ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 19.06.2007, 9:49
“جبهه ملی  ایران و دکتر پرویز ورجاوند”

محمود نکوروح
نام جبهه ملی ایران و پرویز ورجاوند بعد از انقلاب همیشه مترادف بوده اگرچه میراث‌داران راه مصدق بسیارند که مصدق هنوز هم یک جریان است. علیرغم کودتا و نامردمی‌ها که در حیات و ممات او در حقش شد و هنوز هم می‌شود، ولی دوامش و نامش تاریخساز بوده و هست که استقلال ما در برابر غرب سلطه‌گر و حتی دشمنان داخلیش که هنوز دست از انتقامجویی بر نمی‌دارند مدیون رهبری داهیانه اوست. غربی که هنوز با تمام ادعاها می‌خواهد مسایل خاص خود را با اسلحه حل کند نمونه "عراق" و ورجاوند یکی از مدافعین همیشگی او و هویت ملی ما بود بهمین دلیل در تحصیلات آکادمیک خود به ایران باستان پرداخت.

تاریخ معاصر ایران با جنبش ملی شدن نفت و تشکیل جبهه ملی آغازی دوباره یافت. چه، مصدق با حرکتی از "درسنگی" در خیابان کاخ که "مردم ما را تنها نگذارید" در انتخابات دوره چهارده به بسیج مردمی پس از انقلاب مشروطه همت گمارد. بعلاوه مجموعه‌ای از روزنامه‌نگاران و حتی رجالی که زیاد مورد اعتماد نبودند نوعی انگیزه عام ایجاد کرد که از عارف و عامی به صحنه کشیده شده و ساختار پوسیده قدرت را که یکبار در انقلاب مشروطه فروریخته بود و بعد با کمک خارجی و نفتی‌ها مجددا بر پاشده متزلزل نمود. شرکت در انتخابات در آن ایام گامی تازه بود که بعد از دیکتاتوری رضاخان مردم برای اولین بار "قدرت سیاسی" وابسته را بچالش کشیدند و آنرا در تصمیم‌گیری‌ها بحاشیه راندند. یکی دوبار مجلسی را شاهد شدیم که در آن منافع ملی اصل مرجح بود. فضای گفتمانی فضای سیاسی و حقوقی در رابطه با اصل حاکمیت ملی بود که با رجال پوسیده باقیمانده از دوره قاجار مدتها بفراموشی سپرده شده و با دیکتاتوری رضاخان و قرارداد جدید نفتی از دست رفته و کسی هم بفکرش نبود. مدت شصت سال دیگر اختناقی سنگین تر را برای مردم ایران تدارک دیده بودند غافل از آنکه "ملت ایران غیر قابل پیش بینی است" اگر انگیزه ای برایش اندیشه ورزانی ایجاد کنند. ناسیونالیسم ایرانی دراین مقطع کار ساز شد، ناسیونالیسمی که علیرغم ناسیونالیسم غربی که به فاشیسم منجر شده این ناسیونالیسم بیشتر بنوعی "سوسیال دموکراسی" معطوف بود که ما از سوی غرب "وحشی وحشی" علیرغم شعارهایش غارت می‌شدیم. شعارهایی که شاید در داخل و برای خودشان مجری بود ولی برای ما عامل فریب و بعد سلطه که شاید "غرب ستیزی" روشنفکران در دوره ای واکنشی در برابر سلطه بود. در زمانیکه به دموکراسی آرمانشهر مدرن مان میرسیدیم که امروز عده ای مدعیند "دل بهم میزند!!" دوره ای که نه برای نسلهای بعدی بلکه برای جهان زیرسلطه الگو شد.

نمیدانند اگر پول نفتی و رانتی برای یک عده هست محصول یک دوره نظام دموکراتیک و انتخابات های آزاد است. که احزاب تازه نفسی توانستند در برابر حزب وابسته توده و رجال وابسته و نفتی و دربار فاسد پهلوی سر بر آورند که دموکراسی بدون حزب غیر ممکن است. حتی در بدترین شرایط بعد از از انقلاب در برابر ریگان که به ملت ایران توهین کرد ، این جبهه ملی و یاران قدیمی اش چون شاه حسینی ، علی اردلان ، ادیب برومند ، حسن لباسچی ، اسداله مبشری و ناصرمجللی وکوروش زعیم والبته ورجاوند بااعلامیه ای بعد از زندان، به توهین ریگان جواب دادند. با تمام فشارها حاضر نشدند منافع ملی و توهین به هویت ایرانی را بی جواب بگذارند.

در کشور نفتی که مدتها حاکمیتش از دست رفته بود مصدق با تصاویر زندگی انبوهی از مردم ما که در حاشیه شهرها در حلبی آبادها و حصیر آبادها و...زندگی میکردند ، و او آنها را به لاهه برد. دادگاههای بین المللی لاهه و شورای امنیت بسود ما وحاکمیت ملی مان رای دادند ، وگرنه سلطه یکی از اصول دنیای پیشرفته بود. "سلطه برخود – سلطه بر طبیعت و سلطه بر دیگری" امری که هنوز هم هست. بهمین دلیل روشنفکری غرب امروز از هگل به هایدگر و سپس عقیم شدن روشنفکران رسیده است و ما به "صادق هدایت". مصدق بود که اسطوره غرب را شکست و نسلی تربیت کرد که با امید و انگیزه فراتر از هدایت رفت و غرب را بچالش کشید، جریانی که با ورجاوندها که یکپارچه در برابر غیر "کنش" بود و در برابر استبداد عکس العمل نشان میداد و برای نسل جوان امید میافرید، نسلی که از مبارزه باز نایستادند و....

چه نماد تمدن غرب باز هم بوش و بلر بودند که در تاریخ ملتها در دوران حقوق بشری ایدئولوژی شان سلطه است. و نسل مصدقی با کهولت سن هنوز پر از شور و ضد سلطه. در این زمان مجالس دوره چهارده و پانزده و شانزده با اقلیتی کوچک بخاطر حضور پیوسته مردم در صحنه نقشی در خور یافت ، که با وجود اکثریتی غیر قابل اعتماد و حتی وایسته به دربار لوایحی تاریخی گذراند که نه تنها سرنوشت ایران بلکه سرنوشت بخشی از جهان را با ملی کردن ها گرفتار تغییر نمود. (از پیر سالنجر مشاور کندی). مهمتر از همه تشکیل اولین نهاد موثر و مردمی در این روند "جبهه ملی" بود که توانست گروهی از رجال مختلف السلیقه را جمع کرده که بعضی شان از ابتدا داعیه ای دیگر داشتند و بعد احزابی را در خود متشکل کند تا جاییکه نوعی ایدئولوژی بومی در عین حال مدرن را در برابر ایدئولوژیهای وارداتی که از آن برنامه و سوسیال دموکراسی بر میامد تجربه کردیم.

ولی روند حوادث بگونه ای دیگر شد که کسی جرات گریز نداشت. اگرچه با کودتا بالاخره گروهی با وسوسه دربار و خارج سرانجام در مقابل این روند ایستاده و غالبا بزودی " پشیمان " شدند ولی این پروسه استقلال طلبی با دموکراسی خواهی کاملتر وانگیزه ای برای مقاومت گردید. "نهضت مقاومت ملی" راهی که رهروان فراوان بخاطر ارزش هایی مدرن یافت ارزش هایی چون دموکراسی ، عدالت اجتماعی ، حقوق بشر ، آزادی بیان و اندیشه تا جاییکه هرکس خواندن و نوشتن میدانست اجازه نشر و انتشار روزنامه یافت که هنوز هم آن دوره برای نسلهای بعدی نوعی نستالوژی را تداعی میکند. چه، او از ابتدا با کلمات طفره نرفت ، بلکه گفت برنامه من ملی کردن نفت و بعد انتخابات آزاد است. امری که هنوز "آرزوست".

در این زمان احزاب ملی سر بر آوردند ، مردم بعداز قرن‌ها در تاریخ و تمدن ما اجازه حضور در هر صحنه ای اعتراضی و... یافتند از حق اعتصاب تا حق اجتماعات متعدد، امری که در ذهنیت جمعی ما جاودانه ، و محرک بسیاری جنبش ها و بعد ها انقلاب اسلامی شد.

با آغاز جنگ سرد و سپس توافق ابر قدرتهای آن روز، کودتاها شروع و فضای امنیتی در جهان حاکم شد. با کودتای عوامل جمهوری خواهان مرتجع آمریکایی و محافظه کاران مرتجع تری در انگلستان "کودتای بیست هشت مرداد" که غرب امروز بدین واپسگرایی وکودتا اذعان دارد، شاه فراری به قدرت باز گشت، غافل از آنکه این قدرت همیشه بخاطر سلطه غرب در اولین فرصت فرو خواهد ریخت. بعداز چند سال با یکی دو انتخابات قلابی، در شرایطی "میلیتاریزه" و غالبا با حکومت نظامی که نیکسون به ایران آمد و شانزده آذر به خون کشیده شد ، تظاهرات های جوانان ، دانشجویان ، احزاب ملی و اصناف و پیشه وران و.. رژیم را راحت نگداشتند و اجازه ندادند سکوت رضاخانی حاکم شود. با تغییر جمهوری خواهان در آمریکا اوضاع دیگر شد و فضا به نسبتی باز گردید. بعد از مدتی جبهه ملی دوم با حضور روشنفکران ، روحانیون ملی ، " میلانی – انگجی - شبستری – برادران زنجانی و بسیاری دیگر و دانشگاهیان و اصناف و پیشه وران و احزاب و گروههای اولیه جبهه ملی _ حزب ایران – جمعیت ازادی مردم ایران خداپرستان سوسیالیست – حزب ملت ایران فروهر ها – و بخشی از نیروی سوم خلیل ملکی و خنجی که اینها به تشکیل جبهه ملی دوم منجرشد.

بعد از مدتی با جابجایی نسلی و اختناق افزونتر ، گروههای فوق الذکر بعضی شاهد انشعاباتی رادیکال شد. چه، عدالت اجتماعی پررنگتر از آزادی گردید و در نهایت نوعی سوسیال دموکراسی ذهنیت نسل جوان را بخود مشغول داشته بود که جبهه ملی دوم جوابگو نبود. امری که با برنامه های مصدق یکدوره تجربه شده بود چون " تامین اجتماعی – کانون وکلا ، سهیم شدن کشاورزان در محصول و تشکیل سندیکاهای کارگری و ..."، و اعضای جبهه آنروز بیشتر با سیاست صبر و انتظار موافق بودند. جوانان جبهه با نامه ای به مصدق ضمن اعتراضات به عملکرد و حضور نیروهای غیر حزبی در جبهه، به غیبت بعضی احزاب اعتراض کرده که مصدق در جواب ضرورت حضور احزاب را بیش از افراد غیر حزبی و تشکیلاتی برای رسیدن به هدفهای فوق اعلام نمود.

در این مراحل ورجاوند در اروپا پیشگام بود. در این مرحله جبهه ملی سوم متشکل از احزاب قبلی به اضافه نهضت آزادی اعلام موجودیت کرد. وجود تشکلها و احزاب ملی هسته های مقاومتی بود که اجازه نداد. استعمار کهنه و نو هر گونه که میخواهد عمل کند. روش قهرآمیز کم کم تبدیل به خشم انقلابی میشد و شد. قیام پانزده خرداد که با بازداشت آیت اله خمینی انجام شد، امری که برای تعویق انتخابات تحت فشار امریکا بود تا در فضای امنیتی انتخاباتی قلابی انجام شود و شد. یعنی با نوعی "شبه انقلاب" حاج مهدی عراقی در خاطرات "که بعد سرکوب میشد فضا مجددا بسته شد ، و شاه نطفه های انقلاب بعدی را در جامعه ایران کاشت تا جاییکه رژیم خود دست به انقلاب سفید زد که بی حاصل بود و روستاییان را بشهرها کشاند و اختلاف طبقاتی را بیشتر کرد و با حکومت هویدا فضا را بیشتر امنیتی و ایران را جزیره ثبات اعلام نمود. تا اینکه کم کم مساجد پایگاه انقلابیون شد و فضای سیاسی گذشته تبدیل به فضایی مذهبی گردید.

از سویی حکومت کارتر و حقوق بشر جهانی او پشت تمام دیکتاتورها را خالی نمود از این مرحله "در دهه پنجاه“ جبهه جدیدی اندک اندک از نیروهای ملی – مذهبی تشکیل شد که چپ و راست خودرا داشت در ضمن سازمانهایی جدید چون "جمعیت دفاع از حقوق بشر" متشکل از نیروهای ملی "جبهه ملی" ، "مذهبی ملی" نهضت آزادی، جاما "منشعبین حزب مردم ایران"، و گروهی غیر حزبی زمینه را برای جابجایی قدرت آماده مینمودند.

البته مبارزه در طیفهای مختلف با جابجایی نسلی یکی دوبار تغییر روش داده از جنگهای چریکی تا مبارزات سیاسی و مذهبی و حضور روحانیت از دهه چهل ، و رهبری آیت اله خمینی که بانوعی اجتهاد تازه فراتر رفته و "جمهوری" را با پسوند "اسلامی" با طرح قانون اساسی اولیه که مورد تایید شورای انقلاب و دولت موقت و تمام گروهها منجمله "جبهه ملی" بود ما را وارد دوره ای دیگر از تاریخمان نمود که چنانچه ادامه مییافت شرایط غیر از آن میشد که بعد ها شد چه عملا " میزان رای ملت میشد". در این زمان که روند حوادث بخوبی و اصلاح طلبانه جلو می رفت تسریع انقلاب توسط ضد انقلاب با هدفی تخریبی ، با نامه ای کذایی در روزنامه اطلاعات توسط داریوش همایون توده های روستایی را به خیابان ها کشاند که اگر رهبری آیت اله خمینی نبود مهار اوضاع از دست همه کس خارج میشد و چه بسا شاهد تجزیه بودیم. که من شخصا بعد از پژوهشهایی که در اینمورد در مراکز پژوهشی تاریخی نمودم بعد از شایعاتی در مورد صاحب نامه که هویدا بوده است و یا ... دانستم شخص شاه فرستنده نامه بوده است تا شاید با بیست وهشت مردادی دیگر آب رفته به جوی باز آید. که انقلابیون بویژه رهبری انقلاب ، بخاطر توطئه های قبلی آگاه تر از آن بودند که این بار را به نفتی ها و عواملشان ببازند. وگرنه کسی انقلاب را تجویز نکرده بود. و بالاخره فروپاشی سیستم با دست ضدانقلاب ، و اعلام یک کودتای نیم بند در روز روشن ، و عکس العمل رهبر انقلاب که به " خیابانها بیایید " کودتا شکست خورد ، که در یک هفته ما دو دولت "بختیار و بازرگان" را شاهد شدیم. جبهه ملی عمل بختیار را محکوم کرد و شادروان صدیقی شجاعانه پیشنهاد نخست وزیری شاه را ردکرد.

دولت موقت به نسبتی دولت ائتلافی بود که شادروان ورجاوند در آن وزیر فرهنگ و شادروان سنجابی وزیر خارجه و چهار وزیر از جاما و فروهر وزیز کار و سامی وزیر بهداری و طرح طب ملی ، و امیر انتظام سخنگوی دولت بودند. ولی این دولت کم کم در نهضت آزادی بیشتر منسجم شد و مابقی بعللی " مراکز مختلف تصمیم گیری" از آن جدا شدند. سرعت حوادث و ناشیگری رادیکالیسمی بظاهر "چپ" که همیشه در همه جای دنیا بسود راست تمام شده در آن مقطع اوضاع را بدتر نمود از گروگانگیران تا گروههای چپ مارکسیستی تا مجاهدین، گروهی از باقیمانده های جبهه ملی در موضع " اوپوزیسیون" قرار گرفته "جبهه ملی چهارم" و مدتها بزندان رفته ولی از پرنسیپهای خود که دموکراسی و آزادی های مصرحه در قانون اساسی بود دست نکشیدند.

دراین مرحله ورجاوند با تمام فشارها خوش درخشید. با گروگان گیری نهضت آزادی هم ازقدرت کناره گرفت ، و قدرت یکدست شد. جنگ تحمیلی ، فضای منطقه فضای امنیتی تر، و روند حوادث بگونه ای دیگر گردید که مدتها ادامه داشت. ولی جبهه ملی جدید در موقعیت "اوپوزیسیون" باقیماند. حتی در جنبش دوم خرداد و دوران اصلاحات ، که اینها ظرفیتهای مثبت قانون اساسی را نادیده گرفته وراه حل را تغییر قانون اساسی معرفی میکردند راهی که بنظر بعضی امکانش فراهم نبود ، ازین ببعد ما با جابجایی طبقات اجتماعی و نسل جوان میراث دار چند جریان "سیاسی – اجتماعی" در کل حرکتهای موجود سیاسی شدیم. جریان اصلاح طلب ، جریان اصولگرا "سنتی" ، جریان تحریمی ها که رهبری تحریمی ها بیشتر با این جبهه ملی بود. و بخشی از احزاب جبهه ملی سابق که سیاست اصلاح طلبی پیشه کرده وحمایت از اصلاح طلبان "نهضت آزادی ، جاما و بخشی از ملی مذهبی ها " که از تبعات تحریم شاید آگاه بوده که تجربه بعدا ثابت کرد حق داشته اند. ازینرو به واقعیتهای اجتماعی ، شرایط جهانی ، و ممکنات سیاسی نظر داشته که حاصلش شرکت در انتخابات ریاست جمهوری هفتم بود ، و به دکتر معین رای دادند. تجربه ثابت کرد که فرصتها استثنایی وغیر قابل تکرار است. اگرچه دموکراسی "جبر زمانه ماست" ولی گام اول آن حضور در صحنه است که چون انبوه شد دربازی قدرت چه بسا معادلات را بهم بزند.

در هرصورت ورجاو ند خالصانه ومخلصانه نامش برای همیشه در فهرست مبارزان آزادی ودموکراسی در ایران ثبت شد ، او از نسلی بود که همه ازدبیرستان و دانشگاه شروع کرده ، نسلی که بقول شریعتی اجازه نداد برایش تصمیم بگیرند و هنوز هم نمیدهد ، اگر چه برای پدراننشان همیشه تصمیم گرفته بودند. نسلی که وقتی بعد از کودتا فضا بسته شد به فضای باز غرب هجرت کرد و کنفدراسیون را تشکیل داد و از آنجا به افشای رژیم شاه و سیاستهای غرب در حهان سوم پرداخت. جالب آنکه روزنامه "ایران آزاد" ارگان آن بیش از همه متعلق به جبهه ای ها بود که از یکسو شریعتی را داشت و از یکسو ورجاوند را . که یکی ملی بود و مذهبی و یکی ملی بود و لاییک. و بازرگان در آخر گفت که ما دین را برای ایران میخواهیم و... و بعد ها مهندس سحابی گفت برای ما منافع ملی اصل مرجح است که "حافظ دین خداست". نسلیکه اگر بظاهر در حوزه سیاست ناکام ماند ولی در حوزه جامعه نمیشود گفت پیروز نبود. که دموکراسی یک پروسه تدریجی است که ما باید مواردی را تجربه میکردیم منجمله "حضور در صحنه" و یا از سوی جمعی "غیبت" بعلاوه پی آمدهای هر کدام ...