ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 05.12.2008, 22:31
راهبرد دگر اندیشان در قبال دین؟

کمال الدین نبوی
آقای رضا فانی در مطلبی با سعی و تلاشی محققانه و با استناد به متون دینی به بررسی مسئله معاد پرداخته اند. این مطلب در سایت ایران امروز آورده شده است*. این مقاله مانند هر مطلب تحقیقی حاوی نکات جالب و نیز ایراداتی است. ایشان پس از نقل آیه هائی از قرآن که مربوط به روز معاد و برزخ و جهنم است، این سوال را مطرح مینمایند که آیا باور به معاد و دوزخ باعث «ایمان» به شکنجه نمیشود؟
مقاله آقای فانی نوشته ای مجرد و تلاشی منزوی نیست. میتوان آنرا در چارچوب تلاشهائی که به بهانه بررسی امور دینی و مذهبی سعی در هدف قرار دادن برخی از اعتقادات و باورهای عمیق دارد گنجانید. در نتیجه پرسشی که امروزه در برابر روشنفکران غیر دینی و دگراندیشان وجود دارد و از اهمیت و اولویت خاصی برخوردار است عبارت از اینست که راهبرد اساسی آنها در قبال اعتقادات اکثریت مردم ایران، دین، سنت و فرهنگ ملی چیست و دارای چه مشخصه هائی است؟

هدف اصلی متن حاضر ارائه اجمالی نظریه ای در این مورد است، باشد که با بررسی و نقد آن، غبار موجود را زدوده و در ایجاد فضائی شفاف مشارکتی داشته باشیم. اما قبل از آن، به عنوان پاسخ به مقاله آقای رضا فانی، نکاتی را متذکر میگردم.

اولا برای اطمینان خاطر ایشان باید گفت که خوشبختانه هیچ ارتباطی میان اعتقاد به روز قیامت و توجیه شکنجه وجود ندارد. اگر چنین میبود همگی افرادی که به روز قیامت اعتقاد دارند، بایستی توجیه گر شکنجه نیز می بودند. حقیقت این است که بسیاری از معتقدین به معاد، خود از مخالفین سر سخت شکنجه و رفتارهای خشن و غیر انسانی در قبال آحاد بشر میباشند.
آیا میتوان در اعتقاد آیت الله العظمی منتظری نسبت به معاد کوچکترین تردیدی داشت؟ آیا میتوان نسبت به مخالفت جدی و سرسختانه ایشان نسبت به شکنجه و رفتارهای غیر انسانی و خشونت آمیز در قبال زندانیان و غیر زندانیان کوچکترین تردیدی به ذهن راه داد؟ حقیقت اینست که هیچ تردیدی در این موارد وجود ندارد. اگر همین سوالات را درمورد سایر رهبران و شخصیت های دینی و ملی، همچون آقای بنی صدر، مطرح نمائیم، همان پاسخ ها را دریافت خواهیم کرد. بر همین سیاق، بسیاری از معتقدین به معاد از مخالفین سرسخت شکنجه و هرگونه رفتار وحشیانه با همنوع خود میباشند.
دوما اگر چنین میبود، همگی شکنجه گران بایستی از مومنین به معاد و روز قیامت میبودند!! اثبات ارتباط میان باور به معاد و شکنجه امری بسیار مشکل، بلکه محال است. شکنجه زندانیان در ایران و یا سایر کشورهای استبدادی چه ربطی به معاد دارد؟

شکنجه گر شاهنشاهی، با شکنجه گر بعثی، با شکنجه گر کمونیست، با شکنجه گر خمر، با شکنجه گر نازی، با شکنجه گر فالانژ، با شکنجه گر فاشیست، با شکنجه گر ارتش های اشغالگر، با شکنجه گر حکومت نظامی در آمریکای لاتین، با شکنجه گر زندان ابو غریب، با شکنجه گر زندان گوانتانامو، با شکنجه گر اسرائیلی، با شکنجه گر جمهوری اسلامی و غیره وجه اشتراکشان در اعتقاد به معاد و روز رستاخیز و آتش جهنم است؟!

سوما شما بهتر از بسیاری از ما میدانید که نظام حاکم بر کشور از دین به عنوان ابزاری برای تداوم حاکمیت خویش استفاده میکند و بسیاری از عمله استبداد و حتی مسئولین طراز اول کشور، اعتقادشان به اصول و موازین دینی تا حدی است که در خدمت منافع و اقتدار آنها باشد. این رژیم بسیاری از رهبران اصیل دینی را در منگنه قرار داده و آنها را محکوم به حبس و تبعید و یا خلع لباس کرده و میکند.
رژیمی که شخص اول آن با جعل سند به درجه اجتهاد و رهبری رسیده باشد، رژیمی که فرماندهان نظامی و امنیتی اش صاحب فتوای دینی باشند و رل مراجع را بازی کنند، رژیمی که فساد و تزویر و جعل سرتاپایش را فرا گرفته است، دستگاه حکومتی که در اختیار فرماندهان فاسد و میلیاردر امنیتی و نظامی قرار گرفته باشد، رژیمی که ناتوان از حل معضلات کشور، سرکوب ملت را در صدر برنامه هایش قرار دهد، رژیمی که فاقد هرگونه مشروعیت ملی و دینی است، چه ربطی به دین و آئین ملی ایرانیان دارد؟
اتفاقا بسیاری از مردم ایران، جنایات و فساد و دزدی های جمهوری اسلامی را ناشی از بی اعتقادی رهبران و عمله آن نسبت به معاد و آخرت میدانند و میگویند اگر آنها کوچکترین اعتقادی به روز قیامت میداشتند مرتکب این همه فساد و جنایت نمی شدند.

چهارما، آیا شما به نتایج عملی طرح چنین سوالی اندیشیده اید؟ اگر قائل به این امر باشیم که شکنجه و آزار و اذیت زندانیان و یا پایمال نمودن حقوق بشر در جمهوری اسلامی ناشی از اعتقاد به روز معاد است، تکلیف همه مبارزان حقوق بشر و دموکراسی را نیز، برای دهه های متوالی و بلکه برای قرنها، یکسره روشن کرده اید!!

نتیجه منطقی این فرضیه بغایت غیر قابل دفاع عبارت است از تعطیلی مبارزه برای استقرار حقوق بشر و دموکراسی در ایران برای سالیانی بس دراز!! زیراکه در این فرضیه، استقرار این ارزش های والا در تضاد است با ایمان به روز معاد!! به عبارت دیگر تا زمانی که باور به معاد در اذهان وجود داشته باشد، هرگونه اعمال خشونت آمیز و هرگونه پایمالی حقوق بشر نیز وجود خواهد داشت!!
از طرف دیگر ایمان به روز رستاخیز را نمیتوان بصورت دستوری از اذهان و باورهای مردم زدود. پاک کردن اذهان مردم از باورهای دینی نیاز به گذشت سالها و بلکه قرنها دارد، البته اگر محال نباشد. نتیجه منطقی و عملی این تز اینست: تا زمانی که این باورهای دینی در میان مردم وجود دارند، خودتان را برای استقرار ارزشهای والای انسانی و حقوق بشر و دموکراسی خسته نکنید چون هیچ ثمری نخواهد داشت! بنابراین، بساط حقوق بشر را باید جمع کرد و بساط دیگری پهن نمود تا بتوان اعتقادات مردم را هدف قرار داد، به این امید که شاید در قرون آینده بتوان حقوق بشر و دموکراسی را در ایران برقرار نمود!!
اما صراحتا باید گفت که پیشرفت و توسعه کشور و ملت ایران از این بیراهه نمیگذرد. و در اینجاست که به جان کلام میرسیم. روشنفکران غیر دینی در ارتباط با دین و آئین و فرهنگ و سنن مردم چه راهبردی را باید در پیش بگیرند بطوری که بدون انکار عقاید خویش، نقش مفید و موثری در راه تعالی مادی و معنوی کشور بردارند؟
برای پاسخ به این سوال سه فرضیه قابل طرح میباشند:

فرضیه اول: دین و آئین و فرهنگ و سنن ایرانیان با ارزشهای بنیادین بشری مانند حقوق بشر و دموکراسی همخوانی ندارند و غیر قابل آشتی میباشند. در نتیجه برای استقرار حقوق بشر و دموکراسی بایستی مقدمتا تکلیف دین و آئین و فرهنگ ملی را روشن نمود و بالعکس برای دفاع از دین باید طرفداران حقوق بشر و دموکراسی را منکوب کرد!

فرضیه دوم: دین و آئین و فرهنگ و سنن ایرانیان با دستآوردهای گرانقدر بشری مانند حقوق بشر و دموکراسی همخوانی کامل دارند و این و آن یکی هستند. در نتیجه تقابل ایندو باهم مصنوعیست و ساخته ذهن ماست. در نتیجه برای استقرار حقوق بشر و دموکراسی کافیست به متون دینی و فرهنگی خودمان مراجعه کنیم و یا برعکس، برای تقویت دین و آئین کافیست که حقوق بشر و دموکراسی در ایران مستقر گردند.

فرضیه سوم: دین و آئین و فرهنگ و سنن ایرانیان با دستآوردهای گرانقدر بشری مانند حقوق بشر و دموکراسی نه در تضادند و نه یکی هستند، اما در مجموع قابل جمع اند. به عبارت دیگر در برخی از موارد اختلافی ندارند، در برخی دیگر تفاوت آشتی ناپذیر دارند و در برخی دیگر فرق آشتی پذیر دارند. در این فرضیه روشنفکران دینی و روشنفکران غیر دینی در یک تلاش جدی بایستی وجوه مشترک و وجوه قابل جمع ایندو مقوله را برجسته نموده و برای معرفی و استقرار آنها قدم بردارند. یعنی بجای تاکید بر تضاد آندو، بایستی تاکیدشان بر نقاط مشترک و نیز نقاط قابل جمع متمرکز گردد.

کدامیک از این سه فرضیه هم روشن بینانه تر و واقع گرا تر است و هم میتواند در عمل به پیشرفت کشور و ملت ایران در چارچوبی مسالمت آمیز و بدور از تنش موثر و مفید واقع گردد؟

آیا تاکید بایستی بر روی فرضیه اول که در عین حال تز افراطیون دو جبهه روشنفکران (دینی و غیر دینی) ایرانی است قرار گیرد یا بر روی فرضیه دوم که خوش خیالانه و ایده آلیست است؟ فرضیه سوم را چگونه ارزیابی کنیم؟

تجربه تاریخی حکومت در ایران، تجربه شکست جنبش های آزادیخواهانه از مشروطه تا به امروز و بالاخره تجربه سیاه حکومت ولایت فقیه در طی سی سال اخیر به ما این درس را می آموزاند که بدون یافتن سنتز و راه حلی برای آشتی دو مقوله موثر در جامعه ایرانی، یعنی مقوله ای که از آن میتوان به عنوان «مدرنیت سیاسی» نام برد و مقوله دیگری که همان سنت دینی و فرهنگ ملی است، ایران و ایرانیان همچنان بدور خود خواهند چرخید و راه برون رفت از عقب ماندگی و توسعه نیافتگی را پیدا نخواهند کرد.

راهبردی که بر فرضیه سوم تکیه و تاکید داشته باشد، در عین پیچیدگی، درست ترین، منطقی ترین و قابل اجراترین و در یک کلام، برترین راهبرد قابل تصور است.

روشنفکرانی که دغدغه آبادانی و آزادی و پیشرفت مادی و معنوی ایران را دارند و تمام آنهائی که به حقوق بشر و دموکراسی به عنوان شروط لازم برای ارتقای جامعه ایرانی باور دارند، بایستی برای دستیابی به تلفیق و آشتی میان این ارزشها با ارزشهای دینی و فرهنگی مردم ایران تلاش نمایند.

راه آبادانی و سعادت کشور و ملت ایران بالاجبار از سنتز میان ایده های مدرن و سنت حسنه ایرانی میگذرد. میتوان با صراحت اعلام نمود که آینده روشن کشور ایران نه با طرد مقوله های حقوق بشر و دموکراسی ممکن است و نه با تخطئه و طرد فرهنگ و دین ملی ایرانیان.
بیان این امر نیز به هیچ عنوان متاثر از موازنه قوای فعلی نمیباشد، و به دلیل تشتت، پراکندگی و ضعف هواداران آزادی و حقوق بشر و دموکراسی صورت نمیگیرد. در صورتی که موازنه قوا برعکس بشود و این نیروها از قدرت تشکیلاتی فزاینده ای برخوردار گردند، بازهم لازمه ترقی و پیشرفت همه جانبه ایران در این خواهد بود که سنتز و راه حلی برای آشتی بین این دو مقوله یافت بشود.

راه حلی که هم اصول بنیادین حقوق بشر و دموکراسی را مد نظر قرار بدهد و هم نسبت به دغدغه های مشروع دینی و فرهنگی حساسیت کاملی داشته باشد. حال چه به اصول اساسی حقوق بشر و دموکراسی و یا به ارکان رکین دینی و فرهنگی معتقد و مومن باشیم و چه نباشیم. این اصل درباره طرفین صدق میکند.

به همین ترتیب روشنفکران و رهبران دینی که دغدغه پیشرفت و تعالی کشور و سعادت ملت را دارند باید بدانند که تاکید دگر اندیشان بر اصول بنیادین حقوق بشر، آزادی و دموکراسی در جهت مقابله با دین و فرهنگ ملی نه می باشد و نه میتواند باشد. دین و فرهنگ ملی از طرف دگراندیشان و یا حقوق بشر و دموکراسی ضربه پذیر نیست.

امروزه، بازسازی و استقرار استبداد در نظام جمهوری اسلامی خطرناکترین و جدی ترین دشمن دین و فرهنگ مردم است و بر پیکر ارزشهای دینی و معنوی ایرانیان شدیدترین ضربات را وارد کرده و میکند. انحطاط اخلاق در نظام جمهوری اسلامی شاخص مهمی برای اثبات این نظریه است.

ضرباتی که نظام ولایت فقیه بر پیکر دین،اخلاق، فرهنگ و ارزشهای انسانی و نیز بر پیکر رهبران شرافتمند علمی، دینی، اخلاقی و فرهنگی وارد آورده، بندرت در دوره های گذشته تاریخ ایران قابل رویت است. بر خلاف تصور، دگر اندیشان نمیتوانند نسبت به چنین انحطاطی حساس نباشند. درنتیجه روشنفکران و رهبران دینی، همچون رهبران ملی و همدوش با دگراندیشان با مصیبت مشترکی روبرو هستند، تنها راه مقابله مفید با این مصیبت همدلی و همراهی همه آنها میباشد.

امید آنکه در چنین شرایطی، رهبران ملی، روشنفکران، نویسندگان، متفکرین، عدالت طلبان و آزادی خواهان ایرانی، صرف نظر از اعتقادات فردی شان، از تلاش در جهت تنویر افکار عمومی غفلت نفرمایند و با ارائه مطالب و نظریات خویش به تلطیف فضای روشنفکری کمک نمایند تا زمینه های نزدیکی این دو جریان اصیل فکری جامعه ایرانی، که لازمه پیشرفت و تعالی مادی و معنوی کشور و ملت ایران است، فراهم گردند.

آذرماه هزار و سیصد و هشتاد و هفت
کمال الدین نبوی

*این مقاله تحت عنوان: باور به معاد: ایمان به شکنجه در بخش حقوق بشر در ایران امروز چاپ شد




‎نظر کاربران‎:

در رد یا پذیرش آنچه آقای فانی گفتند حرفی ندارم. اما ایشان مساله را بصورت شرط لازم و کافی مطرح نکردند ‏که شما آنرا رد میکنید
نتیجه ایشان به نظر خوشان که از متن برمیامد یک احتمال مقبول است مطلب بعدی آنکه آقای خامنه ای کجا جعل ‏سند کرده اند؟ یک مجتهدی(مثلا شاهرودی) به وی
درجه اجتهاد داده است. اگر اندکی با نظام حوزوی آشنا باشید مطابق قاعده رفتار شده است. بعلاوه چه مجتهدی تا ‏حالا اجتهاد ایشان را انکار کرده است(با توجه به جمله قبل‎).‎
البته شما یا فرد دیگری میتواند اعلم بودن و اجتهاد وی را قبول نکند و مقلد مرجع دیگری باشد
سیاسیون دینی روشنفکر(منور الفکر) بدام عجیبی خود را گرفتار آورده اند‏