ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 16.05.2007, 21:17
اصلاح دینی در اسلام

ايرج ارجمند راد
تاریخ : ‏‏چهار شنبه‏، 2007‏/05‏/1630

در اشاره به نوشته زیر از آقای کاظمی که در انتهای نوشته من می آید لازم دیدم که ناگفنه های گرچه نا گوار را به این هم میهن گرامی یاد آوری کنیم ، با این امید که دروازه ای برای با هم اندیشی در باره گفتمان اصلاح دینی در ایران گشوده شود :

ابتدا بگویم که برای من پس از خواندن نوشته آقای کاظمی روشن نشد که مفاهیمی چون دموکراسی و آزادی و حقوق بشر و سوسیالیسم (؟) را می توان و باید از اسلام بیرون کشید یا نه ؟؟ به نظر می رسد که آقای کاظمی در حواشی این پرسش پایه ای می چرخند اما به آن پاسخی روشن نمی دهند.

دقیق تر بگویم برداشت من از نوشتار آقای کاظمی این است که باید در عمل سنجش گری اسلام و گزینش خرد انسانی بر سنت و امر مقدس را کنار بگذاریم و دردسر روبرو شدن با ملیون ها مومن را به خود ندهیم. ایشان هنوز گام اول را در راستای جامعه مدنی محبوب خود بر نداشته اند از وحشت مومنین به اسلام همه آن چه را که نجویده و زیر لبی می گویند فراموش کرده اند و دوباره به تئوری «احترام به عقاید توده ها» بر می گردند.


براستی چه ایرادی می توان بر گفتار و انتقاد آقای طباطبایی بر اکبر گنجی گرفت ؟ اگر همه این نظریه دوستان درست باشد که اسلام را باید به دین ملی و مدنی ایرانیان تبدیل کرد ، ایا چنین کاری به جز با سنجشگری و انتقاد ممکن است ؟ اگر سنجش گری تنها راه است پس باید دردسر روبرو شدن با توده مومنین و ملایان را نیز پذیرفت و اگر نیست پس این همه ادا و اصول برای مدرن خواهی و نقد سنت برای چیست ؟ پس این همه سخن گفتن از روشنگری (آن هم با وام گرفتن از کتاب آقای کاخساز ) از سوی آقای کاظمی برای چیست ؟ اگر سنجشگری اسلام و گفتمان های اسلامی روشنگری نیست پس چیست ؟؟؟. براستی آقای کاظمی از روشنگری و نقد و خرد چه می فهمند که دوباره یاد شان به تئوری «احترام به عقاید توده ها» افتاده است ؟ و مهم تر از همه چرا نقد اسلام به معنای مبارزه با مومنین به آن ویا مبارزه برای از میان برداشتن اسلام فهمیده می شود ؟ در کجای نوشته آقای طباطبایی چنین نظری به اشاره یا به صراحت بیان شده است ؟ و براستی چرا ایشان هم چون مومنین و اسلام گرایان افراطی نقد را در راستای دشمنی و هم چون یک خطر وجودی برای خود و برای اسلام می فهمند و همه برنامه نو کردن و نو شدن سنت و « ملی کردن اسلام » را با همین آشکار گویی ساده چند حقیقت بدیهی در خطر می بینند ؟ ؟ چرا باز گو کردن چند حقیقت ساده از سوی آقای طباطبایی برای ایشان چنین ناگوار است که آن را با نابود کردن دین و پیکار با مومنین یکی می گیرند ؟ آیا مشکل بیشتر از «خود» ایشان و از ناآگاهبود اسلامی ایشان نیست ؟

من با دید گاه های آقای کاخساز از نزدیک آشنا نیستم و نمی خواهم در این نوشته جز آن چه که در پایین خواهم گفت نقدی بنویسم اما اگر برداشت آقای کاظمی از کتاب کاخساز درست باشد باید گفت دوستان هنوز در بدر به دنبال معجزه اند. روزگاری این معجزه از تئوری های اکنون رسوای کمونیسم روسی و غیره روسی و از جمله از تئوری های مارکس انتظار می رفت ، اکنون همین دوستان می پندارند که با تکرار ایده های جامعه مدنی و دین ملی و غیره معجزه مدنی شدن اسلام صورت خواهد گرفت. نو شدن اما به دون نقد سنت و به دون پیکار برای زایاندن نو از درون زهدان های زاینده گذشته ممکن نیست. نو شدن یک روند گسست نقاد از سنت و آفریدن نو است .

دوستان گرامی ، دین مدنی در اروپا نتیجه یک پیکار فکری سخت و همه جانبه با مسیحیت بود. این پیکار نه همواره دوستانه بود و نه هیچگاه بی خطر. راستای این پیکار با همه فراز و فرود هایش این بود که خرد انسان بر هر سنتی و بر هر امر قدسی بر تر است .انسان وخرد او میزان وملاک است. پرسش و گلاویزی اصلی روشنفکری در ایران نیز همین است : بزرک کردن و آراستن سنت و نو نمودن آن یعنی فریب خود و ملت و یا نوشدن فکری و معنوی و فرهنگی و اخلاقی ما ایرانیان بر بستر صف آؤایی روشن با سنت ارتجاعی و ضد اجتماعی و نا کارآمد؟ .

بر سر این پرسش ها نباید سازش کرد :

پرسش این است : سنجشگری سنت ضد آزادی و ضد پرسش اسلام با میزان خرد انسانی و خرد ورزی و یا پیچیدن شمشیر اسلام در پتوی مخمل مفاهیم و تجربات امروزی اروپاییان و فریب مردم ؟ پرسش این است : آزادی تجربه دینی برای همه و از جمله برای مومنین به اسلام و یا زندگی در اسارت و در چارچوب مورد پسند متولیان اسلام. ؟ پرسش این است : زیستن در چارچوب خطوط قرمزتعیین شده از فقها و متولیان اسلام یا زیستن به آزادی و سر آفرازی ؟

دوستان گرامی ، شایسته است که من و شما دلیری رویرو شدت با این پرسش ها را بیابیم و در خود به پروریم و آن گاه به نوشتن کتاب و نقد و رساله دست زنیم. این دلیری و خرد مندی لازم برای سنجش گری اسلام با تکرار واژگان وام گرفته از تجربیات اروپاییان به دست نمی آید . نوشته آقای کاظمی به خوبی نشان می دهد که ایشان شور بختانه شناختی اندک به تن خویش و به جستجوی فردی خویش از تجربه روشنگری اروپایی را دارند.

مهمتر این که باید ابتدا تجربیات ملت خود را از اسلام فهمید و از شناخت همه جانبه آن آغاز کرد. دوستان شایسته تر است که از خواندن عبید و خیام و تاریخ بابی کشی شروع کنند. دوستان بهتر است در رابطه بین تعالیم اسلام با رفتار نا جوانمردانه متولیان آن در حق بازرگان و آغاجری و گنجی اندکی بیاندیشند و از فریب خود و دیگران دست بکشند.

و نقد من از اشارات آقای کاظمی به کتاب آقای کاخساز : براستی آقای کاخساز چگونه به خود حق می دهند که برای نسل های آینده ایران زمین تعیین تکلیف کنند. براستی چرا نمی توان و نباید از اسلام و حاکمیت آن بر ایران زمین رها شد ؟ براستی چرا ؟ اسلام جزئی نکبت بار از تاریخ ماست اما هر نسلی این حق را دارد که از تاریخ خود آزاد شود . همان گونه که ملت های باختر زمین هر کدام به نوعی از تاریخی که مسیحیت بر آن ها تحمیل کرده بود رها شدند. این که اسلام توانایی و تمدن پذیری بودن در تاریخ آینده ایران زمین را دارد یا نه تنها به ما بستگی ندارد. آقایانی که هنوز کوچکترین سنجشگری از اسلام را شروع نکرده اند به فریب و رنگ آمیزی کردن آن راضی اند و آن را همان سنت نو شده می پندارند روشن و آشکار بگویند که با شمشیر خونین اسلام در ایران آینده چه خواهند کرد ؟ اگر قرار است که اسلام در ایران از این سنت تبه کاری و سرکوب بگسلد باید متولیان آن و قبل از همه مدعیان اسلام نو و اصلاح شده ، دلیری روبرو شدن با تاریخ آن و گسستن از این تاریخ و سنت را بیابند. براستی چه چیزی قرار است در اسلام اصلاح شود ؟ و براستی چگونه می توان به دون نقد دلیرانه چیزی را در اسلام تغییر داد؟ و اساسا مگر اصلاح دینی به دون آزادی تجربه دینی برای همه انسان های یک جامعه ممکن است ؟ براستی چگونه می توان با ادعا های خود ساخته و سراپا نادرست و نا جور با سنت و تاریخ اسلام ( هم چون گفتار های و نوشته های مدعیان اصلاح دینی از جمله اکبر گنجی) به اصلاح دین رسید ؟ براستی مگر مارتین لوتر و سورن کیرگه گارد در برابر تاریخ مسیحیت صف آرایی نکردند و نو شدن آن را از گسست از همین سنت و تاریخ آغاز نکردند ؟ کدام مدعی اصلاح گری دینی در ایران دلیری این که تاریخ فتح مصر و ایران و شام را نقد کند و بر بیدادی که به دست شمشیر اسلام بر ایران و ایرانی رفت حتی یاد کند را یافته است ؟ کدام مدعی اصلاحات دینی دلیری این که تاریخ دو سده بابی کشی و بهایی کشی را نقد کند یافته است ؟ آقایان اصلاح طلب دین چگونه می خواهد از سنت رها شوند اگر نه با نقد آن و اگر نه با آشکار گویی «راز» های آن.؟ چگونه ؟

دوستان گرامی ، روشنگری در سنت اسلام به دون سنجشگری آن خود فریبی است و به دون این سنجشگری سنت ، نو و به روز و کار آمد نخواهد شد.

سنجشگری به خرد و دلیری نیاز دارد و این را تاریخ همه جنبش های دینی در ایران زمین نشان می دهند. صف آرایی زرتشت در برابر سنت قربانی خونی در آیین میترایی ، صف آرایی مانی در برابر همین سنت در زرتشتیگری تاریخی ، صف آرایی مزدک با همین مضمون ، صف آرایی عرفان ایرانی برای تغییر تصویر الله به خدای مهربان ایرانی ، صف آرایی فرزند دلیر ایران میرزا علی محمد باب در برابر ارباب و متولیان شریعت اسلام در ایران همه و همه درست تکرار همین تجربه اند که در باختر زمین از سوی اصلاح گرایان دینی در مسیحیت با ویژه گی های خود تکرار شد.



دوستان سکولار ، ما ایرانیان با شمشیر اسلام و با نابردباری آن و با فریب کاری متولیان آن و دست پروردگان آن تجربه و آشنایی روشنی داریم و این را نمی خواهیم و نباید انکار کنیم. این که از اسلام (به تعریف) حاکمیت انسان به دست نخواهد آمد امری بدیهی است (الته به نظر می رسد که این موضوع برای اقای کاظمی چندان هم بدیهی نیست ) . این حاکمیت در باختر زمین نیز از درون مسیحیت بیرون نیامده است بلکه علیرغم آن ..

اصلاح اسلام نتیجه یک جنبش فرهنگی و انتقادی است که راستایش نقد دلیرانه و گستاخانه سنت اسلام و نوشدن فرهنگی ایران زمین از درون زهدان های زاینده فرهنگ خود اوست. به دون این تلاش و به دون این دلیری ، اسلام (گرچه نوع بزک شده آن ) هم چنان مهم ترین مانع بهروزی و شادی ایرانیان باقی خواهد ماند. درست همین تلاش در اروپا با نام «روشنگری» شناخته می شود

آقای کاظمی در پایان با اشاره به تجربه ای از گاندی فقید نوشته اند که .«بیایید ما هم یکی از فرزندانمان را مسلمان تربیت کنیم!!» این اندرز نیک دست کم در مورد خود ایشان به نقد حاصل است !! زیرا انتقاد از اسلام و اسلام گرایان ایشان را به یک دفاع وجودی از اسلام ومزایای آن بر انگیخته است. اگر ایشان دیدگاه های خود را پیگیرانه گسترش دهند ، نه تنها نقد اسلام و نقد تلاش هایی که برای رنگ آمیزی کردن آن و «نو» نمودن آن می شود نادرست است بلکه از همین امروز باید در « جامعه مدنی» آینده خطوط ممنوعه و قرمز روشنی کشید و آن را به همه « روشنگران » فهماند ! تفاوت آقای کاظمی با اسلام گرایان متعصب شاید در این باشد که ایشان هنوز رسما در« راه عقیده خود» جهاد نمی کنند اما چرا با توجه با استعداد آشکار ایشان ، باید به معجزات « تربیت اسلامی» بد بین بود ؟؟

ايرج ارجمند راد

و این هم اصل نوشته که ما در بالا به آن اشاره کرده ایم :


نواندیشان دینی را بایکوت نکنیم!
سلامت کاظمی




چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۶

نواندیشان دینی در جهت مدرن و مدنی کردن دین می‌کوشند، آن‌ها را باید بایکوت کرد یا تشویق و تقویت شان نمود؟ این سوال از زمانی که نوشته آقای علی محمد طباطبایی را در "ایران امروز" دیدم برایم جدی تر شد. ایشان به چند سایت اینترنتی یادداشت اعتراضی فرستاده‌اند که چرا سخنرانی اکبر گنجی زیر عنوان "دین و حقوق بشر" را منتشر کرده‌اند. (ایران امروز- "حقوق بشر و دم خروس روشنفکر دینی" – علی‌محمد طباطبایی)

چکیده سخنان آقای طباطبایی این است که مفاهیم مدرنی چون حقوق بشر، دموکراسی و سوسیالیسم را نمی‌شود از دل دین-اسلام - بیرون کشید و "اصولا برای رسیدن به حقوق بشر امروزی یکی از موانع اصلی که باید برداشته می‌شد خود ادیان و مذاهب و دخالت‌های آن‌ها در زندگی اجتماعی افراد بوده است".

دین سنتی از عوامل مهم عقب ماندگی تاریخی مردم و میهن ماست. امروزه کمتر کسی در این واقعیت تردید دارد. اما واقعیت دیگری که همزاد آن است این است که دین را نمی‌شود از میان برداشت. تمامی تجارب نشان می‌دهد که هر نوع تلاش برای از بین بردن دین و یا تحقیر و تخفیف آن، نتیجه معکوس داده و فقط تعصب مومنان را تشدید می‌کند. از همین رو، اکثر روشنفکران ایران رویکردی واقع‌بینانه نسبت به این معضل تاریخی اتخاذ کرده و روی ایده مدرن جدایی دین از حکومت متمرکز شده‌اند. اما اگر این رویکرد جنبه تاکتیکی به خودش بگیرد، کارآیی لازم را نخواهد داشت. به عبارت دیگر کسانی که زیر پلاکارد جدایی دین از حکومت، پلاکارد مرگ بر دین را مخفی کرده باشند، یقین داشته باشند که دین باوران به آن‌ها گوش نخواهند داد. تا زمانی که مخاطب ما ، جامعه روشنفکری است، با مشکلی مواجه نیستیم و دامنه بحث نیز هیچ گونه محدودیتی نداشته و جدال تاریخی بین خدا منکران و خدا باوران – بدون اعلام طرف پیروز!- می‌تواند هم چنان ادامه داشته باشد. اما همین که خواستیم جامعه میلیونی دین باوران و مومنان را مورد خطاب قرار دهیم، با کاری به غایت دشوار مواجهیم. این حیطه از حصارهای دفاعی معنوی و مادی و سنتی و حکومتی بسیار مستحکمی برخوردار است که امکان رسوخ درآن را- به خصوص از طرف دگراندیشان- تقریبا غیر ممکن می‌کند. ما، در شرایطی که در بیرون این حصار ایستاده ایم، چگونه می‌خواهیم در یک حرکت ملی ، به سوی جامعه مدنی گام برمی داریم و برای تحقق آن برنامه ریزی و انجام وظیفه کنیم؟ دریک حرکت ملی، که تنها ضامن پیروزی پایدار است، باید تمام نهادهای جامعه و از جمله دین عمومی مردم را به موازات هم حرکت داد و نوسازی نمود. حذف نهاد دین، حرکت ما را عقیم خواهد گذاشت. از میان روشنفکران و اندیشمندان چپ، ناصر کاخساز، اشاره‌های جالب و روشنی به این واقعیت دارد که حیف است در این نوشته از آن مدد نگیریم: " آته ئیست‌ها...در اروپا مسیحیت را به عنوان جزیی از ساختارهای ملی و مدنی خودشان پذیرفتند و از آن طریق مسیحیت را به یک دین مدنی تبدیل کردند. از این تجربه اروپایی ما یاید بسیار سود بجوییم. باید بدانیم که دیانت اسلام جزیی از تاریخ مردم کشور ماست و اگر ما با آن خصومت بکنیم، و با شیوه‌های مسلکی با آن برخورد بکنیم، از چارچوب اندیشه و عمل ملی خارج می‌شویم." (گذر از خیال- نشر نیما- اسن آلمان- صفحه 470).......

برگرفته از http://iran-emrooz.net/