ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 31.10.2007, 8:47
جنگ: تهدید را به فرصت تبدیل كنیم!

دکتر حسين باقرزاده
سه‌شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶ – 30 اكتبر2007
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

نوشتارهای من در هفته‌های اخیر در مورد چاره‌جویی برای جلوگیری از خطر جنگ و راهكارهایی كه اپوزیسیون دموكرات جمهوری اسلامی می‌تواند در پیش بگیرد واكنش‌های مختلفی را به دنبال داشت. برخی از این واكنش‌ها نادوستانه و مخرب بود كه به آن‌ها كاری ندارم. به آنانی نیز كه با حسن نظر خود به تأیید و احیانا تمجید پرداخته‌اند جز سپاس فروتنانه پاسخی ندارم. ولی ‌دوستانی بوند كه به نقد پرداخته‌اند، و لازم می‌دانم توضیحاتی را بر آن چه كه قبلا نوشته‌ام بیفزایم شاید كه مواضع و نظرات مرا روشن‌تر كند و پاسخی به نقد این دوستان باشد. من به خصوص به نكاتی نظر دارم كه از طریق ایمیل به من رسیده یا از سوی كاربران در آخرین نوشته من (۱) در این باره آمده و با به تفصیل از سوی «سیامك ایرانی»(۲) مطرح شده است.

۱- انگیزه من در طرح مسایلی از قبیل آشتی ملی یا مذاكره با جمهوری اسلامی تلاش برای جلوگیری از جنگ خانمانسوزی است كه ایران و مردم ایران و آینده ایران را تهدید می‌كند. از دید من خطر جنگ و حمله نظامی غرب (به شمول اسراییل) به ایران آن قدر جدی است، و عواقب شوم و مرگبار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن آن قدر سنگین و وحشتناك، كه اولین و فوری‌ترین وظیفه هر ایرانی مسئول و مسئولیت‌شناس تلاش برای جلوگیری از این جنگ است. در این راه از هیچ تلاشی‌ نباید فروگذاشت و هیچ تابویی را نباید به رسمیت شناخت. ما در شرایط حاد و استثنایی هستیم، و شرایط حاد و استثنایی راه حل‌های استثنایی می‌طلبد. معنای این سخن آن است كه اگر ما در چنین شرایطی‌ نبودیم شاید می‌توانستیم هم‌چنان به راه‌های گذشته خود ادامه دهیم تا روزی كه حاكمان نتوانند حكم برانند و محكومان از اطاعت سرباز زنند، و ما بتوانیم شاهد یك تحول كیفی/انقلابی در جامعه و استقرار نظام مطلوب خود باشیم. اكنون،‌ اما، تهدیدی‌ در برابر ما است، و ما باید راه حل دیگری را اگر هست پی‌گیریم و بلكه نیز بتوانیم این تهدید را به یك فرصت تبدیل كنیم.

۲ - البته دلیلی در دست نیست كه اگر اپوزیسیون دموكرات حاضر به مذاكره باشد، رژیم از آن استقبال كند. در واقع، اگر این اپوزیسیون پراكنده باشد (و بماند) رژیم چه انگیزه‌ای برای آن می‌تواند داشته باشد؟ از این رو، روی سخن این نوشتارها اپوزیسیون بوده است كه اولا این راهكار را به عنوان یك راهكار استثنایی در شرایط جنگی بررسی‌ كند و در دستور قرار دهد و ثانیا به دنبال یك حركت مشترك برای طرح آن (مثلا به صورت یك اعلامیه مشترك) بیفتد. بدون شك در درون رژیم نیز مسئله خطر جنگ و كیفیت واكنش در برابر آن مطرح است. طرح این مسئله از سوی اپوزیسیون می‌تواند در معادلات رژیم تأثیر بگذارد. در بدترین حالت، ممكن است اپوزیسیون به چنین كاری دست زند، و از سوی رژیم كمترین استقبالی‌ نبیند. در این صورت، اپوزیسیون دست كم به وظیفه سیاسی و اخلاقی خود در این برحه حساس و سرنوشت‌ساز عمل كرده است و مسئولیت هر اتفاقی كه پس از آن بیفتد تماما بر دوش جمهوری اسلامی خواهد بود.

۳ - در این مذاكره فرضی، پیش شرط اپوزیسیون و خواست گفتگوناپذیر آن از رژیم مشخص است: شكستن مرزهای خودی و ناخودی در سیاست و پذیرش حاكمیت مردم از طریق صندوق رأی. این خواست حد اقلی است كه از آن به هیچ وجه نمی‌توان گذشت. در واقع، بدون پذیرش این شرط از سوی‌رژیم، حضور اپوزیسیون (كه نماد سیاسی ناخودی‌ها در نظام حاكم است) در مذاكره بی‌معنا خواهد بود. از آن سو، رژیم می‌تواند امیدوار باشد كه با كنار آمدن با اپوزیسیون، غرب را در وارد كردن فشار نظامی و سیاسی به تأمل وادارد و خطر حمله نظامی را اگر نه دفع بلكه به تأخیر بیندازد. دفع كامل این خطر و بحران‌های دیگری كه ممكن است نابسامانی‌های سیاسی‌ و اجتماعی را به دنبال بیاورد البته به این منوط خواهد بود كه خواست‌های دیگر اپوزیسیون دموكرات، از رعایت حقوق بشر گرفته تا تغییر ساخت سیاسی كشور، تا چه حد و با چه سرعتی دنبال شود و تحقق پیدا كند.

۴ - پذیرش پیش‌شرط فوق از سوی‌ رژیم جمهوری اسلامی عملا به معنای نادیده گرفتن یا نفی ساختار حقوقی این رژیم خواهد بود، در عین آن كه ممكن است ساختار حقیقی رژیم فعلا بر سر كار باقی بماند. قانون اساسی جمهوری اسلامی برابری انسان‌ها در تعیین سرنوشت و حیات سیاسی جامعه را نفی‌ كرده است. از این رو، پذیرش حق حاكمیت مردم از طریق صندوق رأی به معنای نفی ضمنی‌ این قانون خواهد بود. بنا بر این، رژیم جمهوری اسلامی در برابر اعلام آمادگی اپوزیسیون برای مذاكره دو راه بیشتر نخواهد داشت: یا باید دست آشتی درازشده را پس زند و مسئولیت كامل همه خطراتی را كه اكنون ایران و آینده آن را تهدید می‌كند بپذیرد یا با پذیرش حق حاكمیت مردم قانون اساسی خود را عملا زیر پا بگذارد. البته تغییر رسمی قانون اساسی (و ساختار جدید سیاسی كشور) ممكن است زمان بگیرد و به سرعت اتفاق نیفتد، ولی با پذیرش حق حاكمیت مردم از سوی جمهوری اسلامی، اولین (و تعیین كننده‌ترین) گام در آن راه برداشته شده است.

۵ - نگارنده آگاه است كه طرح مذاكره و «آشتی ملی» به صورتی كه در این مقالات آمده ممكن است تأمین خواست‌های حد اكثری اپوزیسیون دموكرات را مدتی به تعویق بیندازد. بخشی از این تأخیر را باید به عنوان بهایی برای رفع و دفع خطر جنگ پذیرفت. علاوه بر این، تضمینی در دست نیست كه اگر این فرصت از دست برود در چه زمان و چه شرایطی آن خواست‌های حد اكثری اپوزیسیون بتواند شانس تحقق پیدا كند. در واقع می‌توان استدلال كرد كه اگر اپوزیسیون بتواند تهدید فعلی را به فرصت تبدیل كند و رژیم را به پذیرش حق حاكمیت مردم (و فقط همین، در این مرحله) وادارد، برای اولین بار در طول بیش از ۲۸ سال پس از استقرار جمهوری اسلامی شانسی واقعی برای تأمین خواست‌های دیگر آن نی‍ز فراهم شده است. از این رو، نه فقط اكتفا به خواست‌های حداقلی به معنی فراموشی یا كنار گذاشتن سایر خواسته‌های ما نخواهد بود و بلكه ممكن است ما را به تحقق آن‌ها بسیار نزدیك‌تر كند. فرصتی كه اكنون برای باز كردن گره دموكراسی پیش آمده ممكن است تا سالیان درازی دیگر پیش نیاید.

۶ - سیامك ایرانی كه خود از اصل مذاكره با رژیم (برای گفتن «كسان باید بروند») در قالب «گفتگوی دوجانبه» دفاع می‌كند خرده گرفته است كه من چرا من در مورد سر دیگر گفتگو با غرب خاموش بوده‌ام. من البته در این مورد به تكرار سخن نگفته‌ام ولی از آن یاد كرده‌ام. از جمله، در اولین نوشتار خود در این باره در ۷ فروردین (۳) به صراحت گفته‌ام كه اپوزیسیون دموكرات «می‌تواند به عنوان نماینده ناخودی‌ها با حاكمیت از یك سو و جامعه بین‌المللی از سوی دیگر وارد تعامل شود. خواست ما از جامعه بین‌المللی روشن خواهد بود: اجازه بدهید تا ما مشكل دمكراسی را در ایران حل كنیم، و در این صورت مشكل شما (فعالیتهای اتمی و تروریستی رژیم ایران) نیز حل خواهد شد. خواست ما از رژیم ایران نیز باید روشن باشد: ما (ناخودیها) را به رسمیت بشناس و مرزهای خودی و ناخودی را در سیاست و حكومت به كنار بگذار تا ما بتوانیم جامعه بین‌المللی را از اعمال فشارو تهدید نظامی باز داریم.» ولی از آنجا كه نه گفتگو با غرب برای قاطبه اپوزیسیون تابو است و نه غرب از گفتگو سر باز می‌زند، تكرار و تأكید آن در نوشتارهای بعدی لازم نیامده است. من نیز با سیامك ایرانی در ضرورت «گفتگوی‌ دوجانبه» همگامم، ولی تلاش عمده خود را بر بخش مشكل آن كه گفتگو با رژیم ایران است متمركز كرده‌ام.

۷ - آخر سخن این كه تنها اگر (بخش عمده‌ای از) اپوزیسیون دموكرات با صدایی مشترك آمادگی خود را برای گفتگو با رژیم اعلام دارد ممكن است بتواند این سیاست را پیش ببرد. ولی پیش از آن باید كه تابوی گفتگو با رژیم شكسته شود. مجریان این طرح باید هم‌چنین در این كه ذره‌ای از خواست حد اقلی خود (پذیرش حاكمیت مردم از طریق صندوق رأی،‌ بدون هیچ ممیزی و قید و شرط) كوتاه نخواهند آمد هم‌دل و هم‌صدا باشند. در غیر این صورت، كار آنان چیزی جز دریوزگی برای وارد كردن خود به صف خودی‌ها (و نادیده گرفتن دیگر ناخودی‌ها) نخواهد بود - هدفی كه قاطبه اصلاح‌طلبان و بسیاری از نیروهای موسوم به ملی‌-مذهبی همواره به دنبال آن بوده و هستند. البته هر كس و گروه دیگری نیز می‌تواند در این تلاش به آنان بپیوندد، ولی چنین كسانی دیگر نخواهند توانست صفت «دموكرات» را با خود یدك بكشند.

-------------

1 http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/14439/
2 http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2&news-id=43901&nid=haupt
3 http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/12405/




نظر کاربران:


جناب باقرزاده
البته شما بسيار دل می‌سوزانيد. هم زمانی که جنگ برايتان در دور دست بود هم اکنون. من که در اين ميدان شوش تهران زندگی می‌کنم به شما بگويم که اپوزيسيون واقعی اين حکومت امام زمانی در درون آن نيست در بيرون آن است. اگر اين اپوزيسيون به هم نمی‌پيوندد به خاطر بزرگسالان و پيرمردان و پيرزنان آن است.
در ايران معنی سلطنت طلب و مسلمان بودن هردو تغيير کرده است. ولی نزد بزرگسالان و کسانی که خودشان را رهبر می دانند اگر هم تغييری رخ داده باشد همچنان نزديک به گذشته است. در زمان انقلاب مردم انواع تهمت ها و فحش ها و ناسزا ها و سزا ها را به محمدرضا شاه و خانواده‌اش روا می‌داشتند. امروز بر عکس در کوچه و خيابان در تاکسی و اتوبوس هيچ مقدس و معصومی نیست که از گزند نيش درفش فحش و ناسزا و لطيفه و خشم و خروش مردم در امان باشد.
در اينجا لازم می دانم به شما بگويم که در جنوب شهر تهران شهيد پرور ما مادربزرگ ۸۷ ساله‌ی من شش ماه پيش مرد، اين پيرزن پارسا در جشن تولد هشتاد شش سالگيش برای دهمين بار از ما تقاضا کرد که پس از مرگ او را به طريق اسلامی و با حضور آخوند روضه‌خوان و قرآن کفن و دفن نکنيم. و او همان زنی بود که در دوره‌ی انقلاب يکی از انقلابيون و چادر به سرهای محله‌ای از محله‌های ميدان شوش بود و در مرگ بر شاه گفتن های آن زمان صدای غرايی داشت. اين زن نماينده‌ی بسيار تا بسياری از مردم ايران بود و هست. و چنين نتيجه بگيرم که با همه‌ی اينها ملت ايران هم ملتی ست که دست کم ٍ کم سه چهار هزار سال سابقه شاهنشاهی و پادشاهی دارد، خوب يا بد! و هم اسلام را هر چه که بناميم دين ، مذهب، شريعت ، بيماری و...اختياری يا زوری حدود هزار و چهارصد سال است که مثل يک جای زخم بر چهره‌ی ايران و ايرانيت است. و نتيجه اينکه جامعه‌ی ايران در درون یا اين مسئله به تفاهم و صلح رسيده ولی گويی اربابان انديشه هنوز اين را باور نکرده اند. و چرا؟ زيرا متاسفانه هم گروه متفکر مشروطه طلب و پادشاهی طلب و هم گروه انديشمند لاييک و دموکرات و خصوصا چپ به نوعی تصلب تفکر دچارند. ولی اين تصلب از کجا ناشی می شود؟ بدبختانه بايد بگويم همه‌ی اينها به نوعی خودکفايی کاذب بر می‌گردد! از آنجا که اين بنده هم دانشجو هستم و هم در جامعه بسيار رفت و آمد می‌کنم، و نه ماشين دارم و نه امکانات و مرتب در کوچه خيابان و تاکسی و اتوبوس و بر دوچرخه هستم و با مردم، بنا بر اين می‌توانم ادعا کنم که هر دو گروه از بطن جامعه‌ی ايران بی خبر است و گويی نيازی هم نمی‌بيند که به آن مراجعه کند. آنها که در ايرانند و در آن بالاها زندگی می کنند حتا گاهی شده است که پانزده ، بيست سال است که به جنوب شهر تهران و يا محله های مردمی هر شهری نرفته اند و از دل جامعه بی خبرند، حتا چپ هايی که دم طبقه کارگر و زحمتکش می زنند!
و برای پايان دادن به اين بحث به شما آقای باقرزاده بايد عرض کنم که جامعه‌ی امروز ايران جامعه‌ای ست دموکرت ولی با ادويه تاريخی خودش! در بطن و متن او هم پادشاهی هست هم سابقه‌ی تاريخی اسلام. همچنانی که پس از بر کناری حکومت اسلامی نمی‌توان او را با هزار و چهار صد سال از مسلمان بودن منع کرد؛ برای در اوپوزيسيون بودن هم بعد چندين هزار سال نمی توان او را از حافظه‌ی تاريخيَ کوروش و داريوش و ديگر پادشاهان و مشروطه خواهی منع کرد. خصوصا که با مقايسه متاسفانه ـ و به عنوان يک دموکرات لاييک و جمهوريخواه ـ جمهوری اسلامی چنان دمار از روزگارمان درآورده که تمامی روسياهی های حکومتهای شاهنشاهی و پادشاهی ايران را روسفيد کرده است.
در هر حال برای اينکه اتحاد و گردهمآيی اپوزيسيون خارج از نظام و برای کارايی در برابری و مقابله‌ی با جنگ پيروز شود بايد اين واقعيت درون جامعه‌ی ايران را ببيند و ديده بگيرد، نه اينکه ببيند و در نشست ها با برخوردی متصلب آنرا ناديده بگيرد. امروز اگر مردم واقعن به جريانی اطمينان کند واکنش نشان خواهد داد. آقايان اپوزيزيسيون حسن نيتتان را نشان دهيد!
اتحاد کنيد، فردا بسيار دير است. مردم غرش هواپيماها و بمب های آمريکا را که حکومت اسلامی از خمينی و خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی و...بيست هشت سال است به غرب سفارش داده را هر شب در خواب و کابوس می بينيد. اينها را از آنها دور کنيم.
اردشير معلم و دانشجو از تهران