ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2008, 7:11
موضع جمهوری اسلامی در برابر مردم و رژیم اسراییل

دکتر حسين باقرزاده
سه‌شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷ – 23 سپتامبر 2008
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

اظهارات اخیر رحیم مشایی معاون آقای احمدی‌نژاد مبنی بر این كه «ما با مردم اسراییل دوست هستیم»، دو برآیند قابل توجه در سیاست داخلی و خارجی‌ جمهوری اسلامی داشته است. از نظر داخلی، این اظهارات كه به شدت مورد اعتراض مقامات مذهبی وابسته به حاكمیت قرار گرفته بود و گروه‌های متنفذ زیادی از مراجع تقلید گرفته تا نمایندگان مجلس شورای اسلامی خواهان عزل آقای مشایی از مقام خود شده بودند به نوعی رودررویی بی سابقه بین این مقامات و رییس جمهور اسلامی منجر شد. از نظر خارجی، نیز اظهارات آقای خامنه‌ای در رد نظرات مشایی، در این نكته تردیدی‌ باقی نگذاشت كه جمهوری اسلامی نه فقط با رژیم اسراییل و بلكه با مردم آن نی‍ز سر خصومت دارد. این دو واقعه/موضع، تفسیر‌های زیادی را به دنبال آورده و می‌توانند در صحنه سیاست داخلی و خارجی‌ ایران اثرات تعیین‌كننده‌ای داشته باشند.

دشمنی با اسراییل همواره یكی از اركان اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بوده است. آقای خمینی بارها بر عدم مشروعیت حكومت این كشور و لزوم محو آن تأكید می‌كرد و یكی از شعارهای رایج جنگ هشت ساله با عراق رسیدن به القدس از راه كربلا بود. پس از مرگ خمینی، مقامات ایران هم‌چنان بر مخالفت خود با رژیم اسراییل و به رسمیت نشناختن آن تأكید می‌كردند، ولی به تدریج از شدت شعارهای ضد اسراییلی به خصوص در دوران اصلاحات كاسته شد. این روند پس از روی كار آمدن احمدی‌نژاد تغییر كرد و جهان بار دیگر شاهد شنیدن شعارهایی مبنی بر محو اسراییل از «صفحه روزگار» شد. آقای احمدی‌نژاد به این امر بسنده نكرد و با به زیر سؤال بردن هولوكاست و اظهارات ضد اسراییلی دیگر به صورت یك تهدید جدی علیه موجودیت اسراییل در صحنه جهانی حضور پیدا كرد. این اظهارات همراه با سیاست هسته‌ای و موشكی جمهوری‌ اسلامی، زنگ‌های‌ خطر علیه اسراییل را در این كشور و كشورهای غربی به صدا درآورد و به بحران جاری ایران در صحنه بین‌المللی تبدیل شد.

مقامات ایران و طرف‌داران رژیم البته بارها سعی‌ كردند كه مواضع ضد اسراییلی خود را توضیح دهند و یا توجیه كنند. آنان مدعی ‌شده‌اند كه از سوی آنان تهدیدی متوجه اسراییل نیست و اضافه كرده‌اند كه اسراییل خود یك نظام رو به زوال است و سقوط خواهد كرد. در توجیه این سخن، احمدی‌نژاد و همكاران او حتا شبیه‌سازی‌هایی می‌كردند و مثلا می‌گفتند كه همان‌طور كه نظام كمونیستی در بلوك شرق سقوط كرد، اسراییل نیز سرنوشت مشابهی خواهد داشت. این شبیه‌سازی دو مفهوم را القا می‌كرد. یكی‌ این كه برای زوال اسراییل نیازی‌ به حمله نظامی نیست و خود بخود این رژیم همانند نظام‌های كمونیستی اروپای ‌شرقی از صفحه روزگار محو خواهد شد. دوم این كه، با این فرض، این نظام است كه از بین خواهد رفت و نه مردم اسراییل. مردم اسراییل می‌مانند و به جای نظام فعلی خود نظام دیگری را خواهند برگزید.

این شبیه‌سازی البته احمقانه است. مدعیان، این نكته اساسی را نادیده گرفته‌اند كه نظام‌های كمونیستی دقیقا به دلیل این كه برگزیده مردم خود نبودند زایل شدند و مردم آن كشورها در زوال این نظام‌ها شادی‌ها كردند. نظام حاكم بر اسراییل، اما، برگزیده مردم آن كشور است و مردم بر آن نظارت دموكراتیك دارند. البته هیچ حكومت و یا حتا نظامی در جهان ابدی نیست، و با گذر زمان ممكن است حكومت یا نظامی جای‌ خود را به حكومت یا نظامی دیگر بدهد. این كار در گذشته در جوامع نادموكراتیك غالبا از طریق كودتا یا انقلاب انجام می‌گرفته است و حتا در جوامع دموكراتیك ضعیف نیز ممكن است حكومتی با یك عمل كودتایی سقوط كند. ولی در جوامع دموكراتیك، تا هنگامی كه سازوكارهای دموكراتیك بر آن غالب باشد، زوال رژیم به معنای آن چه كه در اتحاد جماهیر شوروی و اقمار آن اتفاق افتاد بی‌معنا است. حكومت برگزیده مردم است و مردم آن را از آن خود می‌دانند، بر آن نظارت می‌كنند و نگاهبان آن هستند. در این جوامع تنها از طریق عمل مسلح داخلی (كودتا) یا خارجی (حمله نظامی) است كه می‌توان نظامی را تغییر داد و نظامی دیگر را جایگزین آن كرد.

ولی صرف نظر از این شبیه‌سازی احمقانه، احمدی‌نژاد و شركا ظاهرا خواسته‌اند این مفهوم را القا كنند كه آنان با مردم اسراییل دشمنی ندارند و فقط با رژیم آن مخالفند. این تلقی را نیز از برخورد مخالفان نظام كمونیستی گرفته‌اند. آقای ریگان رییس جمهور آمریكا در دهه هشتاد، شوروی آن زمان را «امپراتوری شیطانی» می‌نامید و در عین حال در باره مردم آن غمخواری‌ می‌كرد. همین برخورد را رییس جمهوری كنونی آمریكا نی‍ز در باره عراق و افغانستان پیش از حمله به این دو كشور ابراز كرد. در مورد ایران نیز،‌ بارها آقای بوش گفته است كه با مردم این كشور دشمنی ندارد و بلكه به آنان احترام می‌گذارد و خواهان آزادی و رفاه آنان است. به عبارت دیگر، در تمام این موارد، مخالفت یا دشمنی با یك رژیم (صرف نظر از این كه حمله نظامی‌ به دنبال آن بیاید یا خیر) همراه با تأكید بر این امر بوده است كه مردم آن كشور مورد خصومت نیستند و بلكه به عكس، این دوستی با مردم یك كشور است كه یك قدرت خارجی را به مخالفت با نظام حاكم بر آنان برانگیخته است. و البته فرض اساسی در همه این موارد آن است كه نظام حاكم در چنین كشورهایی فاقد مشروعیت دموكراتیك است و از سوی‌ مردم آن‌ حمایت نمی‌شود.

البته عدم درك این تفاوت‌های پیش پاافتاده را می‌توان بر زعمای جمهوری اسلامی كه درك درستی از مفهوم دموكراسی ندارند بخشید. مشكل این جا است كه آنان تصور می‌كنند دیگران نیز از درك چنین تفاوت‌هایی بی بهره‌اند و شبیه‌سازی‌های احمقانه آنان را می‌پذیرند. و این جا است كه آقای مشایی وارد میدان می‌شود و آن چه را كه از این شبیه‌سازی‌ها فهمیده، بدون توجه به تناقض نهفته در آن، به تصریح بر زبان ‌می‌آورد. او می‌گوید ما با رژیم اسراییل مخالفیم، ولی با مردم آن دوست هستیم. این سخن به مذاق روحانیان حاكم كه عمدتا نه ضد اسراییلی و بلكه ضد یهودی هستند خوش نمی‌آید و خواهان عزل او می‌شوند. فشار فوق‌العاده آنان، اما، با مقاومت نامنتظره احمدی‌نژاد روبرو می‌شود. احمدی‌نژاد به تأیید تلویحی معاونش بر می‌خیزد و نظام حاكم بر اسراییل را متكی به چندهزار صهیونیست معرفی می‌كند. از همه مهمتر این كه او صریحا در برابر مراجع عظام موضع می‌گیرد و آنان را از دخالت در امر حكومت باز می‌دارد. این موضع‌گیری در جمهوری‌ اسلامی بی‌سابقه‌ است و از یك تحول جدید در رابطه حكومت با مراكز قدرت مذهبی حكایت می‌كند كه از تفصیل آن در این جا می‌گذریم. ولی‌ مخالفت‌های شدیدی كه به علت اظهارات مشایی در باره مردم اسراییل از سوی‌ نهادهای پر قدرت مذهبی ابراز شده بود تنها با دخالت آقای خامنه‌ای فروكش می‌كند.

آقای خامنه‌ای در نماز جمعه به دو مسئله می‌پردازد. یكی‌ این كه مشایی حرف‌های غلطی را گفته است و ما با مردم اسراییل رابطه دوستی نداریم. به دنبال آن، مشایی گفته خود را پس گرفت و گفت كه من تابع ولی ‌فقیه هستم. سخن دوم خامنه‌ای این بود كه این امر مسئله كوچكی بوده و نباید آن را پی‌گرفت. این سخن نیز باعث شد كه مخالفت‌ها فروكش كند، و از جمله ۲۰۰ نماینده مجلس اسلامی‌ كه برای عزل مشایی بسیج شده بودند از خواست خود بگذرند. آقای خامنه‌ای البته در رد نظرات مشایی‌ به صراحت «مردم اسراییل» را غاصب و «سیاهی لشگر عناصر صهیونیست» معرفی‌ كرد. او گفت كه ما با این «غاصبان... مشكل داریم»، و ادامه داد كه «این با كشورهای دیگر فرق می‌كند كه مردمش روی سرزمین غصبی ننشستند» و گفتن این كه «ما با مردم اسراییل مثل مردم دیگر دنیا دوستیم... حرف درستی نیست، حرف غیر منطقی‌است». معلوم نبود كه وقتی آقای خامنه‌ای از «مردم اسراییل» و «غاصبان» سخن می‌گوید منظورش كدام مردم است. آیا همه مردم اسراییل را می‌گوید؟ یعنی‌ به شمول كودكان و نسل‌های دوم و سوم كسانی كه به این سرزمین رفته‌اند؟ به شمول عرب‌های اسراییلی كه در ساختارهای اجتماعی و حكومتی آن نیز شركت دارند؟ به شمول مسلمانان و مسیحیان فلسطینی كه به تابعیت اسراییل درآمده‌اند؟ به شمول فعالان حقوق بشر و پیكارگران صلح در اسراییل كه در حمایت از حقوق فلسطینیان خود را به خطر می‌اندازند؟ و آیا آقای خامنه‌ای همه آنان را «غاصب» می‌شناسد؟ و اگر منظور او همه مردم اسراییل نیستند، چگونه غاصب را از غیر غاصب تمیز می‌دهد و چه تعریف حقوقی‌ برای آن می‌شناسد و چند در سد مردم اسراییل را مصداق چنین تعریفی می‌داند، و سرانجام این كه از دید او با سایر مردم اسراییل چه رابطه‌ای باید برقرار كرد؟

انتظار نمی‌توان داشت كه آقای خامنه‌ای به این ریزه‌كاری‌ها اعتنایی داشته باشد. مهم این است كه او به درستی حساب مردم اسراییل را از حكومت و نظام آن جدا نمی‌داند و روی تفاوت‌گذاری‌های سطحی احمدی‌نژاد و معاون او خط بطلان می‌كشد. او صریحا می‌گوید كه دشمنی جمهوری اسلامی تنها با نظام اسراییل نیست و بلكه با مردم آن نی‍ز هست. زبان او زبان خصومت با یك «مردم» است و او همه این «مردم» را در یك قالب به مخاطبان خود معرفی می‌كند. او از همان فلسفه‌ای پیروی‌ می‌كند كه به ستیزه‌جویان حماس و جهاد اسلامی اجازه می‌داد برای‌ مبارزه با حكومت اسراییل با عملیات انتحاری به كشتار شهروندان آن بپردازند و از این كه در این عملیات عرب و یهودی و مسلمان و فلسطینی و پیر و جوان و كودك یا مدافعان حقوق خود فلسطینیان كشته شوند باكی‌ نداشته باشند و آن را مشروع بدانند. این فلسفه برای كسانی كه بخواهند به كشتار بدون تمایز مردم عادی و غیر نظامی دست بزنند لازم است. القاعده و طالبان نیز در عملیات انتحاری خود از چنین فلسفه‌ای پیروی‌ می‌كنند.

مواضع خصمانه رهبران جمهوری اسلامی ایران در باره اسراییل همراه با بدگمانی‌های جامعه بین‌المللی در باره فعالیت‌های هسته‌ای ایران به یكی از خطرناك‌ترین بحران‌های سیاسی در منطقه خاورمیانه منجر شده و خطر یك درگیری نظامی بین ایران و اسراییل را نزدیك كرده است. در این شرایط، اظهارات آقای مشایی از دید بسیاری از ناظران به عنوان تلاشی‌ برای كاهش این بحران تلقی شد. برخی، از آن به عنوان وسیله‌ای برای‌ نزدیكی‌ با آمریكا نیز یاد كردند. دلایل این كار هرچه كه بود، اكنون یك نكته مسلم است: با موضع‌گیری صریح آقای خامنه‌ای در رد اظهارات آقای مشایی و علیه مردم اسراییل در نماز جمعه، نه فقط این «نقشه‌ها» بر باد رفته و بلكه موضع رسمی حكومت ایران برای مردم اسراییل نیز روشن شده است. اگر در گذشته، مقامات جمهوری‌اسلامی عموما از اسراییل به صورت كلی و بدون تمایز بین حكومت و مردم یاد می‌كردند، اكنون عالی‌ترین و تعیین‌كننده‌ترین مقام حكومتی جمهوری اسلامی موضع نظام خود را به صراحت در برابر این هر دو مشخص كرده است: جمهوری اسلامی اسراییل را به تمامیت آن، به شمول نظام و مردم، غاصب می‌شناسد و برای ادامه حیات آنان در این سرزمین مشروعیتی قایل نیست. اگر مقامات اسراییلی در تدارك حمله به ایران به حمایت یك پارچه مردم خود نیازی داشتند، این اظهارات آقای خامنه‌ای تا حد زیادی نیاز آنان را تأمین خواهد كرد.