ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2008, 16:33
و ما نسل خون‌های به هم آميخته

سحر دلیجانی
در سال ۱۸۰۱، کاخ سفید روی کمر خم شده‌ی برده‌های سیاه ساخته شد. ۶۴ سال بعد، ماده‌ی سیزدهم قانون اساسی امریکا، ‏آزادی برده‌ها را که یک سال پیش از آن توسط آبراهام لینکن آغاز شده بود به کمال رساند و برده داری را در کشور امریکا ‏ملغی ساخت. جنبش آزادی خواه حقوق مدنی سیاهان از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۸ ادامه یافت. زنی به نام روزا پارکس به علت ‏نشستن در قسمتی از اتوبوس که فقط متعلق به سفید پوستان بود دستگیر شد و مردی به نام مارتین لوتر کینگ در برابر جمعیتی ‏بیش از ۲۰۰۰۰۰ نفر ایستاد و با صدایی توانا که پژواکش در گوش تاریخ طنین انداخت، گفت: "روزی پیروز خواهیم شد!" و ‏سرانجام در ۴ نوامبر سال ۲۰۰۸ مرد ۴۷ ساله‌ی کنیائی - امریکائی به نام باراک اوباما در برابر چشمانی پر از اشک ‏ناباوری و فریاد‌های شادی که در آسمان می‌پیچیدند، نخستین رئیس جمهور سیاه امریکا شد. و چه احساسی است شاهد چنان ‏روزی بودن و چه احساسی است که با گذاشتن علامت کوچکی در برابر نام او، در این واقعه‌ی بدون خون و بدون درد شرکت ‏کردن!‏

تا آن روز، نسل ما نسل محروم انقلاب بود. ما نه سالی بسان ۱۹۵۴ در کوبا را داشتیم، نه سالی بسان ۱۹۶۸ در اروپا و امریکا ‏‏ را ، ۱۹۷۴ در پرتغال را و ۱۹۷۹ در ایران را. به نظر می‌رسید که نسل ما خیلی ساده دیر به دنیا آمده بود. دوره‌ی هیجان‌ها و به خیابان ریختن‌ها و مشت تکان دادن‌ها و زندانی کشیدن‌ها و شعار سر دادن‌ها و زندگی را به عشق یک ایده قربانی ‏کردن‌ها به پایان رسیده بود. مانند میهمانانی بودیم که به آخر یک میهمانی رسیده باشند، آن زمان که میزبان با پاهایی خسته و ‏صورتی خواب آلود، لیوانها و بشقاب‌های کثیف را به آشپزخانه می‌برد و شستن آن را به فردا موکول می‌کند. آن زمان که ‏میزبان فقط می‌خواست بخوابد حتی بدون عوض کردن لباسهایش. برای ما، پدران و مادرانمان نسل انقلابی بودند و ما نسل ‏مصرف گرا، نسل بی‌خیال، نسل چشم و دهان بسته، نسل فردگرا، نسل پایان آروزها برای تغییر دادن دنیا ، نسل سوخته. به این ‏استنباط مأیوس از خویشتن و از زمانه‌ی خویش اعتقاد داشتیم و گمان می‌بردیم که نسل ما هرگز شاهد لحظه‌ای تاریخی ‏نخواهد شد، بی‌فایده است که دلمان را به چنان رویاهایی خوش کنیم. این حس پوچی و بیهودگی تا سال ۲۰۰۸ ادامه یافت و ‏ناگهان در ۴ نوامبر، تاریخ بر سکوی افتخار ایستاد و به ما لبخند زد و لبخندش در لبخند میلیونها انسان نه تنها در امریکا بلکه ‏در ماورای اقیانوسها و قاره‌ها، در آفریقا و آسیا و اروپا آنچنان انعکاسی پیدا کرد که قلبها از شوق به تپش در آمدند و زمان ‏برای احترام به ما کمر خم کرد.‏
‎ ‎
در آن شب امریکا به دنیا نشان داد که چگونه قادر است لباس کهنه‌ی خود را از تن به در کرده و لباسی تازه به تن کند. در آن ‏شب، امریکا به دنیا نشان داد که سعی دارد تاریخ وحشتناک خود را که به خون میلیونها برده و اشک میلیونها قلب شکسته ‏آغشته است، پشت سر بگذارد و خود را از نو آغاز کند. در آن شب، امریکا به دنیا نشان داد که نه تنها به عنوان یک کشور ‏بلکه به عنوان ایده و آرمانی از آزادی، دوباره خود را ثابت کند، دوباره زیبا شود. زیبا در بارش اشکهای شادی که از چشمان ‏آنان که برای چنان روزی تمام عمر جنگیده بودند اما تصور نمی‌کردند که هرگز شاهد آن باشند. زیبا در رقص مردم کنیا که ‏پسرشان رئیس جمهور پرقدرت ترین کشور دنیا شده است. زیبا در فریاد شادی مردم اندونزی، انگلستان، و آلمان که در آن ‏سوی اقیانوسها تا صبح بیدار مانده بودند که چنان لحظه‌ای را با چشمان خود ببینند و شادیشان را با شادی مردم امریکا تقسیم ‏کنند. زیبا به این دلیل که اوباما مانند نلسون ماندلا سالها حبس نکشید تا آروزی میلیونها انسان را جامه‌ی حقیقت بپوشاند. زیبا به ‏این دلیل که در آن شب، قلب دنیا از امید نور باران شد. ‏

و زیبا به این دلیل که پیروزی اوباما یک سیلی بود بر صورت آن زن ایتالیائی که تا یک سیاه پوست می‌بیند کیفش را محکمتر ‏به خود چسپانده و قدمهایش را تندتر میکند، سیلی بر صورت آن مرد ایرانی که در مهدکودکی در امریکا از دیدن چندین ‏صورت کوچک با پوست تیره نگران شده و از معلم مهد می‌پرسد که " آیا این همه بچه‌ی سیاه به تعلیم و تربیت دخترش ضرر ‏نخواهند رساند؟"، سیلی بر صورت آنان که با تکبر و ریشخند می‌گفتند که "یک مرد سیاه پوست هرگز نمی‌تواند رئیس ‏جمهور امریکا شود"، سیلی بر صورت همه‌ی آنان.‏
‎ ‎
پیروزی اوباما نه تنها برای مهاجران امریکا بلکه برای تمام مهاجران دنیا که در ترس زندگی می‌کنند و سعی می‌کنند خود را ‏آنچنان کوچک کنند و بر نوک انگشتان راه روند تا وجودشان به چشم نیاید، دست گلی پر از امید است. و نه تنها برای مهاجران ‏بلکه برای تمام مردم دنیا به عنوان اثبات اینکه دنیایمان دنیایی بهتر شده است. امریکا برای اثبات دنیای بهتر می‌تواند سرمشق ‏خوبی برای همه شود تا شاید روزی یک مرد یا زنی از الجزیره رئیس جمهور فرانسه و مرد یا زنی فلسطینی رئیس جمهور ‏اسرائیل و مرد یا زنی هندی رئیس جمهور انگلستان، و مرد یا زنی از اتیوپی رئیس جمهور ایتالیا شوند. و چه دنیایی خواهد ‏شد! آنان که در اروپا زندگی می‌کنند می‌دانند که یک همچنین آینده‌ای هنوز بسیار دور است و شاید حتی به این قرن تعلق ‏نداشته باشد. امریکا زمانی اوباما را به بالاترین قدرت می‌نشاند که در کشورهای پیش رفته‌ای مانند ایتالیا و سویس کودکی که ‏در این کشورها به دنیا آمده ولی پدر و مادرش از تباری دیگر هستند به عنوان یک شهروند محسوب نمی‌شود. اوباما زمانی ‏پیروز می‌شود که در کشوری مانند اتریش حزب رادیکال راست که بیشتر تبلیغات سیاسیش بر علیه مهاجران بود، پیروزی ‏بی‌سابقه‌ای به دست می‌آورد. اوباما زمانی رئیس جمهور امریکا می‌شود که پسر ۱۹ ساله‌ای افریقایی به علت رنگ پوستش ‏به دست پدر و پسر ایتالیائی در میلان کشته می‌شود.‏

امریکاییان توانسته‌اند در شب پیروزی اوباما به دنیا درسی انسانی دهند. امریکاییان توانسته‌اند به آن سوی رنگ پوست و تبار ‏و نژاد بنگرند و فقط می‌توان آرزو کرد که دیگر کشورها نیز این دگرگونی بی‌نظیر در تاریخ امریکا را سرمشق خود کنند. ‏نسل ما توانست نه تنها شاهد این پیروزی و دگرگونی تاریخی شود بلکه خود کمکی بود که این انتخابات به پیروزی رسد. ما ‏نسل جوان ساعت‌ها در صف برای رأی دادن ایستادیم، پدران و مادرا نمان را با شوق و امید خود همدل و همراه خود کردیم و ‏اینچنین شد که دگر هیچ کس از داشتن آرزو نترسد.‏

ما نسل خونهای به هم آمیخته که یا پدران و مادرانمان از نژادهای مختلفند و یا در کشوری به دنیا آمده و در کشوری دیگر ‏بزرگ شده ایم، ما نسل خونهای به هم آمیخته که هرکدام بسان یک اوباماییم، توانستیم سخنان مارتین لوتر کینگ را در ۴ نوامبر ‏‏۲۰۰۸ به حقیقت در آوریم، "روزی که یک فرد نه به خاطر رنگ پوستش و نه به خاطر نژادش بلکه به خاطر محتوای ‏شخصیتش قضاوت خواهد شد." و چه زیباست به این نسل تعلق داشتن!‏