ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 11.10.2008, 8:20
نخست‌وزیری دکتر علی امینی و جبهه ملی ایران- ۴

محسن قائم مقام
.(JavaScript must be enabled to view this email address)


وضع سایر مخالفین در دوران امینی

تغییرات سیاسی این دوره و روی کار آمدن علی امینی صدا‌های خاموش بسیاری از عوامل هیأت حاکمه را هم باز نموده بود و علیه شاه می‌نوشتند. این مبارزه در درون که در شرایط سیاسی جدید در بیرون آفتابی شده بود، یک نوع مسابقه برای دستیابی بقدرت بود که بنظر می‌رسید از سوی سیاست خارجی بمزایده گذارده شده است. در بخش‌های گذشته از شروع کار و اعلام فعالیت مجدد دکتر بقائی، کودتای قرنی و کودتای تیمور بختیار مجملآ صحبت کردم. در اینجا نیز برای روشن تر شدن صحنه سیاسی روز، گذرا بشرح چند نمونه دیگر می‌پردارم. توضیحاتی بیشتر از این در حد کتابی در این مقوله است. در زمره این مخالفین و در بالای این رده از ابوالحسن ابتهاج و احمد آرامش می‌توان نام برد . این هر دو در عین سازمان دهی منظم بسازمان برنامه، آن سازمان عریض و طویل را که بزرگترین برنامه‌های عمرانی کشور در آن نقشه ریزی می‌شد و کنترات‌های بزرگ مالی در آن بسته می‌شد را، تمامآ در دست شاه باقی گذاردند. ابوالحسن ابتهاج سالها رئیس سازمان برنامه دوران شاه بود و باتهام فساد مالی در داخل سازمان برنامه که شاه خود تعزیه گردان اصلی آن فسادها بود ، در دادگاهی که در زمان امینی ترتیب داده شده بود، محاکمه می‌شد. وضع احمد آرامش، که او نیز رئیس سابق سازمان برنامه بود نیز بهمین شکل بود. ایشان بسیار با شهامت نوشتند و از شاه و دستگاه انتقاداتی صریح کردند و حتی در بیانیه‌هایشان مردم را تشویق به تغییر رژیم به جمهوری نمودند. ولی پرده دری در افشای فساد در حد معینی بود. و محاکمات بدلیل آنکه شاه نمی‌توانست بمحاکمه کشانده شود، تنها درحد نمایشی ادامه یافت. و نیز در آنزمان کنار گزاردن سپهبد تیمور بختیار، جنایتکار درخدمت شاه در آن دوران بسیار پر سر و صدا بود. رفتار بختیار از آن پس بسیار شگفت انگیز و پر هیاهو شد. البته در کنار آن، فضا پر بود از اخبار کودتا‌های در پیش و یا در تکوین، که اغلب شان اخباری بود که خود دستگاه برای ترساندن مردم می‌ساخت. البته بیشتر افراد در حال توطئه و مخالفت‌های علنی، احیانآ سفری بامریکا کرده بودند و پشتیبانی امریکا را برای فعالیت‌های خود در بغل داشتند. و بهمین دلیل تنها از صحنه سیاست روز خارج می‌شدند و احیانآ تنها شدیدآ تنبیه می‌گردیدند. ولی اعدامی برایشان در کار نبود، در حالیکه نوع بزه در آن دستگاه عاقبتی جز اعدام در انتظارش نمی‌بود. بختیار تا بدانجا رفت که تقاضای عضویت در جبهه ملی ایران را نمود و تقاضای او بدلیل "خیانت بمردم ایران" رد شد و باو ابلاغ گردید. در میان صف نهضت ملی حتی آدمهائی پیدا می‌شدند که برای پایان حکومت دیکتاتوری شاه حتی شاید همکاری با بختیار را نیز در دل خود جایز می‌دانستند، ولی جرآت اظهار علنی آنرا نداشتند. البته این امر با نوشته‌های مسعود بهنود در " دولتهای ایران، از سید ضیاء تا بختیار" بسیار تفاوت داشت. این ایده‌ها بیشتر در حد نادانی سیاسی می‌توانست بحساب آید. ولی بهنود که آگاهانه از هر فرصتی علیه جبهه ملی ایران در این کتاب استفاده نموده است، از قول "باختر امروز، ارگان طرفداران جبهه ملی در خارج از کشور" نقل می‌کند که "فهرست اعضای دولتی را که تیمور بختیار قصد داشت، تشکیل دهد را فاش کرد." .و اسامی لیست کابینه بختیار را ذکر می‌کند که دو نام از سرشناسان جبهه ملی نیز در آن قرار داده شده است از جمله: دکتر شاپور بختیار و دکتر محمدعلی خنجی. اولآ باختر امروزی که بهنود ذکر می‌کند را توده‌ای‌ها انتشار می‌دادند. محمد عاصمی[۱] کارگردان اصلی آن نشریه بود. این باختر امروز در قطعی کوچک و زیر نظر عاصمی و یک روزنامه نگار ورزیده دیگری انتشار می‌بافت[۲] و بیانگر توده‌ای‌هائی بود که بعد از ۲۸ مرداد از مصدق تجلیل می‌کردند. این نشریه با استفاده از نام خسرو قشقائی و در زیر حمایت او که تنها از این گروه از توده ایها حمایت می‌کرد، شکل گرفت و بمدت دوسال بدون شرکت و همکاری جبهه ملی‌ها ادامه انتشار یافت. بعدها خودشان بانتشار آن خاتمه دادند.[۳] توده‌ای‌ها بدلائل تاریخی با زنده یاد دکتر خنجی و نیز دکتر شاپور بختیار روابط خوبی نداشتند چه در دوران فعالیت جبهه ملی دوم نیز در سازمانهای دانشجوئی و دانش آموزی اختلافات زیادی بود که در بخش جداگانه‌ای بآن اشاره خواهم نمود. در حالیکه "باختر امروز" ی که از سال ۱۳۴۱ به بعد در نیویورک منتشر می‌شد و زیر نظر جبهه ملی‌ها (نه توده ایها) اداره می‌شد و ارگان "جبهه ملی ایران در تبعید" و سپس "جبهه ملی ایران در امریکا" را پبدا کرد تنها متعلق به جبهه ملی‌ها بود. بهنود با ذکر وابستگی (جعلی) آن نشریه به جبهه ملی با شیطنت می‌خواهد، انتشار لیست کذائی را منتسب به جبهه ملی‌ها در خارج از کشور نماید. جبهه ملی ایران در امریکا با حضور دکتر علی شایگان در آن سازمان وجهه و نامی در میان مردم و بخصوص مخالفین حکومت داشت و مورد اعتماد و اعتبار بود. من افتخار عضویت هیأت تحریریه باختر امروز منتشره در نیویورک را داشتم و دکتر خسرو پارسا در آنزمان سردبیری و انتشار آنرا بعهده گرفته بود. در میان ما نه تنها صحبت از اینگونه خبر سازی‌های جعلی و خلاف واقع سیاسی نبود بلکه رهبران جبهه ملی ایران بخصوص دکترمحمد علی خنجی، از رهبران فرهیخته سازمان جبهه ملی، مورد اعتماد و احترام همگی ما بودند. نام دکتر خنجی را از آنجهت بردم که در کتاب بهنود مکرر بایشان تاخته و اتهامات بیجا بایشان بسته است. مطالعه کتاب "از سید ضیاء تا بختیار" نشان می‌دهد که زحمت و کار زیادی برای جمع آوری مطالب آن بکار رفته است و اطلاعات زیادی را در اختیار خواننده قرار می‌دهد ولی مثل کتاب "خاطرات شعبان بی مخ" نوشته خانم هما سرشار که آنهم با انشائی خوب نوشته شده و بقول افراد واردی که کتاب دوم را خوانده‌اند ۷۰ در صد مطالب را شعبان بی مخ راست گفته و ۳۰ در صد آن دروغ است. و خواننده عادی نمی‌تواند تشخیص دهد که کدام جریان راست نوشته شده و کدام دروغ. حد اقل با آشنائی که من از جریانات جبهه ملی داشتم وارونه نویسی‌ها و بزرگ کردن سازمانهای کوچک و کوچک جلوه دادن جبهه ملی و رهبران آن در همه مقاطع کتاب بهنود را می‌دیدم. ایشان در جائی می‌نویسد که زنده یاد خلیل ملکی معتقد باستفاده از تضّاد بین امینی و دربار بود و ادامه می‌دهد " بعد‌ها، دکتر مصدق در انتقاد تندی از جبهه ملی دوم، که باعث از هم پاشیدگی آن شد، از این نظر خلیل ملکی جانبداری کرد. به این ترتیب آشکار شد که فضای باز سیاسی ناشی از فشار کندی و روی کار آمدن امینی، از دیگاه تبعیدی احمدآبادی نیز، موقعیت مناسبی برای به دست آوردن قدرت بیشتر بوده است."[۴] آقای دکتر مصدق نظراتی در مورد سازماندهی جبهه ملی داشت که "جبهه ملی باید متشکل از احزاب و دسته جات و گروهها باشد"[۵] و صحبت از همکاری یا عدم همکاری بادولت امینی و یا اشاره‌ای به نظر اقای خلیل ملکی درمیان نبود. آقای بهنود نطر آقای دکتر مصدق را هم بطور ضمنی جعل کرده است. آقای دکتر مصدق هرگز در مورد حکومت علی امینی و جبهه ملی نظری ندادند. اگر چنین بود شما آنرا در خاطرات آقای مهندس بازرگان که با همکاری با علی امینی اصرار داشتند و در قسمت‌های پیش از آن سخن رفت پیدا می‌کردند. آقای بهنود در کتابش سعی می‌کند سازمانهای کوچک سیاسی را بزرگ و با اهمیت نشان دهد و نامی و شرحی از سازمانهای بزرگ جبهه ملی ایران (دوم) نمی‌برد. صحبت از سازمانهای وابسته به جبهه ملی ایران در بخش‌های مختلف اجتماعی را نمی‌کند و از سازماندهی‌های با ارزش جبهه ملی در این دوران نامی نمی‌برد. من در بخش دیگری این سازماندهی‌ها را با توضیحات بیشتری خواهم نوشت. در اینجا تنها خواستم بوارونه نویسی‌های تاریخ معاصر اشاره‌ای کرده باشم.

مخالفت در درون سیستم یا مخالفت با سیستم

از دسته‌های کوچک که بهنود نام می‌برد در آنزمان سازمان سوسیالیستهای نهضت ملی است که گرد زنده یاد خلیل ملکی جمع شده بودند. ملکی در زندگی پرشور و پرفراز و نشیب خود معلم بزرگی برای روشنفکران ایران بود و خدمات زیادی به روند سیاسی و جهت گیری‌های مستقل در نهضت چپ ایران نمود ولی راهی را که ملکی بعد از ۲۸ مرداد انتخاب کرد با راه بسیاری از همراهان گذشته او متفاوت بود. او پس از کودتا روش "اپوزسیون سازنده" (مخالفت در درون سیستم) را دنبال کرد. عنوانی که بار‌ها در صحبت‌هایش تکرار می‌کرد. و صحبت از "جناح صالح و جناح فاسد هیأت حاکمه" را می‌نمود. من مقاله‌ای در صدمین سال تولد خلیل ملکی در تجلیل از ملکی نوشته‌ام[۶] و بخشی از این نوشتار را هم باز باو اختصاص خواهم داد. در اینجا تنها آنچه به نخست وزیری دکتر امینی مربوط می‌شود را می‌خواهم بنویسم. خلیل ملکی نظیر نهضت آزادی و مهندس بازرگان معتقد به کنار آمدن یا استفاده از موقعیتی که نخست وزیری بازرگان در محیط سیاسی ایجاد کرده است می‌باشد. ملکی در جهت گیری سیاسی در دوران امینی در نامه‌ای می‌نویسد [۷] " ... بمناسبت اینکه شاه امینی را می‌خواست کنار بگذارد ...و سیاستهای خارجی آنرا نپذیرفته اند، دکتر امینی در مقابل شاه حالا قرص تر شده و می‌خواهد به خیال خود کار‌هائی را انجام دهد ... جناحهای مخالف و فاسد تر هیأت حاکمه با جبهه ملی [دوم] هم آواز شده بودند و از مشکلاتی که برای امینی ایجاد می‌شد بالاخره جبهه ملی استفاده نمی‌کرد، مرتجع‌ها و مرجع کل‌ها [یعنی شاه] بهره برداری می‌کردند. در آخر کار گویا جبهه ملی متوجه شد، هم از لحاظ ضعف [سازمانی] و هم از راه تفکر عقب نشینی کرد. اما پی بردن باین حقایق از اول کار نیز ممکن بود. لازم نبود که آنهمه سخن پردازی و بلند پر وازی کنند. از طرفی هم، چاره‌ای نیز ندارند، زیرا بمردم وعده‌هائی داده‌اند و مردم از آنها انتظاراتی دارند ..." . و در مورد تظاهرات سی تیر می‌نویسد " ... اما در حدود چند هزار دانشجو و کمی بازاری بودند که تظاهرات غیر قابل توجهی کردند و پس از مدتی پراکنده شدند. تجهیزات دولت و خشونت سازمان‌های انتظامی خیلی بیشتر نیروهائی بود که بمیدان آمده بودند. رهبری تظاهرات بدون اغراق در اغلب موارد با رفقای ما بود.."[۸] و بلافاصله در پاراگراف تازه‌ای در همان نامه اضافه می‌کند "... باری، بمناسبت سی تیر، نیروهای مخالف دولت امینی و طرفداران شدت عمل پیروز شده و به اوضاع مسلّط گردیده و اوضاع سابق را دارند از نو برقرار می‌کنند. این خدمتی است که شعار‌هائی از نوع آنچه شما[۹] در آنجا می‌پسندید و میل دارید در اینجا ماهم از آنها [از آن شعار‌ها] پیروی کنیم، به ملت ایران و به نهضت ملی انجام داده! .."

در بخش اول من با شرح جزئیات موارد اختلاف جبهه ملی و علی امینی را نوشته‌ام که در یک کلام "انتخابات" بود که امینی نمی‌خواست آنرا انجام دهد. در مورد تظاهرات ۳۰ تیر و گفته‌های بالا نقل از خلیل ملکی، من خودم در زمان دانشجوئی ازشرکت کنندگان در تظاهرات سی تیر ۱۳۴۰ بودم و تظاهرات وسیع بود و در بسیاری از خیابانها و تا پایان روز ادامه داشت و مطمئنآ بآقای ملکی خبر نادرست از تظاهرات را داده‌اند. و اینکه خودشان می‌نویسند چند هزار دانشجو شرکت داشتند، اگر همین رقم را هم بپذیریم، رقم بزرگی برای شرکت دانشجویان در تظاهراتی که دولت تانک به خیابان آورده است می‌باشد. دوم اینکه تشکیلات جامعه سوسیالسیت‌ها بسیار اندک بود که بتواند در تظاهرات نقشی داشته باشد. ایشان و هیچ سازمان دانشجوئی دیگر از جمله دانشجویان وابسته به نهضت آزادی ایران، هیچگونه تظاهرات یا اعلام به تظاهراتی را در دانشگاه اعلام ننموده بودند. تجمعات خارج از دانشگاهی ایشان بسیار محدود و در بسته بود. و تظاهرات سی تیر توسط جبهه ملی رهبری می‌شد. و بالاخره اگر آنها براین مدعا بودند که نباید حکومت امینی را در برابر شاه تضعیف کرد چون او مخالف شاه است، چطور، بر اساس نامه آقای ملکی، در مخالفت با دولت امینی آنهم در سطح تظاهرات سی‌ام تیر که رویاروئی با نیروی نظامی‌ای که طرفداری شاه و امینی هر دو را در بر داشت، شرکت نمودند؟ و بالاتر از آن "رهبری" آنرا هم نمودند؟!

همانطور که در بالا اشاره کردم اختلاف با آقای خلیل ملکی در استراتژی مبارزه بود تا اختلافات شخصی. و یا اختلافات شخصی باین اختلاف استراتژی دامن می‌زد. ملکی سالها پیشتر از سال ۱۳۳۹ هم در "نهضت مقاومت ملّی" که شروع کارش با دعوت آیت الله زنجانی و شرکت سایر احزاب جبهه ملی ایران بود، به نهضت مقاومت ملی ایران دعوت نشده بود. هرچند کوششهائی برای آشتی میان گروههای جدا شده از هم حزب زحمتکشان ملت ایران ( نیروی سوّم) توسط رهبران طراز اول جبهه ملی ادامه داشت. ملکی دنبال اپوزسیون سازنده یا مخالفت از درون سیستم بود و حتی بخشی از هیأت حاکمه را "جناح صالح" در برابر "جناح فاسد" می‌شناخت و نوعی همکاری‌هائی را با این جناح صالح صحیح می‌دانست. در حالیکه جبهه ملی با کل سیستم و کل هیأت حاکمه در جنگ بود. من در بخشی مفصل تر در باره آقای خلیل ملکی پس از ۲۸ مرداد خواهم نوشت و این مسائل را بیشتر توضیح خواهم داد. و خواهم نوشت که بر خلاف آنچه مکرر می‌نویسند و یا آقای ملکی و دوستانشان، که از بهترین افراد نهضت ملی ایران بوده اند، نوشته اند، این دکتر خنجی و دکتر حجازی نبودند که بدلیل دشمنی‌های گذشته، جلوی حضور خلیل ملکی را در جبهه ملی دوم گرفتند. بلکه شکل سیر جریان صورت دیگری داشت. از جمله در اولین گردهمائی‌هائی که در ماه‌های پس از تشکیل جبهه ملی در تیرماه سال ۱۳۳۹ با حضور فعالین جبهه ملی داشتیم، اقای دکتر عباس شیبانی[۱۰]، که در آنزمان از فعالین رده بالای نهضت مقاومت ملی که بعد‌ها نهضت آزادی را ساختند بود، و باز در آنزمان بدلیل نوپائی سازمان جبهه ملی، و احترامی که به شیبانی در دانشگاه داشتند[۱۱]، و او در آن جلسات به نمایندگی ازسازمان جبهه ملی مصرحآ در جلسات می‌گفت که در سازمان جبهه ملی دو گروه نباید حضور داشته باشند، یکی توده‌ای‌ها و دیگری طرفداران خلیل ملکی. صحبت آقای دکتر خنجی و دکتر حجازی در آنزمان در میان نبود. من و یکی دیگر از دوستانم در آن جلسات ابتدائی جبهه ملی در دانشگاه تهران شرکت فعالی داشتیم، ما در آنزمان به خلیل ملکی و بسیاری از طرفدارانش که از دوستان نزدیک ما بودند سمپاتی داشتیم، ولی اخطار از "بالا" آمده بود و آنهم در شروع کار قوی تر از آن بود که ما کاری بتوانیم بکنیم. اینکه در جبهه ملی سوم با مهندس بازرگان و دیگران در یک سازمان نشستند وضع دیگری بود، چه مهندس بازرگان با ریاست شورای جبهه ملی (دوم) آقای باقرکاظمی هم، با هزار دلیل "تاریخی" مخالفت داشتند و بریاست شورای او هم در جبهه ملی رأی ندادند ولی در جبهه ملی سوم ایشان را رئیس شورا نمودند. من در بخش‌های گذشته در این مورد نوشته ام. رهبری جبهه ملی دوم در این دوران، از بسیاری از شخصیت‌های طراز بالای جبهه ملی نظیر الهیار صالح، دکتر صدیقی، دکتر سنجابی، دکتر آذر، ووو و حضور آنزمان رهبران نهضت مقاومت ملی نظیر آیت آلله طالقانی و مهندس بازرگان ، دکتر سحابی ووو تشکیل شده بود. دکتر خنجی و دکتر حجازی در برابر این رهبری قوی نمی‌توانستند با اعمال نظر شخصی جلوی عضویت خلیل ملکی را بگیرند. ملکی در جلسات منزل آقای دکتر صدیقی در شب‌های جمعه و منزل دکتر سنجابی در شب‌های پنجشنبه، که جلساتی بود که برای عموم باز بود و بیشتر طرفداران نهضت ملی ایران در آن حضور داشتند، شرکت می‌کردند و بسیار مورد احترام میزبانان بودند. من در بخش جداگانه‌ای نشان خواهم داد که چگونه مخالفین دکتر مصدق از شخصیت‌هائی چون دکتر حسین فاطمی، خلیل ملکی و دکتر شاپور بختیار، فرصت طلبانه و بزعم خود می‌خواهند شخصیت‌هائی در برابر دکتر مصدق بسازند.

فاجعه اول بهمن

کماندوهای نظامی زیر نظر شاه در روز اول بهمن ۱۳۴۰ بدانشگاه تهران حمله بردند و دانشجویان دانشگاه از دختر و پسر و عده‌ای از استادان دانشگاه را وحشیانه مورد حمله قرار دادند. کماندو‌های ارتشی مانند یک ارتش بیگانه بساختمانهای دانشگاه ریختند و وسائل آزمایشگاهی و حتی چند میکروسکوپ را شکستند. من در آنزمان انترن بیمارستان پهلوی بودم. بیمارستان پهلوی نزدیکترین بیمارستان بدانشگاه تهران بود. مصدومین حمله نظامی‌ها بدانشگاه را به بیمارستان پهلوی منتقل می‌کردند. انترن‌های بیمارستان مراقبت مصدومین فاجعه را سازماندهی می‌نمودند. در بیمارستان تخت کافی برای مراقبت مصدومین نبود و ما دانشجویان مضروب را روی پتو‌هائی که در راهروها پهن نموده بودند قرار می‌دادیم. تعداد مصدومین بالغ بر ۶۰۰ نفر بود. یکی از دانشجویان (عزیزی، دانشجوی پزشکی) صدمه به چشمانش وارد شده بود و چیزی را نمی‌دید. ولی با روحیه‌ای بسیار بالا مقاومت می‌کرد و علیه حمله کنندگان صحبت می‌نمود. صحنه بسیار رقت انگیز و غیرقابل تصوری بود. در این زمان زنده یاد مهندس کاظم حسیبی از طرف سازمان جبهه ملی ایران بدیدار مصدومین بستری در بیمارستان پهلوی آمد. دیدار مهندس حسیبی از عزیزی که چشمانش مصدوم شده بود بسیار تأثر انگیز بود. همه مصدومین از دیدار مهندس حسیبی قوت قلب پیدا کرده بودند و عزیزی با کلماتی بسیار گیرنده و با روحیه‌ای سرشار از غرور و چهره‌ای که در آن مقاومتی تمام خوانده می‌شد، از مهندس حسیبی تشکر نمود. و بعد‌ها وی مکرر در دانشگاه از خاطره این دیدار سخن می‌گفت .

ما جریان حمله بدانشگاه را در پیام دانشجو،تحت عنوان "فاجعه اول بهمن" نوشتیم و در مقاله ی دیگری تحت عنوان "دیکتاتورها، باراده ی ملت تسلیم شوید!" برای اولین بار در خطابی مستقیم به دستگاه از لغاتی استفاده شد که پیشتر از آن در نهایت احتیاط بکار برده نمی‌شد. [۱۲] تظاهرات دانشجویان بدنبال اخراج عده‌ای از دانش آموزان عضو سازمان جوانان جبهه ملی ایران در دبیرستانهای تهران، ازجمله دبیرستانهای دارالفنون، ادیب، اسدی، البرز و چند دبیرستان دیگر، که در ماههای گذشته برآن صورت گرفته بود، شکل گرفت. سازمان جوانان جبهه ملی ایران که دانش آموزان دبیرستانها در آن جای داشتند روز بروز گسترش می‌یافت. دستگاه حاکمه برای مرعوب ساختن دانش آموزان وابسته به جبهه ملی امر باخراج دانش آموزان فعال سازمان از دبیرستانها نمود. برنامه اخراج دانش آموزان از دبیرستانها از ماه آبان شروع شد. من در قسمت تشکیلات جبهه ملی دوم به تفصیل بیشتری از سازمان جوانان خواهم پراخت. مسؤل سازمان جوانان زنده یاد دکتر مسعود حجازی بود که زیر نظر دکتر سنجابی مسؤل تشکیلات هیأت اجرائیه، سازماندهی می‌کرد. تظاهرات پراکنده خیابانی دانش آموزان بمناسبت این اخراج‌ها و نیز دستگیری رهبران جبهه ملی توسط تشکیلات سازمان جوانان سازماندهی می‌شد. و سازمان جوانان نهایتآ زیر نظر مسؤل تشکیلات، دکتر سنجابی تصمیم گیری می‌نمود. برنامه ریزی بر این بود که روز اول بهمن تظاهرات وسیعی با شرکت دبیرستانهای مختلف در شهر ایجاد صورت گیرد. چنانکه این تظاهرات از دبیرستان اسدی شروع شد و با حرکت بسوی دبیرستانهای دیگر با برنامه‌ای از پیش بسوی دانشگاه در حرکت شدند. در دانشگاه نیز قرار بود چند دانشکده تظاهرات نماید و دانشکده حقوق در جلوی صف قرار گیرد. این تظاهرات پیاپی دانش آموزان در خیابانهای شهر تهران، پس از حمله کماندو‌ها در اول بهمن بدانشگاه، با همراهی داشجویان که به یاری ایشان برخاسته بودند، با شدت ادامه یافت. در این میان در روز سوم بهمن دانش آموزی بنام مهدی کلهر از دبیرستان دارالفنون در تظاهرات خیابانی کشته شد و بسیاری مجروح و دستگیر شدند. تظاهرات خیابانی دانش آموزان که اغلب دانشجویان نیز بآن پیوسته بودند، دو سه هفته‌ای ادامه یافت . من شخصآ در برخی از روزها که فرصت پیدا می‌کردم همراه دیگران در این تظاهرات شرکت داشتم. تظاهرات درخیابانهای مختلف شهر پراکنده بود. تظاهر کنندگان در خیابانهای شهر شعار برای آزادی دانش آموزان اخراجی و نیز رهبران دستگیر شده جبهه ملی می‌دادند و از خیابانی به خیابان دیگر می‌رفتند و پلیس همچنان به تعقیب ایشان ادامه می‌داد.

بدنبال یورش کماندو‌های شاه بدانشگاه دکتر احمد فرهاد، رئیس دانشگاه، که انسانی وارسته و تصادفآ خاله زاده دکتر علی امینی نیز بود، ضمن انتشارنامه شدیدآ اعتراض آمیزی علیه حمله نظامیان و شکستن حریم دانشگاه، از ریاست دانشگاه استعفا داد. دانشگاه برای مدت دو ماه بسته بود. توفیق روزنامه طنز نویس ملی آنزمان در صفحه اول این شعر بسیار گویای آن زمان را نوشت:
سنا بسته است، شورا بسته دانشگاه هم بسته/
خدایا در دیار ما چه بستن بستن است امشب!

علی امینی در ۲ بهمن بیانیه کوتاهی در روزنامه‌های عصر منتشر نمود و طی آن از چگونگی حمله بدانشگاه اظهار بی اطلاعی کرد و "عناصر فئودال و مخالفین برنامه اصلاحات ارضی و نیز جبهه ملی را مسؤل حادثه دانشگاه دانست". امینی بدنبال فاجعه دانشگاه پانزده تن از شورای عالی جبهه ملی را نیز بازداشت کرد و کمسیونی را مأمور رسیدگی به حادثه و تعیین مسؤلین فاجعه نمود. شورای جبهه ملی نیز بدلیل تهمت زنی‌های فرصت طلبانه داخل و خارج سازمان جبهه ملی، به پیشنهاد دکتر سنجابی مسؤل تشکیلات، سه نفر را مأمور رسیدگی به فاجعه اول بهمن نمود. "گزارش کامل در شورای جبهه ملی بریاست باقر کاظمی قرائت شد. این گزارش مبنی بر این بود که جبهه ملی مبارزه اصیل خود را انجام داده است. و در آن تظاهرات هیچگونه ارتباطی با عوامل و عناصر خارج از جبهه نبوده و پیش آمد‌های ناگواری که برای بعضی از دانشجویان رخ داده نتیجه مهجمه خشونت آمیز چماقداران و تفنگداران دولتی بوده است."[۱۳]

از علی امینی گذشته بعضی از گروهها هم بدلیل دشمنی‌های گذشته و اختلاف نظرها و سلیقه‌ها به اتهام زنی به برخی از رهبران در میدان مبارزه جبهه ملی پرداختند. و بطور مشخص اتهام زنی‌ها جانب زنده یادان دکتر محمدعلی خنجی و دکتر مسعود حجازی بود. حمله باین رهبران مبارز و در میدان مبارزه بر این اساس بود که دکتر حجازی مسؤل سازمان جوانان جبهه ملی است و تظاهرات دانش آموزان زیر نظر سازمان جوانان صورت گرفته است. هرچند مسؤل سازمان جوانان مستقیمآ زیر نظر مستقیم دکتر سنجابی مسؤل تشکیلات جبهه ملی انجام وظیفه می‌نمود. در حالیکه دکتر مسعود حجازی و دکتر محمدعلی خنجی تا پایان مبارزات جبهه ملی دوم همواره مورد اعتماد و پشتیبانی کامل رهبران جبهه ملی دوم قرار داشتند. واقعیت این بود که سازمان جبهه ملی بهمت مشخصآ دکتر خنجی و دکتر حجازی و پشتیبانی مصمم و محکم رهبران رده بالای سازمان مانند الهیار صالح، دکتر سنجابی ، دکتر صدیقی و دکتر مهدی آذر از ایشان، روز بروز قدرت تشکیلاتی بیشتری می‌گرفت. تمام فعالیت‌های تشکیلاتی ایشان زیر نظر و با تأئید رهبران جبهه ملی ایران صورت می‌پذیرفت . من در قسمت تشکیلات جبهه ملی دوم نشان خواهم داد که چگونه حوزه‌های جبهه ملی در ۱۵۰ خانه در تهران بطور منظم تشکیل می‌شد و هر حوزه دارای مسؤل و یک گوینده بود که از کمیته سخنگویان، که زیر نظر هیأت اجرائی و مسؤل تعلیمات جبهه ملی فعالیت داشت، برایشان فرستاده می‌شد و همه این سازمان بندی منظم زیر نظر مسؤل تعلیمات جبهه ملی آقای دکتر محمد علی خنجی برنامه ریزی شده بود. و مخالفین وجود چنین افراد باتجربه، فاضل، با پشتکار و صمیمی به نهضت ملی ایران و جبهه ملی را بر نمی‌تافتند. علاوه بر این گروه حزبی‌های جبهه ملی نیز مخالف شکل گرفتن سازمان جبهه ملی بصورت یک سازمان یکپارچه و بدون شرکت احزاب در رهبری جبهه بودند. من در قسمت‌های دیگر این نوشته بجزئیات بیشتری در این مقوله خواهم پرداخت.

تا شرح فاجعه اول بهمن ۱۳۴۰ را نبسته‌ام باید به دو روئی در کار سلطنت طلبان در این زمان اشاره نمایم که ایشان بدرستی جمهوری اسلامی را مسؤل فاجعه ۱۸ تیر نشان می‌دهند که دانشجویان را با وحشیگری ازبالای خوابگاهشان بزیر عمارت انداخته و بقتل رسانده‌اند. ولی حاضر نیستند حمله کماندوهای ارتشی زیر نظر بزرگ ارتشتاران را حتی بنظر بیاورند چه رسد که در باره آن سخنی بگویند و بآن اعمال وحشیانه که تنها نظیر آنرا در حمله ارتش هیتلری بدانشگاه پراک در جنگ دوم جهانی می‌توان بیاد آورد، نکوهش و سرزنشی کنند، چه رسد که بعنوان جنایتکاران تاریخ ایران علیه آن حکومت سخنی بگویند. و ۱۶ آذر نیز نزد ایشان حادثه ی فراموش شده است. و با این اوصاف می‌پرسند که چرا بایشان اعتماد نمی‌کنیم و با ایشان علیه جمهوری اسلامی جبهه متّحدی نمی‌سازیم؟

ادامه دارد...

تظاهرات با شکوه ۱۲ ادیبهشت ۱۳۴۰ – تشکیلات جبهه ملی دوم –
و اردی کار دانشجویان در جوادیه (خرداد ۱۳۴۱)


--------------------------------
[۱] - محمد عاصمی شاعر و نویسنده توانائی در حزب توده بود. بعد‌ها بجمع توده ایهائی که در مقابله با سیاست‌های پیشین حزب توده از دکتر مصدق تجلیل کردند پیوست و شعر بسیار زیبائی را هم برای دکتر مصدق ساخت:" تاروشنی براید و نیکی مدد کند/ مزدای پاک حمله بهردیو و دد کند/ تا دست ملتی بدرآید زآستین/ منشور شوم فتنه فرعون رد کند/ تا قرنها اسارت ایران بسر رسد/ تا شیر پیر بار دگر خلع ید کند/ ..../ فریاد خشم از دل هر مرد و زن بپاست/ سردار پیر ساحل شهر طلا کجاست؟ عاصمی بعد‌ها عنوان وابسته فرهنگی حکومت شاه در اروپا را قبول کرد.
[۲] - زنده یاد محمود گودرزی، که بعد‌ها در امریکا عضویت جبهه ملی را پذیرفت. او بسیار علیه حکومت شاه و جمهوری اسلامی می‌نوشت و زمانی ناشر و سردبیر نشریه وزین "پر" در واشنگتن بود.
[۳] - نگاه کنید بکتاب " نگاهی بجنبش چپ ایران از درون " نوشته حمید شوکت در گفتگو با مهدی خانبایا تهرانی
[۴] - "دولتهای ایران از سیدضیاء تا بختیار"- نوشته مصعود بهنود- ص ۴۶۳
[۵] - "نامه‌های دکتر مصدق" نوشته محمد ترکمان. ص ۳۲۴
[۶] - " بمناسبت افزون بر صدمین سالروز خلیل ملکی،خليل ملكی آموزگار بزرگی برای يك نسل از روشنفكران ايران، http://www.jebhemelli.net/Editorials/2003/Khali_Maleki.htm
[۷] - " نامه‌های خلیل ملکی ، امیر پیشداد و محمد علی کاتوزیان. ص ۴۷
[۸] - کتاب بالا . ص ۳۳
[۹] - نامه خطاب بدکتر پیشداد نوشته شده که در آنزمان سیاستی موافق جبهه ملی دوم در مورد مقابله با دولت امینی را داشته‌اند.
[۱۰]- آقای دکتر شیبانی پس انقلاب در صف مذهبی‌ها و جدا از نهضت آزادی، از اعضای با نفوذ شورای انقلاب بودند و بنمایندگی مجلس انتخاب شدند . و پس از چندی بعد از مخالفت‌هائی با حکومت، رفته رفته از میدان سیاست کنار رفتند.
[۱۱] - عباس شیبانی در سال ۱۳۳۵ بهنگام حمله انگلیس و فرانسه بمصر تظاهرات نسبتآ بزرگی را در دانشگاه تهران براه انداخت و رهبری کرد و منجر تبیعید او به دانشگاه مشهد شد. او از آن پس در دانشگاه بعنوان یک عنصر ملی جسور و با شهامت شناخته شد. من شرح توضیحات این تظاهرات را ، که اولین تظاهرات عمومی در دانشگاه تهران بعد از کودتا بود را به بعد موکول می‌نمایم.
[۱۲] - هیأت تحریریه پیام دانشجو که با انتخاب مستقیم دکتر شاپور بختیار، مسؤل سازمان دانشجویان جبهه ملی، ناگفته بر اساس تمایلات مختلف جناحی در داخل جبهه ملی تعیین شده بودند، بصورت کمیته نیمه مستقلی زیر نظر مستقیم ایشان، انجام وظیفه می‌کردند. هیأت تحریریه عبارت بودند از: هوشنگ کشاورزصدر ، سیاگزار برلیان، حسن حبیبی، حسن ضیاء ظریفی و منهم از شماره ۲ به بعد با دعوت دکتر بختیار ،بجمع هیأت تحریریه اضافه شدم .
[۱۳] - امیدها و ناامیدی‌ها" خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی. ص ۲۲۰