با موضع‌گیری یك جانبه در مورد نتیجه رأی‌گیری ۲۲ خرداد نه فقط به موقعیت خود در جامعه صدمه زد و بلكه قدرت ولی‌فقیه را نیز تضعیف كرد. او نیز، هم‌چون شاه در سال ۵۷، خدمت بزرگی به انقلاب فعلی كرده است. جمهوری اسلامی امروز با جمهوری اسلامی یك ماه پیش تغییر اساسی كرده است. و بر خلاف سال ۵۷، انقلاب فعلی را «رهبران»‌ آن یعنی آقایان موسوی و كروبی هدایت نمی‌كنند، و بلكه این انقلاب است كه آنان را به جلو می‌راند. به عبارت دیگر، اگر این رهبران با خواست‌های مردمی كه این روزها به خیابان ریخته‌اند همراه نشوند، انقلاب به احتمال زیاد از آنان عبور خواهد كرد. این انقلاب همانند انقلاب سال 57 «كور» نیست و بلكه به مراتب پخته‌تر و آگاهانه‌تر پیش می‌رود. در عین حال نمی‌توان از خطرهایی كه این انقلاب را مانند هر انقلاب دیگر تهدید می‌كند غافل ماند، خطرهایی كه حاكمیت می‌تواند با خودخواهی و خشونت خود آن‌ها را تشدید كند.

جمهوری اسلامی جامعه را به شدت قطبی كرده است. این قطبی كردن با فلسفه مذهبی حاكم و نظریه ولایت فقیه و اقتدار و اختیار حاكم شرع و مجتهد و ولی‌فقیه بر مال و جان مردم وضعیت بسیار خطرناكی را پیش آورده است. ولی فقیه می‌تواند با استفاده از اختیارات خود فرمان قتل بدهد، و بخش عمده‌ای از نیروهای مسلح، به خصوص در بین سپاهیان و بسیجیان، چنان شستشوی مغزی مذهبی شده‌اند كه ممكن است بدون تأمل چنین دستورهایی را اجرا كنند. این امر نه فقط می‌تواند جوازی برای كشت وكشتار باشد و بلكه ممكن است بخش‌هایی از نیروهای مسلح را با بخش‌های دیگری به برخورد مسلحانه بكشاند. و این یعنی جنگ داخلی، كه با توجه به گسل‌های قومی و مذهبی جامعه ایران، و سیاست‌های حكومتی تشدید‌كننده این گسل‌ها، ممكن است عواقب شومی برای امنیت و كیان و یكپارچگی كشور ما به دنبال بیاورد. تجربه‌های لبنان و فلسطین و عراق و افغانستان و پاكستان را، با توجه به حضور نحله‌های سیاسی و ایدئولوژیك مشابه آنان در ایران، نباید دست كم گرفت.

آن‌چه كه این روزها در ایران می‌گذرد خصیصه‌های یك حركت انقلابی را در خود دارد و به معنای مختومه شدن جنبش اصلاحی و آغاز پایان حیات جمهوری اسلامی است. این انقلاب از درون صورت می‌گیرد:‌ انقلابی كه جرقه آن دست كاری در یك روند انتخاباتی جمهوری اسلامی با انحصار نامزدهای خودی بوده است. ولی هم خواست‌هایی كه مردم را به پای صندوق‌های رأی‌ كشاند و هم آن‌چه كه امروز مردم به خیابان ریخته می‌طلبند از خواست‌های ممكن در ساختار جمهوری اسلامی فراتر رفته است. هم‌چنین، انقلاب چون از درون صورت می‌گیرد، بزرگترین شكاف درونی در شاكله جمهوری اسلامی را پیش آورده است (یك انقلاب بیرونی می‌توانست به وحدت درون رژیم انسجام بدهد)، و این امر حاكمیت را به مراتب در برابر حركت انقلابی‌ مردم آسیب‌پذیر‌تر كرده است. در عین حال، خطراتی را كه ریزش سریع یا ناگهانی حاكمیت مذهبی می‌تواند برای جامعه به دنبال بیاورد (از جمله، جنگ داخلی) نباید از نظر دور داشت. مهم آن است كه نیروهای به میدان آمده هشیاری به خرج دهند تا حركتی كه اكنون شروع شده است در دام توطئه‌هایی از این قبیل نیفتد.