ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 11.03.2009, 9:38
تغییرات بنیادی در سیاست خارجی امریکا

شهلا صمصامی
یکی از درس‌های مهم و با ارزش که از تاریخ می‌گیریم این است که امپراتورها، شاهان، فرماندهان، رهبران سیاسی و مذهبی کشورها، بنا بر سیاست و ایدئولوژی که برگزیده‌اند، در بسیاری موارد ملت‌های دیگر را به صلح و رفاه و عدالت اجتماعی رسانده‌اند و یا به جنگ و کشتار، فقر، بی‌عدالتی و فلاکت. طرز تفکر، بینش و ایدئولوژی در سرنوشت ملت‌ها تأثیر اساسی دارد. سیاست از اقتصاد جدا نیست. هر نوع برنامه و تصمیم سیاسی در نهایت نتایج اقتصادی مثبت یا منفی به همراه دارد. در تاریخ معاصر امریکا، کشوری که سنبل قدرت و ثروت بوده است، بینش، عدالت خواهی و بشردوستی بنیانگذاران این کشور پایه‌های قدرت سیاسی و اقتصادی امریکا شد.

در ۱۹۲۰ برای مثال، وقتی که امریکا با یکی از مهم ترین چالش‌های تاریخی خود روبرو بود، بینش یک رهبر آگاه این کشور را از خطر نابودی و ورشکستگی نجات داد، اروپا که چالش‌های بسیاری را در طول تاریخ با قدمت تر خود پشت سر گذاشته است، با ظهور مردی به نام «هیتلر» که همه چیز را سیاه و سفید می‌دید، فاشیسم را به این مهد تمدن جهان آورد و میلیون‌ها انسان را به خاک و خون کشاند. «استالین» در روسیه شوروی، چهره خوفناک دیکتاتوری کمونیسم را ترسیم کرد. ایدئولوژی، چه سیاسی و چه مذهبی در طول تاریخ دست آویزی بوده که قدرت طلبی، غارت و فساد را توجیه کرده است. آخرین نمونه را در ۸ سال پیش می‌بینیم که قدرتمندترین کشور دنیا یعنی امریکا به بهانه جنگ با تروریسم و با ادعای گسترش دموکراسی به یک کشور بیطرف و مستقل مانند عراق حمله کرد و آن را تحت اشغال نظامی در آورد که در نتیجه مردم بیگناه بسیاری کشته و زخمی شده و خانه و کاشانه خود را از دست دادند. ادامه اشغال سرزمین‌های فلسطینی نمونه ی دیگری از سیاستی است که مرگ، رنج و دشمنی را برای نسل‌ها در میان مردم مناطق تقویت می‌کند. سیاست‌های خارجی دولت «جورج بوش» عواقب اقتصادی ویران کننده داشته است. «اوباما» با وعده صلح، مذاکره، همکاری و گشودن دست دوستی به سوی کشورهای مسلمان بر سرکار آمد. «هیلری کلینتون» وزیر امور خارجه در اولین سفر خود به آسیا و خاورمیانه، از طرف پرزیدنت «اوباما» قول داد که سیاست‌های خارجی این دولت نه شتابزده،بی فکر و نه مسلکی خواهد بود. با توجه به مسایل پیچیده و ایدئولوژی‌های متفاوت در جهان امروز، این چالش بزرگی برای «اوباما» و وزیر خارجه او خواهد بود.

زخمی به نام فلسطین

در گزارش کمیسیون مستقل ۱۱ سپتامبر، یکی از نتایج مهم این بود که تا زمانی که مشکل فلسطین حل نشده است، مقابله با تروریسم ممکن نیست. مفسرین، کارشناسان امور خاورمیانه و نویسندگان بسیاری در این زمینه بارها گفته و نوشته‌اند که خاور میانه بمبی در حال انفجار است که می‌تواند این منطقه و دنیا را به آتش بکشد. خنثی کردن این بمب حل مسئله فلسطین است.

امروز در حدود ۷۰ درصد از مردم اسرائیل خواهان حل این مشکل و ایجاد دولت مستقل فلسطین هستند. مشکل اصلی، ادامه غیرقانونی اشغال سرزمین‌های فلسطینی و اسکان دادن اسرائیلی‌ها در این مناطق است. کارشناسان خاورمیانه که بی طرفانه به این مسئله نگاه می‌کنند، می‌بینند که دولت اسرائیل در حال حاضر علاقه‌ای به ایجاد صلح ندارد. حفظ امنیت اسرائیل، یک مسئله واقعی است، ولی امنیت این کشور در گرو سه اصل است:

اول اینکه دولت اسرائیل باید به تصاحب سرزمین‌های فلسطینی خاتمه دهد و بخشی از این سرزمین‌ها را که خانه‌های مردم فلسطین است به آنها پس دهد. دوم حل موضع اورشلیم است که سنت گرایان اسرائیلی می‌خواهند آن را تصاحب کرده و پایتخت اسرائیل کنند. در حالیکه این شهر متعلق به سه مذهب مهم دنیا یعنی یهودی، مسیحی و مسلمان است. سوم موضوع آوارگان فلسطینی است که باید به آن توجه شود. مردم اسرائیل عموماً خواهان صلح هستند. در میان جناح‌های مختلف سیاسی در اسرائیل اختلاف زیاد است. دولت پرزیدنت «اوباما» به نظر می‌رسد با قاطعیت می‌خواهد به پروسه ی صلح ادامه داده و برای اولین بار تعادلی در سیاست خارجی امریکا نسبت به این منطقه برقرار کند.

شکایت اصلی فلسطینی‌ها این است که دولت امریکا از زمان تأسیس اسرائیل به طور یک جانبه از این کشور حمایت کرده است. امریکا سالیانه بیلیون‌ها دلار به اسرائیل می‌دهد. البته مشکل اسرائیل و فلسطین بسیار پیچیده بوده و جوانب مختلفی داد. از جمله حملات تروریستی علیه اسرائیل و عدم شناسایی این کشور از جانب فلسطین و یا به قدرت رسیدن «حماس» در غزه.

فلسطین بازیگران دیگری مانند سوریه و ایران نیز دارد. در حال حاضر به نظر می‌رسد سیاست دولت «اوباما» بر این است که با سوریه از در دوستی وارد شود. برقراری روابط دیپلماتیک با سوریه برای این کشور و امریکا بسیار بااهمیت است. زیرا صلح بین سوریه و اسرائیل به صلح منطقه کمک خواهد کرد. همچنین نفوذ بیش از حد ایران را در منطقه کم می‌کند. تقاضای سوریه، پس گرفتن بلندی‌های «جولان» است. این منطقه وسیع که به منبع آب بسیار مهمی متصل است، از نظر سیاسی و اقتصادی برای سوریه بسیار اهمیت دارد. دولت «اوباما» به نظر می‌رسد که می‌کوشد سیاستی را برگزیند که بتواند با سوریه و ایران روابط صلح آمیز داشته باشد و به این گونه بتواند در نهایت برای حل مشکل فلسطین نیز راه حل عاقلانه‌ای پیدا کند. مشکل فلسطین زخمی است بر تمام منطقه و شاید دنیا که باید التیام یابد.

اسلام رادیکال

یازده سپتامبر، مفهوم تازه‌ای به اسلام رادیکال داد. لغت «جهادیون» معنی ویژه‌ای گرفت. سنت گرایان اسلامی و یا اسلام رادیکال، تاریخ باسابقه‌ای دارد. ولی برای دولت امریکا این مفاهیم تبدیل به یک سیاست مهم خارجی شد. سیاستی که به نوعی اسلام و دشمنی با غرب را یکی می‌دانست.

برای دولت «جورج بوش» تمام گروه‌های اسلامی یکسان بوده و اگر خودشان تروریست نبودند، حامیان تروریست بودند. در حالی که برای مثال افغانستان و پاکستان خود کشورهای تروریستی نیستند، ولی گروه‌های تروریستی در آنجا وجود دارند و رشد می‌کنند.

دره «سوآت» در پاکستان از نظر سبز و خرمی و زیبایی به سوئیس مقایسه می‌شود، ولی این منطقه تبدیل به یک میدان جنگ شده است. در دو سال گذشته طالبان با ارتش پاکستان جنگیده‌اند تا بالاخره دولت پاکستان تقاضای این آشوب گران را قبول کرده است. مهمترین درخواست آنها این است که این منطقه بر اساس قوانین شریعت اسلامی اداره شود. به این معنی که مدارس دختران و زنان از بین برود و سینما‌ها بسته شوند و گردن زدن در میدان‌ها به عنوان مجازات معمول گردد.

«فرید زکریا» مفسر سیاسی «نیوزویک» در این زمینه می‌نویسد: «اینها انسان‌های بدی هستند. اینها خبرهای بدی است، ولی سئوال اصلی این است که ما غربی‌ها باید چه عکس العملی نشان دهیم؟ تا کنون در پاکستان و افغانستان، ما مخالفت خود را با بمباران کردن نشان داده ایم. آیا جواب در فرستادن نیروی نظامی بیشتر، در تربیت کردن نیروی افغانی، در تحت فشار گذاشتن پاکستان برای ازدیاد نیروی نظامی و جنگ با این افراد است؟ شاید برخی از این برنامه‌های درست باشد. ولی چند واقعیت را باید در نظر گرفت. برای مثال طالبان در افغانستان به همه نوع جنایتی دست زده اند، ولی در هیچ یک از عملیات تروریستی جهانی دخالت مستقیم نداشته‌اند. تروریست‌های ۱۱ سپتامبر طالبانی نبودند، اگرچه با القاعده رابطه داشته‌اند.»

«فرید زکریا» دلیل رشد اسلام رادیکال را چنین توضیح می‌دهد: «این واقعیتی است که اسلام رادیکال در ذهن مسلمانان تقویت یافته است. دلایل آن بسیار و پیچیده است. مهم ترین آن این است که کشورهای مسلمان نتوانسته‌اند شهروندان خود را به پیشرفت سیاسی و اقتصادی لازم برسانند. دولت‌های این کشورها برای نمونه پاکستان، قادر نبوده‌اند که امنیت و عدالت در جامعه بوجود آورند. رهبران این کشورها مدافع حقوق شهروندان خود نیستند. این رهبران و دولت‌ها مشروعیت خود را از دست داده و قدرت رهبری نیز ندارند.»

در گذشته، در بمباران‌هایی که هدفش تروریست‌ها بوده اند، غالباً مردم عادی کشته و زخمی شده و این به گروه‌هایی مانند طالبان و القاعده نیرو وپشتیبانی بیشتری داده است.

سیاست خارجی پرزیدنت «اوباما» در مورد افغانستان ناروشن است، ولی چه «اوباما» و چه وزیر خارجه اش بارها گفته‌اند که «اسامه» را دنبال خواهند کرد.

مفسر سیاسی نشریه «تایم» معتقد است که هدف قراردادن افراد، سیاست درستی نیست. این اشتباهی بود که «جورج بوش» کرد و صدام حسین و یا «بن لادن» را به اسم، دشمن امریکا نامید. انگیزه، سیاست و رفتار افراد است که باید به آن توجه شود. در مورد ایران برای مثال، دولت «اوباما» بدون شک قصد دارد راه را برای عادی شدن روابط باز کند. برخی بر این عقیده‌اند که تا پایان انتخابات ریاست جمهوری ایران، امریکا نباید به ایران نزدیک شود. در حالی که کارشناسان اتمی معتقدند ایران به سرعت در حال گسترش برنامه‌های اتمی است و امریکا باید با ایران وارد مذاکره شود. صرفنظر از اینکه چه کسی به ریاست جمهوری ایران انتخاب شود، مسائلی که باید بین این دو کشور حل شود، تغییر چندانی نخواهد کرد.

تغییرات بنیادی

شاید هنوز زود باشد که در مورد ریاست جمهوری «اوباما» و سیاست خارجی دولت وی قضاوت درستی کرد. ولی از آنچه که از مقدمات کار بر می‌آید می‌توان نتیجه گرفت که پرزیدنت «اوباما» با رئیس جمهور پیشین تفاوت‌های بنیادی دارد. برای مثال وی از ابتدا مخالف جنگ عراق بود و امروز می‌بینیم که ۸۰ درصد از مردم امریکا با خروج نیروهای این کشور از عراق موافقند. «اوباما» به دنبال بهانه برای ایجاد جنگ دیگری نیست. در سفرهای اخیر وزیر خارجه خانم «کلینتون»، دیدیم که وی در کنگره اروپا گفت ما ادعا نمی‌کنیم که همه چیز را می‌دانیم و می‌خواهیم به حرف‌های شما گوش کنیم. این پیامی بود که اروپا ۸ سال در انتظار آن بود، زیرا پرزیدنت پیشین به تقاضاهای اروپا مبنی بر عدم حمله به عراق گوش نکرد. روابط امریکا با روسیه، به ویژه در اواخر دوران «جورج بوش» بسیار تیره بود. خانم «کلینتون» در ملاقاتی که با وزیر خارجه روسیه داشت صحبت از کاهش نیروهای اتمی کرد. وی با ارائه دکمه‌ای به وزیر خارجه روسیه که روی آن نوشته شده بود «آغاز دوباره»، این پیام دولت جدید امریکا را داد که این کشور خواهان روابط متفاوتی با روسیه است.

در حال حاضر مردم دنیا علیرغم مشکلات اقتصادی به آینده خوش بین هستند، زیرا می‌دانند که در امریکا رهبری انتخاب شده است که می‌خواهد نقش مثبت و مؤثری در بهبود زندگی در این کشور و سایر نقاط دنیا داشته باسد.

برای قضاوت بهتر باید منتظر حوادث آینده بود.