ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 28.03.2007, 10:27
از ایرلندی‌ها بیاموزیم!

دکتر حسين باقرزاده
سه شنبه 7 فروردین 1386 – 27 مارس 2007
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

روز دوشنبه 26 مارس اتفاق نامنتظره‌ای در ایرلند شمالی پیش آمد: ‌نمایندگان دو حزب متخاصم كه در دو سر افراطی طیف های سیاسی ای‍ن كشور قرار دارند و برای بیش از یك نسل با یكدیگر در نبردی‌ خشونت‌آمیز درگیر بوده‌اند بر سر یك میز نشستند و توافق كردند كه برای تشكیل یك حكومت خودمختار همكاری كنند. این اتفاق در تاریخ سیاست این كشور چندان بی‌سابقه بود كه برای ‌بسیاری از ناظران سیاسی حوادث این كشور باورنكردنی‌ به نظر می‌رسید. بسیاری بر این نكته تأكید كردند كه تا همین چند سال پیش حصول چنین توافقی را نه فقط نامحتمل كه ناممكن می‌دانستند. از دید اینان، 26 مارس 2007 به راستی ‌روزی‌ تاریخی در ایرلند شمالی و روابط آن با حكومت مركزی بریتانیا بشمار می‌رود - روزی‌ كه سرنوشت این كشور را برای همیشه تغییر داده است.

خشونت‌های جاری ‌در ایرلند شمالی برای ‌نزدیك به چهار دهه اوضاع سیاسی این كشور را تحت‌الشعاع خود قرار داده بود و هزاران كشته و مجروح از خود به جا گذاشته است. در این مدت تلاش‌های زیادی برای دست‌یابی به یك توافق سیاسی بین نیروها و گرایش‌های مختلف این سرزمین صورت گرفته بود كه بی‌نتیجه ماند. گاه احساس می‌شد كه توافق نزدیك است و نیروهای سیاسی معتدل و میانه‌رو توانسته‌اند طلسم تخاصمات موجود را در هم بشكنند. حتا در یك مرحله، رهبران دو حزب اصلی میانه‌روی اتحادگرایان پروتستانت (كه خواهان اتحاد با بریتانیا هستند) و جمهوریخواهان كاتولیك (كه خواهان اتحاد با ایرلند بوده‌اند) به خاطر تلاششان برای توافق و اتحاد با یگدیگر به دریافت جایزه صلح نوبل نائل شدند. ولی تمامی این تلاش‌ها به دلیل مخالفت‌های سرسختانه نیروهای افراطی از هر دو سو كه با هر نوع توافقی‌ مخالفت می‌ورزیدند، به شكست انجامید. و اكنون همین نیروهای افراطی‌ كه به قدرت‌های سیاسی اصلی این سرزمین تبدیل شده‌اند به این توافق دست یافته‌اند.

كافی است نظری به دو طرف این توافق بیندازیم تا اهمیت آن را دریابیم. در یك سو «شین‌فین» است، شاخه سیاسی ارتش جمهوریخواه ایرلند كه در چهار دهه گذشته نبردی خونین را علیه نیروهای انگلیسی هدایت می‌كرده و از كاربرد بمب و سایر شیوه‌های ترور علیه هدف‌های غیر نظامی‌ نیز ابا نداشته است. در سوی دیگر «حزب اتحادگرایان دموكراتیك» است كه راست‌ترین جناح اتحادگرایان را نمایندگی می‌كند و به خاطر توافق‌های نیروی اصلی اتحادگرایان برای هم‌كاری با جمهوریخواهان، از آن انشعاب كرده بوده است. این حزب گرچه خود مستقیما در خشونت‌ها دست نداشت، ولی با حشونت‌گرایان اتحادگرا كه متوسل به ترور می‌شدند رابطه‌ نزدیكی داشت. رهبر 80 ساله این حزب كه خود یك كشیش پروتستانت است حتا از پاپ (كه رهبر مذهبی جمهوری‌خواهان مخالف او بود) به عنوان یك شیاد و شیطان یاد می‌كرد. خشونت كلامی او در مخالفت با جمهوریخواهان و كاتولیك‌ها و هر آن كس كه خواهان ایجاد یك توافق ملی‌ بود زبانزد خاص وعام شده بود.

و اكنون همینان در پای‌ میز‍ گفتگو نشستند و برای تشكیل یك دولت ائتلافی ملی به توافق رسیدند. نشستن رهبران این دو حزب در كنار هم، با توجه به این كه هنوز حاضر نشده‌اند در برابر دوربین‌ها به همدیگر دست دهند، نشان دهنده آن بود كه هنوز نفرت آنان از یكدیگر پایان نیافته است. در عین حال،‌ آنان حاضر شده‌اند به خاطر منافع ملی بر غرور و تعصب خود پا بگذارند و به این توافق دست یابند. دولت بریتانیا اخطار كرده بود كه این آخرین فرصت آنان برای توافق است و مشوق‌های مالی و اقتصادی و مالیاتی خاصی برای ایجاد این توافق عرضه كرده بود. اینان می‌دانستند كه اگر به توافق دست نیابند این مشوق‌ها را از دست خواهند داد و زیان آن متوجه موكلان آنان در جامعه خواهد شد. احساس مسئولیت در برابر موكلان و منافع اجتماعی و اقتصادی آنان، این دو گروه متخاصم را واداشت تا در یك اقدام تاریخی آمادگی‌ خود را برای همكاری با یكدیگر اعلام كنند. باید یادآوری كرد كه شین‌فین از مدت‌ها پیش این آمادگی را به صورت كلی اعلام كرده بود، ولی طرف مقابل ایستادگی می‌كرد. اكنون دیده می‌شد كه آن طرف هم غرور و تعصب خشونت‌بار خود را قورت داده و با نشستن در كنار رقیب، زبان گفتگو و مسالمت را به كار گرفته است.

دلایل جامعه‌شناختی و سیاسی این اتفاق و تغییر رفتار نیروهای عامل در آن هر چه كه باشد، یك نكته مسلم است: دو نیروی متخاصم سیاسی می‌توانند، اگر بخواهند، به خاطر مصالح عالی‌تر ملی تفاوت‌های خود را به كناری بگذارند و در یك وفاق ملی شركت كنند. برای این كار البته لازم است كه هر یك از دو طرف، واقعیت وجودی دیگری را بپذیرد و حق حیات (سیاسی) طرف مخالف را به رسمیت بشناسد. علاوه بر این، طرفین باید از احساس مسئولیت نسبتا عمیقی برخوردار باشند و امكانا نتایج عملكرد خود را در سطح جامعه و كشور به وضوح ببینند. این احساس مسئولیت در شرایطی كه قدرت و محبوبیت نیروهای سیاسی به محك انتخابات آزاد می‌خورد بازده عینی‌ می‌تواند داشته باشد و ملموس‌تر است. ولی در فقدان این فضا تنها رشد و درایت سیاسی و روشن‌بینی رهبری این نیروها است كه نشان می‌دهد تا چه این نیروها در برابر منافع و مصالح ملی احساس مسئولیت می‌كنند و حاضرند منافع گروهی خود را تحت الشعاع آن قرار دهند.

و به راستی اگر دو نیروی متخاصم در ایرلند شمالی می‌توانند بر دشمنی خشونت‌‌بار چند دهه خود فائق آیند و به خاطر مصالح ملی جامعه و كشور خود به گفتگو و تعامل بپردازند چرا ما ایرانیان از انجام عمل مشابهی ناتوان باشیم؟ آیا شرایط ایران آن اندازه بحرانی‌ و خطرناك‌ نیست كه چنین حركت ملی‌ای را ایجاب كند؟ و آیا حل و فصل این بحران جز از طریق یك حركت ملی كه همه نیروهای سیاسی جامعه در آن دخیل باشند عملی است؟ آیا وقت آن نرسیده است كه نیروهای متخاصم ایرانی كه سال‌ها با زبان خشونت (و احیانا عمل خشونت‌بار) با یك دیگر برخورد كرده‌اند موجودیت و حق حیات سیاسی‌ یك دیگر را به رسمیت بشناسند و برای حل مشكل و بحران ملی و بین‌المللی جامعه ما با یك دیگر هم‌كاری كنند؟ و آیا ما این رشد و درایت سیاسی‌ را داریم كه مسئولیت خود را در این شرایط بسیار خطرناك درك كنیم و با قورت دادن غرور و تعصب سیاسی خود دست خود را به سوی دشمنان (و نه فقط رقیبان) سیاسی خود دراز كنیم و روند آشتی ملی را آغاز كنیم؟

لازم به تأكید نیست كه جامعه ما در سراشیبی سقوط قرار گرفته است و بحران‌های داخلی و بین‌المللی می‌رود كه در ایران فاجعه بیافریند. برای پیش‌گیری از این فاجعه ما باید دست به دست هم بدهیم. هر ایرانی علاقمند باید بتواند در این حركت ملی سهیم شود. فرهنگ خودی و ناخودی سیاسی‌ را باید در هم بشكنیم. ما اگر بتوانیم در میان اپوزیسیون این فرهنگ را در هم بشكنیم بعد می‌توانیم با فرهنگ خودی و ناخودی حاكمیت مبارزه كنیم. و اگر حاكمیت حاضر شود این فرهنگ را به كناری بگذارد باید آماده باشیم تا با آن هم وارد تعامل شویم. یعنی كه در این حركت ملی (كه می‌تواند به یك روند آشتی ملی تبدیل شود) هیچ نیروی ایرانی نباید ناخودی تلقی شود و كنار گذاشته شود. مهم این است كه هر نیرویی حق حیات سیاسی هر نیروی دیگری را به رسمیت بشناسد و آماده باشد صرف نظر از گذشته‌ها (و نه الزاما با فراموش كردن یا بخشیدن گذشته‌ها) و برای نجات كشور از بحرانی كه در گیر آن شده است با دیگری هم‌كاری كند. وقت آن است كه از دل بحران موجود، روند آشتی ملی ایران سر باز كند.

درست است، عوضی نخوانده‌اید. من نیز (به تعبیر دیگری از آن چه كه فرهاد جعفری در مقالات اخیر خود در سایت گویا نوشته است) معتقدم كه بحران فعلی ایران آن قدر خطرناك و فاجعه‌‌بار است كه باید با كمك حاكمیت آن را مهار كرد و در جریان آن گره كور دموكراسی ایران را نیز باز نمود. برای این كار باید یك اتحاد یا هم‌بستگی وسیع شكل بگیرد كه همه ناخودی‌ها، از هر طیف و جریانی، بتوانند در آن سهیم شوند. این جریان سپس می‌تواند به عنوان نماینده ناخودی‌ها (كه اكثریت جامعه ما را تشكیل می‌دهند) با حاكمیت از یك سو و جامعه بین‌المللی از سوی دیگر وارد تعامل شود. خواست ما از جامعه بین‌المللی روشن خواهد بود: اجازه بدهید تا ما مشكل دمكراسی را در ایران حل كنیم، و در این صورت مشكل شما (فعالیت‌های اتمی و تروریستی رژیم ایران) نیز حل خواهد شد. خواست ما از رژیم ایران نیز باید روشن باشد: ما (ناخودی‌ها) را به رسمیت بشناس و مرزهای خودی و ناخودی را در سیاست و حكومت به كنار بگذار تا ما بتوانیم جامعه بین‌المللی را از اعمال فشار‌ و تهدید نظامی باز داریم.

به روشنی، رژیم ایران به سادگی در برابر خواست ما تسلیم نخواهد شد (بهتر است زبان جنگی را به كار نگیریم و بگوییم، با خواست ما توافق نخواهد كرد!)، مگر این كه قدرت ما چنان باشد كه برای آن حساب باز كند. یعنی كه گام اول،‌ ایجاد آن هم‌بستگی ملی است كه بتواند همه ناخودی‌ها را نمایندگی كند، و رژیم احساس كند كه این هم‌بستگی ملی آن قدر گسترده است كه می‌تواند نیروهای ناراضی جامعه را به مقاومت یا نافرمانی مدنی بكشاند. یعنی‌ كه اگر در این شرایط بحرانی برای نجات ایران احساس مسئولیت می‌كنیم، اگر می‌خواهیم برای آزادی و دموكراسی در ایران قدمی برداریم، اگر به دنبال آن هستیم كه از فشارهای تحریم اقتصادی و حمله نظامی احتمالی به ایران جلوگیری كنیم، اگر می‌خواهیم از دل بحران فعلی به روند آشتی ملی نقب بزنیم، و اگر می‌خواهیم راه دموكراسی را به صورت مسالمت‌آمیز و با كمترین هزینه بپیماییم باید كه تمام تلاش خود را برای نزدیكی و هم‌بستگی همه نیروهای ناخودی و مطرود از حاكمیت به كار ببندیم. با رقیبان و دشمنان سیاسی خود در اپوزیسیون به وفاق و هم‌بستگی برسیم تا بعد امیدوارانه بتوانیم با استظهار به این قدرت با دشمن سیاسی‌ خود در حاكمیت نیز به توافق برسیم. این درس از ایرلند شمالی‌ برای ما بسیار گرانبها خواهد بود.