ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 28.05.2005, 23:08
انقلاب مخملین و تز مشروعیت

مهدی رجبی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
يكشنبه ٨ خرداد ١٣٨٤

شرایط سیاسی کشور در بزنگاه حساسی و خطرناکی قرار دارد. احتمال پدید آمدن رخدادهایی مصیبت آفرین بس جدی است. سرنوشت بسیاری ازآنها به انتخابات اخیر بستگی دارد. بعنوان نمونه،به روی کارآمدن نیروهای حزب الهی ونظامی، باتوجه به جنگجویی وآوردخواهی همیشگی آنها برای بدست آوردن تکنولوژی هسته یی یکی از چشم اندازهای بس سهمناکی است که در فردای انتخابات می‌تواند نصیب مردم ایران شود. چشم اندازی که بیم فرود آمدن بمب اتمی در خاک کشور و سیه روزی ‌های دیگری را که احتمالا به سر ایرانیان خواهد آمد، زنده می‌کند.
گمان نکنیم که احتمال چنین تحولی ناچیز و دور از واقعیت می‌باشد. کافی است که انتخابات با حذف شدن دکتر معین به دور دوم کشیده شود، و بازی انتخابات به صف آرایی میان طرفداران‌هاشمی رفسنجانی و نیروهای تمامی خواه محدود شود. درچنین صورتی، هرکس که به ظرفیت نیروهای تمامی خواه آگاهی داشته باشد، می‌تواند حدس بزند که امکان چیره شدن آنها بر جناح‌ هاشمی رفسنجانی، باتوجه به گوهر ماکیاولی هر دو طرف، بعید نمی‌باشد.

***************

افسوس که بسیاری از روشنفکران ایرانی که از سیاهی اوضاع به تنگ آمده، و از عملکرد اصلاح طلبان نومید و رنجیده اند، به خطر این چشم انداز سهمناک کم توجه اند، و از هرآنچه به انتخابات مربوط بوده، و بوی نزدیک شدن به دستگاه سیاسی را بدهد، بیزار اند. تاسف بارتر اینکه، برخی از نویسندگان سیاسی به وجود این احتمال خطرناک توجه می‌کنند، و دراین رابطه راهچارهایی ارائه می‌دهند که به جای تضعیف امکان فرو افتادن ایران دراین وادی، بر احتمال فرارسیدن این چشم انداز شوم می‌افزایند.
این رویکرد که خواهان تحریم انتخابات و پرهیز از هرگونه اقدامی است که رنگ اصلاح طلبی در چارچوب دستگاه سیاسی کنونی بدهد، درسطحی معین و درنزد برخی نیروها، بازتاب بینشی چپ روانه می‌باشد. چپ روانه، بدین رو که فرسنگ‌ها از واقعیت فاصله داشته، و سیاست‌های پیشنهادی آن، نه عملی و نه شدنی اند. این رویکرد که بتازگی زیر عنوان ساختارشکنی و جستجوی انقلاب مخملین نمود می‌کند، درصورت چیره شدن برفضای سیاسی روشنفکری ایران می‌تواند پیآمد‌های بس زیان باری داشته باشد. پایه‌های نظری این بینش بر سه محور اساسی استوار است:
١ـ بی فایدگی پیکار اصلاح طلبانه درچارچوب جمهوری اسلامی.
٢ـ چشمداشت به دگرگونی اوضاع ایران بکمک نیروهای برون مرزی یا به مدد دست غیبی
٣ـ تز مشروعیت، با این معنا که شرکت در انتخابات و در حکومت موجب مشروع جلوه دادن آن می‌شود.

این سه محور به شکل‌های گوناگون دراین یا آن نوشته سیاسی بازتاب می‌یابند، وبلحاظی می‌توان گفت که دستگاه‌های سیاسی ـ نظری متفاوتی را بازتاب می‌دهند. نویسنده در نوشته‌های پیشین به جنبه‌هایی از سه محور بالا پرداخته بود(*) دراینجا سرآن دارم که به نکته سوم که تاکنون از نظر دور افتاده بود بپردازم.
پرداختن به این جنبه‌ها و کلا بررسی کژی‌های بینش چپ روانه، ازآن لحاظ اهمیت دارد که در شرایط کنونی، همچون شرایط تاریخی دیگر، برخوردهای چپ روانه، خوراک سیاسی به بی تفاوتی و انفعال مردم می‌دهد. شکل اغراق شده آمیزش بینش چپ روانه با روحیه انفعال و بی تفاوتی را در این گفتمان می‌بینیم که از سوی مردم گراینده به رسانه‌های لوس آنجلسی بازتاب می‌یابد؛ اینکه «هرچه اوضاع بدتر شود، برای ایران بهتر است، چراکه بساط اینها زودتر برچیده خواهد شد» .« مرگ یک روز شیون یک روز، چه خوب که نیروهای امریکایی بیایند و ایران را مانند عراق از دست آخوندها نجات بدهند.».
کمتر نویسنده تحلیل گری را درمحافل دمکرات و چپ می‌توان یافت که در نوشته‌های خویش به این پندارهای نادرست میدان بدهد، ولی نفی مطلق راهبرد اصلاح طلبی و معرفی نکردن راهکارهای واقعی، عملی و شدنی موجب می‌شود تا به غیرسیاسی شدن مردم دامن بزنیم، این امر درکنار نشان ندادن نیروی واقعی و موجود که بتواند جایگزین اصلاح طلبان شود، کمک می‌ کند تا نومیدی مردم به بی تفاوتی و خانه نشینی تبدیل شود.
ولی پیش از پرداختن به کژنگری بینش چپ روانه درچارچوب تز مشروعیت، باید به نیرویی که مسئولیت اصلی را درتحول دمکراتیک اوضاع سیاسی ایران دارد، پرداخت، بویژه آنکه پس از ردشدن صلاحیت دکتر معین و تایید آن توسط ولی فقیه، همه نیروهای سیاسی و روشنفکران ایران چشم براه اند تا بدانند که اصلاح طلبان برای رویارویی با حریف، چگونه وارد میدان می‌شوند.

چرا اصلاح طلبان درکانون توجه اند؟
فراموش نکنیم که در رابطه با چشم انداز سهمناک پیش گفته، و درزمینه جلوگیری از بروز آن، بالاترین مسئولیت، و ازاین نظر نقش تعیین کننده، بردوش اصلاح طلبانی است که حمایت مردم را برعلیه جریان‌های اقتدارگرا،‌هار و افراطی جمهوری اسلامی با خود داشتند. این نیروها، مشخصا جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین، درحال حاضر بیش از هر نیروی سیاسی دیگری توانایی بدست آوردن دوباره پشتیبانی مردم را دارند.
ظرفیت جلب حمایت مردم، امری نیست که یکشبه و ازسر حادثه بدست آید. پیروزی درمبارزه سیاسی و بویژه دریک مبارزه مردمی از قانونمندی متفاوتی نسبت به روند‌های متاثر از شانس و حادثه ـ همچون بلیط بخت آزمایی ـ برخوردار است. بدین رو، گمان اینکه بیکباره از دل ظلمت شب، ستاره انقلاب طلوع خواهد کرد، و مردم مانند پیروان مسیح، بامدادان ازخواب بیدار شده و راه پشتیبانی از نیرویی تازه وارد را درپیش می‌گیرند، از واقع بینی به دور است.
تاکید براین مطلب، از آن نظر بایسته آمد که برخی از نیروهای سیاسی مانند جریان غالب بر دفتر تحکیم وحدت، گمان می‌کنند که می‌شود با چند شعار تند، مردم را با خود همراه کرد. غافل ازآنکه نزدیک شدن مردم به یک جریان سیاسی، نتیجه سالها تجربه مردم با آن، و برآیند زمزمه‌هایی است که در گفت و شنود همیشگی آنها دراین رابطه وجود دارد، بروز ناگهانی حرکت میلیونی مردم، همانا برآمده از گردآمدن آن زمزمه‌های سالیان گذشته است.
مجموعه قضایا حکایت ازآن دارد که درحال حاضر، آن نیروی سیاسی که می‌تواند زمزمه‌های مردم را در شرایط سیاسی کنونی، به جریانی سیل آسا بدل نماید، اصلاح طلبان اند. بهمین روست که من روشنفکر لاییک که هزاران فرسنگ زمانی و مکانی با این جماعت و با اندیشه‌های التقاطی شان فاصله دارم، توجه خود را برروی آنها متمرکز می‌کنم.
البته نه تنها من که حتا مخالفان پای استوار اصلاح طلبان نیز ناچار شده اند که توجه به اصلاح طلبان و کارزار انتخاباتی شان را در مرکز توجه خویش قرار دهند. چنانکه دانشجویان تحکیمی که ازهرفرصتی برای فرود آوردن چوب نکوهش و تخطئه برسر اصلاح طلبان دریغ نمی‌کردند، ناگزیر از شرکت درکارزار ردصلاحیت دکتر معین توسط شورای نگهبان و درحمایت از وی شدند. و یا برخی از نویستندگان که چوب تکفیر برسر دکتر معین بخاطر شرکت وی درانتخابات می‌کوفتند، حال از در پند واندرز گویی دوستانه درآمده اند.
پربدنیست که به یاد بیاوریم که در سال ٥٧، زمانیکه جنبش مردم برعلیه رژیم شاه اوج گرفت، نیروهای ملی ولاییک ونیز مارکسیست‌ها در تظاهراتی که توسط نیروهای طرفدار آیت اله خمینی و درحمایت ازوی تشکیل می‌شد، شرکت می‌کردند. این همه با این نکته ساده توضیح داده می‌شد و می‌شود که تسمه ارتباط با بخش عمده مردم دراختیار آنها بود. امروز نیز بدلایل مختلف، منهای نیروهای اقتدارگرا که از رهگذر مسجد و نهادهای گوناگون مذهبی با مردم پیوند دارند، بیشترین امکان تماس با مردم، برای به حرکت درآوردن آنها درراستای دمکراسی و بهبود زندگی مردم، دراختیار اصلاح طلبان است، بنابراین چه بخواهد چه نخواهد، آن نیروی آزادیخواهی که قصد برخورد فعال درپهنه سیاسی ایران را دارد، ناگزیر از آن است که اصلاح طلبان را درکانون رویکرد سیاسی خویش نهد.

مسئولیت خطیراصلاح طلبان
اصلاح طلبان، زمانی توانستند میلیون‌ها ایرانی را پیرامون خود، درزیر پرچم دفاع از آزادی و پیکار با زور و ستم گرآورند، و ازاین نظر افتخار آن را بدست آودند که مست از باده پشتیبانی مردمی، بر برخی از سکوهای قدرت سیاسی تکیه زنند. ولی با گذشت زمان، و پیش آمدن رویدادهای گوناگون، پشتیبانی مردمی از آنها به دلسردی، رنجیدگی و گاه خشم و بیزاری تبدیل شد. بدنبال دلسردی مردم از ایشان، بسیاری از روشنفکران و از جمله من، به ایشان پیشنهاد دادند که باید در سیاست راهبردی شان بازنگری کنند. بدین معنا که عواملی را که سد راه پیشرفت اصلاحات و برقراری آزادی هستند، به مردم معرفی کرده، و پیکار با آنها را ـ ازجمله بازنگری درقانون اساسی را ـ درآماج کار و برنامه سیاسی خویش قرار دهند.
اصلاح طلبان در آن زمان نتوانستند بدین مهم دست یازند، برخی از عناصر آنها می‌خواستند دراین راه گام بردارند، ولی بخش زیادی ازآنها به این وظیفه مهم بی توجه ماندند، و درنتیجه هرچه بیشتر پشتیبانی مردمی را از دست دادند. برخی از نظرپردازان آنها چون سعید حجاریان، باطرح اینکه مبارزه برای تغییر ساختار واقعی قدرت مهمتر از مبارزه در جهت تغییر ساختار حقوقی است، پرداختن به قانون اساسی و لزوم بازنگری درآن را از نظر انداختند.
دراین رابطه بود که گفتمان بازنگری قانون اساسی برجسته شد. برخی آن را درراستای بهبود و تکمیل راهبرد اصلاح طلبی و برای تامین اطمینان مردم مطرح می‌کردند، و برخی دیگر آن را بگونه یی از خودبیگانه مطرح ساختند. بدین معنا که کلید برچیدن بساط جمهوری اسلامی و تغییر ساختار سیاسی موجود را درتغییر قانون اساسی می‌دیدند. توگویی عوامل زورو سرکوب مودبانه نشسته اند تا قانون اساسی بکمک رفراندوم یا به شیوه یی دیگر تغییر کند.
گذشته از این رویکرد ازخودبیگانه، و باوجود اینکه براین نکته توجه دارم که تغییر قانون اساسی، یعنی ساختار حقوقی جمهوری اسلامی، از گردنه مبارزه با ساختار حقیقی جمهوری اسلامی می‌گذرد، من همواره خواستار آن بوده و هستم که اصلاح طلبان بازنگری درقانون اساسی را در برنامه خود بگنجانند.
امروز نیز که اصلاح طلبان برآن اند که دور تازه یی از پیکار را آغاز کنند، بویژه پس از ماجرای ردصلاحیت و تایید آن ، این ضرورت با نیروی بیشتری خودنمایی می‌کند. این امرکه اصول غیردمکراتیک قانون اساسی ضامن ادامه فعالیت نهادهای فراقانونی و غیردمکراتیک اند، درکنار لزوم برجسته کردن رویارویی با این نهادها باید جایگاه برجسته یی در برنامه اصلاح طلبان بیابد. مادام که اصلاح طلبان به یک خانه تکانی اساسی دراین رابطه دست نزنند، مردم ایران، روشنفکران و دانشجویان، نخواهند توانست با اطمینان خاطر به بسراغ آنها رفته، و ازایشان پشتیبانی کنند. تاکید برهدف‌های دمکراتیک معین، ونه شعارهای کلی، در برنامه انتخاباتی، می‌تواند به نزدیکی مردم به آنها کمک کند، و گرنه شرکت آنها در انتخابات با شکستی مفتضحانه روبرو خواهد شد.

مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی
یکی از حجت‌هایی که بی اغراق بیش از هرچیز دیگر، درتوجیه سیاست تحریم انتخابات عنوان می‌شود، همانا پرسمان مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی است. حتا خواننده یی که بتازگی با ادبیات سیاسی اپوزیسیون آشنا شده باشد، اذعان خواهد کرد که این امر بگونه یک ترجیع بند، همواره اینجا و آنجا و تقریبا در همه متن‌های اپوزیسیون طرفدار تحریم انتخابات، نمود پیدا می‌کند.
براستی چرا باید چنین باشد؟ پرروشن است که اندیشه مشروع بودن یا نبودن حکومت، ربطی با جنبش واپس گرای مشروعه طلب دوران انقلاب مشروطه ندارد. طرح گسترده این موضوع در نوشته‌های کسانی که بهیچوجه آبشخور فلسفی مشترکی با روشنفکران دینی ندارند، خود نشان دهنده آن است که این اندیشه از مایه مذهبی بدور می‌باشد. پس روشن است که مشروع بودن یک امر و مشخصا یک حکومت به معنای سازگاری آن با شرع اسلام نمی‌باشد. برای بن لادن وبسیاری از اصول گرایان جمهوری اسلامی، مشروع بودن چنین معنایی را دارد، ولی برای طیف گسترده نویسندگان اپوزیسیون، مشروع بودن تعریفی غیر دینی دارد، یعنی تعریفی معادل موجه و مقبول بودن، و سازگاری داشتن با قواعد و اصولی غیراز اصول دین.
اینکه چرا واژه یی که ریشه شرعی دارد، اینچنین گسترده درادبیات سیاسی غیردینی و بزبانی عرفی رایج شده است، گفتمانی است متعلق به حوزه زبا ن شناسی و ریشه شناسی واژه‌ها. و نیز اینکه چرا معادل این واژه، با این کاربرد در زبان‌های اروپایی ـ تاآنجا که آشنایی محدود من به زبان‌های فرانسوی و انگلیسی اجازه می‌دهد ـ و درادبیات سیاسی آنها جایی ندارد، نکته یی است خارج از گفتمان کنونی.
اگر مشروعیت حکومت جمهوری اسلامی را اززاویه مقبول بودن یعنی پذیرفته و پسندیده بودن توسط مردم درنظر بگیریم، باید بگویم که این حکومت مدت‌هاست که دیگر مقبول و مورد پسند اکثریت مردم نمی‌باشد. این نکته ایست که بیش از همه مورد تایید طرفداران تز مشروعینت می‌باشد. نه تنها خبرهای گوناگون رسمی و غیررسمی، بلکه آمار شرکت در انتخابات گذشته نیز گواه این مدعایند. درآخرین انتخابات یعنی انتخابات مجلس،از همه سو، از بلندگوی مسجد و نمازجمعه تا رسانه‌های گروهی به مردم القا می‌کردند که شرکت درانتخابات وظیفه یی شرعی است، بااین وجود، نیمی از مردم حاضر به رای دادن شدند. و ازاین میان، حدود ١٠ درصد از رای دهندگان شهرهای بزرگ، رای سفید دادند. حتا گروهی ازاین رای دهندگان به نمایندگان رسمی جمهوری اسلامی، یعنی جریان حاکم برکشور رای ندادند.
درشهرهای بزرگ، نمایندگان جمهوری اسلامی بسختی توانستند بالای ١٥ درصد رای بیاورند.
بنابراین، با قاطعیت می‌توان گفت که حاکمیت جمهوری اسلامی مشروعیت خودرا بمعنای مقبول بودن ـ تا آنجاکه به اکثریت مردم برمی گردد ـ از دست داده است. بااین حساب، تز مشروعیت، کاربرد استدلالی خود را از دست می‌دهد.
مردم ایران، حتا در٨ سال پیش که به محمد خاتمی رای داند، رای شان نوعی اعتراض به حاکمیت جمهوری اسلامی بود. آنها بدین رو به محمد خاتمی رای دادند که در رویارویی با حاکمیتی که ازآن بیزار شده بودند، چاره عملی دیگری جزاین نداشتند. به گواهی همه دست اندکاران، رای آنها یک رای اعتراضی به جریان حاکم برجمهوری اسلامی، یعنی رای به نامقبول بودن (نامشروع بودن) آن بود.
آنها دچار این خوش بینی بودند که با روی کار آمدن محمد خاتمی ازچنگ زورگویی و ستمگری نیروهای وابسته به جریان حاکم رهایی خواهند یافت. چندسال بعد این خوش بینی و توهم آنها نسبت به محمد خاتمی فروریخت، و درنتیجه از رفتن انبوه وار به سوی صندوق‌های رای خودداری کردند. این نیز دلیل دیگری بر جاافتادن نامقبولی ( نامشروع بودن) حاکمیت جمهوری اسلامی در ذهن مردم می‌باشد.

*************

بنابراین اگر نامشروع بودن حکومت جمهوری اسلامی، امری بدیهی برای مردم می‌باشد، پس چرا ستاره انقلاب طلوع نمی‌کند. بویژه اگر توجه کنیم که این نامشروع بودن فراورده امروز نبوده، واینکه سالهاست که اکثریت مردم از دست این حکومت به تنگ آمده اند. پس منطقی است که از طرفداران انقلاب مخملین بپرسیم که چرا آن دست ساختار شکن از آستین بیرون نمی‌آید؟
پاسخ این امر درآنجاست که مردم ایران نیز مانند مردم همه کشورهایی که از حکومت خویش دل کندند، به تنهایی و بدون یک نیروی سیاسی که آنها را بسیج کرده، وپیرامون آماج‌های معینی به حرکت درآورد، نخواهند توانست تحولی ساختارشکن ببارآورند. شرکت درکارزارهای انتخاباتی و مشخصا پیکار دربالا، درراستای رسیدن به این مقصود، صورت می‌گیرند.
می بینیم که گفتمان مشروعیت در راستای بازشدن بیشتر، به گفتمان روش کار مبارزاتی می‌انجامد. یعنی این موضوع که راه گرد آوردن مردم برای برقراری دمکراسی چیست؟ بدین ترتیب، پرداختن به تز مشروعیت، همانا دور زدن گفتمان اصلی برسر روش کار سیاسی است، و چه بهتر که این گفتمان را درمتن اصلی آن دنبال کنیم تا بصورتی وارونه.
واما نامشروع بودن اگر به معنای ناسازگاری با قواعد و قوانین جامعه باشد، باز وارد گفتمان سیاسی حقوقی می‌شویم گفتمانی که باندازه کافی در جنبش برسر آن کار شده و شکافته شده است. اینکه اندام‌های رژیم جمهوری اسلامی و عملکرد آنها قانونی می‌باشند یانه، و یا اینکه با قانون اساسی کشور سازگاری دارند یا نه، ونیز اینکه روند‌ها و عملکرد آنها با موازین حقوق بشر سازگار می‌باشند یا نه، همگی بطرز گسترده، به بررسی کشیده شده اند.
پس می‌بینیم که دامن زدن به گفتمان مشروعیت چیزی جز نواختن سرنا از سر گشادش نمی‌باشد. بنابراین، بجای برجسته کردن تز مشروعیت، نیکوتر است که به موضوع‌هایی مانند شیوه بسیج کردن مردم، چگونگی و راه برزمین زدن حریف، و چاره رهایی جنبش سیاسی از پراکندگی وغیره بپردازیم. بویژه گفتگو برسر بهترین راه برای فعال کردن دوباره مردم و بیرون آوردن آنها از بی تفاوتی و انفعال.
مهدی رجبی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
شنبه ٧ خرداد ١٣٨٤