ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 25.07.2007, 7:10
تیغ اعدام را از دست این «زنگیان» مست بگیریم!

دکتر حسين باقرزاده
سه شنبه 2 مرداد 1386 – 24 ژوئیه 2007
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

خبر اعدام «فله‌ای»‌ جمعی كه رژیم جمهوری اسلامی از آنان تحت عنوان «اراذل و اوباش» یاد می‌كند تكان دهنده بود. این كه حكومتی به خود اجازه می‌دهد بی دغدغه به آدم‌كشی دست زند و شهروندان خود را آن هم بدون رعایت كمترین موازین قضایی و حقوقی سر به نیست كند البته در این دوره و زمانه چیزی جز نشانه‌ای از وحشیت نیست و باید وجدان هر انسان آزاده‌ای را تكان دهد. ولی مهمتر و تكان‌دهنده تر از آن، سكوت جامعه‌ای است كه در برابر این وحشیت تكانی نمی‌خورد و اعتراضی نمی‌كند - و به این وسیله عملا بر آن مهر تأیید می‌زند. این سخن در واقع فقط متوجه مردم عامی كوچه و بازار نیست، و بلكه در درجه اول به كسانی برمی‌گردد كه در باب مدنیت و مدرنیته و انسانیت و دموكراسی و حقوق بشر و مقولاتی از این قبیل سخن می‌رانند و قلم می‌زنند، ولی در برابر این گونه فجایع سكوت می‌كنند. و گرنه چگونه است كه در برابر تعرضات حكومت به حقوق خودی‌ها بیانیه‌ها صادر می‌شود و تومارها امضا می‌گردد (كه كاملا به جا است)، ولی وقتی خبر قتل‌عام‌هایی از این قبیل بیرون می‌آید كمتر كسی به اعتراض بر می‌خیزد؟

مجازات اعدام امروز در سطح جهانی به عنوان یك عمل وحشیانه‌ شناخته شده است. به همین دلیل، حتا بسیاری از كشورهایی كه هنوز در آن‌ها انواع دیگر نقض حقوق بشر رواج دارد از آن دست كشیده‌اند. از میان بیش از 190 كشور جهان، دو سوم آن‌ها این مجازات را به كناری گذاشته‌اند و در غالب سایر كشورها نیز اعمال این مجازات فقط در موارد محدودی به چشم می‌خورد. در واقع، بیش از 90 در سد همه اعدام‌های جهان فقط در چند كشور ایران و چین و عربستان و آمریكا اجرا می‌شود. چین به لحاظ عددی بالاترین رقم اعدام را به خود اختصاص داده است. ولی به لحاظ سرانه، جمهوری اسلامی برای سالیان دراز در صدر جدول قرار داشته است و در سال جاری نیز می‌رود كه افتخار این مقام اول را نصیب خود كند. ایران هم‌چنین از معدود كشورهای جهان است كه كارزار ضد اعدام به صورت یك جنبش فرهنگی در آن شكل نگرفته و رهبران فكری جامعه به شدت در این مورد قصور ورزیده‌اند. این واقعیت كه از میان خیل عظیم قشر فرهیخته و قلم به دست درون كشور تنها افراد معدودی مانند آقای عمادالدین باقی در سال‌های اخیر در مبارزه با مجازات اعدام به تحقیق و روشنگری منظم پرداخته‌اند بهترین سند در تأیید قصور یادشده بشمار می‌رود.

ولی مجازات اعدام یك مسئله است و قتل‌عام‌هایی از قبیل آن چه كه سعید مرتضوی از آن تحت عنوان اعدام اراذل و اوباش یاد كرده مسئله دیگری. این جا ما با مجازاتی روبرو نیستیم كه بر اساس قانون برای افرادی در جریان محاكمه عادلانه و با رعایت اصول اولیه قضایی صادر شده باشد. این افراد در جریان دستگیری به شدت تحت ضرب و شتم قرار گرفتند و در برابر چشمان مردم شكنجه شدند. بعد به گفته خود مقامات امنیتی و قضایی، در بازداشت نیز انواع شكنجه‌ها در مورد آنان اعمال شده است. پس از آن هم در دادگا‌هایی كه نه وكیل مدافعی در آن حضور داشته و نه برای مردم یا خانواده‌های دستگیرشدگان باز بوده است و نه حتا خبر آن از قبل به خانواده‌های آنان داده شده بود ظاهرا محاكمه و محكوم به مرگ شده‌اند. سر انجام نیز تنها پس از اعدام آنان، اتهاماتی بدون هیچ‌گونه جزئیات و سند و شواهد به صورت كلی به برخی از آنان نسبت داده شده است. و حتا در این جا نیز مقامات حتا از اعلام نام و مشخصات قربانیان خودداری كرده‌اند و فقط با نام كوچك یا حروف اختصاری از آنان نام برده‌اند. در مورد برخی از اعدام‌شدگان حتا كمترین اتهامی به آنان نسبت داده نشده است.

این مجازات اعدام نیست، قتل عام است. مهم نیست كه قربانیان چه كرده بوده‌اند. مهم این است كه حكومت به خود اجازه می‌دهد عناصر نامطلوبی را به نام اراذل و اوباش به صورت ناقانونی سر به نیست كند، و جامعه در برابر آن سكوت می‌كند. جامعه وقتی اجازه این نوع كشتار را به حكومت می‌دهد باید عواقب آن را نیز بپذیرد. آن چه كه امروز اتفاق می‌افتد بی شباهت به سال اول انقلاب نیست كه آقای خلخالی معتادان را در خیابان‌های اطراف امیریه ردیف می‌كرد و آنان را همان‌جا به دار می‌زد. آن روز، رهبران فكری و سیاسی جامعه در برابر این جنایت به خشم نیامدند و در برابر آن نایستادند. و دیری نپایید كه منطق حاكم بر روش خلخالی دست و پای مخالفان سیاسی و دگراندیشان را نیز گرفت و قتل عام‌های عظیم هزاره‌ای را به دنبال آورد. وقتی جامعه به حكومت اجازه می‌دهد كه «عناصر نامطلوب» را از بین ببرد، در عمل تعریف عنصر نامطلوب را نیز به آن واگذار كرده است. كافی است به فرمان قتل عامی كه در همین روزها آقای خمینی در سال 1367 صادر كرد مراجعه شود تا عظمت این فاجعه درك گردد.

اكنون باید برای كمتر كسی پوشیده مانده باشد كه مجازات اعدام كمترین تأثیری در كاهش جرم و جنایت ندارد و فلسفه اصلی كاربرد آن، به خصوص در نظام‌های استبدادی، چیزی جز ارعاب شهروندان نیست. به همین دلیل، كاهش و افزایش آمار اعدام در كشور ما رابطه‌ای مستقیم و تنگاتنگ با كاهش و افزایش موج سركوب دارد. این رابطه را می‌توان به خوبی در طول سالیان دراز دوران 28 ساله حكومت جمهوری اسلامی (و پیش از آن در حكومت شاه نیز) دید. در یكی دو ماه اخیر نیز افزایش اعدام‌ها با موج جدید سركوب علیه زنان، دانشجویان و دستگیری‌های فراوان اخیر همراه بوده است. همراه با اعدام‌های ظاهرا جنایی، خطر اعدام‌های سیاسی نیز بالا رفته است. هم‌اكنون، خطر اعدام جان روزنامه نگاران كرد عدنان حسن‌پور و عبدالواحد بوتیمار را تهدید می‌كند. خبر رسیده است كه اعدام خالد حردانی نیز پس از هفت سال تحمل زندان ممكن است همین روزها به مرحله اجرا درآید. مجازات اعدام یك حكم قضایی‌ نیست، جواز قتلی است كه از سوی‌ جامعه در اختیار حكومت قرار می‌گیرد - و حكومت را در اعمال آن آزاد می‌گذارد.

در جمهوری اسلامی این تیغ به دست مست‌ترین «زنگیان» داده شده است - كسانی كه آدم‌كشی را حق خداداده خود می‌دانند. صدور فرمان (یا فتوای) قتل یكی از حقوقی است كه حاكمیت برای خود و الیگارشی روحانیت قایل شده است، و مقامات حاكم هر زمان كه خواسته‌اند فرمان قتل صادر كرده‌اند. آنان نشان داده‌اند كه در اعمال این حق، حد و مرزی نیز برای خود نمی‌شناسند. قتل عام هزارانه سال 67 تنها یك مورد از اعمال این «حق» بوده است. هزاران مورد دیگر به صورت‌ اعدام رسمی یا ترور، در داخل و خارج كشور، از دخالت ده‌ها و سدها و احیانا هزاران نفر، از مقامات و رهبران جمهوری اسلامی گرفته تا حاكمان شرع و دادستا‌ن‌ها و بازجوها، در كاربرد بی‌حساب و بی‌بند و بار این «حق آدم‌كشی» حكایت می‌كند. هم‌اكنون نیز در كابینه آقای احمدی‌نژاد افرادی‌ مانند پورمحمدی‌ كه به شهادت آیت‌الله منتظری در قتل عام سال 67 مستقیما دست داشته یا محسنی اژه‌ای كه به شهادت اكبر گنجی حكم قتل پرویز دوانی را صادر كرده است عضویت دارند. وزیر ارشادش آقای صفار هرندی نیز كسی است كه در سال 1378، صرفا به خاطر این كه من خواستار لغو مجازات اعدام شده بودم، برای من در روزنامه كیهان پرونده جنایی قتل درست كرد!

از این رو، وانهادن جواز حكم اعدام در دست این حكومت تنها تأیید یك مجازات خشن، ناانسانی و تحقیركننده نیست، و بلكه جواز قتل و آدم‌كشی و قتل عام نیز‍ هست. و مبارزه برای لغو اعدام تنها یك پیكار انسانی و حقوق بشری نیست و بلكه یك جنبش آزادی‌خواهانه، دموكراتیك و ضد استبدادی نیز هست. این تجربه را ما یك بار از سر گذرانده‌ایم. در سال‌های اول انقلاب كه ماشین اعدام به راه افتاده بود، غالب نیروهای سیاسی در برابر آن نایستادند (از آن‌ها كه تأیید نیز می‌كردند بگذریم) و فریادهای مدافعان محدود حقوق بشر برای جلوگیری از آن اعدام‌ها كمتر شنونده‌ای یافت. بعدها تیغ این ماشین بر گردن بسیاری از این نیروهای سیاسی فرود آمد و آنان را خرد كرد. اكنون كه داعیان بازگشت به سال‌های اولیه انقلاب به حكومت بازگشته‌اند این خطر در حال تكرار است. اگر نه به خاطر انسانیت و حقوق بشر، دست كم به خاطر جلوگیری از قتل عام و كشتارهایی كه این حكومت ممكن است در لحظات حساس و بحرانی آینده (كه با توجه به شرایط داخلی و بین‌المللی می‌تواند بسیار حاد شود) به آن دست زند، باید از هم اكنون به پیكار مبارزه با اعدام پیوست. البته حكومت ممكن است حتا در صورتی كه این حربه از آن گرفته شود باز هم به سركوب و كشتار دست بزند، ولی دست كم این كه نخواهد توانست آن را به نام قانون و مردم و تحت عنوان مجازات اعدام توجیه كند. و مهمتر این كه پس از هر تحولی در ساختار سیاسی ایران، زمینه برای جلوگیری از تكرار دور باطل خشونت و كاربرد مجازات اعدام برای انتقام‌گیری از مجرمان پیشین فراهم می‌شود. برای انسانیت، دموكراسی و آزادی و حقوق بشر، به پیكار علیه مجازات اعدام بپیوندیم!








نظر کاربران:

با سلام نمی دانم نوشته مرا در جايی منتشر می کنيد يا نه! ولی اگر اجازه دهيد خواهم گفت از اينکه ايرانيم شرم دارم. روزی نيست که در اين مملکت اسلام زده بوی خون و سايه دار و شکنجه و زندان نباشد. مردم ايران با دست خودش خودش را به قصابان ساطور بدست اسلامی سپرد. و ما چپها آنروز های سرنوشت ساز تا توانستيم آب به آسيابان روحانيت شيعه ريختيم و ساطور او را تيز و تيزتر کرديم و برايش تناب بافتيم و خودمان در ابتدا سر و گردن بر آن ساطور بر آن تناب سپرديم و رفته رفته همه مردم ما چنان مرعوب اين تناب و اين ساطور شدند که واقعن جای شرم و خجالت دارد. هم جای شرم و خجالت دارد و هم وحشتناک است زيرا همين عقده هاست که خواهد ترکيد و اين بار اين مملکت که ارزشهايش و جوانمردی هايش و ايثارهايش همه جايش را به خشونت داده یکپارچه گيش را هم از دست خواهد داد.
من خود چندی پيش در يکی از شهر ها شاهد به دار زدن دومرد و يک زن بودم که خصوصا شکنجه شدن آن زن در حال جان دادن مرا به استفرغ وا داشت که البته چند نفر ديگر هم استفراغ کردند. جالب است بدانيد پير مردی از ترس به خودش شاشيد و جوانی به پاسداری که آنجا بود گفت نگاه کنيد با اين مردم چه می کنيد. و آن پاسدار گفت همينش خوبه!!
حال نمی دانم بگويم خوشبختانه يا بدبختانه پدر من که در يکی از ادارات یکی از شهرها کار می کند مرا تابستانی با خود به آنجا برد تا از اينترنت آن اداره که کمتر فيلترينگ است استفاده کنم و متاسفانه در صفحه ی اول يکی از سايتها همان صحنه را ديدم و دوباره از اشمئزاز استفراغ کردم. و بر آدمکشان و شکنجه گران و اعدامکن ها لعت و نفرين فرستادم و دوباره از ايرانی بودن خود شرمم آمد.

امضاء محفوظ از ايران