ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 05.03.2007, 9:26
مشکلات فرهنگی ناامنی، بدگمانی و ضعف همکاری در ایران

دکتر مهرداد مشایخی

تقسیم جهان به دو نیمه خیر و شر، خودی و غیرخودی

فرهنگ سیاسی یک جامعه بخشی از فرهنگ عمومی آن جامعه و متاثر از ارزش‌های محوری آن است. اگر بخواهیم تعریفی جامعه‌شناسانه از فرهنگ سیاسی به دست دهیم می‌تواند بدین شرح باشد: مجموعه‌ای از عقاید و باورها، ارزش‌ها، هنجارها، معیارها و نمادهایی که در طول تاریخ شکل گرفته‌اند و موضوع اصلی‌شان حوزه قدرت و سیاست است. فرهنگ سیاسی نیز، همچون مجموعه فرهنگ، با دخل و تصرفاتی از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود و زمینه‌ساز نهادها و ساختارهای سیاسی و رفتار سیاسی اکثریت یک جامعه است.

در فرهنگ سیاسی مسلط هر جامعه، گرایش‌های عمده در مورد مسایلی مثل قدرت، عدالت، آزادی، برابری، ستم و استثمار، حقوق، رابطه با حکومت و قدرت‌های جهانی و بالاخره، الگوهای مردم برای تغییر و دگرگونی سیاسی وجود دارند.

ولی فرهنگ سیاسی، زندگی کاملا مستقلی از فرهنگ عمومی ندارد و کم و بیش تابع مواضع و گرایش‌های اصلی آن است. به‌عنوان مثال، در ایالات متحده آمریکا، ارزش محوری فرهنگ آن کشور فردگرایی (Individualism) است. فردگرایی آمریکایی، در اشکال گوناگون در فرهنگ سیاسی مسلط در این کشور نیز حضور دارد. مثلا، روش‌هایی که مردم آمریکا معمولا برای مقابله با نابرابری‌ها و مشکلات سیاسی به کار می‌گیرند فردی است و نه گروهی؛ و یا آن که مردم آمریکا نابرابری اقتصادی در میان شهروندان را در وهله اول، ناشی از عملکرد افراد در بازار کار می‌دانند و نه نتیجه کاستی‌های نظام اقتصادی ـ سیاسی.

پرسشی که مطرح می‌شود آن است که کدام ارزش در فرهنگ عمومی ایران جایگاه محوری دارد؟ بنا بر آنچه که در هفت بخش پیشین مقاله آمد، احتمالا پاسخ باید روشن باشد: تکروی، برای بقاء و حفظ خود.

توجه خوانندگان را به تفاوت میان فردگرایی غربی و تکروی ایرانی جلب می‌کنیم: در فردگرایی غربی، «فرد» با حقوق فردی (تضمین شده از سوی جامعه و قانون) و با مسئولیت فردی (نسبت به رعایت حقوق دیگران) هویت می‌یابد. فردگرایی غربی متکی بر یک نظام خانوادگی ـ آموزشی است که «فردیت» را از کودکی تشویق می‌کند. در حالی که تکروی ایرانی، دقیقا محصول فقدان حقوق فردی است و به مسئولیت مدنی نسبت به دیگران (به استثنای اعضای گروه‌های اولیه، به ویژه افراد خانواده) نمی‌انجامد. عرصه فعالیت فرد غربی جامعه مدنی است که برای فعالیت‌های گروهی افراد دارای منافع مشترک، مقررات معینی را وضع می‌کند. در چنان عرصه‌ای، تکروی نمی‌تواند رفتار اصلی باشد زیرا زمینه‌های همکاری جمعی را از میان می‌برد. به‌عنوان مثال، جمعی از کارگران را در نظر بگیریم که در صدد تاسیس اتحادیه‌ای صنفی در اروپای غربی هستند. این درست است که دلیل پیوستن به اتحادیه از سوی هر کارگر منافع فردی او است، اما، برای تحقق همین منافع فردی، هر کارگر می‌باید تابع بسیاری از ضوابط گروهی و جمعی باشد. از جمله این که به طور جمعی حاضر به اعتصاب باشد، بخشی از درآمد ماهانه‌اش را به صندوق حمایت از کارگران بیکار واریز نماید و نظایر آن. بدین ترتیب، فردگرایی رایج در جوامع غربی، الزاما، در برابر فعالیت گروهی و همکاری‌های داوطلبانه مدنی قرار نمی‌گیرد.

در حالی که، خصلت تکروی مسلط در فرهنگ ایرانی، به دنبال تامین شرایط حفظ خود (و خانواده) در محیط نا امن و غیرقابل پیش‌بینی است. در چنان موقعیتی، همه (به استثنای کسانی که در ارتباط خونی / خویشاوندی هستند) رقیب محسوب می‌شوند. پس باید هرچه سریع‌تر «زد و برد»، «گلیم خود را از آب بیرون کشید» و «زرنگ بود». تکروی با بدگمانی در ارتباطی تنگاتنگ قرار می‌‌گیرد. تکروی رفتاری است که زمینه‌اش ناامنی شرایط غیرقابل پیش‌بینی، و بی‌اعتمادی به دیگران است. به همین دلیل، من در بحث مربوط به فرهنگ سیاسی، ارزش «بدگمانی» را برجسته‌تر می‌دانم. اگرچه واژه «فرهنگ» معمولا، در علوم اجتماعی به مجموعه عقاید و ارزش‌ها و... اطلاق می‌شود، ولی من در این مبحث «فرهنگ» را با مهم‌ترین ویژگی آن، یعنی بدگمانی، مترادف می‌گیرم: فرهنگ بدگمانی.

خصوصیات فرهنگ بدگمانی
فرهنگ استوار بر نگرش «بدگمانی» در درجه اول در خاورمیانه و احتمالا شماری دیگر از کشورهای جهان سوم رایج بوده است. ولی این بدین معنی نیست که بدگمانی و بی‌اعتمادی به دیگران، در دوره‌های معینی، در کشورهای غربی نیز شایع نبوده است. به هر رو، بحث ما در مورد ایران است و قصد مقایسه نداریم. بنیاد فرهنگ بدگمانی بر تقسیم جامعه و جهان به دو نیمه کاملا مجزای خیر، مظلوم، قابل اعتماد، خودی و صمیمی از یک سو، و شر، ظالم، غیرقابل اعتماد، غیرخودی و دورو از سوی دیگر است. در این دیدگاه جامعه، در اساس، مکانی خطرناک و نا امن تصور می‌شود که در ‌آن، نیروهای نیک «خودی» همواره مورد تهدید و بهره‌برداری از سوی «غیرخودی‌های» شریر هستند. در این گونه «واقعیت‌سازی» (Social Construction of Reality)، همه آن‌هایی که از ما نیستند، لاجرم، غیرقابل اعتمادند. در تاریخ ایران محدوده «خودی»‌ها غالبا گروه‌های «اولیه» یعنی خانواده، طایفه، عشیره، قبیله، محله، فرقه و کیش بوده است.

در مورد فرهنگ سیاسی، تقسیم‌بندی «خودی» ـ ‌«غیرخودی» ،بالاخص دامنه احزاب و گروه‌های سیاسی را گرفته: اعضای گروه سیاسی من «خودی»، و دیگران همگی «غیرخودی» شدند؛ همین‌طور، تقسیم‌بندی خیر و شر در سطح گسترده‌تر به ملت و حکومت، خلق و ضد خلق، ملت و امپریالیسم و نیروهای «مردمی» در برابر نیروهای «غیر مردمی» امتداد یافت. جالب توجه آن است که این فرهنگ سیاسی چنان با تار و پود فرهنگ و تاریخ ایرانیان آغشته شده که نمونه‌های آن را در تمامی خانواده‌های سیاسی ایران می‌بینیم: به عنوان مثال، حتی محمد رضا شاه پهلوی، در آستانه انقلاب ۱۳۵۷، در ابتدای مصاحبه‌ای طولانی سئوال می‌کند: «مایلم که تحلیل شما را از اوضاع جاری مملکت بشنوم. این شورش و تحریکات رو به گسترش از کجا منشاء می‌گیرد؟ چه کسانی پشت سر آن هستند؟ چه کسانی این اعتراضات را ادامه می‌دهند؟ چه کسانی جرقه اولیه این جنبش مذهبی را ایجاد کردند؟» (مصاحبه شاه با احسان نراقی، در کتاب از قصر شاه تا زندان، صفحه چهار، ترجمه انگلیسی از نویسنده مقاله).

در سایر طیف‌های سیاسی ایران، اسلام‌گرایان، ملی‌گرایان، چپ‌های مارکسیست، مجاهدین و... نیز نمونه‌های فراوانی از این دیدگاه که احمد اشرف از آن به عنوان «توهم توطئه» یاد می‌کند، یافت می‌شود. دیدگاه‌های رهبران «انقلاب اسلامی» درباره آمریکا و «عوامل داخلی» آن‌ها نیز معادل همین طرز تفکر است. اعتقاد بخشی از جامعه و مردم به «نقش پشت صحنه» انگلیس در کنترل و اداره کردن جمهوری اسلامی نیز ریشه در همین فرهنگ سیاسی دارد.
فرهنگ بدگمانی در درجه اول با عقاید و اعتقاداتی در مورد بی‌اطمینانی، تردید به نیت انسان‌ها، توطئه‌نگری و بیگانه‌ترسی هویت می‌یابد. اما با یک رشته ارزش‌ها و باورهای «ثانوی» نیز همراه است. در زیر سعی می‌کنم مهم‌ترین آن‌ها را معرفی کنم:

۱ ـ نومیدی و بدبینی: گرایشی که انتظارهای خود از آینده، بهبود شرایط و امکان برون رفت از معضل‌های کنونی را در سطح پایین نگاه می‌دارد. آینده روشن نیست، پس: «هرچه پیش آید، خوش آید» و «این نیز بگذرد و «دمی خوش باش و عمر بر باد مکن» و...

۲ ـ تقدیرگرایی: گرایشی در فرهنگ ایرانی که در برابر مشکلات و جبر تاریخی و یا طبیعت، امکان کنترل انسانی را چندان جدی نمی‌گیرد. زیرا معتقد است که آنچه قرار است اتفاق بیفتد می‌افتد! از دست من و شما هم کاری ساخته نیست! ضرب‌المثل‌های «قسمت نبود»، «دنیا دو روزه»، «هرچه خدا خواست همان شد ـ هرچه دلم خواست نه آن شد» نمونه‌های بارز آن هستند. از آنجا که موفقیت امری استثنایی و غیرمنتظره تلقی می‌شود پس عنوان شده: ‌«فواره چون بلند شود سرنگون شود».

۳ ـ دیگرنمایی: یکی از پژوهشگران فرهنگ سیاسی ایرانی، از «دیگرنمایی» به این شکل یاد می‌کند: «اگر حاکمیت استبدادی با مردم خویش با ابزار توطئه‌گری مواجه می‌شود مردم نیز به حکومت رویکرد توطئه‌گرانه دارند. بارزترین جلوه این رویکرد «دیگرنمایی» است. ایرانی از دیگرنمایی از جمله به عنوان ابزار و سپر تدافعی در برابر هجوم توطئه‌گری حکومت استفاده می‌برد اما این خصلت در گسترش اجتماعی‌اش به مناسبات اجتماعی و بیناشخصی ایرانیان نیز سرایت کرده و کل فضای اجتماعی را در بر گرفته است.» (حسن قاضی مردای، استبداد در ایران).

دیگرنمایی، یعنی آنچه که بسیاری از ایرانیان در زندگی روزمره و در عرصه سیاست، به شکل دروغ‌گویی، اغراق‌گویی، تقیه کردن، تملق‌گویی، فرصت‌طلبی، دورویی و تظاهر ارایه می‌دهند. تعارف کردن، یکی از بارزترین جلوه‌های این پدیده فرهنگی در زندگی روزمره است: ‌«چاکرم»، «نوکرتم»، «آقایی!»، «خاک پاتم»، «جان‌نثارم»، «بنده!»، «کوچکتم» و ده‌ها القاب بی‌معنی، که در قرن بیست و یکم، همچنان در محاورات روزمره جای خوش کرده‌اند. طی قرن‌ها تمرین، اکثر ایرانیان، در این زمینه به خلاقیت عجیبی دست یافته‌اند.

حسن نراقی در مورد پدیده «ریاکاری و فرصت‌طلبی ما» می‌نویسد: «این سرعت ایرانی‌ها در زود به رنگ حریف درآمدن واقعا اعجاب‌انگیز است.» و در جای دیگر، «و در این بازی ایرانی عجب صبری هم دارد... در تهاجم دشمن اول کمی مقاومت می‌کند، اگر حریف تسلیم نشد تسلیم می‌شود بعد همرنگ، وقتی جلب اعتماد کرد به آرامی، آن‌چنان استحاله‌ای در دشمن غالب به وجود می‌آورد، آن چنان پدری از صاحب بچه در می‌آورد و تغییر فرم و رفتاری به دشمن می‌دهد که هیچ چیزی شبیه روز اولش نیست... ولی، خودش هم چیزهایی را که از دست داده، چیزهای کمی نبوده.» (جامعه‌شناسی خودمانی).

داستان‌های فراوانی در مورد تغییر سیاست سریع ایرانیان، متعاقب چرخش‌ها و دگرگونی‌های سیاسی نقل زبان‌هاست. نسل پدران ما از بی‌طرف شدن و چرخش سریع بخشی از هواداران دکتر مصدق در هنگام کودتای ۲۸ مرداد بسیار گفته‌اند.تغییر موضع و حتی تغییر آرایش و لباس بخشی از جامعه را، هنگام انقلاب ۱۳۵۷، همگی شاهد بودیم. و این اواخر «اصلاح‌طلب» شدن برخی از «پیروان خط امام» را. به هر رو، غرض آن نیست که وجود این رفتار را در برخی جوامع دیگر انکار کنیم ولی، دستکم، بپذیریم که در میان ایرانیان ریشه‌‌های بس سترگی دوانیده است. در ضرب‌المثل‌ها و گفتار عامیانه توجیهات و بازتاب این رفتار را مشاهده می‌کنیم: «نان را به نرخ روز خوردن»، «تا تنور گرمه نان رو بچسبون»، «بادنجان دور قاب چین».

ادامه دارد