ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 08.04.2008, 20:45
نه نمی‌توان!

علی پارسا
در پاسخ آقای جاودان خرد

آقای جاودان خرد پرسیده‌اند که آیا نمی‌توان مسلمانان میانه روی چون آقایان مهاجرانی، سروش و خاتمی داشت که دین را با دموکراسی پیوند زنند. من بدون این که قصد جسارت به این آقایان داشته باشم که با یکی از ایشان از نزدیک آشنائی دارم و با وجود این که در نخستین انتخاب آقای خاتمی به ایشان خوش‌بین بودم (والبته حالا پشیمان هستم)، آشکارا به شما می‌گویم که نه، ممکن نیست، زیرا اگر کسی دموکرات باشد، ناگزیر دین را در سیاست دخالت نمی‌دهد، همین نتیجه‌ای که شخص منصفی مانند آیت‌الله منتظری به آن رسیده است که بمراتب در دین سنتی‌تر از این آقایان است.

از دو صورت خارج نیست، یا شخص دین را برای قدرت می‌خواهد و در آن صورت محال است که یک قدم عقب نشینی کند، یا برای رستگاری خویش یا بشر و در این صورت ناگزیر باید بپذیرد که چه بسا اشخاص بی دینی یا با دین دیگری بهتر از او می توانند کشور را اداره کنند و ادارهء بهتر یک کشور هم به سود دینورزان است و هم بی دینان.

اصولا من نمی‌دانم چرا ما باید در این وانفسائی که گیر افتاده‌ایم به فکر راه‌های میانه و نه قاطع باشیم. مگر همین آقای خاتمی در این انتخابات هم جهت با تندروان به کسانی که انتخابات را تحریم کرده بودند نتاخت و نگفت: «ما این بازی را به هم می‌زنیم»؟ مگر قصد او کسی جز تندروان و تحریم کنندگان انتخابات بود؟ این شخص به زعم شما دمکرات هم بقای نظام اسلامی را برهرچیزی، حتی دموکراسی ترجیح می‌دهد و این تنها موردی نیست که جیغ ایشان را در آورده است. در موارد دیگری هم ایشان نشان داده است که بقای اسلام را بر بقای ایران ترجیح می دهد. امیدوارم برای این کار ما را وادار به گردآوری مدرک نکنید، اما یک نشانهء مهم آن سرزنش آقای خاتمی بوسیلهء خانم کروبی در روزهای اخیر است که او را از گرایش به تندروان برحذر داشته است.

اساسا در تاریخ ما مسلمان میانه‌رو معنی نداشته است. شاید خواجه عبدالله انصاری را بشناسید. همان که گفته است: الهی! اگر کاسنی تلخ است از بوستان است و اگر عبدالله مجرم است از دوستان است....
همو که گفته است: اگر بر هوا روی مگسی باشی، اگر بر آب روی خسی باشی، دل به دست آر تا کسی باشی.

اما همین آدم عده‌ای لمپن، لات و چاقوکش در اطراف خود داشته که با ایشان مردم را ادب (شکنجه) می‌کرده است. (مدارک این کار اخیرا در یکی از انتشارات فارسی و عربی دانشگاه اوپسالا منتشر شد). مولوی که همهء دنیا از او حرف می زنند دست کمی از پیشوای خود نداشته، شیخ الاسلام و قاضی بوده و فراوان احکام اسلامی که در عرف شما شکنجه نام دارد صادر کرده است، همین آدمی که در میان کوچه و بازار می‌رقصیده و احتمالا شراب هم می‌خورده است، چرا که از شراب و خربزه سخن می‌گوید.

به نظر من کار را امثال آقای خاتمی و حتی امثال آقای رفسنجانی دشوار کرده‌اند. آنان از یکدست شدن حکومت اسلامی جلوگیری می‌کنند و از تغییر اوضاع مانع می‌شوند. در آخرین موضع گیریها آقای خاتمی نشان داد که یک سوپاپ اطمینان بیشتر نیست. من امروز باور یافته‌ام که هیچ امیدی به او هم نیست.

یکدست شدن حکومت اسلامی از نظر تاریخی منافع فراوان داشته است و محقق نشدن آن باعث عقب افتادن کشور ماست. شما نظری به وضع اقتصادی ایران بفرمائید تا به صدق سخنان من پی ببرید. در سه دوره به نام‌های رفسنجانی، خاتمی و احمدی‌نژاد ما سه نوع اقتصاد داشته‌ایم که تفاوت‌هائی باهم دارند. اگر امثال آقایان رفسنجانی و خاتمی نبودند، ما این وضع موجود را دست کم پانزده سال جلوتر داشتیم و با صرف هزینهء کمتری اکنون از این مرحله گذشته بودیم. آنان به تحقق دیرتر وضع موجود کمک کرده‌اند و می‌دانیم که نمی‌توانستند یا دست کم نتوانستند از تحقق وضع موجود هم جلوگیری کنند. اینک پس از گذشت سی سال از انقلاب، ما باید در انتظار این باشیم که تسلط نظامیان بر کشور، مانند یونان یا جاهای دیگر نتایح خود را هنگامی آشکار کند که یک نسل کاملا فدا شده است. در درون کشور هم هرچند شمار مخالفان بسیار است، اما حکومت از به وجود آمدن هر تشکل قوی و بی‌تجربگی امثال من هم از گرد هم آمدن حول حداقل منافع ملی جلوگیری می‌کند.



نظر کاربران:

به هرحال، ما نمی توانیم واقعیت های تلخ را که به رغم میل ما ومستقل از خواست ما وجود و جریان دارند، نادیده بگیریم. یکی از این واقعیت ها هم وجود جریانی التقاتی بنام "روشنفکری دینی" است. شخصا و عقلا این اصطلاح را نمی پسندم، اما چه کنم که وجود دارد و دست کم گروه کثیری خودرا به این نام می خوانند- و شوخی هم ندارند. ما نمی توانیم امثال نخشب، بازرگان، طالقانی، شریعتی، سحابی، ملکیان، مجتهد شبستری و ...مهم تر ازهمه، سروش را نادیده بگیریم.
به گمان من این ها را می توان، اگر نه روشنفکر، که "روشنفکر دوران گذار" نامید- دوران گذار از عصر پیشامدرن به عصر مدرن ایران. متاسفانه انقلاب اسلامی ۵۷ (ازجمله) نشان داد که ایران ما به رغم همه‌ی ظواهر پرزرق وبرق و فریبنده‌ی آن، هنوز در عصر پیشا مدرن به سر می برد وگرنه انقلاب مذهبی به رهبری یک رهبر مذهبی نمی کرد. واین آقایان روشنفکر دینی که خود بعضا یک پای قدرت و حکومت بودند، اکنون پس از ناکامی در پیوند دادن روشنفکری ودین و برقراری به اصطلاح "دمکراسی دینی"، دچار سردرگمی و حتا تجزیه شده و برخی همچون گنجی، سازگارا، ملکی ، افشاری و دیگران به دینداران سکولار دگردیسی یافته و هوادار جدایی (نهاد) دین از(نهاد) حکومت شده؛ گروهی دیگر مثل خاتمی و مهاجرانی به راست گرویده و مجیز گوی دین ومتولیان آن شده اند؛ و گروه سومی به سرکردگی سروش نیز به دنبال آزمون های تازه هستند و می خواهند "شیر وشکر" پیوند زنند و معجونی ناب از آن پدید آورند!
باری این پروسه ی تجزیه و استحاله درمیان دینداران سیاست ورز مستقل از خواست ما نیروهای سکولار جریان دارد و گزیری از آن نیست.ما باید نه از سر خشم وتحقیر که با دقت و شکیبایی این روند را زیر نظر بگیریم و درجای خود آن رانقد عالمانه کنیم، و بدانیم که بسیاری از همین به اصظلاح روشنفکران دینی در نهایت - که دور هم نخواهد بود- به جرگه نیروهای دمکرات و سکولار خواهند پیوست و نقش قابل توجهی در رستاخیز نوین ملت ایران ایفا خواهند کرد. چنین باد!
با سپاس / بابک