ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 11.09.2008, 21:30
نخست‌وزیری دکتر علی امینی و جبهه ملی ایران

محسن قائم مقام- نیویورک
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
۱۰ سپتامبر ۲۰۰۸

نخست وزیری دکتر علی امینی و جبهه ملی ایران


مقاله حاضر بخشی از سلسله مقالاتی است که من پیرامون مبارزات جبهه ملی و نهضت ملی ایران نوشته‌ام و کوشش دارم که تمامی را بصورت مجموعه‌ای درآورم . آنچه مرا بنوشتن این بخش از مبارزات ترغیب کرد وارونه نویسی‌هائی از تاریخ است که همچنان ادامه دارد. دراین بخش نخست وزیری دکتر علی امینی و جبهه ملی ایران را جداگانه می‌آورم. و بر آن مقدمه‌ای را می‌افزایم که در بخش‌های منتشر نشده آمده است. من در آن دوران فعال سیاسی در دانشگاه و در جبهه ملی ایران بودم و از نزدیک مبارزات از جان و دل دانشجویان دانشگاه و سایر مبارزین نهضت ملی را مشاهده می‌نمودم و خود در مبارزه شرکت داشتم. من این مشاهدات شخصی را در تصویر، شرح و تحلیل وقایع آن دوران بکار گرفته‌ام.

مقدمه:

سایه شوم دیکتاتوری پهلوی دوم پس از کودتای ۲۸ مرداد بر سر مردم ایران سالها همچنان سنگینی می‌کرد. قدرتی که با کمک سیاستهای پشتیبان امریکا و انگلیس و نیز در مواردی شوروی بتدریج نظم و انسجام یافته بود. سرکوب عمومی در زیر پنجه آهنین سازمان جهنمی امنیت و اطلاعات کشور ( ساواک ) بر سراسر مملکت حکمفرما بود. سازمانی که با کمک دستگاههای جاسوسی و اطلاعاتی غرب، وحشیانه ترین روش‌ها را برای کنترل مردم در اختیار داشت. و نهایتآ در خدمت دیکتاتوری مذهبی و مافیائی جمهوری اسلامی قرار گرفت.

مردم در زیر این فشار و سرکوب سهمگین در یک "قهر عمومی" بسر می‌بردند . همکاری با حکومت و حکومتیان تنها در میان وابستگان رژیم و آنهائیکه از حکومت سود می‌بردند بچشم می‌خورد. استاد و رئیس دانشگاه دکتر منوچهر اقبال در مقام نخست وزیری "غلام جان نثار" امضا می‌کرد، و دیگری امضایش "نوکر خانه زاد" بود. جالب اینجاست که عنوان امضای اخیر متعلق به پسر امیرشوکت الملک علم، امیر قائنات بود، که بدلیل سر سپردگی به رضا شاه سرنوشت دیگری از بزرگ مالکان آن زمان، نظیر صولت الدّوله قشقائی را پیدا کرد. و هرگز نوکرخانه زاد کسی نبود! نمایش اصلاحات از قبیل قوانین "از کجا آورده ای" و بازداشت امرای رده بالای ارتش نظیر سپهبد کیا، رئیس سازمان امنیت به اتهام فساد و ضبط عمارت سیزده طبقه او در خیابان شمیران دردی را دوا نمی‌کرد. و درپاسخ دانشجویان روی کادیلاک دکتر اقبال، که در آنزمان نخست وزیر هم بود، در دانشگاه نوشتند «از کجا آورده ای؟» و آنرا بآتش کشیدند. این در حالی بود که دکتر اقبال تحصیلات را در دانشگاه مجانی کرده بود و بدانشجویانی که تقاضا می‌نمودند کمک مخارج می‌پرداخت![۱] اینگونه رشوه دادن‌ها نیز نتوانست جلوی خشم و اعتراض بجای دانشجویان را بدولت‌های نوکرمآب آنروز بگیرد.

از سوی دیگر انقلابات و شورشهای جهانی در میان ملل اسیر روز بروز گسترده تر می‌شد. و درایران همچنان یک سیستم خشن ارباب و رعیتی بر ۷۵ در صد از مردمی که اکثرآ دهقانان بی چیز بودند چیره بود. ادامه چنین سیستم‌های سرکوب و استثمار در شهر و دهات، در دنیائی که در هر گوشه اش آتش انقلاب زبانه ور بود، آسان نبود و تحمل چنین وضع ناثباتی برای حکومتهای قدرتمند غربی که بر منابع ثروت این کشور‌ها چنگ زده بودند دشوار و گران بود. باین دلیل سیاست‌های غرب تغییر عمده یافت و سیاست آیزنهاور و چرچیل و برادران دالس در امریکا بسیاست جان کندی و دمکراتهای جوان تبدیل شد که در کنار سیستم‌های دفاعی سنتو و سیتو و کمر بند سبز، بدنبال برقراری نوعی آزادی در کشور‌های دیکتاتوری و تضعیف دیکتاتور‌ها گردند، تا در نهایت موفق شوند که همکاری مردم منطقه را در برابر شوروی جلب نمایند. و بالاخره پایه‌هائی قابل اطمینانی برای حفظ ثبات سیاسی مملکت را در منطقه فراهم سازند.

تجربه انقلابات دهقانی چین، ویتنام و کوبا ایشانرا در از میان بردن سیستم ارباب و رعیتی و ثبات بخشیدن به زندگی طبقه دهقان مصمم ساخته بود. انتخاب جان کندی در سال ۱۹۶۰ بریاست جمهوری امریکا در برابر نیکسون معاون آیزنهاور آغاز این تغییرات بود. جان کندی این سیاست‌ها را در کتابی با عنوان "مرز‌های جدید" (New Frontiers) در دوران سناتوری خود پیش از انتخابات بریاست جمهوری منعکس نموده بود. این سیاست‌ها بشدت دنبال تعدیل و کم کردن قدرت دیکتاتور‌ها و ایجاد ثبات سیاسی در کشور‌های دیکتاتوری درحوزه اقتدار غرب بود. استراتژی‌ای که در نهایت تحکیم امنیت لازم برای کشور‌های غربی را در بر می‌داشت. این برنامه با تحمیل نخست وزیری علی امینی بشاه و فشار برای راه دادن بآزادی‌های نسبی در جامعه و بالاخره الغاء سیستم ارباب و رعیتی، پایه‌های سیاست جدید امریکا در ایران را پی ریزی نمود. و سر انجام عدم همکاری و قهر مردم با دیکتاتوری و اعمال فشار ارباب در خارج از مرز‌ها، شاه و هیأت حاکمه ایران را مجبور به قبول این سیاست‌های جدید نمود. سیاست نوین دمکراتهای جوان، امید بسیاری در دل مردم کشور‌های در بند استبداد بوجود آورد. در واقع سه سال ریاست جمهوری کندی، تنها سالهای قدرت گیری لیبرالهای دمکرات در امریکا از زمان روزولت تا بامروز محسوب می‌شود .

نخست وزیری علی امینی در سال ۱۳۴۰ آغاز این تحولات در سیاست‌های درون ایران و محصول این بخش از تغییر سیاست‌های جهانی امریکا می‌باشد. ولی شاه همانطور که در نهایت کار زیر بار سپهبد زاهدی نرفت، زیر پای امینی را هم خالی کرد.

نخست وزیری علی امینی در سال ۱۳۴۰

با این ترتیب روی کار آمدن امینی هم امریکا را راضی کرد و هم گروههای زیادی از مردم را برای مدتی در امید تغییر اوضاع و چرخش مملکت بسوی آزادی و دمکراسی و اصلاحات، نگاه داشت. مهم تر ازهمه با اصلاحات ارضی که "دکترحسن ارسنجانی"[۲] وزیر کشاورزی او شروع نمود، هم برنامه امریکا را در سیاست از میان بردن فضای پای گیری مبارزه چریکی پیاده کرد و هم شکل روابط ارباب رعیتی را بهم زد. بگذریم که این اقدام با گسیل رعایائی که زمین و آب و بالاخره هستی خود را در بی برنامگی پروژه از دست داده بودند، بدور شهر‌های بزرگ، در نهایت ارتش خمینی را در انقلاب ایران پایه ریزی نمود. شاه با کنار گزاردن امینی و در دست گرفتن اصلاح ارضی، که آنرا بصورت "فرمان" شاهانه و نه قانون مصوب مجلس شورای ملی و یا حتی مصوبه دولت، باجرا در آورد، خود را بیش از پیش حاکم قدر قدرت مملکت ساخت .

جبهه ملی و حکومت امینی

مطالعه حکومت علی امینی در این دوران مثل برخی از موضوعات سیاسی دیگر، در مطالعه مبارزات مردم ایران، بسیار بحث انگیز شد و نظرات مختلفی را درحول موضوع ارائه می‌داد. از جمله گروههائی ناگهان پنداشتند که علی امینی، عاقد قراداد کنسرسیوم و برگزیده سیاست امریکا در ایران منادی آزادی در ایران بود و جبهه ملی این فرصت تاریخی را از دست داد که مردم را از راه عبور از دروازه حکومت او و قبول زعامت ایشان، بشاهراه فرار از غل و زنجیر حکومت شاه برساند. این بحث‌ها در آن دوران با استدلالات خاص خود بیان می‌شد که بآنها اشاره خواهم نمود. ولی امروزه چون زمانی از آن دوران گذشته افراد کاملآ بی اطلاع از وقایع تاریخی با استفاده از نیروی تخّیل کاذب خود، از علی امینی فرشته نجات ساخته‌اند و جبهه ملی را غولی که عامل عمده‌ای در از میان بردن این فرشته نجات بود عنوان نموده‌اند. اغلب این بحث‌های جدید نه تنها در تخطئه جبهه ملی بلکه بشکلی در کوچک نشان دادن نهضت ملی و دست آوردهای آن عنوان می‌شود.

جبهه ملی ایران مبارزه نوین خود را در ۳۰‌ام تیرماه ۱۳۳۹ آغاز نمود و با گذشته‌ای افتخار آمیز و حضور رهبری مورد اعتماد مردم و در آنروز در بند استبداد، قدم بمیدان مبارزه گذاشت، و هدفش را "استقرار حکومت قانون و احیای سنت‌های نظام مشروطه" اعلام داشت. جبهه ملی حق آزادی بیان و آزادی احزاب و اجتماعات و مطبوعات و آزادی انتخابات و دفاع از سایر حقوق مردم را سرلوحه خواسته‌های خود قرار داد. در حالیکه علی امینی برای دفاع از حقوق از دست رفته مردم بمیدان نیامده بود. او برای اجرای سیاست معینی که امریکا برای ایران طرح ریزی نموده بود، با اختیارات معینی روی کار آورده شده بود. او هیچگاه در زندگی اش در زمره رجال آزادیخواه و مدافع حقوق مردم شمرده نشده بود، بلکه برعکس او همیشه هم کاسه و همکار عناصری بود که در برابر آزادی‌های مردم ایستاده بودند. در طول سالهای مبارزات نوین آزادیخواهی در ایران، امینی و جبهه ملی ایران در دو راه سیاسی جداگانه حرکت کرده بودند و دو راه جدا از هم را می‌پیمودند.

و لذا دلیلی نداشت که به علی امینی نماینده آنروز امریکا اعتماد نماید و کورکورانه بدنبال او روان شود. بخصوص که او هرگز زیر بار انجام انتخابات مجلس شورای ملی نرفت. جبهه ملی باین دلیل مورد اعتماد مردم باقی مانده بود که اعتقاد بمبارزه برای آزادی و بر قراری حکومت قانون و مشروطه در مملکت را کنار نگذاشته بود. اگر جبهه ملی حق آزادی بیان و آزادی احزاب و اجتماعات و مطبوعات و آزادی انتخابات را در بالای خواسته‌های خود قرار نمی‌داد پس حضور و وجودش در آن زمان چه معنی‌ای می‌توانست داشته باشد؟ علی امینی در بافت دیگری از رجال آن زمان قرار داشت و بخیال خود می‌خواست تنها با وعده‌های تو خالی و صحبت‌های خوش آیند برنامه‌های خود را بجلو برد و هرگز دنبال تأمین حقوق سیاسی و اجتماعی مردم نبود. واضح است که اینگونه سیاست‌ها بزودی آشکار می‌شوند و مشت بازیگران سیاسی آن باز می‌شود. اینکه جبهه ملی از اختلاف شاه و امینی می‌توانست بنفع مردم استفاده برد خوش خیالی بود. و در دنباله موضوع بادقت بیشتری نشان خواهم داد که جبهه ملی بدنبال ترغیب امینی برای گشودن مجلس رفت و خواستار آزادی‌های بیشتری برای فعالیت‌های خود در کشور شد ولی همه کوشش‌هایش بی نتیجه و بیحاصل ماند. آنها دنبال اجرای سیاست‌های دیگری بودند که با هدف و آرمان‌های جبهه ملی خوانائی نداشت. اگر جبهه ملی دنبال خواسته بحق و درست خود یعنی برقراری حکومت قانون و مشروطه را نمی‌گرفت، در وسط معرکه نزاع شاه و امینی تنها برچسب پشتیبان سیاست‌های یکی از ایشان را بدرستی برای خود خریده بود و اعتبار سیاسی خود را در میان مردم از دست می‌داد.

علی امینی و شاه حتی از بمیان آمدن نام جبهه ملی نیز هراس داشتند. بنقل قول امینی در خاطراتش در پاسخ به زنده یاد محمد علی کشاورز صدر، سخنگوی جبهه ملی ایران، که تقاضای عنوان فعالیت جبهه ملی را داشته است توجه نمائید که در باره جبهه ملی ایران چگونه فکر می‌کند و بعد خواهم آورد که چگونه از جبهه ملی می‌ترسد و آنوقت غم خواری عدم پشتیبانی جبهه ملی از امینی را می‌کنند. می‌گوید "...گفتم شما بروید حزب تانرا علم کنید. گفت [میتوانیم] تابلوی جبهه ملی [را نصب کنیم ]؟ گفتم نه. جبهه ملی مال مصدق السلطنه است. گفت پس ما چیزی نداریم. گفتم پس شما چیزی نیستید. مصدق السلطنه آن مال، مال خودش است. شما می‌خواهید سرقفلی این دکان را برای خودتان بگیرید. این درست نیست. گفتم [خنده] آقا جان، شما این را بدانید. می‌خواهم به شما بگویم [که] چیزی نیستید. بنا براین، می‌خواهم شما یک چیزی بشوید. خوب، بروید اینکار را بکنید."[۳] آنها می‌خواستند تنها باشرکت یک جبهه ملی بدون هویت و دست پا بسته در میدان سیاست، هم بمردم بگویند که همه حتی جبهه ملی آزاد است و هم بسیاست خارجی و ناظرین خارجی نشان دهند که همه آزاد شده‌اند حتی ملی گرا‌ها و طرفداران مصدق. و در عمل راه را برای شکل گیری نیروهای ملی همواره بسته باشند.

زندگی سیاسی علی امینی

نوشتن زندگی سیاسی دکتر علی امینی به کتابی نیازمند است ولی مرور چند نمونه از خروار در این نوشتار چهره علی امینی را بخوبی می‌تواند ترسیم نماید. امینی از طرف مادر، خانم فخروالدوله، نوه مظفرالدین شاه و از جانب پدر از نواده وزرا و دیوانیان دوران قاجار بود. در مقایسه سیاسی، امینی "عاقد قرارداد کنسرسیوم" با تقی زاده "عاقد قرارداد ۱۹۳۳" با انگیس، البته نه از نظر فرهنگی و علمی که تقی زاده از افتخارات فرهنگی ما بود، هر دو قراردادی علیه مصالح و منافع مردم را امضا کردند، با این تفاوت که امینی از کنسرسیوم ۵ ملیون دلار رشوه گرفت[۴] و تقی زاده در امضای قرارداد ۱۹۳۳ رشوه‌ای نگرفته بود و در دنباله کار تقی زاده اعتراف کرد که "آلت فعل" بوده و بقول الهیار صالح [۵] این "اعتراف" در شورای امنیت سندی بر بی اعتباری و تحمیلی بودن قرارداد ۱۹۳۳ گردید. و امینی هیچگاه به خیانت‌های خود بمردم ایران اعترافی نکرد.

دکتر علی امینی شخص تحصیلکرده و اروپا دیده‌ای بود. او دوره دکتری حقوق را در پاریس باتمام رساند و شروع کار خود در ایران را در خدمت علی اکبر داور، از رجال بزرگ زمان رضا شاه که دستگاه نوین دادگستری و مالیه ایران را سامان داد، آغاز نمود. او شخصی بسیار جاه طلب و دنبال کسب مقامات بالای حکومتی بود. او تبحری در امور اقتصادی و مالی داشت و در امور دولتی ایران هم تجربه پیداکرده بود و وابستگی خانوادگی اش هم کمک بزرگی به تسهیل امر بالارفتن او از نرده بان ترقی اش بود. او اولین بار در ۱۳۲۱ در کابینه قوام معاون نخست وزیر شد و در ۱۳۲۹ وزیر اقتصاد ملی کابینه منصورالملک گردید. امینی در کابینه اول دکتر مصدق که بنوعی کابینه‌ای ائتلافی بود شرکت داشت. مهمتر از این مصادر سر و سر او با امریکائی‌ها و انگلیسی‌ها بود که بالاخره با پیشنهاد و پافشاری جان کندی، نخست وزیر شد. او برای تصدی ریاست سازمان برنامه در کابینه رزم آرا دعوت شده بود. ولی وعده ملاقاتش یکروز پس از قتل رزم آرا بود. او در کابینه ۱۳۳۱ قوام که فاجعه ۳۰ تیر در آن زمان رخ داد شرکت داشت و بالاخره او در کابینه کودتائی سرلشگر زاهدی وزیر دارائی بود و عاقد قرارداد ننگین کنسرسیوم شد. زندگی در اروپا و آشنائیش با جهان غرب او را شخص اصلاح طلبی کرده بود ولی اصلاح طلبی اش از چهارچوب منافع شخصی اش خارج نمی‌شد. لذا بیشتر کارش به وعده و وعید می‌گذشت. رشوه گیری کلانش از کنسرسیوم نفت در ۱۳۳۲ گویای شخصیت واقعی او برای اصلاحات بود. او مخالف شاه بود ولی نه در جهت کمک بمردم بلکه در جهت پیشبرد جاه طلبی‌هایش. و باز او با روحانیون بسیار نزدیک بود. دکتر سنجابی در خاطراتش می‌نویسد که دکتر امینی " در جریان مبارزات انقلابی اخیر ایران او هم در برابر دربار ایستاد و با همه سازمانها و شخصیت‌های سیاسی و روحانی مخالف رژیم ارتباط داشت و می‌خواست که در آن عرصه میانجی بشود و خود را برمامداری برساند." [۶]

امینی در آغاز کار

امینی شروع کار خود را با وعده‌های بسیار اصلاحات به طبقات و اقشار مختلف جامعه آغاز کرد. وزیرفرهنگ او محمد درخشش در دوران حکومت ملی دکتر مصدق رئیس " جامعه فارغ التحصیلان دانشسرای عالی"[۷] بود. در آغاز حکومت امینی و اندکی جلوتر از آن، معلمین با خاطرات گذشته از درخشش و جهت گیری‌های صحیح او در مجلس هجدهم با تقاضای ترمیم حقوق معلمین بدنبالش آمدند. این صف آرائی بزرگ معلمین در زمان نخست وزیری شریف امامی بود که منجر به کشته شدن دکتر خانعلی، که در جلوی صف تظاهرات معلمین قرار داشت، گردید. معلمین در نهایت آرامش در میدان بهارستان در جلوی مجلس شورای ملی باعتراض از وضع زندگی خود پرداخته بودند و کلانتری ۱۷ نیز در همان میدان قراد داشت. سرگرد شهرستانی، رئیس کلانتری ۱۷، با اسلحه کمری خود خانعلی را مورد هدف قرار داده بود. پس از این اقدام جنایت بار، مردم با شعار "استعفای امامی ، اعدام شهرستانی" بخیابانها ریختند و جبهه ملی بخصوص سازمان دانشجوئی آن به پشتیبانی از این تظاهرات پرداختند. تظاهرات خیابانی پرشوری جریان گرفت و مردم دوباره شاهد مبارزات سیاسی برای آزادی می‌گردیدند.

شاه همانطور که اشاره شد تحولات حساب شده جدید را پذیرفته بود. و بدنبال آن وعده "انتخابات آزاد" را مدتی پیش اعلام کرده بود. این وعده را نمایندگان شاه به رؤسای احزاب و دسته‌ها و شخصیت‌های سیاسی درگیر ابلاغ می‌کردند. گروههای مختلف سیاسی نیز از این فرصت استفاده نموده و بمیدان سیاسی وارد شدند. اعلام "آزادی انتخابات" از سوی شاه اعلام قبول سیاست امریکا در منطقه بود. و علمدار اجرای برنامه‌های اصلاحی امریکا در ایران، دکتر علی امینی در مقام نخست وزیری گردید. بااین پشتوانه سیاسی علی امینی، روی دوش نارضایتی‌های وسیع مردم، اعلام سکان داری اصلاحات کشور را نمود. محمد درخشش، وزیر فرهنگ کابینه امینی، باپشتیبانی وسیع فرهنگیان کشور، پایه اجتماعی بزرگی برای حکومت امینی بوجود آورد و بالاخره کشته شدن دکتر خانعلی عزم بمیدان آمدن معلمین برای دفاع از حقوق خویش را صد چندان نمود. معلمین بهبود وضع زندگی خود را بدرستی در گرو اصلاحات مملکتی می‌دیدند. ولی از آنجا که همه برنامه‌ها محدود و حساب شده بود دولت امینی بزودی قول‌هائی که بمعلمین داده بود را فراموش کرد و تنها مبلغ ناچیزی به حقوق معلمین اضافه گردید و از همبستگی مستقل سازمانی ایشان جلوگیری شد. و سرگرد شهرستانی رئیس کلانتری 17 بجای محاکمه، با پشتیبانی دربار بدرجه سرهنگی ارتقاء یافت. و آقای دکتر امینی به سخنرانی‌های طولانی و وعده‌های اصلاحات پر دامنه، که هیچ کدام آن، بجز اصلاحات ارضی و آنهم بآن صورت، انجام نگردید، تا پایان کارش ادامه داد.

به چند تکه از خاطرات امینی در خاطراتش پیرامون دوران نخست وزیریش توجه کنید، امینی می‌گوید[۸] "... خوب، نظر من واقعآ این بود که بعد از مصدق السلطنه و سقوطش و این آتمسفر ( جو )‌ی که بوجود آمده بود، باید سعی بکنیم که یک مقداری در این جوانهای مأیوس، امید ایجاد بکنیم چون شما بهتر می‌دانید، وقتی یک عده‌ای دنبال ایده آلی – حالا بغلط یا بدرست – رفتند و سر خوردند، اینها مدتی می‌روند بحال سکوت و انزوا تا اینکه واقعآ یک شوک معنوی در ایشان بوجود بیاید که برگردند." ؛ "... حالا شاید [از علاقه امریکائی‌ها به نخست وزیری] من هم یک مقداریش - حالا منکه به آنها ارتباط نداشتم – [روی این اصل] . رویه خود من بود – نه اینکه آنها گفته باشند . که بایستی این سیر [مملکت] را عوض کرد . تا حدودی در مسیر مصدق برگرداند که حاکمیت ملی باشد ... ولی واقعآ این مسیر سیاست و دمکراتیک یواش یواش [موفق] می‌شد ....[۹] " . می‌بینیم که برنامه آقای امینی یک بخش عمده اش ایجاد یک سازماندهی برای بازگشت "جوانهای مأیوس" بود که بسر عقل آیند! جوانهائیکه بانزوا رفته‌اند با "شوک" براه راست هدایت شوند. و ایشان که در همه خاطراتش از دکتر مصدق بعنوان " مصدق السلطنه" یاد می‌کند و او را مکررآ "دیکتاتور" می‌خواند و فردای ۲۸ مرداد بدعوت سرلشگر کودتاچی فضل الله زاهدی به باشگاه افسران می‌رود و وزارت کابینه او را می‌پذیرد، حالا می‌خواهد "مسیر مصدق" را بپیماید: عابد و زاهد و مسلمانا! و یواش یواش دمکراسی را در مملکت بیاورد، بشکلی که هم ارباب راضی باشد، هم شاه "نترسد و هم مردم و جوانها از یأس و نا امیدی بیرون آیند. و آزادی‌های سیاسی و اجتماعی مردم و احزاب و گروهها فقط در تعارفات سیاسی و وعده و وعید‌های سر خرمن ایشان باقی می‌ماند.

کدام آدم عاقل و خواهان دمکراسی و آزادی در مملکت به چنین آدم هفت رنگ و منتسب به دولتی که فاجعه ۲۸ مرداد را برای مملکت بارمغان آورده است اعتماد می‌کند؟! آنهم اعتماد به وعده‌های سر خرمنی در مورد آزادی‌های سیاسی؟!

امینی و وعده‌هاش

زنده یاد دکتر غلامحسین صدیقی در متینگ پر استقبال ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ در میدان جلالیه ( پارک لاله امروز ) در برابر بیش از صد هزار تن مردمی که در آن زمان جرأت یافته بودند تا در متینگ جبهه ملی حاضر شوند گفت "... شما آقای امینی گژ بنشیند و راست بگوئید، نه آنکه راست بنشیند و گژ بگوئید ... " . آقای امینی هر روزه و ساعت‌ها در رادیو سخنرانی می‌کرد و وعده و نوید آزادی و اصلاحات را بمردم می‌داد ولی خارج از این هیاهوی تبلیغاتی، خبری از آزادی احزاب و مطبوعات در میان نبود. به نمونه آزادی در وعده‌ها باین تکه از خاطراتش توجه کنید: " حتی با روزنامه نویسها ...به خودشان گفتم آقا، خودتان را سانسور کنید: به این معنی [که] سیاست خارجی مملکت رابپرسید. همه جای دنیا – همان جاهائی هم که آزاد هستند می‌پرسند که آقا، این را ما می‌نویسیم به سیاست خارجی که [لطمه نمی‌زند]؟ خوب، این را شما یک مقداری [رعایت کنید] به عنوان سانسور نیست، بعنوان هدایت است که شما یک کاری نکنید که به منافع اساسی مملکت لطمه بخورد..."[۱۰]. براحتی خود سانسوری را تجویز می‌کند و آنرا معمول همه جای دنیا می‌خواند. در عیر اینسورت به مملکت صدمه می‌رسد. وظیفه رکن چهارم مشروطیت یعنی مطبوعات را رعایت در بکار بردن اندرز ایشان و تنها انتشار نظرات دولتیان معین می‌کند. در مورد جبهه ملی، تنها اجازه انجام یکی دو برنامه محدود و اجازه داشتن خانه‌ای بعنوان باشگاه به ایشان بود. ولی راهی که از آن چهار دیواری خبری بمردم رسانده شود نبود. نه نشریه‌ای و روزنامه‌ای آزاد بود و نه خبری از ایشان اجازه انتشار در روزنامه‌ای داشت و نه کسی سخنی از ایشان بزبان می‌آورد. زندانها هم برای پذیرائی مبارزین همیشه آماده بود. برای آنهائیکه در سالهائی نزدیک شاهد حکومت رفسنجانی و محمد خاتمی بوده اند، درک دوران صدارت علی امینی زحمت زیادی ندارد، چه هیچکدامشان در عمل بحقوق مردم بهائی قائل نبودند. تنها مسولیت اخلاقی و مملکتی "آزادیخواهان" و "اصلاح طلبان" جمهوری اسلامی، در برابر وظیفه "مقدسی" بود که برای حفظ رژیم داشتند و آقای علی امینی در مقابل وظیفه اجرای سیاست جدید امریکا و مصالح شخصی خویش که بعهده گرفته بودند. همه شان از یک قماش بودند و "احترام بحقوق مردم" و "اصلاح طلبی" در نهایت برایشان شعار و ماسک چهره‌های واقعی شان بود.

امینی "پنیر" کوچکی بنام وعده آزادی بمردم در تله برای آزادیخواهان گذاشته بود و نه بیش، چه زمانی که جبهه ملی دوباره تقاضای متینگ در سی‌ام تیر ۱۳۴۰ را نمود بآنها اجازه متینگ نداد و وقتی مردم در آنروز بدعوت جبهه ملی بخیابانها آمدند آنها را با نیروی پلیس و چماق تار و مار کردند. هر چند مردم تمام روز را در خیابانها بمبارزه خود ادامه دادند. و بدنبال آن رهبران جبهه ملی را بزندان بردند و تا پایان صدارت ایشان همچنان در زندان باقی ماندند.

مهندس بازرگان، که دنبال سیاست نهضت آزادی، مخالف رو در روئی با امینی بود، در این باره در خاطراتش می‌نویسد: " ...بنظر بنده، دلیل جلوگیری از تظاهرات سی‌ام تیرماه ۱۳۴۰ شدت یافتن اختلافات بین دولت و جبهه ملی بود. ازطرف دیگر، دکتر امینی با تجربه ایکه از استقبال مردم در آن تظاهرات بزرگ [ منظور تظاهرات بزرگ بالای صد هزار نفری جبهه ملی در ۱۲ اردیبهشت ] کسب کرده بود، برپائی تظاهرات دیگری را بهر عنوان از سوی جبهه ملی [ که ] با همه امکاناتش علیه دولت مبارزه می‌کرد به زیان خود می‌دانست ..."[۱۱] . و در خاطرات دکتر سنجابی می‌خوانیم: "... وی [ امینی] که از قیام مردم ایران بهره برداری کرد با وجود این برای رضایت شاه و ادامه حکومتش جبهه ملی را قربانی نمود و در بهمن1340 به بهانه‌ای همه رهبران فعال و از جمله خود من و جمعی کثیری از دانشجویان وابسته به جبهه ملی را به زندان انداخت و قریب هفت ماه تا پایان حکومت مختصرش در توقیف غیرقانونی نگاهداشت..." [۱۲]

باین تکه از خاطرات امینی توجه نمائید و هراس او را از جبهه ملی ایران بخوبی مشاهده می‌کنید. این نمونه تحقیر متینگ با عظمت جبهه ملی در حالی است که خبرگزاران خارجی رقم‌های ۸۰ و ۱۰۰ هزار نفر از شرکت کنندگان در متینگ مخابره کرده اند: "...آن [تظاهرات] امجدیه را هم خود من [به رهبران جبهه ملی] گفتم آقاجان، شما بروید آنجا صحبت بکنید. حرفتان را بزنید. خوب، این آقایان، روی بی تجربگی، رفتند و همین آقای [شاپور] بختیار رفت و صحبت کرد. بعد هم گفتم آقا، این چندین هزار نفری که آنجا بودند، یک دو، سه هزار نفری خود ما فرستادیم. سازمان امنیت این [ناتمام ]. نگوئید اینها هم مال شما بودند. آنجا را پر کردیم. شما به حساب خودتان گذاشتید. این "منم بازی" را کنار بگذارید."[۱۳] توقع آقای امینی از جبهه ملی فقط تماشای "بازی" و کمک به بازیگران، بدون اجازه شرکت در بازی بود!


بحش دوم:
انتخابات: موضع امینی، شاه، جبهه ملی و نهضت آزادی

-----------------------------

[۱] - حدود ۱۰۰ تومان در ماه که در آنزمان رقم خوبی برای کمک بود. و شایع بود خود دکتر اقبال در فساد شخصآ دستی ندارد. او استاد بیماریهای عفونی در دانشگاه تهران و پزشک بسیار مجرب و خوبی بود و بدون شرکت در فساد هم می‌توانست زندگی خوبی داشته باشد. اعتراض دانشجویان باو، اعتراض به نوکر مآبی او بشاه بود.
[۲] - دکتر حسن ارسنجانی وزیر کشاورزی دکتر امینی با کفایت تمام، هرچند بدون برنامه درست حساب شده، اصلاحات ارضی را بمنصه اجرا در آورد. ارسنجانی در حکومت چهار روزه قوام معاون نخست وزیر و کارگردان سیاست‌های خشن و مردم کشی آن حکومت بود.
[۳] - خاطرات علی امینی- ویراستار حبیب لاجوردی. ص ۱۲۲
[۴] - این اطلاع را برادر علی امینی، ابوالقاسم امینی، وزیر دربار شاه، در اختیار مردم قرار داد.
[۵]- "خاطراتی از الهیار صالح" – باهتمام دکتر مرتضی مشیر ص ۳۱۵
[۶]- "امیدها و نا امیدی‌ها – خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی" ص ۴۱۰
[۷] - حزب توده نیز در آنزمان سازمان مشابهی را داشت.
[۸] - خاطرات علی امینی – ویراستار حبیب لاجوردی – ص ۹۲
[۹] - کتاب بالا ص ۱۸۵
[۱۰] - خاطرات علی امینی – ویراستار حبیب لاجوردی ص ۱۲۴
[۱۱] - خاطرات مهندس بازرگان- ص ۳۵۹
[۱۲] - " امیدها و ناامیدی‌ها" خاطرات دکتر کریم سنجابی- ص ۴۱۰
[۱۳] - خاطرات علی امینی – نخست وزیر ایران (۱۳۴۰- ۱۳۴۱)- ویراستار حبیب لاجوردی ص ۱۲۲