ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 30.10.2008, 8:09
آمریکا در آستانه‌ی یک آزمون تاریخی

بابک جاودان‌خرد

چنین بود آرزوهای رویا گونه‌ی مارتین لوتر کینگ، رهبر آفریقایی تبار حقوق مدنی آمریکا، که در اوت ۱۹۶۳ طی یک راهپیمایی بزرگ بر زبان آورد و همچون سروده‌ی معروف بنی آدم اعضای یک پیکرند ِ سعدی بزرگ ما که طنین انسانگرایانه آن سده‌ها را درنوردید تا پس از ۷۰۰ سال بر پیشانی سازمان ملل جای گرفت، بشارت دهنده‌ی آزادی وبرابرحقوقی سیاهان آمریکا شد. و امروز 45 سال پس از آن سخنرانی تاریخی، آمریکا و جهان می‌روند تا ناباورانه شاهد بر صدر نشستن یکی از خردسالان همآن دوره باشند که لوتر کینگ رویای تعالی شان را می‌دید.

آمریکای ۲۰۰۸ درعین تجربه‌ی یکی از وخیم‌ترین بحران‌های اقتصادی تاریخ خود و جهان، در چند روز آینده شاهد نتخاباتی تاریخی خواهد بود. باراک اوباما نامزد آفریقایی‌تبار حزب دمکرات که در مبارزه‌ای نزدیک و نفس‌گیر رقیب پرقدرت درون- حزبی خود، هیلاری کلینتون، را شکست داده بود، اکنون درآستانه‌ی گذر از دروازه‌ی تاریخ است. فارغ از اینکه وی موفق شود یا نشود و به رغم همه‌ی پیش‌بینی‌ها و نظرسنجی‌ها مغلوب به اصطلاح تاثیر "عامل برادلی"* گردد و بازنده از این انتخابات خارج شود، صرف بالا آمدن او تا این مرحله از انتخابات آمریکا خود دستآورد بزرگی برای جامعه‌ی سیاسی و مدنی آمریکا و عبرت‌انگیز برای دیگر جوامع، بویژه جامعه‌ی درجا زده‌ی ماست. مایی که پس از یکصد سال مبارزه‌ی خونین و مسالمت‌آمیز، قانونی و غیرقانونی، هنوز به "عدالتخانه"ی معهودمان درصدر مشروطیت نرسیده‌ایم که هیچ، گام‌های بلندی نیز به پس برداشته و به عصر بی‌بدیل "ولایت" بازگشته‌ایم.

ایالات متحده آمریکا در این 5 سده‌ای که از کشف و موجودیت آن می‌گذرد، تحولات شگرفی را به خود دیده و به جهان منتقل کرده است، به گونه‌ای که می‌توان گفت خود کشف "ینگه دنیا" درپایان قرن پانزدهم ، به دنبال اختراع صنعت چاپ در نیمه همین قرن (۱۴۵۵) و نیز سقوط امپراتوری رم شرقی به دست ترکان مسلمان در همان سال‌ها (۱۴۵۳) و بسته شدن مسیر گذر کشتی‌های اروپایی به شرق و شرق دور، گام‌های تعیین کننده در ورود انسان اروپایی به عصر جدید و آغاز دوران کلنیزاسیون یا همان استعمار بوده‌اند. قاره‌ی آمریکا که کاشف نخستین‌اش، کریستف کلمب، تا واپسین دم حیات آن را همان هند می‌انگاشت و بومیانش را هندی می‌نامید، تنها خشکی یکپارچه‌ی جهان است که مرزهای شمالی و جنوبی آن تا قطبین کره زمین امتداد می‌یابند. ساکنان بومی کل این قاره‌ی شمالی- جنوبی که شمارشان تا پیش از ورود اروپاییان در آغاز قرن شانزدهم به چند ده میلیون می‌رسید، تا میانه‌های همین قرن به شدت کاهش یافت (در اثر اردوکشی‌ها و نسل کشی‌های اروپاییان و بیماری‌های مسری ِ سوقات‌شان).

اینگونه بود که با استقرار مهاجرنشین‌های پرتغالی، اسپانیایی در نیمه‌ی جنوبی و مرکزی این قاره و کلنی‌های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، هلندی و دیگر کشورهای شمال و غرب اروپا در شمال آن، و با توجه به شرایط آب وهوایی و اقلیمی بی‌نظیر قاره‌ی جدید که سخت مستعد کشاورزی و دامداری بود و نیروی کار ارزان نیز کمیاب، مسئله‌ی برده‌داری سازمان یافته از نیمه‌های سده‌ی شانزدهم با شکار و برده سازی مردم سیاهپوست آفریقا (عمدتا از موزامبیک و آنگولا که به تصرف و استعمار پرتغال درآمده بودند) و انتقال گوسفندوار آن‌ها به قاره‌ی جدید، در دستور کار اروپاییان سوداگر قرار گرفت.

بدین ترتیب برده‌داری نوین در ابعادی بسیار گسترده و بیرحمانه و سازمان یافته‌تر پس از قرن‌ها سربرآورد و به مدت دو سده ونیم تا اواسط قرن نوزدهم دوام یافت. مهاجران (و مهاجمان) اروپایی "خوش انصاف" که خود و پدران‌شان عمدتا از بیم ستم و سرکوب مذهبی و در طلب آزادی ِ نداشته به قاره‌ی نو پناه آورده بودند، به سرعت مصیبت‌های خود و پدران‌شان را از یاد بردند و طی دو نوبت، ابتدا به پاک سازی قومی بومیان بیگناه این سرزمین و سپس شکار و برده‌سازی آفریقاییان از دنیا بی‌خبر و انتقال آن‌ها به آمریکا به قصد بهره‌کشی اجباری پرداختند. اما برده‌داری که داغ ننگی بر پیشانی انسان مدرن بوده و هست، به چنان موضوع حادی در سیاست، اقتصاد و فرهنگ آمریکای نوبنیاد تبدیل شد که در نیمه‌ی قرن نوزدهم راه به یکی از خونین‌ترین جنگ‌های تاریخ معاصر برد، و با پیروزی نیروهای مخالف برده داری به رهبری لینکلن بزرگ "انقلاب" قرن هیجدهم آمریکا گامی تکاملی به پیش برداشت. به راستی هم آنچه به انقلاب آمریکا معروف شده است، یک مبارزه آزادی بخش و استقلال طلبانه-همچون مورد هند در قرن بیستم، البته نه در شکل که در محتوا- بود که جنگ داخلی و برچیده شدن برده‌داری درپیآمد آن، خصلت یک انقلاب اجتماعی را به آن بخشید.

اما سیاهان با الغای برده‌داری به شهروند درجه یک تبدیل نشدند و یک قرن دیگر سپری شد تا با مبارزات مستمر و مدنی (وگاه قهرآمیز) و جلب حمایت بخش بزرگی از شهروندان سفیدپوست، رفته رفته به حقوق انسانی خود دست یافتند. بی‌گمان مبارزه‌ی پیگیرانه و عمدتا مسالمت آمیز سیاهپوستان آمریکا که از دهه‌ی ۵۰ قرن گذشته رهبر فرهمند و فرهیخته‌ی خودرا در سیمای مارتین لوتر کینگ، شاگرد ممتاز (و استاد بعدی) مکتب نافرمانی مدنی گاندی کبیر، یافت، از فصول درخشان تاریخ مبارزات حقوق بشری معاصر است که شایسته است مورد توجه و واکاوی بیشتر همه‌ی مبارزان آزادیخواه و صلح جوی ایرانی و غیرایرانی قرار گیرد.

باری، نقش آفرینی روبه تعالی و گسترش سیاهان آمریکا در همه‌ی عرصه‌های جامعه‌ی آمریکا در ۱۵۰ سال گذشته، از هنر و ورزش تا علم و سیاست، تا به اینجا رسید که اکنون یک آمریکایی آفریقایی‌تبار نسل دومی بنام باراک حسین اوباما می‌رود تا چهل و چهارمین رییس جمهور نیرومندترین کشورجهان شود، و این درحالی است که سیاهان حداکثر ۱۵ درصد کل جمعیت آمریکا را دربر می‌گیرند و یک اقلیت نژادی تمام عیار به حساب می‌آیند. این نکته‌ی ظریف که کمتر مورد توجه و تاکید مردم و رسانه‌های بین‌المللی قرار گرفته است، بیانگر سرشت دمکراتیک جامعه‌ی آمریکا و درعین حال واجد پیامی رشگ انگیز برای، ازجمله، جامعه سرکوفته و واپس مانده‌ی ماست که نشان از روند تکاملی و بالنده‌ی دمکراسی آمریکا، با همه فراز و نشیب‌ها و نقاط ضعف ریز و درشت آن دارد که به آسانی نمی‌توان نادیده‌اش گرفت: اینکه اقلیت سیاهپوست دیگر نه تنها حقوق‌اش محفوظ است و "قدر می‌بیند"، که اکنون یک چهره‌ی برآمده از همین اقلیت تحت تبعیض خشن در سالیان نه چندان دور، می‌رود تا اوج گیرد و"بر صدر نشیند". کافی است فقط این سوال را به عنوان یک به اصطلاح شهروند ایرانی از خود بپرسیم که، آیا در آینده قابل پیش بینی می‌توان امید داشت تا، مثلا، یک مرد کرد یا بلوچ یا ترکمن سنی مذهب ایرانی که قطعا مهاجر نسل دومی یا سومی یا... هم نیست و شهروندی ایرانی و متعلق به یکی از اقوام ایرانی است، رییس جمهور ایران شود؟ اقلیت‌های قومی- مذهبی که درصد کمی از جمعیت را تشکیل می‌دهند به کنار، یک زن ایرانی شیعه فارس که اکثریت جامعه زنان ایران را نمایندگی می‌کند، چطور؟

ظاهرا فاصله‌ی بین جامعه‌ی سیاسی و مدنی ایران با نمونه آمریکایی آن چنان بعید است که همسنجی آن‌ها نابجا و حتی خنده دار (همچون افاضات احمدی‌نژاد) می‌نماید. اما اگر آمریکا از ما و فرهنگ ما دور است، چرا حتا از معیارهای حقوق بشری هند ِ همسایه این چنین بدوریم؟ در آنجا نیز یکی از نخبگان اقلیت قومی سیک نخست وزیر، و یکی از رجال مسلمان رییس جمهور است! بی‌جهت نیست که هند را بزرگ‌ترین دمکراسی جهان می‌دانند.

به آمریکا بازگردیم. پرسش همه این روزها این است که کدامیک، اوباما یا مک کین، رییس جمهور می‌شوند، و اگر برپایه‌ی پیش‌بینی‌ها اوباما پیروز این انتخابات باشد، رژیم اسلامی ایران چه موضعی خواهد گرفت؟ اوباما و همکارانش بارها گفته‌اند که آماده‌اند بدون پیش شرط با رژیم ایران مذاکره کنند تا مقاصد واقعی آن را دریابند. اگر اوباما و یارانش بر این موضع باقی بمانند و رژیم اسلامی را با مذاکره و گفتگوی جدی به چالش بگیرند، این احتمال قوی وجود دارد که رژیم عمیقا دچار تلاطم و شکاف درونی شود و با توجه به سرشت عوامفریبانه، ریاکارانه و جاهلانه‌ی آن، امر مذاکره را لوث سازد و به مردم ایران و جهان نشان دهد که قصدی جز اتلاف وقت و رسیدن به موقعیت کنونی کره شمالی ندارد. البته این خط سراپا خبط را جناب جرج دبلیو بوش با سخن‌رانی بحث انگیز خود در ژانویه ۲۰۰۲ به رژیم داد. در آن زمان دولت آمریکا با عدم تشخیص یا بی‌اعتنایی به وجود "حاکمیت دوگانه " در ایران، کل رژیم را به همراه رژیم عراق و کره شمالی شرٌ مطلق خواند، و یک سال پس از آن عراق را به بهانه‌ی داشتن سلاح‌های کشتار جمعی مورد حمله قرار داد و رژیم صدام حسین را سرنگون ساخت، اما سلاح کشتار جمعی‌یی درآنجا نیافت. درعین حال، با کره شمالی که عملا به سلاح هسته‌ای دست یافته بود به مذاکره نشست و همزمان جمهوری اسلامی را مورد تهدید قرار داد. اینجا بود که رژیم "هوا را پس دید" و با تمام قوا در صدد رسیدن به موقعیت کره شمالی و گریز از شرایط عراق برآمد. حاکمیت "دوگانه" را به "یگانه" تبدیل و همه‌ی تلاش خودرا صرف "کره‌ای ساختن" موقعیت هسته‌ای خود کرد.

باراک اوباما که از انگشت شمار سناتورهایی بود که به رغم جوانی و تازه کاری به قطعنامه‌ی جنگ با عراق رای مخالف داده بود، از همان زمان چهره شد و از این لحاظ حتی از هیلاری کلینتون با تجربه و هوشمند نیز آینده نگرتر و با تدبیرتر(درچشم رای دهندگان دمکرات) نشان داد. جنگ عراق درکنار جنگ فرسایشی افغانستان چنان توش و توان از آمریکا گرفته است که خروج از آن (عراق) به اولویت درجه یک سیاست خارجی رییس جمهور آینده از نگاه اکثریت رای دهندگان آمریکایی تبدیل شده و مانور و سرمایه‌گذاری هوشمندانه‌ی اوباما بر روی این مسئله از عوامل مهم صعود وی تا این مرحله از فرآیند سیاسی- انتخاباتی آمریکا بوده است.

یکی دیگر از ابتکارات کم نظیر اوباما در این انتخابات استفاده از اینترنت برای تبلیغ، بسیج هواداران و جمع آوری کمک‌های مالی است، بطوریکه گفته می‌شود وی تقریبا کل هزینه‌های انتخاباتی خودرا از طریق ۲ میلیون طرفدار پرشور خود تامین می‌کند که هر یک از ۵۰ تا ۱۰۰ دلار در هر فراخوان به صندوق انتخاباتی او می‌پردازند. استفاده از اینترنت برای نخستین بار از سوی‌ هاوارد دین، نامزد پیشین حزب دمکرات در انتخابات مقدماتی ۲۰۰۴ مرسوم شد که نتایج خوبی نیز بجا گذاشت و اوباما و مشاورانش از این دستآورد بزرگ انقلاب الکترونیکی و تکنولوژیکی نهایت استفاده را به عمل آورده و بهره‌ی آن را نیز تاکنون برده‌اند. چنانکه هم هیلاری کلینتون و هم (به ویژه) مک کین، از کمبود منابع مالی در رنج بوده‌اند و نتوانسته‌اند همچون اوباما از ابزارهای نوین برای تبلیغ و جمع آوری کمک‌های ناچیز از خیل میلیونی طرفداران استفاده کنند.

انتخابات تاریخی آمریکا در راه است و ما ایرانیان باید با چشم باز و گوش شنوا این رویداد را در تمامت آن به تماشا نشینیم و درس‌های لازم را از همه‌ی مراحل آن که کلاس درس بی‌نظیری برای توسعه‌ی سیاسی است، بگیریم. اما آنچه محرز است این حقیقت است که اوباما چه پیروز شود و چه نشود، آن رویای ظاهرا دست نیافتنی لوترکینگ فقید دیگر به واقعیت پیوسته است.

بابک جاودان خرد
----------------------------------------------
*- " عامل برادلی "(Bradley Effect)، اشاره به رقابت‌های انتخاباتی برای فرمانداری کالیفرنیا در 1982 دارد، که طی آن تام برادلی نامزد سیاهپوست و پر طرفدار به رقابت با جورج دکمه‌چیان، نامزد سفید پوست و ارمنی تبار پرداخت. همه‌ی نظرسنجی‌ها از پیش بودن قاطع برادلی خبر می‌دادند و حتا گفته می‌شد که وی سخنرانی پذیرش فرمانداری بزرگ ترین ایالت آمریکا را هم تهیه کرده بوده است. اما در فردای برگزاری انتخابات، همه با شگفتی دریافتند که برادلی سیاهپوست انتخابات را به دکمه‌چیان سفید پوست باخته است. بسیاری از طرفداران مک کین درخلوت و بدبینان به دمکراسی آمریکا در جلوت، این رویداد را نشانه تفکر نژادی اکثریت سفید پوست جامعه‌ی آمریکا می‌دانند که در بزنگاه‌های تعیین کننده، به ویژه انتخاباتی چنین مهم ، بروز می‌یابد.