ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 02.06.2007, 22:51
باز هم در باره اصلاح دینی در اسلام

ايرج ارجمند راد
تاریخ ‏: ‏‏شنبه‏، 2007‏/06‏/02

هم میهن ارجمند آقای سلامت کاظمی نوشته من با عنوان «اصلاح دینی در اسلام » (در سایت ایران امروز) مورد بررسی قرار داده اند و در این بررسی با عنوان « اسلام هم مدنی می شود، به شرطی که…! » (در سایت ایران امروز) دیدگاه های خود را به طور گسترده بیان کرده اند. از آن جا که نوشته ایشان به خوبی یک دیدگاه یک گروه از نخبگان و روشنفکران ما را با استدلال های روشن آشکار می کنند ، بررسی این دیدگاه و استدلال های ناظر بر آن را در راستای باهم اندیشی در گفتمان اصلاح دینی و جستجوی حقیقت و تفاهم برای یافتن راهی برون رفت ایران زمین از نکبتی که حاکمیت متولیان اسلام به آن تحمیل کرده است سازنده خواهد بود. شایسته است که در آغاز به روشنی تکرار کنم که اصلاح دینی در اسلام همان گونه که آقای کاظمی در عنوان نوشته شان آورده است، بحث بر سر آن جا بجایی ها و تغییراتی در گرانیگاه حقیقت های دینی اسلام است که در نتیجه آن ها اسلام مدنی و متمدن و امروزی می شود. جستجوی ما درست در این راستاست که به چه شرطی اسلام متمدن می شود و از سنت ضد آزادی و ضد پرسش خود و از تاریخ خود آزاد می شود و چگونه می توان متولیان آن را واداشت که از خشونت و تحمیل خود به جامعه دست بکشند. چگونه می توان اسلام را هم چون بزرگترین مانع تاریخی بهروزی و شادی و خوشبختی توده ملت ایران تغییر داد؟

پرسش بر سر چیست؟ گرانیگاه تفاوت در دید گاه ها

از دیدگاه آقای کاظمی شرط این که اسلام در ایران اصلاح و مدنی (یا متمدن) شود این است که توده مسلمانان ایرانی در ضرب آهنگ فعالیت فرهنگی «نو اندیشان» مذهبی از برداشت ها و تاویل های سنتی از ان فاصله بگیرند و برداشت ها و تاویل های امروزین و کار آمد از آن را بپذیرند.
با پوزش از آقای کاظمی ، من پرسش را این گونه مطرح می کنم: به چه «شرطی» و چگونه می توان ارجمندی گوهری انسان ایرانی و حق او به آزادی و پرسش را که سده ها از متولیان اسلام ربوده شده است به او باز گرداند؟

می توان این پرسش را ، آگاهانه از دیدگاه یک دیندار صادق در دینداری خود این گونه تکرار کرد : چگونه می توان دست یک اقلیت قدرت طلب (از ملایان شیعه و دست پرورده گان آنها) را که انحصار تاویل حقیقت دین را دست خود دارند اما از دین و دین داری بیگانه اند ، از دین کوتاه کرد؟
از دیدگاه آقای کاظمی گفتمان اصلاح دینی و مدنی شدن اسلام به فعالیت های نو اندیشان مذهبی محدود و مشروط است و روشنفکران غیر دینی با وارد شدن در بحث های انتقادی از اسلام و از تاریخ آن و به ویژه با انتقاد از فعالیت های این روشنفکران به روند حل «بزرگ ترین معضل فرهنگی تاریخ ایران » و «کاهش درد و رنج مردم » صدمه می زنند. به علاوه ایشان گقتمان های انتقادی از اسلام را به طرفداران افراطی رژیم سلطنتی و یا چپ سنتی و افراطی محدود می کنند و این گونه انتقادات را در کلیت خود و در کارکرد خود سودمند نمی بینند. (امیدوارم که در بازگفت دیدگاه ایشان بر خطا نرفته باشم.)

ریشه اقتدار و قدرت روحانیت شیعه در چیست؟

من در این نوشته آگاهانه از وارد شدن به بحث های در رابطه با تاریخ اسلام (1) یا ایران خود داری می کنم. بگذارید با یک پرسش کلیدی آغاز کنیم. ریشه اقتدار روحانیت شیعه در کجاست؟ . پاسخ روشن و فشرده به این پرسش این است که ریشه اقتدار آخوند شیعه بیشتر و اساسا در فرهنگ ایرانی است تا اسلام ( به ویژه اسلام عربی یا اسلام اولیه).

اسلام در ایران به دلیل فقر فرهنگی گوهری خود و زمختی و محدود بودن تجربه دینی اش ، از تجربه ها و مصالحی تغدیه کرده است که در آیین خرمدینی – سیمرغی ، و در دین زرتشتی و در فرهنگ ایرانی به طور کلی یافت می شدند. این تغذیه کردن هنوز نیز ادامه دارد. برای نمونه سر اندیشه امام زمان ویا «اصل امید» در دین ریشه در باور به رستاخیز رام و بهرام (دو خدای محبوب ایرانی ) دارد ، ارثی بودن امامان شیعه از ارثی بودن صلاحیت دینی و کشورداری در زرتشتی گری بر شکافته شده است (گرچه ریشه و خواستگاه شیعه به ایران و یا ایرانیان ربطی ندارد) ، اقتدار ملایان شیعه امتداد اقتدار موبدان زرتشتی است ، جوانمردی علی و عباس جوانمردی پهلوانی ایرانی است ، امام حسین پیکر یابی شیعی سیاوش است و تعذیه داری از امام حسین همان سوگ سیاوش ، ایده اولیه «جهاد سازندگی» از سر اندیشه جمشیدی ایرانی که آباد کردن گیتی است گرفته شده و استفاده از عنوان « جهاد» برای یکی از پایه ای ترین و سازنده ترین بنیان های تمدن آفرین فرهنگ ایرانی تنها در راستای اسلامی کردن این تجربه است. ساختار غیر متمرکز مرجعیت شیعه و انتخاب شدن آن از سوی مومنین از تجربه ایرانی فرّ (آفرین گویی ملت به نخبگان دارنده فروزه های نیک ) بیرون آمده است.

به قدرت رسیدن روحانیت شیعه و روح الله خمینی نیز درست از درون همین تجربه ایرانی بود و نه از قرآن عربی و خیانت او به ملت و گریز فرّ از او تنها به بد بینی ایرانیان به نحبگان سیاسی و دینی افزود. (بنگرید به کتاب استاد منوچهر جمالی با عنوان « شکارچی و شکار گریزنده اش» مقاله «کار و پیکار»). من در ادامه نوشتار این نکته کلیدی را بیشتر خواهم شکافت. در هر رو ، از این گونه می توان بسیار شمرد. بررسی رابطه فرهنگ ایرانی با اسلام در شمار بزرگی از کتاب ها و نوشته های استاد جمالی آمده است که باید به آن ها رجوع کرد ، اما همین چند نمونه بالا برای روشن کردن یک دو نکته کلیدی کافی است. این نکات کدامند؟

آیا اسلام دین ملی ایران است یا دشمن خانگی آن؟

دوگانگی اسلام در ایران ریشه در تاریخ مشترک گلاویزی ئ تنش میان اسلام و فرهنگ ایرانی دارد. از یک سو ( بر خلاف تصور آقای کاخسار) اسلام و به ویژه اسلام شیعی در ایران ، از سده ها پیش «دین ملی »ایرانیان شده است و از این نظر دیگر با ما بیگانه نیست. اسلام در ایران با بخشی از پایه ای ترین تجربه های دینی و اسطوره ای فرهنگ ایرانی پیوند یافته و در آن ها خانه کرده است. با این همه اما اسلام ( نه مسلمانان ) در ایران گوهر ذاتی متجاوزش را حفظ کرده ، مدنی و فرهنگی نشده است و شاید هرگز نشود. دقیق تر ، با همه زیبا سازی ها و با همه افزوده ها ی ایرانی بر اسلام و با همه تلاش ایرانیان در تغییر دادن تصویر ایده آلی خدا و انسان در اسلام ، نیروی بازگشت و احیای گذشته در اسلام همراه با تنش ها و نا سازگاری های پایه ای اش با فرهنگ ایران باقی مانده است. این نکته کلیدی را باید در بررسی امکانات اصلاح دینی در اسلام در پیش چشم داشت که اصلاح اسلام در عمل سر مویی با تحریف کامل آن و یا فسخ آن فاصله خواهد داشت. در هر جنبش اصلاح دین ، خطر گسست از تجربیات اولیه اسلام و بی معنای شدن آن ها ، متولیان اسلام را به مقابله دد منشانه بر خواهد انگیخت. تجربه جنبش های عرفانی و در دو سده گذشته جنبش های شیخی و بابی درست همین را نشان می دهند. به یاد داشته باشیم که از همه افسانه سازی ها و دروغ ها و زیبا سازی های علی شریعتی ، نه تشیع موهوم علوی ، که اسلام ناب محمدی و «تشیع صفوی » سر بر افراشت. و شایسته است که توجه کنیم که مفاهیمی هم چون خاتمیت ، وحی ، «آسمانی» بودن قرآن و نیز تاریخ خون بار و سراسر تجاوز و تبه کاری اسلام و مذاهب مختلف آن ، راه های «تاویل» به دون نابودی «اصل» را به شدت می بندند و و دشوار می کنند. مدعیان هرمنوتیک اسلامی ، اگر راست منش باشند ، این گفتار مارا خود به تن خویش تجربه کرده اند که چگونه آشکار نمودن لایه های پنهان قرآن ، تنکی و سستی حقیقت های آن را آشکار می کند و امکانات محدود به روز شدن آن را اشکار می سازد!

کدام ویژه گی های اسلام اصلاح آن را دشوار می کند؟

مهم ترین ویژه گی اسلام (درست وارونه فرهنگ ایرانی با دو ویژه گی کلیدی اش یعنی آمیزش و گسترش)، تمایز و تشخص و نیآمیختن و کم آموختن ، تکبر و خشکی و ناسازگاری و نداشتن زیبایی و لطا فت گوهری است و از این رو تلاش اصلی اسلام در ایران برای بلعیدن تجربیات دینی و سیاسی ایرانیان ، شرعی کردن آن ها وخفه کردن فرهنگ و هویت ایرانی بوده است.اسلام در ایران از فرهنگ ایرانی هم چون مواد اولیه برای پروار کردن خود هم چون یک «حقیقت فراگیر» سود می جوید و در این فرهنگ هیچ فضیلتی و حقیقتی نمی یابد مگر آن که آن را پیشتر بلیعده و سپس هم چون زائده اسلام تف کرده باشد. اسلام هم چون هر حقیقت فراگیر دیگر متجاوز و مدعی است. از این روست که «اسلام پاسخ همه مشکلات را دارد » و اکنون اسلام گرایان پس از« حل» مشکلات ایران ، داعیه حل همه مسائل دنیا را دارند.

باز گویی این واقعیت نه اسلام ستیزی است و نه آشکار کردن یک راز ناشناخته . بامزه این که بیشتر مدعیان آزادی و پیشرفت و مدرنیته و سکولاریته و اصلاح دینی و انبوه «روشنفکران ترجمه ای» ایرانی درست در برابر این« راز اشکار» سکوت کرده و یا آن را انکار می کنند. این معما که چگونه به دون درک روشن از یک معضل اجتماعی به آن می توان پاسخ داد ، باقی می ماند. مسئله حاکمیت ملت و دموکراسی و آزادی و حقوق بشر در عمل به تلاش برای وارد کردن یک اصل حقوقی به دون یک نیروی اجتماعی فرو کاسته شده و شکست می خورد (2).

پاسخ به مسئله آزادی در ایران در اصلی ترین وجه خود فراهم آوردن فضای تنفس برای فرهنگ ایران برای گفتگو با اسلام است . پاسخ به مسئله آزادی در ایران فراهم نمودن آزادی آفرینندگی و گسترش و آمیزش واشکار کردن نرمی گوهری فرهنگ ایران است. پاسخ به مسئله قدرت سیاسی در ایران نیز همانا فرهنگی کردن حکومت (هر حکومتی) ایرانی است که در حالت ایده آلی با فرهنگی کردن اسلام ممکن میشود و به جز آن تنها با قرار دادن اسلام در فضای نرم و آزاد منش فرهنگ ایران.

جنبش روشنگری در ایران تنها با توجه به این شکاف میان فرهنگ ایران با اسلام است که می تواند به پیش رود ، با ملت و با تجربیات آنان رابطه گیرد و تلطیف و زیبا سازی و فرهنگی کردن زندگی ایرانیان را علیرغم اسلام در دستور کار خود بگذارد. اصلاح گرایان دینی نیز تنها در صورت هم آوایی با این حرکت امکان محدود کردن دامنه نفوذ ملایان و با فرهنگ کردن زندگی مومنین به اسلام را خواهند داشت. به جز این سرنوشت نامعینی در انتظار ایران و اسلام در ایران خواهد بود.

روحانیت شیعه و دشواری های هم ایرانی و هم مسلمان بودن:

پیش از این که بیشتر به شکاف میان اسلام و فرهنگ ایرانی و تنش گوهری میان ایرانی بودن و مسلمان بودن بپردازیم ، ضروری است نگاهی به وضعیت سیاسی و اجتماعی کنونی متولیان اسلام در ایران بیفکنیم.

قدرت گیری روح الله خمینی و روحانیت شیعه در ایران در نخستین و تعیین کننده گام آن از درون تجربه کهن دموکراسی در ایران ، آفرین گویی به دارندگان فروزه های نیک ممکن شد و نه از اعتبار قرآن یا اسلام و نه از درون دموکراسی انتخابی . حکومت اسلامی در ایران شاید تنها نمونه حکومت تئوکراسی است که در آغاز حقانیت مردمی داشت و مشروعیت آن تنها در دامنه محدود فعالین اسلام گرا موضوعیت داشت. «مردم مسلمان ایران » نه چون برادران مذهبی خود بلکه چون پدران کافر منش خود به پیشوایی سیاسی یک مرجع تقلید شیعه رای دادند و به قدرت سیاسی او حقانیت بخشیدند.( خواننده گرامی این متن به تفاوت میان «حقانیت» و «مشروعیت» توجه کنند) این اقدام آنان به خوبی رابطه ساختار قدرت و اعتبار روحانیت شیعه با فرهنگ ایران را آشکار می سازد.
این روحانیت شیعه بود که از به رسمیت شناختن اعتبار رای مردم گسست و تمام تلاش خود را برای استوار کردن پایه های مشروعیت خودبر بنیان اسلام نمود و خود را در سراشیب سقط و نابودی قرار داد. تنها در پرتو این حرکت گسست از اعتبار مردمی و بازگشت به مشروعیت دینی ، گسست از ایرانی بودن و بازگشت به مسلمان بودن بود که می توان همه تحولات سیاسی ایران پس از انقلاب را فهمید. سرکوب های دد منشانه ، جنگ خانمان سوز با عراق و «مبارزه ضد امپریالیستی» و ستیز بیمار گونه با آمریکا و اسرائیل جملگی در راستای فراهم کردن صحنه سیاسی مناسب برای این گسست و بازگشت و برای فراهم نمودن یک دستگاه نظامی ضد ملی و یک پایه اجتماعی شرعی و متوحش و ضد ایرانی است که روحانیت بتواند به اتکا به آن پایه های قدرت و امکان دوام خود را گسترده کند. درست این تلاش نشان می دهد که در اصطلاح «مردم مسلمان ایران » ، واژه «مسلمان» تا چه میزان سست و موقتی و غیر قابل اعتماد و فریبنده است. البته روحانیت شیعه خود بسیار بهتر از انبوه روشنفکران ترجمه ای و بیگانه با فرهنگ ملت خود ، و بهتر از همه دیگران از سستی کار خود آگاه است.

روحانیت شیعه با قدرت طلبی خود و با بی اندازه خواهی خود و با بی خردی« ولایت فقیه» نه تنها امکانات بلند ملت اسلام را در ایران سوزاند ، و نه تنها به آشکار کردن گوهر نامدارا ئ اسلام ( به دون یک جنبش بزرگ روشنگری) خدمت کرد و نه تنها با گریختن فرّ از خمینی تجربه و بد بینی ایرانی با ماهیت قدرت و به نخبگان سیاسی و دینی را تایید کرد ، بلکه خود و ایران را بر لبه یک پرتگاه خطرناک راند. درست آن چه که روزگاری فروپاشی شاهنشاهی ساسانی و قدرت موبدان و نخبگان سیاسی و لشکری و دینی را رقم زد (گریختن فرّ از پادشاه و موبدان) اکنون در برابر حکومت اسلامی سر بر افراشته است . با هر گام ملت ایران در راستای به خود آمدن و با هر تردید مومنین پیشین به ماهیت اسلام و با هر اقدام ضد مردمی و ضد ملی ملایان شیعه ، سرنوشت گریز ناپذیر حاکمیت بی فرّ نزدیک تر می شود. بیاد داشته باشیم که فرهنگ نیرومندی چون فرهنگ ایرانی بار ها به چالش تمدن های خودی و بیگانه رفته و همواره از این چالش ها استوار بیرون آمده است.

تنش میان ایرانی بودن ما با مسلمانی اجباری مان،
میان ما و آنها ، میان غیر«خودی» ها با «خودی»ها :


البته ملایان شیعه با تر فند های گوناگونی از یک سو تلاش دارند که رابطه فرهنگی خود با ملت را حفظ کنند و راستای عمومی شرعی کردن و منحط کردن زندگی فرهنگی را ادامه دهند و از سوی دیگر با همه روش های ممکن امنیتی و پلیسی و سیاسی ، درز های خطر را ببندند. اما فرهنگ ایرانی و همراه با آن خودباشی و خویشتن ایرانی از همه شکاف های ممکن سر ریز می شوند. در هر تعزیه خوانی ، سیاوش در نا آکاهبود کودک ایرانی زنده می شود . پالودن زبان فارسی از واژگان بیگانه تجاوز عرب مسلمان به تمدن و فرهنگ ایرانی را به یاد ها می آورد. ستیز روزانه با اسرائیل آشکار می سازد که ما ایرانیان رابطه ای با هویت اسلامی و عربی نداریم . ستم بر زنان آزاده ایرانی واقعیت اشغال دوباره ایران زمین از غازیان اسلام و تکرار قادسیه را زنده می کند و نیز ستیز گوهری اسلام با شرافت و ارجمندی انسان را نشان می دهد. دسته های چماقدار و نیرو های امنیتی حافظ اسلام در ایران نشان می دهند که انسان ایده آل اسلامی از چه جنسی است و «تمدن اسلامی» د ر بهترین حالت یک بد فهمی و ساده اندیشی در ماهیت ضد فرهنگی اسلام است.
درست در زمانی که ملایان، دست پرورده های آنان و ترسندگان از اسلام نا امیدی می پراکنند و تنها راه چاره را تسلیم به واقعیت سلطه اسلام و آخوند نشان می دهند ، متولیان اسلام در ایران خود در نا امید کننده ترین و چاره ناپذیر ترین موقعت سیاسی و اجتماعی اند. درست در زمانی که اصلاح طلبی سیاسی (که به خود چیز بدی نیست و برای هوشمندان و دلیران یک امکان و یک چالش و برای بی خردان یک فریب است) به عنوان تنها راه نمایانده می شود ، از هر درز و شکاف در جامعه از درون هر مقاو مت اجتماعی و فرهنگی کابوس سرنگونی هم چون یک واقعیت نزدیک سر ریز می شود. ملایان شیعه به دلیل زیاده خواهی شان ، نا خواسته کفن پوشیده بر لبه پرتگاه می لغزند و با هر بحرانی امکان سر نگونی خود را لمس می کنند.

درست در دوزخی که اسلام شیعه در ایران ساخته است و در کنار توحش روزانه زندگی ، «گل بهشتی» کاشته شده و خواهد رویید و درست در اوج بی لیاقتی و رفتار نامردمی و ضد اجتماعی شمار بزرگی از درس خوانده ها و نخبگان سیاسی و دینی و فرهنگی ، درست در زمانی که حاکمیت اسلام در ایران بربریت و توحش را به واقعیت عادی شده زندگی اجتماعی تبدیل کرده است (آن گونه که زمانی در آلمان نازی و روسیه کمونیستی دیدیم) بسیار کسان برای آینده ایران و ایران آینده می رزمند و این آینده را می آفرینند. پرتاب شدن اهریمنی روحانیت شیعه به قدرت ، نیرو های آفریننده گی و زایش و به خود آمدن را در میان ایرانیان از هر گروه و با هر اعتقاد و بینشی روز به روز آزاد تر می کند. این برای اولین بار نیست که ایرانیان در چالش انگیزننده با اهریمن نیروی خود را به آفرینندگی می یابند. اهریمن همواره ما را به آفرینندگی و «آزمون» خود و یافتن «اندازه» خود بر انگیخته است.

روان ایرانی و ذهنیت اسلامی ، بستر یک تنش و یک جنبش اصلاحی گسترده و بزرگ :
دو پاره گی میان فرهنگ ایرانی با اسلام پیشینه ای دراز دارد. بیاد بیاوریم که تلاش ایرانیان برای فرهنگی کردن اسلام در ایران (قرار دادن آن در چارچوب فرهنگ ایران) از زمان تحمیل اسلام به ایرانیان آغاز شده است. شایسته است که پویندگان و دوستداران و جستجوگران جنبش اصلاح دینی در آغاز نگاهی دقیق و جستجو گر به تاریخ ایران زمین پس از اسلام بیندازند. و شایسته است روشنفکران ما و کسانی که با نیم نگاهی به تجریه جنبش پروتستان در اروپا برای آینده اصلاح دینی در ایران نسخه می پیچند و در برابر این نسخه پیچی ها برای بررسی تاریخ اسلام مرز های ممنوعه و عبور ناپذیر می گذارند ، می دانستند که ایران گهواره بزرگترین و ژرف ترین جنبش اصلاح دینی از بیرون و از درون اسلام بوده است و تقریبا همه میراث فرهنگی ایران پس از اسلام به نحوی در این راستاست. بستر پا گیری و رویدن این جنبش هما نا تنش گوهری میان روان ایرانی است ( با ویژه گی های چون استواری و نرمی ، مهر و خرد و داد جویی و راستمنشی) با ذهنیت هایی که با قهر و زدار کامگی به تصرف اسلام در آمده اند. تنش میان گشودگی روان با تنگی وخشکی ذهنیت های ایمان خواه ، میان نرمی و روانی و بی کرانگی فرهنگ با سلطه جویی و خشکی و اصلاح ناپذیری تمدن ها.

فرهنگ ایرانی در دو راستای چشمگیر ، در برابر ذهنیت و حقیقت های اسلام سر بر افراشته است. در یک راستا گهواره و بستر اصلی اندیشیدن آزاد و میدان دادن به تجربه حقیقت ها ی زندگی در دامنه ادب است. در یک راستا اشکار کردن و برشکافتن و وا نمودن حقیقت های بزرگ دیگر زندگی درکنار حقیقت منجمد و متجاوز شرع اسلام. جاری و چشمگیر، سیلاب وار و همواره سرازیر ، سرشار و زیبا و گونه گون ، نرم و استوار ، لطیف و بذله گو، شاد خو و شاد خوار. این را با خواندن اندکی از میراث ادبی ایرانی می توان دید. از نغمه سرود رودکی تا می سرایی های فرخی سیستانی و از شاهنامه فردوسی تا سروده های عراقی ، و از معرفت گونه گون و پادی زندگی درمثنوی مولوی تا سرود رندی و خوشباشی حافظ ، از آشکار گویی بیهقی تا طنز دلیرانه عبید، از شور عشق زمینی در غزل سعدی تا اندیشه های ژرف صائب تبریز ، و حتی از درون خشکی و نامدارایی ناصر خسرو و شرع گرایی سعدی شعر و غزل پارسی درست همین میراث است که اسلام ایرانی را در نزد مردم از اسلام ارباب شرع متمایز می کند و اینان بار ها و بار ها خود را در برابر معمای پیچیده نامسلمانی ما ایرانیان یافته اند.

آن چه که امروز در تلاش حاکمان کنونی برای دو باره مسلمان کردن ما ایرانیان به دیده نمی آید این است که این تلاش هزاره ای آنان است و هر نسل از متولیان اسلام و هر نسل از فرهنگ افرینان ایران زمین در میدان این چالش سخت نازایان و آفرینندگان با یکدیگر پنجه نرم کرده اند. در این راستا فرهنگ ایرانی در برابر اسلام هم چون یک جنبش بزرگ فرهنگی استوار ایستاده و حتی روان بسیاری از رزمندگان اسلام را نیز تغییر داده است. این تنها خمینی نبود که در خلوت و زندگی خصوصی اش شعر عرفانی می سرود . پیش از او تجربه زندگی در ضرب آهنگ فرهنگ ایرانی را «امام احمد غزالی» های بی شمار داشته اند که پس از عمری چرخاندن شمشیر شریعت اسلام ، پیرانه سر تا حدی به نرمی و تسامح گوهری فرهنگ ایران رو کردند و حقیقت های دیگر زندگی را در کنار «حقیقت» تنگ و نامدارای اسلام گذاشتند.

این راستای زندگی پرور و دنیایی و شادخوارانه ،این خردمندی و زیرکی ، این نرمی و استواری و این ستایش زیبایی و گوهر مهری انسان در فرهنگ ایرانی را باید در فضای عبوس و منجمد و زندگی ستیز «تمدن اسلامی» ، در دنیای غارت و کشتار ، در واقعیت قصاص و انسان ستیزی اسلام، در زمانه بر داررقصیدن راستگویان و دلیران ، در زمانه سکوت عاقلان و فاش گویی دیوانگان ، در زمانه چیره دستی فرو مایگان و پستی بسیاری از نخبگان دید و در آن اندیشید و بر آن ارج گذاشت. کسانی که در تاریخ ایران زمین به جزکشتار و بر دار کردن و« سیاست کردن» و پستی حاکمین مسلمان را نمی بینند باید تجربه ادب پارسی و صف آرایی فرهنگ آفرینان ایران زمین را نیز بیاد آورند و شرم کنند. و کسانی که در فرهنگ ما« تنها امتناع از تفکر» را می یابند ، باید در آغاز دلیری و بینش فهمیدن یک فراز اسطوره ای از شاهنامه ، یک غزل از حافظ و چند سطر از دیوان شمس را بیابند و گشودگی خود را در اندیشیدن بیآزمایند. و کسانی که افسانه «تمدن اسلامی» را جدی گرفته اند باید یک بار راستمنشانه در این پرسش که « این تمدن از زهدان کدام فرهنگ زاییده شده است ؟» بیاندیشند.

راستای دیگر تلاش فرهنگ ایرانی ، تغییر دادن اسلام از درون بوده است ، راستای این تلاش همانا اشکار نمودن دلیرانه تجربه های دینی و درک های دیگر از حقیقت ، خدا و انسان در کنار تجربیات دینی اسلام است. گاه با نام دروغین اسلامی (هم چون زیبا سازی های اصلاح گرایان دینی کنونی) گاه با نام اصلی خود ، گاه در ستیز آشکار با اسلام و گاه صلح آمیز ، گاه با انکار آشکارانه مسجد وسجاده و گاه با خراباتی کردن مسجد و سجاده. زبردستی استادان ادبیات کلاسیک فارسی در این زمینه براستی ستودنی است.

با چیره شدن اسلام در ایران و نابودی عملی آیین های زرتشتی و مانوی و سرکوب خشن جنبش های خرمدینی (دین اصلی ملت ایران) ، تلاش برای تحمیل جابجایی در گرانیگاه حقیقت های دینی اسلام به متولیان آن عموما در بستر جنبش های دینی ایرانی و به ویژه عرفان صورت گرفته است. ما هنوز هیچ بررسی گسترده در باره الهیات فرقه های مختلف دینی ایرانی نداریم و بیشتر این فرقه ها را تنها از آن چه که تاریخ نویسان متولیان اسلام به آن ها منسوب کرده اند می شناسیم. بدون تردید پیش شرط هر بررسی جدی دین شناسی ، شناخت دین های ایرانی پیش از اسلام و به ویژه شناخت اسطوره های دینی ایرانی است.

در هرصورت ما در عرفان ایرانی ، با مهم ترین تلاش فرهنگ ایران برای اصلاح اسلام به معنای دقیق آن روبرو می شویم. در این تلاش کم و بیش همه ویژه گی های تجربیات دینی در فرهنگ ایرانی آشکار می شوند. درک همه هستی هم چون یک کل پیوسته ، گوهر مهری انسان و خدا ، گریز پایی حقیقت ، خدا هم چون ایده آل زیبایی ، انسان هم چون پیکره ای از هستی و پاره ای از خدا ، جستجوی حقیقت هم چون یک ارزش بر تر از خود آن ، دیالکتیک حقیقت و فریب ( ماندگاری در یک حقیقت ، کفر است).

تجربه ایرانی اصلاح دینی

با توجه به آن چه که در فراز های بالا شکافته شد ، میتوان چند نتیجه گیری عمومی را در پایین بر شمرد :

-اصلاح دینی در ایران تنها هم چون امتدادیک جنبش رستاخیز فرهنگ ایرانی و به خود آمدن فرهنگی ایران زمین کار ساز است و در غیر این صورت یک جنبش احیائ دینی خواهد بود.
-رستاخیز فرهنگی در ایران تنها از درون زبان و تاریخ ملت ایران و تجربیات او ممکن است و نه با ترجمه گرایی.
- بر بستر عمومی ایجاد فضای تنفس و پرورش برای همه حقیقت های دیگر (از جمله حقیقت های بر خاسته از دیگر تجربیات دینی ) ، اسلام هم چون یک حقیقت نسبی و محدود می تواند و شاید اصلاح شود.
- اسلام هم چون «یک حقیقت فراگیر» هرگز اصلاح شدنی نیست ، اسلام هم چون « یک حقیقت و نه تنها حقیقت » می تواند اصلاح و یا مهار شود.
- ملاک اصلی برای تمایز میان اصلاح گرایان و احیا گرایان دینی نیز درست در همین رویکرد به حقیقت دین است ، اسلام هم چون «حقیقت فراگیر» یا اسلام هم چون « یک حقیقت در کنار حقیقت های دیگر» ملاک داوری است و نه زیبا سازی هاو آرزوهای شیرین.
- اصلاح دینی تغییر دادن تصویر ایده آلی خدا و انسان است ونه زیبا نمودن اسلام . زیبا نمودن اسلام واقعیت های زمینی زشت و متجاوز اسلام را که از تصویر های ایده آلی اش از انسان و خدا بر می خیزد تغییر نخواهد داد.
- تقدس زندگی برترین ارزش و ایده آل فرهنگ ایرانی است. این ارزش در فرهنگ ما در تجربیات بی شماری روییده و به خود پیکر گرفته است. ایرانیان مسلمان می تواندد توانایی زیست در فضای ای ارزش بزرگ فرهنگی را بیابند و بسیاری هم اکنون نا خود آگاه در این فضا می زیند. تا زمانی که اسلام توانای زندگی در این چارچوب را نشان ندهد ، تا زمانی که اسلام از قدرت ورزی و ادعای داشتن« تنها حقیقت» دست نکشد و شمشیر خود را زمین نگذارد ، اصلاح نخواهد شد.
- در ایران خردورزی ، مهمتر از اصلاح دینی است. خرد و سنجش و آزمون انسانی و « اندازه گذار بودن انسان » ونه مرجعیت ارباب شریعت و نه این یا آن حقیقت و نه این یا آن تجربه ترجمه ای .
- به دون تقدس زدایی از اسلام و از تاریخ خون بار آن نمی توان خرد ورزانه در باره آن داوری کرد. آزادی اندیشیدن با تعیین مرز های ممنوع ممکن نیست. آزادی اندیشه با سکوت و احترام به عقاید بی گانه است. به انسان باید احترام گذاشت و نه به عقاید او. هیچ عقیده ای مقدس نیست. اما انسان ، جان او و شخصیت او همواره محترم و مقدس است. در فرهنگ ایرانی تقدس جان انسان ملاک همه حقیقت هاست .
- تجربیات دینی در کنار تجربیات ادبی ، عرفانی ، اسطوره ای ، فلسفی و تجربیات غیر عقلی انسان ، همه با ارزش اند و شایسته سنجش گری و بررسی خرد ورزانه. هیچ دامنه ای از تجربیات انسان وبه ویژه تجربیات دینی و اسطوره ای انسان را نباید به عنوان « خرافات» خوار کرد.
من در فراز های بالا تلاش کردم که «به چه شرطی ...» را در رابطه با اصلاح دینی با توجه به تجربیات ایرانیان از اصلاح دینی در اسلام روشن کنم. امیدوارم که این نوشته دیگر دوستداران این بحث مهم را به گفتگو بیانگیزد.

ایرج ارجمند راد


زیرنوشت ها :
(1) خوانندگان علاقه مند می توانند به نوشته من با عنوان« تصاویری از صدر اسلام» در ارشیو سایت فرهنگشهر(http://www.farhangshahr.com) رجوع کنند.
(2) نمونه جالبی از این دست منشور جمهوری خواهی آقای فرخ نگهدار وپاسخ اصلاحی آقای مرتضی ملک محمدی (در سایت اخبار روز) به آن است. نویسنده منشور و اصلاح کننده خطا های او هر دو به مراجعه با این یا آن متفکر و تجربه اروپایی به مسئله تاکتیک سیاسی مناسب در برابر حکومت اسلامی می پردازند. هیچ یک از دو نویسنده محترم به ساختار قدرت ملایان شیعه و ریشه های آن و غیره کاری ندارند. از خود آغاز کردن و خود اندیشیدن و از خود اندازه گرفتن هنوز با ذهنیت روشنفکران و نخبگان سیاسی سازگار نیست. خود هیچ دانی و خود هیچ شماری پشت روی سکه جستجوی مراجع با اعتبار و آویزان شدن به آنان است.
(3) کاش کسانی که تلاش می کنند تاریخ لائیسیته و سکولاریسم را به ما ایرانان بیاموزند می دانستند که ایران کهواره دنیا گرا ترین تجربه دینی است که در آن نه گسست میان تن و روان ، نه مفهوم گناه و نه مفهوم زمان فانی وجود داشته اند.