ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 02.12.2007, 17:34
“آنکه به اندرز خویش عمل نکند!”

مسعود نقره‌کار

آقای علی کشتگر به قصد یادآوری "....تجربه‌های تلخ گذشته و زندگی‌های بر باد رفته به امروزیان و آیندگان " به عنوان "پاداش"، در مقاله ای با عنوان: از «مرگ برامریکا» تا دلارهای نجات‌ بخش،در سایت ایران امروز(اول دسامبر ۲۰۰۷)، بار دیگر یادآور " آنکه به اندرز خویش عمل نکند"، شدند.

ایشان با نادیده گرفتن نقش ضعف‌ها، خطا‌ها، نا آگاهی و بی لیاقتی اکثر رهبران چپ، و نیز حمایت بخش بزرگی از آنان از حاکمیت واپسگرای اسلامی در بروز آنچه بر سر جنبش چپ آمده ، بزرگترین دشمن جنبش‌های چپ ایران را " وابستگی " قلمداد کرده است، و می‌نویسند: " ..... نه سرکوب وحشیانه حکومت‌ها ـ که طی ۵۰ سال گذشته هزاران قربانی از آنان گرفته، بلکه سوءظن و بی‌اعتمادی جامعه‌ی ایران، نسبت به این جریانات بوده است. و این سوءظن از آن جا ناشی می‌شد، که چپِ طرفدار شوروی، مسکو را قبله‌ی آمال و مقر فرماندهی خود می‌دانست و مائوئیستها پکن را."

آقای کشتگر در این مقاله با برجسته کردن نقش "وابستگی" چپ، تلاش کرده است که خود را، از همان آغاز تا امروز، یکه تاز مخالفت با این وابستگی جلوه دهد، اما واقعیت اینگونه نبوده است. من به همه‌ی موارد طرح شده در این مقاله، که یک جانبه‌نگری و لاپوشانی هنوز از سر تا پای‌اش می‌ریزد، نمی‌پردازم و فقط به دو نمونه از "وابستگی" و "قانونیت و دموکراتیسم سازمانی" مورد نظر آقای کشتگر، آن هم اشاره وار بسنده می‌کنم:

۱- اقای کشتگر ادعا کرده‌اند که در چند دهه‌ی اخیر فعالیت‌شان :"..... در حد توان خود کوشیده‌ام در سر بزنگاه‌های مهم بر لزوم اتکای جریان‌های سیاسی به ظرفیت‌ها و منابع ملی و داخلی پافشاری کنم و علیه وابستگی ـ مالی و امکاناتی ـ جریان‌های سیاسی ایران به قدرت‌های خارجی که همواره مایه، تفرقه و بدبینی جریان‌های مخالف استبداد نسبت به هم، از دست رفتن اعتماد مردم و تقویت و تحکیم استبداد حاکم و باز تولید فرهنگ استبدادی بوده و هست بنویسم، و......".

به سال ۶۵- ۱۳۶۴ من مسئول تشکیلات آلمان سازمان فداییان خلق ایران بودم، رهبری سازمان، که آقای کشتگر نقش کلیدی و مهمی در آن ایفا می‌کرد تصمیم گرفت با حکومت وقت افغانستان تماس بگیرد، و کمک‌های مالی و تدارکاتی دریافت کند. حکومت "مارکسیستی" افغانستان موافقت کرد، و رهبری از من خواست که همراه با عضو‌ی از هیئت سیاسی سازمان (آقای هیبت‌الله غفاری) برای راه اندازی رادیو و دریافت دیگر کمک‌ها به افعانستان سفر کنم. این سفر انجام نشد و علت، عدم آمادگی سازمان فداییان، کمبود کادر تشکیلاتی در اروپا و پاره‌ای مشکلات "برادران" افغان اعلام شد. (اسناد مربوط به این سفر در آرشیو من موجوداند).

۲- آقای کشتگر در مقاله‌ی خود ادعا کرده‌اند که: ".... قبل از هر چیز لازم است تاکید کنم که در هر حزب و انجمن و موسسه‌ای باید قانونیت برقرار باشد و گردانندگان و اعضای هر حزب باید به قوانین و ضوابط آن احترام بگذارند و گر نه هیچ چیزی پیش نخواهد رفت و کار حزبی و گروهی به هیچ نتیجه‌ای نخواهد انجامید. آنجا که قوانین و ضوابط حاکم نیست، بد ترین تبعیضات و اعمال نفوذ‌ها و دوز و کلک‌ها حاکم است. در این مورد بگواه همه‌ی رفقائی که از نزدیک با من کار کرده اند، همواره مدافع حاکم کردن قوانین و ضوابط دموکراتیک در سازمان بوده‌ام."

من به عنوان یکی از مسیولین سازمانی که آقای کشتگر رهبرش بودند گواهی می‌دهم که این حرف اقای کشتگر غیر واقعی ست.
- سال ۱۳۶۶-۷ اختلاف‌های سازمانی و نظری (حول فرقه گرایی رهبری، وحدت سازمان‌های چپ و...) در تشکیلات آلمان سازمان فداییان بالا گرفت. قرار شد در جلسه‌ای تشکیلاتی، که همه‌ی شرکت کنندگان‌اش منتخب حوزه‌ها باشند، عضوی از هیئت سیاسی برای شنیدن نظرات و حل و فصل اختلاف‌ها شرکت کند. عضو هیئت سیاسی سازمان (اکبر. س) اما همراه با آقای ناصر کاخساز در جلسه حضور یافتند. حضور آقای کاخساز، که مورد احترام من بوده و هستند، مورد اعتراض برخی از اعضای سازمان قرار گرفت، چرا که آقای کاخساز هیچگونه رابطه‌ی تشکیلاتی با سازمان نداشتند و روابط شان با آقای کشتگر و سایرین رابطه‌ای دوستانه بود، بنابراین حضورشان در یک جلسه تشکیلاتی "غیر قانونی" و غیر دموکراتیک بود. آقای کاخساز در آن جلسه با دفاعی جانانه از اساسنامه و رهبری سازمان، به رهبری کمک کردند تا اعضای معترض و مستعفی را از سازمان اخراج کنند! که من مستعفی نیز شامل این حکم شدم! (حکایت این جلسه، و نیز نمونه‌هایی دیگر از برخورد‌های "دموکراتیک" آقای کشتگر و همکاران‌شان را در رمان " قبیله‌ی من" آورده‌ام.)

****

به گمان من " پاداش" آقای کشتگر، وهمه‌ی رهبرانی که مسبب فجایع جاری در میهن‌مان هستند، برای نسل جوان ارزشمند، قابل قدردانی و درس آموز خواهد بود، مشروط به اینکه چشم پوشی بر "واعظ غیر متعظ" بودن، قلب واقعیت و تعبیر و تفسیرغیر واقعی و دل خواهانه از واقعیت وسیله و هدف نباشند!