ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 13.05.2009, 6:36
قضیه صابری: تأثیرپذیری رژیم از فشارهای آمریكا

دکتر حسين باقرزاده
سه‌شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۸ – 12 مه 2009
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

دستگیری و محاكمه و محكومیت ركسانا صابری البته برای خود او و خانواده و دوستانش بسیار دردناك بود، و آزادی او باید همه آنان و انسان‌های آزاده و مدافع حقوق بشر را خوشحال كرده باشد. ولی در یك دید وسیع‌تر، صابری از خوشبخت‌ترین قربانیان نظام قضایی جمهوری اسلامی ایران بشمار می‌رود. او چندماهی را بیشتر در زندان نگذراند، از حمایت وسیعی در داخل و خارج كشور برخوردار شد، از زندان زنده و سالم به درآمد، و گفته شده كه اگر بخواهد می‌تواند به زودی از ایران خارج شود. در برابر، ده‌ها نویسنده و روزنامه‌نگار و فعال سیاسی و حقوق بشری به اتهاماتی به مراتب سبكتر از «جاسوسی» محكومیت‌های سنگین خود را در زندان یا تبعید می‌گذرانند، ممنوع الخروج شده‌اند و یا مورد تعقیب قرار دارند. از زندانیان عادی بی‌نام و نشان سخنی نمی‌گوییم كه چه بر سر آنان می‌رود یا از كسانی‌ كه زنده به زندان می‌افتند و بعد جسد آنان را تحویل خانواده‌هایشان می‌دهند، و یا از شكنجه و اعدامی كه در مورد برخی از زندانیان سیاسی و یا كثیری‌ از زندانیان عادی، به شمول كودكان، اعمال می‌شود. ركسانا صابری خوش‌بخت بود، چرا كه او گذرنامه آمریكایی (نیز) داشت و مورد حمایت مقامات آمریكا - این «دشمن» دیرینه جمهوری اسلامی - قرار گرفته بود.

گذرنامه آمریكایی صابری هم باعث دردسر او شده بود و هم به رهایی او كمك كرد. در كشمكش جناح‌های حاكم بر ایران، رابطه با آمریكا همواره یك میدان رقابت بوده است. مخالفان رابطه با آمریكا كه برای این امر سرمایه زیادی مصرف كرده‌اند هر زمان كه این مسئله مطرح می‌شود در صدد بر می‌آیند كه با یك اقدام كودتاگرانه تلاش‌های جناح مخالف را خنثا كنند. در این اقدام، گروگان‌گیری حربه مؤثری است، و كسانی كه گذرنامه آمریكایی داشته باشند بسیار به درد این كار می‌خورند. مهم نیست كه دارنده گذرنامه كه باشد و یا طرف چند در سد ایرانی باشد و چند درسد آمریكایی. فقط كافی است به قول انگلیسی‌ها كسی «در زمانی بد در محل بدی» قرار گرفته باشد. در این صورت قرعه به نام او می‌خورد و به صورت مهره‌ای به كار می‌آید. این فرد می‌تواند یك روز هاله اسفندیاری باشد یا كیان تاجبخش و یك روز هم ركسانا صابری. چیزی هم به نام قوه قضائیه وجود دارد كه كارها را راست و ریست می‌كند و یك اتهام مناسب را به طرف می‌چسباند. بهترین و ساده‌ترین اتهام‌ها البته «جاسوسی» است كه هم سنگین است و می‌توان هر مجازاتی تا حد مرگ را برای آن در نظر گرفت؛ هم می‌توان به بهانه امنیت ملی دادگاه آن را در خفا و محرمانه برگزار كرد؛ و هم به راحتی می‌توان آن را به هر آدم دو ملیتی كه بین ایران و غرب رفت و آمد می‌كند چسباند، به خصوص اگر طرف روزنامه‌نگار باشد. ملیت آمریكایی هم كه بهترین ملیت‌ها برای این كار است.

از این رو تردید نباید كرد كه گذرنامه آمریكایی كار به دست ركسانا صابری داده و محكومیت هشت ساله اولیه او را رقم زده است. ولی همین گذرنامه هم بالاخره او را نجات داد. و الا چگونه می‌شد انتظار داشت كسی كه به اتهام جاسوسی چنان محكومیت سنگینی را گرفته است به این سرعت از زندان آزاد شود؟ دوره ۳۰ ساله جمهوری اسلامی پر است از افرادی كه به دلیل گذرنامه خارجی خود یا ارتباط با خارج با برچسب‌های جاسوسی و مانند آن گروگان گرفته شده‌اند و بعد از مدتی به صورت نامنتظره آزاد شده‌اند، ولی نه به این سرعت. گروگان‌های آمریكایی كه ۴۴۴ روز در اسارت به سر می‌بردند معروف‌ترین آن‌ها بشمار می‌روند. ولی نمونه‌های دیگر هم كم نیست. در نیمه دهه ۱۳۶۰ راجر كوپر بازرگان انگلیسی به اتهام جاسوسی دستگیر شد و به اعدام به اضافه ده سال زندان محكوم گردید. ولی‌ پس از پنج سال در یك اقدام ناگهانی او را به فرودگاه تهران بردند و با هواپیما به انگلستان بازگرداندند. حتا تازه‌ترین نمونه‌ها از هاله اسفندیاری گرفته تا برادران علایی، یا به زندان‌های سنگین محكوم نشدند و یا اگر محكوم شدند فشارهای داخلی و خارجی نتوانست آن‌ها را به سرعت آزاد كند. مورد صابری از این نظر یك استثنای چشمگیر است - و این استثنا را باید علاوه بر گذرنامه آمریكایی او مرهون این دانست كه او در «زمان خوبی» دستگیر شده بود.

این «زمان خوب» به تحولات آمریكا در رابطه با ایران بر می‌گردد. آقای اوباما مصمم است كه با جمهوری اسلامی ایران گفتگو كند و پیام خود را صریحا به مقامات ایران رسانده است. جمهوری اسلامی كه انتظار این تغییر سریع و ناگهانی در رهبری آمریكا را نداشته در سیاست خارجی‌ خود دچار سردرگمی شده است، و دقیقا نمی‌داند در برابر این شرایط جدید چه موضعی را اتخاذ كند. از این رو به نعل و به میخ می‌زند و علایم متضادی را به آمریكا می‌فرستد. سیاست روشن اوباما در تقابل با سیاست مشوش جمهوری اسلامی برد تبلیغاتی زیادی برای آقای اوباما نه فقط در آمریكا و غرب و بلكه حتا در ایران داشته است. این برد تبلیغاتی به تدریج اقتدار معنوی جمهوری اسلامی را به خصوص در باره كیفیت رابطه با آمریكا در بین مردم ایران تضعیف كرده است. اكنون تقریبا همه نامزدهای اصلی ریاست جمهوری از برقراری رابطه با آمریكا سخن می‌گویند و شعارهای مرگ بر آمریكا به سرعت رنگ می‌بازند. رهبر جمهوری اسلامی در رجزخوانی‌های خود علیه آمریكا روز به روز تنهاتر می‌شود. این وضعیت یعنی كه به رغم فقدان رابطه سیاسی و سنت آمریكاستیزی در جمهوری اسلامی، نفوذ سیاسی آمریكا در ایران به تدریج بیشتر می‌شود. و نتیجه این كه اگر دیروز حمایت‌های جورج بوش از مخالفان و ناراضیان رژیم ایران وضع آنان را در جمهوری اسلامی سخت‌تر می‌كرد، امروز حمایت‌های مشابه باراك اوباما برآیند كاملا دیگری دارد.

مقامات جمهوری اسلامی البته ادعا می‌كنند كه به اظهارات مقامات خارجی و به خصوص مقامات آمریكایی وقعی‌ نمی‌گذارند و آن‌ها را به عنوان دخالت در امور داخلی كشور محكوم می‌كنند. آنان هم‌چنین ادعا كرده‌اند كه قوه قضائیه در ایران استقلال دارد و نمی‌توان از طریق فشارهای سیاسی روی آن تأثیر گذارد. آن چه كه در رابطه با خانم صابری روی داد البته بر هر دو این مدعاها خط بطلان كشید. آنان در واقع با سرعتی كه در حل و فصل این گره خود زده از خود نشان دادند هم تأثیر فشارهای خارجی را، به خصوص از سوی آمریكه، به نمایش گذاشتند و هم سیاست‌زدگی قوه قضائیه را برای همگان برملا كردند. به خصوص كسانی كه طرح ربودن خانم صابری را برای پیش‌برد مقاصد خود به اجرا گذاشته بودند مجبور شدند به این فشارها تن دهند و آزادی او سریع او را بپذیرند. این امر در آستانه یك رأی‌گیری مهم برای جمهوری اسلامی نیز صورت می‌گرفت و تاكتیك‌هایی از این قبیل بالقوه می‌توانست دست نامزدهای مخالف رابطه با آمریكا را تقویت كند. ولی آزادی سریع صابری نشان داد كه این تاكتیك موفقیت چندانی نداشته است و بلكه ممكن است نتیجه كاملا به عكس عمل كند.

به این ترتیب، اقدام كودتاگرانه مخالفان رابطه با آمریكا در گروگان‌گیری ركسانا صابری، به رغم نمایش قدرت خود در محكوم كردن او به هشت سال زندان، به صورت مفتضحانه‌ای شكست خورده است، و اینان به سرعت مجبور به عقب‌نشینی شده‌اند. اینان در این عقب‌نشینی البته هزینه سنگینی نیز از جیب نظام خود پرداخته‌اند، به این معنا كه فساد و پوشالی بودن قوه قضائیه ایران را برای جهانیان برملا كرده‌اند. جاسوسی اتهام كوچكی نیست (در قوانین ایران برای آن مجازات اعدام پیش بینی شده و افراد زیادی تا به حال به این اتهام اعدام شده‌اند). در مورد خانم صابری هم ظاهرا اتهام و شواهد آن چنان قوی بوده كه او را به هشت سال زندان محكوم كرده‌اند. از این رو چگونه می‌شود كه در فاصله كوتاهی كه اتفاقا هم‌زمان با اعتراضات بین‌المللی و به خصوص از سوی آمریكا بوده این محكومیت به زندان دوساله تعلیقی تبدیل می‌شود و بلافاصله خانم صابری به آغوش خانواده خود باز می‌گردد؟ آیا مرتكبان این طرح بدیع و دستگاه عریض و طویل قوه قضائیه به این اندیشیده بودند كه ممكن است مجبور شوند به این فضاحت عقب‌نشینی كنند، و در این صورت برای پاسخ‌گویی به افكار جهانی چه سخنی‌ می‌توانند داشته باشند؟ و یا قدرت چنان ارزش مطلقی دارد كه می‌توان هر چیزی و حتا پته نظام خود را در صحنه جهانی به خاطر آن بر روی آب انداخت؟

در هر صورت، آن چه كه مردم ایران در مورد جمهوری اسلامی و به خصوص قوه قضائیه آن می‌دانند اكنون برای جهانیان نیز تا حد زیادی روشن شده است: كه قوه قضائیه این نظام یك نهاد كاملا سیاسی و سیاست‌زده است و احكام صادره از آن اعتبار قضایی‌ زیادی ندارد. علاوه بر این، جمهوری اسلامی به رغم ادعاهای غلاظ و شداد خود به جهانیان نشان داده است كه شدیدا از فشارهای خارجی و به خصوص «دشمن» دیرین خود آمریكا تأثیر می‌پذیرد و در زیر این فشارها قد خم می‌كند. سرعت آزادی صابری نشانه بارزی از شدت این تأثیرپذیری است. واقعه دستگیری و محكومیت، و بعدا آزادی نامنتظره خانم صابری در بعد شخصی‌ آن یك درام تلخ و اسفناك بوده است، ولی در بعد سیاسی آن بیانگر یك تحول عظیم در رابطه جمهوری اسلامی ایران با آمریكا بشمار می‌رود. امروز گرچه با رفع خطر حمله نظامی آمریكا نفوذ این كشور بر جمهوری اسلامی از طریق قدرت نظامی منتفی شده است، ولی نفوذ سیاسی آن بر این نظام بیش از هر زمان دیگر به چشم می‌خورد. جمهوری اسلامی در برابر تعرض سیاسی‌ حكومت اوباما به شدت در حال عقب‌نشینی است و روز به روز در برابر فشارهای سیاسی آمریكا ضربه‌پذیرتر می‌شود...