ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 21.07.2007, 9:35
انقلاب مخملین: توهم یا واقعیت

بابک جاودان‌خرد


با پخش اظهارات اعتراف گونه‌ی‌هاله‌ی اسفندیاری، کیان تاجبحش و رامین جهانبگلودرتلویزیون جمهوری اسلامی در دو نوبت، پای انقلاب مخملین رسما به ایران اسلامی باز شد. بدین ترتیب رژیم به طورغیرمستقیم پذیرفت که چنین انقلابی دردستورکارنیروهای تغییر در داخل و خارج قرار دارد. نخستین‌بار اصطلاح انقلاب مخملین را در 1989 و هم‌زمان با رویداد‌های منجر به فروپاشی رژیم‌های به اصطلاح کمونیستی اروپای شرقی و فروریختن دیوار برلین شنیدیم و بعضا دیدیم. در همه‌ی این انقلاب‌ها رژیم‌های حاکم بدون خونریزی ، جنگ مسلحانه و درهم شکسته شدن ماشین دولتی (به استثنای رومانی) به پیروزی رسیدند، و نظام‌های سوسیالیستی شکل گرفته ازجنگ جهانی دوم ببعد را به جمهوری‌های لیبرال تغییردادند. این روند، در سالها و دهه‌های بعد به نوعی در دیگر کشورها و قاره‌های جهان، از آفریقای جنوبی تا شیلی و از گرجستان تا قرقیزستان تکرار شد و تغییرات کمابیش مشابهی به‌بار آورد.

اما تقریبا همه‌ی کشورهایی که در اثر انقلاب مخملین دچار دگرگونی محسوس شدند، چند ویژگی مشترک داشتند:

1- رژیم‌های تقریبا همه‌ی این کشورها نقطه‌ی اوج سرکوب گری، اختناق گستری و آزادی ستیزی خودرا گذرانده و در سراشیبی فرسودگی و بی‌اعتباری فزاینده‌ی داخلی و بین‌المللی قرار گرفته بودند ؛ و مردم آن‌ها نیز نقطه‌ی اوج ترس، واخوردگی و ستم کشی را پشت سرگذاشته بودند.

2- اقتصاد هیچیک از آن کشورها نفتی نبود و رژیم‌های آن‌ها ، هر یک بنوعی، از نظر اقتصادی وابسته به مالیات مردم و کمک‌های خارجی بودند. طرفه آن که رومانی، تنها مورد استثنایی، هم تا حدی نفتی بود و هم در واپسین سال‌های حکومت چائوشسکو، به بهای گرسنگی دادن به مردم خود، تمام بدهی‌های خارجی خودرا تسویه کرده بود!

3- تقریبا همه‌ی رژیم‌های آن کشورها با آمریکا و غرب رایطه‌ی سیاسی- اقتصادی داشتند و همان صرف حضور فیزیکی ابرقدرتی چون آمریکا درآن کشورها و امکانات بی‌شماری که این کشور داشته ودارد، خود قوت قلبی برای رهبران آن انقلاب‌های رنگین محسوب می‌شد و می‌شود.

4- تقریبا در همه‌ی آن کشورها، رژیم‌ها به حداقلی از قانومندی و اخلاق باور داشتند و ضمنا به نقطه‌ای رسیده بودند که حاضر نبودند برای در قدرت ماندن به هر وسیله‌ای دست یازند.

ویژگی‌های مشترک دیگری نیز احتمالا وجود داشته و دارند که آن کشورها را به هم نزدیک می‌کنند - و به یقین نقاط افتراقی نیز آن‌ها را ازهم دور. اما به نظر نمی‌رسد که ایران نفتی- اسلامی ما و رژیم خودکامه‌ی آن بیدی باشد که از باد انقلاب مخملین بلرزد ، چرا که:

1- هنوز نقطه‌ی اوج سرکوب‌گری، اختناق گستری و آرادی ستیزی خودرا نگذارنده و شور فراوان شیعی را که با پول بی پایان نفت سیراب و پروار می‌شود فرونگذاشته و با همان "غیرت" و "حمیت" و "سخت‌کوشی" شاه اسماعیل صفوی که اکثریت ساکنان غیرشیعه‌ی ایران آن روزگار را شیعی کرد، درصدد تحکیم اسلام شیعی در داخل و گسترش آن به سراسر جهان اسلام است. ازآن سو، مردم نیز هنوز نقطه‌ی اوج ترس ، واخوردگی و ستم‌کشی خودرا نگذرانده و کماکان و عمدتا نظاره گرند.

2- اقتصاد آن کاملا نفتی است و با اتکا به این کالای استراتژیک و بی‌نیاز به مالیات مردم و کمک خارجی کار خودرا پیش می‌برد، به ویژه آنکه قیمت آن نیز با افزایش تقاضا‌ی جهانی (خصوصا چین و هند) همچنان افزایش می‌یابد و رژیم نفتی- اسلامی ایران را فربه و سخت سر می‌کند.

3- نزدیک به سه دهه است که با آمریکا رابطه ندارد و لذا بیمی هم از مداخله‌ی نرم و سخت آن در داخل به خود راه نمی‌دهد. رژیم مانند هر موجود زنده‌ای به طور غریزی خطر را حس می‌کند و از حضور دشمن خویش ساخته در درون خانه‌ی خود بیمناک است و از آن فاصله می‌گیرد. آمریکا دست کم سه بار در دهه‌های 1980 (ریگان و مسئله‌ی ایران گیت )، 1990 (کلینتون و استقبال از خاتمی در سازمان ملل) و 2000 (بوش و کمک به آسیب دیدگان زمین لرزه‌ی بم) سعی در نزدیک شدن به جمهوری اسلامی داشت، اما هربار با واکنش دفعی آن روبرو شد و پا پس کشید. به نظر می‌رسد که این حرکت‌های دفعی رژیم، غریزی یا آگاهانه ، برای دور ماندن از نفوذ دشمن " مستکبر" صورت گرفته و می‌گیرد و تا آینده‌ی نامعلوم ادامه خواهد یافت.

4- به قوانین و مقررات حقوقی و اخلاقی ، از جمله قانون اساسی و دیگر قوانین موضوعه ، و نیز تعهدات بین‌المللی خود پایبند نیست و به آن عمل نمی‌کند.

بنابراین با توجه به پیش نیازهای فوق می‌بینیم که ایران درحال حاضر مستعد وآماده‌ی انقلاب مخملین نیست، بویژه آنکه در 2 خرداد 1376 نوعی انقلاب مخملین را تجربه و طی 8 سال تلاش کرد که به طور مسالمت‌آمیز دگرگونی‌هایی در ساختار غیردمکراتیک رژیم به وجود آورد، اما این تلاش دمکراتیک به دلایل گوناگون شکست خورد. پس رژیم از چه می‌ترسد و چرا اینگونه دست به داغ و درفش برده است؟

پاسخ را باید در فشار نیروهای تغییر و دگرگونی در سطح ملی (جنبش‌های دانشجویی، زنان، کارگران و معلمان) و جهانی (پرونده‌ی هسته ای، تروریسم و...)، و ترس رژیم از پیوند این جنبش‌ها با یکدیگر و سپس با آن نیروی فشار جهانی، و در نهایت شکل‌گیری یک انقلاب مخملین دانست.

از سوی دیگر، تضاد بین روبنای حقوقی قرون وسطایی رژیم و زیربنای اقتصادی کمابیش مدرن آن، برغم همه‌ی تمهیدات و ترفند‌هایی که در این نزدیک به سه دهه به کار گرفته است، چنان شدت یافته که رژیم را از بیم فروپاشی به آستانه جنون کشانده است، به گونه‌ای که سیاست‌های داخلی و خارجی آن در ماه‌ها و هفته‌های اخیر کاملا از عقلانیت حتا یک رژیم جهان سومی به دور بوده است. اینکه رژیم در راه بودن نوعی انقلاب را محتمل می‌داند با پخش این برنامه‌ی به اسم دمکراسی تایید شد. حال این انقلاب رنگین و مخملین باشد یا نباشد، البته مهم است، اما تعیین کننده نیست. تعیین کننده، آن تضادی است که رژیم در دل خود و جامعه کاشته است و حرکت و برخورد می‌آفریند ، و شیوه‌ی حل و فصل آن (رنگ انقلاب) را رفتار رژیم تعیین می‌کند- که متاسفانه فعلا قرمز می‌زند.

اما یک چیز مسلم است. مردم ایران که این روزها سخت تحت فشار مشکلات روزافزون اقتصادی قرار دارند و ناکارآمدی و درماندگی جمهوری اسلامی را در حل این مشکلات عمیق و گسترده می‌بینند، با تماشای این به اصطلاح اعترافات تلویزیونی ، اگر هم پیشتر نمی‌دانستند، اکنون به وجود پدیده‌ای بنام انقلاب مخملین به عنوان راهی برای رهایی ازاین تیره روزی، پی برده‌اند، انقلابی که هدفش، به گفته‌ی این برنامه، برقراری دمکراسی آمریکایی در کشورهایی از نوع ایران است. و مهم تراینکه، رژیم با همه‌ی ادعاهای ضد آمریکایی‌اش، با این "دسته گل" تلویزیونی از آمریکا یک مروٌج و مبلٌغ دمکراسی ساخت، که در این نزدیک به دو دهه کاری جز کمک به براندازی رژیم‌های فاسد ، اقتدارگرا و ضد دمکراتیک نداشته است. براستی آمریکا چقدر باید هزینه می‌کرد و چه خون دلی می‌خورد تا چنین سیمای دمکراتیک و آراسته‌ای را از خود به جهانیان، بویژه مردم عادی ایران، نشان می‌داد؟!