ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 27.05.2007, 10:14
اعتلای مجدد جنبش دراويش

دکتر فرهاد بهکوش

.(JavaScript must be enabled to view this email address)

يكشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۶
تعرض نيروهای امنيتی جمهوری اسلامی به سلسله‌های درويشی در ايران، که اخيرا با ربودن دکتر نورعلی تابنده قطب دراويش گنابادی در بيدخت خراسان و انتقال اجباری وی به تهران ابعاد تازه ای به خود گرفت، نشان از شدت‍‌‌گيری تنش ميان جناح افراطی حکومت با گروه‌های در حال گسترش دروايش در ايران است. تعرض اخير چندمين يورشی است که نيروهای امنيتی حکومت طی سال‌های اخير عليه جامعه دراويش ايران (بويژه طيف سلسله گنابادی، که از بزرگترين آنها محسوب می‌شود) انجام داده‌‍اند. پيش از اين در پاييز سال گذشته ماموران حکومتی در شهر قم به حسينيه دراويش گنابادی و منزل مسکونی شيخ دراويش در اين شهر حمله کردند و اين دو محل را باخاک يکسان کردند. پس از آن، در ماه رمضان، اقامتگاه دکتر نورعلی تابنده در بيدخت گناباد مورد حمله قرار گرفت که طی آن عوامل متعرض با مقاومت شديد دروايش مواجه شدند. آنچه در اين تعرض‌‍ها مثال زدنی است بسيج گسترده دراويش گنابادی است که پس از آگاهی از يورش ماموران در فرصتی کوتاه از اقصی نقاط کشور خود را برای دفاع از بزرگان اين سلسله، به محل‍ه‌ای درگيری ‍رساندند. اصرار مقامات در سرکوب دراويش و ايستادگی اين گروه‌ها در برابر فشارهايی که به آنها وارد می‌شود اين نگرانی را افزايش می‍دهد که در آينده نزديک بار ديگر شاهد وقوع چنين درگيری‌هايی باشيم. اين در حالی است که سلسله‌های مختلف دراويش، بويژه سلسله گنابادی، طی سال‌های حکومت اسلامی همواره همه تلاش خود را بکار بسته‌اند تا از وارد شدن در عرصه سياسی و درگيری با حکومت حذر کنند.
آنچه اما در ايران رخ داده است رويکرد خشن گروه افراطی جديدی است که پس از روی کار آمدن احمدی نژاد و با محوريت وی عليه کليه گروه‌های اجتماعی، صنفی و فکری در دستور کار قرار گرفته است. جنبش دراويش به عنوان قديمی‌ترين نهادی که متاثر از عرفان کلاسيک ايرانی و عرفان اسلامی پرچمدار نوگرايی در حوزه انديشه و نظر و مروج روند عقلانيت و پويايی در نهاد دين بوده است در زمره نهادهايی است که بار ديگر مورد تهاجم قرار گرفته است. اگر در طی ده‌های اخير گروه‌های جديدی فکری و اجتماعی که در عصر مدرنيته شکل گرفته و قوام يافته بودند وظيفه طرح و پيشبرد افکار و ايده‌های نو را برعهده گرفته بودند و به همين علت خود در معرض تعرض استبداد سياسی و دينی قرار داشتند و به همين علت دراويش در ابعاد محدودتری نسبت به اين گروه‌ها مورد هجوم واقع می‌شدند اما اينک با تسلط متحجرين اسلامی بر دستگاه حکومتی آنها در پی تصفيه حساب نه تنها با گروه‌ها و اصناف مدرن اجتماعی برآمده‌اند بلکه نهادهای قديمی نوگرا را نيز به چالش طلبيده اند.

با وجود اين رسانه‌‌های ايرانی، اعم از روزنامه‌های رسمی در داخل ايران (حتی آن‍هايی که به طيف اصلاح‍طلب تعلق دارند) و هم رسانه‌های فارسی زبان در خارج و سايت‍های اينترنتی توجه کافی به اين تشنج و درگيری‍ها و خطراتی که حمله به دراويش حقوق شهروندی و آزادی عقيده و بيان و موقعيت جامعه مدنی را تهديد می‌کند نشان نمی دهند. در مورد روزنامه‍‌ای اصلاح طلب در داخل ايران به نظر می‌رسد علت اين سکوت ترس و نگرانی اين روزنامه‌ها از تعطيل شدن باشد که موجب شده است تا آنها به خصوص در دوره زمامداری افراطگرايان به خودسانسوری شديد روی آورده باشند. اما در مورد رسانه‌های خارج کشوری اين سکوت و کم توجهی را می‌توان به آگاهی محدود آنها از پتانسيل گسترده اين نهاد ديرپای اجتماعی دانست که پس از سال‌های طولانی که در حاشيه و انزوا قرار داشته است بار ديگر مورد توجه جامعه و گروه‌های مدرن اجتماعی قرار گرفته و برطبق برخی اطلاعات حمايت عمومی از آنها به سطح ميليون (ها) تن رسيده است. بنظر می‌رسد گروه‌های سکولار و عرفی جامعه بويژه در خارج از ايران متاثر از تبليغات منفی نهاد روحانيت عليه نهادهای درويشی که عرفان را سرلوحه خود و مشی فکری اشان قرار داده‌اند با ديده ترديد می‌نگرند و نسبت به ماهيت، نقش و جايگاه اجتماعی جامعه دراويش تصئير روشنی ندارند. خصلت درونگرا و عرفانی اين محفل‌ها که بطور تاريخی، و به خصوص در طول تسلط روحانيون بر جامعه ايران، آنها را از دست زدن به جار و جنجال و تبليغات دور کرده است موجب شده تا جامعه سياسی و اجتماعی و حتی پژوهشگران علوم اجتماعی از نقش و موقعيت اجتماعی اين نهادها شناخت کافی و مناسبی پيدا نکرده باشند. اين در حالی است که حکومتگران اسلامی که سابقه طولانی در بکارگيری همه ابزار مادی و معنوی برای برچسب زنی و آلوده کردن چهره رقبا داشته‌اند در طی ساليان اين نهادهای موجه و ترقی خواه را مورد هجمه گسترده تبليغاتی و عوامفريبانه خود قرار داداه اند. تا جائيکه در ميان بسياری از عوام که متاثر از تبليغات متحجرين مذهبی هستند، سلسله‌های دراويش به مثابه دشمنان اصلی دين و شريعت اسلامی شناحته شده اند.
اما دراويش به واقع به چه کسانی اطلاق می‌شود و سلسله دراويش گنابادی که طی ماه‌های اخير مورد حمله نهادهای رسمی و غيررسمی حکومتی واقع شده اند، چه ماهيتی دارند و از چه ترکيب و موقعيت اجتماعی برخوردار هستند؟

سلسله گنابادی، مانند ساير سلسله‌های دراويش در ايران به تصوف شيعه باور دارند و کم و بيش خود را وارثان عرفان ايرانی می‌دانند. يکی از مولفه‌های سلسله‌های درويش در ايران به طور تاريخی، ارادت و مهر بی حد و حصر آنها به امام علی بوده است و پيروان سلوک درويشی همواره خود را پيرو آموزه‌های امام اول شيعيان دانسته و بسياری از باورهای خود را الهام گرفته از وی می‌دانند. اين امر البته منجر به آن شده است تا در ميان آنها جنبه تعبدی دين که همواره توسط روحانيت دامن زده شده است به حاشيه رانده شود و در برابر آن عشق آگاهانه و ارادی به خالق و منشاء هستی مطرح باشد. عشقی که، به عقيده دراويش، موجب می‌شود تا آنها به جای خوف و سرسپردگی مطلق و تعبدی به خدا، عشق درونی و دلسپردگی خردگرا را جايگزين آن نمايند. دراويش همواره خدا را در ردای معشوق ديده‌اند و نه در جامه جبار و قهار که اين خود موجب شده است در طول روزگاران روشنفکران جامعه ايرانی به جای خارج شدن از مدار دين به تعبير و تفسيری پويا، خردگرايانه و آزادی بخش از آن روی بياورند که عشق و کشش درونی و وحدت با «منشاء آفرينش» را جايگزين جبر و پرستش بی چون و چرا کنند. آنها از همين رو همواره مورد غضب روحانيون و بنيادگرايان واقع شده‌اند که از قبل برداشت‌های خشک و خشن دينی برای خود قبای ولايت را برای تسلط بر پيروان دوخته‌اند.

سلسله گنابادی که اخيرا مورد توجه ماموران امنيتی قرار گرفته، از نظر گسترش اجتماعی يکی از بزرگترين سلسله‌های دراويش در ايران محسوب شود. اين سلسله در کنار پايبندی به مبانی فکری فوق، جلوه هايی از شريعت را نيز رعايت می‌کند به اين مفهوم که رفتار، عملکرد و آداب دينی آنها در ظاهر تفاوت‌های گسترده ای با رفتار و عملکرد رايج عموم جامعه و دينمداران سنتی ندارد. اين امر موجب شده است تا بخش‌های وسيعی از مردم که همچنان اعتقادات و پايبندی‌های دينی خود را حفظ کرده‌اند ولی از دين حکومتی و سخت گير به ستوه آمده‌اند بتوانند راحت به طريقت اين سلسله دراويش که آلترناتيو مقبولی برای آنهاست روی بياورند. به نظر می‌رسد اين امر يکی از عوامل مهم در گسترش پايگاه اجتماعی آنها بوده باشد که به نوبه خود موجب برانگيختن خشم روحانيت انحصارطلب شده است. بسياری از دراويش درگذشت نابهنگام قطب اسبق سلسله گنابادی علی تابنده، محبوب عليشاه (در سن ۵۰ سالگی)، بر اثر مسموميت را که در دوره زمامداری فلاحيان بر دستگاه امنيتی حکومت و در بحبوحه قتل‌های زنجيره ای به وقوع پيوست، به باند سعيد امامی نسبت می‌دهند. بی جهت نيست که قطب فعلی اين سلسله دکتر نورعلی تابنده، مجذوب عليشاه، در جديدترين سخنرانی خود با کنايه اعلام نمود که وی برغم کهولت سن در سلامتی کامل بسر می‌برد که اين خود شايد نشان از وجود نگرانی در جامعه دراويش نسبت به امکان وقوع سوء قصد نسبت به جان ايشان باشد.

از سوی ديگر، لحن انتقادی و مصمم آقای تابنده در سخنرانی اخير ايشان در اجتماع دراويش در تهران حاکی از آمادگی جامعه دراويش برای مواجه شدن با شرايط سخت‌تری است که جريان افراطی حکومت تحت رهبری شاگردان مصباح يزدی، فرماندهان سپاه و دستگاه اجرايی احمدی نژاد عليه گروه‌های اجتماعی اعم از اقليت‌های دينی و يا صنف‌ها و گروه‌های اجتماعی مانند معلمان و کارگران و جنبش زنان در پيش گرفته است. اين فشار بويژه بر جنبش اعتراضی دراويش که بطور تاريخی برداشت‌های سنتی از دين و اقتدار دينی را به چالش طلبيده و عرفان انسانگرا و آزادی بخش را جايگزين باورهای جبرگرا و خشونت طلب دينی کرده‌اند بيش از پيش افزايش يافته است. حضور دکتر نورعلی تابنده، که پيش از برگزيده شدن به مقام قطب سلسله دراويش گنابادی، حدود نيم قرن در جنبش ملی و نوگرايی دينی ايران حضور داشته است و از چهره‌های شاخص ملی و مذهبی و از اعضای نهضت آزادی ايران به شمار می‌رفت البته می‌تواند در ايجاد تعادل و توازن در اين کشمکش و جهت دادن آن به روندی مسالمت آميز نقش مهمی ايفا کند. هرچند آقای تابنده در زمان برگزيده شدن به مقام قطبيت اعلام داشت که کليه مقام‌ها و مناصب اجتماعی و سياسی خود را کنار گذاشته است اما ترديدی نيست که آگاهی و درايت سياسی وی می‌تواند در اين مسير و رودررويی هايی که ممکن است جناح‌های افراطی حکومت و بازماندگان سعيد امامی بر دراويش تحميل کنند به کمک آنها و به کمک جامعه مدنی ايران آيد.

در اين ميان البته فشار بر دراويش همچون ديگر گروه‌های دگرانديش و معترض اجتماعی که نظم موجود روحانيت سنتی و حکومتگر را برنمی تابند افزايش خواهد يافت. روحانيت حکومتی که مدتهاست در بحران مشروعيت بسر می‌برد در ادامه روند ستيزه جويی با گروه‌های پويای اجتماعی که از محبوبيت و اقبال عمومی برخوردار هستند و می‌توانند تهديدی عليه اقتدار آن محسوب شوند اين نهادها و بويژه جامعه دراويش ايران را مورد تعرض قرار داده است. حکومتگران به درستی دريافته‌اند که تصور عمومی در باره گروه‌های رو به گسترش دراويش در حال تغيير است و تبليغات مخرب آنها در باره سلسله‌های دراويش بر ذهنيت مردم ديگر تاثير ندارد. در جامعه امروز ايران ديگر درويش به گوشه نشينان منزوی از جامعه اطلاق نمی شود. بسياری از روشنفکران سرخورده از حکومت و نهادهای سياسی، اساتيد، مهندسان، پزشکان، متخصصان، کارگران و ديگر زحمتکشان جامعه، جدای از گروهبندی‌های طبقانی و اجتماعی خود را در سلک درويشی قرار داده اند. اين طيف نه عزلت نشينان خانقاه و دير هستند و نه سرکشان کوه‌های الموت. مردم عادی کوچه و بازار هستند که با اعتقادات قوی قلبی خود بدون ريا و تظاهر سر به کار خود دارند و به تزکيه نفس در کنار فعاليت‌های روزمره اقتصادی و اجتماعی خود مشغول هستند. باوجود تلاش هايی که جامعه دراويش برای دور ماندن از درگيری‌های سياسی بکار برده است، روند تحولات اجتماعی در سال‌های اخير و بويژه روی آوردن گروه‌های جديدتری از مردم به آنها موجب شده است تا آنها در کنار نهادهای ديگر اجتماعی بيش از پيش وارد عرصه کارزار اجتماعی شوند. به نظر می‌رسد جريان افراطی حکومت در فرصت کوتاه ديگری که رياست دستگاه اجرايی را برعهده خواهد داشت بر دامنه اين فشارها بر سلسله‌های درويشی بيافزايد تا آنها را بار ديگر به حاشيه براند. از سوی ديگر حضور جامعه دراويش در مبارزه اجتماعی، در کنار اصناف و گروه‌های مختلف درگير با حکومت نه تنها از مقبوليت آن نخواهد کاست بلکه آنها را به نقش تاريخی خود که همواره منتقد نظم استبدادی بوده‌اند نزديک تر خواهد کرد. در چنين روندی است که جنبش نوين اجتماعی و سياسی در ايران بايد به حمايت همه جانبه از حقوق جامعه دراويش ايران بپردازد و در کنار آنها عليه تعرضات افراطيون بنيادگرا ايستادگی کند. اين رويکرد موجب خواهد شد تا شکاف تاريخی ميان روشنفکران و نوگرايان خردگرايی که از قرن‌ها پيش در جامعه ايران عليه تحجر و خشونت ايستادگی کردند با گروه‌های مدرن و سکولار نوانديشی که بيشتر از تجربه و انديشه‌های فراملی تاثير پذيرفته‌اند از ميان برود و از برايند آن نوانديشی نوين ايرانی شکل گيرد که به جای تقابل تکميل کننده هم باشند.