ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 29.05.2005, 0:03
از دوشنبه بد تا شنبه خوب

خشايار ديهيمی
يكشنبه ٨ خرداد ١٣٨٤

دوشنبه روز بدی بود. شب قبل، آخر شب ، نتيجه‌ی بررسيهای شورای نگهبان (حكم نظارت استصوابی) را بر اينترنت ديده بودم. نفسی به آسودگی! همه رد شدند جز آنها كه می‌بايست و نفسی به راحتی كشيده بودم كه باز "ما"، "ما" شديم. همه مان محذوف ، همه‌مان محروم ".
اما دوشنبه روز بدی بود. حكم آمد تا بخشی از "ما" را از "ما" جدا كند، به رسم مالوف. و سخنگوی ستاد معين و رئيس ستاد معين شتابزده به استقبال اين حكم جدايی "ما" از "ما" شتافتند. دردی در دلم پيچيد. باز آيا بايد اخلاق قربانی فرصت‌طلبی شود؟ باز "ما" می‌مانيم و "ما"؟ باز "آنان"، "آنان" می‌شوند و "ما" در حسرت "ما" شدن می‌مانيم و راهی به دل هم نمی‌توانيم بجوييم؟
دوشنبه روز بدی بود. دوشنبه اين بار برای "ما" ، غير خوديهای خون به جگر، روز خوف و رجا بود. خوف و رجا برای همه هست. هر كس خوف و رجای خودش را دارد. خوفم از اين بود كه باز حكم حكومتی سرنوشت ما را تعيين كند. حكمی حكومتی برای تفرقه انداختن ، حكمی حكومتی برای مسدود كردن راههای همدلی ، همدلی ميان آنهايی كه با همه‌ی اختلافاتشان رنجی واحد دارند. رنجی واحد كه تنگ نظری‌ها از هر دو سو ، يا بهتر است بگويم از همه سو ، نگذاشت تا به عزمی واحد برای تخفيف اين رنج بدل شود.
اما دوشنبه‌های بد سياست می‌توانند بگذرند ، اگر صبر كنيم ، اگر قرار از كف ندهيم و به عامليت خويش باور آوريم دوشنبه‌ها می‌گذرند اما نه هميشه.
در آن خوف و رجا اما اميد غلبه كرد. برای آن كس كه سياست می‌ورزد ، سياست به معنای سرنوشت ، جز اميد و كوشيدن در راه اميد ، چاره‌ای نيست. همان لحظه با خودم فكر كردم كه شايد رگ غيرت معين بجنبد و اين حذف را فقط به رجا بدل بكند. با امتناع خويش. با امتناعی كه می‌تواند آن بركت سياست ، آن گم شده‌ی سياست ما را به ما باز آورد: اجماع و اخلاق.
اما رو راست باشم ، اميدم كم رنگ بود چرا كه تجربه خلاف اين را می‌گفت. بعد از بازرگان همواره شاهد بودم كه اخلاق در پای قدرت قربانی شده بود.
در آن دوشنبه‌ی تلخ يك راه بيشتر به نظرم نمی‌آمد: "طلسم معجزتی كه نجات دهد از دست خويشتنمان" و اميد به معجزه در سياست عين نا اميدی‌ست.
اما در ذهن خود ماندن و يك راه برون رفت بيشتر نديدن ، هر قدر كه سياست ورزيده باشی و هر چند كه با همه‌ی وجود و با نيت خوب ، عين بی‌تدبيری و سياست نشناسی است. و من اين گناه را به گردن می‌گيرم از همه‌ی شهامتم مدد می‌طلبم تا به گناه دوشنبه‌ی خود اعتراف كنم. دوشنبه‌ای كه سياست را واگذاشتم و فقط به محال و آرزوی خويش انديشيدم. سياست اما چنانكه بارها خود گفته بودم و در اين دوشنبه‌ی تلخ فراموش كرده بودم ، بازی در دايره‌ی امكان است ، نه زيستن در خيال و آرزوی محال و دامن برچيدن از دايره‌ی عمل.
امروز باز بايد همه‌ی شهامتم را به ياری بخوانم تا بی‌پرده و به دور از واهمه‌ی هرچه تهمت و واهمه‌ی هر چه خطا كردن آن چيزی را بگويم كه امروز درست ميپندارم.
شنبه‌ی مباركی بود. راست بگويم اميد داشتم و آرزو كه بيانيه‌ی معين كه می‌دانستم شنبه منتشر می‌شود پر از خفت نباشد و اخلاق را به سياست بازگرداند. و راست بگويم آنچه در بيانيه‌ی معين خواندم و ديدم، فراتر از اميد كمرنگم بود. خفت نبود غرور بود. تسليم نبود ، ايستادن بود عقب نشستن نبود، پيش تاختن بود. در دايره‌ی تنگ خوديها نشستن نبود ، غير خوديها را به حساب آوردن بود ، از سر ترحم نبود ، بلكه حق برابر خواستن برای همه‌ی ايرانيان بود. جبن نبود ، شجاعت بود.
به ميان" ما" خوش آمديد اگر به عهد خود پايبند باشيد. خوش آمديد با اين ميثاق تازه ، خوش آمديد با اين عهد تازه. و بر "ما"ست و بر "شما" كه بر اين عهد بايستيم.- آمين!