ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 25.02.2007, 22:32
جنگ به سود مردم ايران نیست!


۲۵ فوريه ۲۰۰۷ - ۶ اسفند ۱۳۸۵
آقای دکتر حسين باقر زاده اين روزها خطر حمله نظامی آمريکا به ايران با وجود تکذيب‌ها و مخالفت گسترده در آمريکا و ساير کشورها، جدی‌‌تر از هر وقت ديگر مطرح است. همين‌طور تحريم‌های اقتصادی که به نظر ميرسد به طور قطع عليه ايران اعمال شوند. نظر شما در اين زمينه چيست؟ آيا خطر تحريم گسترده‌تر و جنگ را جدی ميبينيد و آيا اين جنگ را به سود مردم ايران ميدانيد يا به زيان آنها؟
کشور ما به صورت خواب‌آلودی‌ دارد به ورطه جنگ نزديک می‌شود. اين خطر از مدت‌ها پيش وجود داشته و از هنگام روی کار آمدن احمدی‌نژاد بيشتر شده است. کاربرد اهرم‌های تحريم از دو ماه پيش شروع شده و به تدريج شديدتر خواهد شد. ولی نبايد انديشيد که غرب و به خصوص آمريکا به تحريم بسنده خواهند کرد. اگر اين تحريم‌ها هدف مورد نظر آمريکا را که قطع غنی‌سازی در ايران است‌ تأمين نکند، و اگر آمريکا به اين نتيجه برسد که جمهوری اسلامی فاصله نزديکی با توانايی توليد سلاح اتمی دارد، در کاربرد حربه نظامی از سوی آمريکا نبايد ترديد کرد.

به هيچ عنوان نمی‌توان جنگ را به سود مردم ايران ارزيابی کرد. کسانی‌ که اميد بسته‌اند تا به کمک حمله نظامی آمريکا از شر رژيم جمهوری اسلامی رها شوند در خواب و رؤيای سرابی بيش نيستند. تجربه فاجعه‌بار عراق بايد به همه آموخته باشد که از طريق حمله نظامی خارجی‌ نمی‌توان آزادی و صلح و رفاه و آبادی به دست آورد. علاوه بر اين، تغيير رژيم ايران هدف حمله احتمالی آمريکا نخواهد بود. اين هدف تا چند سال پيش در برنامه نومحافظه‌کاران آمريکا قرار داشت، ولی با تجربه عراق و تضعيف سياست خاورميانه‌ای آقای بوش در بين مردم و کنگره آمريکا، به کنار گذاشته شد. برنامه فعلی ‌جنگ، بمباران‌های وسيع تأسيسات هسته‌ای، نظامی و سوق‌الجيشی ايران است و هدف آن صدمه زدن به برنامه اتمی جمهوری اسلامی و به تعويق انداختن آن است. چنين حمله‌ای ضايعات سنگين و تصورناپذيری به لحاظ انسانی، اجتماعی و اقتصادی خواهد داشت. جنگ، هم‌چنين، در کوتاه مدت به تحکيم قدرت رژيم جمهوری اسلامی کمک خواهد کرد و آزادی‌ها و حقوق انسانی مردم ايران بيش از پيش منکوب و سرکوب خواهد شد. علاوه بر اين، بسته به اين که رژيم ايران چه واکنش‌هايی در منطقه يا در سطح جهانی‌ به اين حمله نشان دهد ممکن است جنگ به صورتی پيش‌بينی‌ناپذير گسترش يابد و از کنترل برنامه‌ريزان اوليه حمله نظامی بيرون برود - و تماميت ارضی کشور ما را نيز آسيب‌پذير کند. و در هر صورت، عواقب سهمگين اين جنگ را بايد مردم ايران تحمل کنند.
جنگ، هم‌چنين، در کوتاه مدت به تحکيم قدرت رژيم جمهوری اسلامی کمک خواهد کرد و آزادی‌ها و حقوق انسانی مردم ايران بيش از پيش منکوب و سرکوب خواهد شد.

برخی معتقدند که همزمان عليه حمله آمريکا و جنگ‌طلبی جمهوری اسلامی مبارزه خواهند کرد. معتقدند که راه سوم، ضديت با جنگ و دفاع از دموکراسی و تأمين حقوق بشر است. آنها معتقدند که اپوزيسيون هم وظيفه دفاع از ميهن و هم مرزبندی با جمهوری اسلامی را به طور يکجا بايد انجام دهد؟ آيا شما هم همين نظر را داريد؟ اگر آری چگونه و با چه ساز و کار و نيرويی؟ آيا اين سياست به نوعی شانه خالی کردن از مسئوليت و ترس از همسو شدن با اين يا آن سوی کشمکش که البته هردو ميتوانند نادرست باشند نيست؟ بالاخره کشور مورد تعرض واقع ميشود و موجوديت ۷۰ ميليون ايرانی مورد تهديد واقع ميشود. آيا رفتار تندروانه، غيرمعقول و حتا ماجراجويانه احمدی نژاد بهانه خوبی است تا ما از مسئوليت‌مان که جلوگيری از جنگ و خونريزی است شانه خالی کنيم؟ آيا اتخاذ موضع ظاهراً "شيک" راه سوم بيشتر با انگيزه حفظ خود و مبرا شدن از لبه تيز انتقاد اين يا آن سوی کشمکش و نمونه بارز تنزه طلبی نيست؟
به طور قطع، وظيفه هر ايرانی وطن‌دوست و انسان‌دوست مبارزه با جنگ است. ولی ‌چگونه می‌توان اين مبارزه را به صورت مؤثر پيش برد؟ با شعار ضد جنگ و محکوم کردن آمريکا به تنهايی اين مبارزه به جايی‌ نمی‌رسد. به عکس، چنين برخوردی رژيم ايران را در ادامه راه خود تشجيع می‌کند - و اين بر خطر جنگ می‌افزايد. کاهش خطر جنگ با افزايش دموکراتيزاسيون ايران رابطه مستقيم دارد. بنا بر اين، مسئله اين نيست که به دليل انگيزه‌هايی که نام برديد بخواهيم مبارزه با جنگ را با مبارزه برای دموکراسی و حقوق بشر تلفيق کنيم. بلکه مسئله اين است که مبارزه مؤثر با جنگ تنها و تنها از طريق مبارزه برای دموکراسی و حقوق بشر در ايران می‌گذرد. يک ايران دموکراتيک نمی‌توانست در چنين صف‌آرايی در جامعه جهانی قرار گيرد. اکنون نيز پيکارگران صديق عليه جنگ کسانی‌ هستند که در عين حال در راه آزادی و دموکراسی و حقوق بشر در ايران مبارزه می‌کنند.

فعاليتهای ايرانيان صلح‌طلب خارج از کشور در مخالفت با جنگ از سوی برخی افراطيگری ناسيوناليستی و شوينيستی قلمداد ميشود. آيا فعاليتهای صلح‌طلبانه، موضع دولت کنونی ايران را در سطح بين‌المللی تقويت ميکند؟
با توضيحاتی که در پاسخ‌های قبل دادم، از ديد من فعاليت‌های صلح‌طلبانه ايرانيان نمی‌تواند از مبارزه برای دموکراسی و حقوق بشر در ايران تفکيک شود. در آمريکا نيز نيروهای ضد جنگ، هم‌زمان برای دموکراسی و حقوق بشر در آن کشور مبارزه می‌کنند. ايرانيانی که مبارزه با جنگ را تنها در مبارزه عليه آمريکا خلاصه می‌کنند و مواضع حکومت ايران را ناديده می‌گيرند و يا (بدتر از آن) به توجيه اين مواضع بر می‌خيزند تنها باعث تشجيع رژيم در پافشاری بر اين مواضع می‌شوند. البته کاربرد برچسب‌هايی از قبيل «افراطيگری ناسيوناليستی و شوينيستی» کمکی به روشن‌ شدن وضع نمی‌کند. ولی ‌ترديد نبايد کرد که فعاليت اين افراد به تقويت و پافشاری رژيم ايران بر مواضع خود در برابر جامعه بين‌المللی کمک می‌کند و به سرانجام صلح کمکی نمی‌رساند.

بطورکلی جنبش صلح‌طلبی خارج از کشور به‌طور عملی چه مي‌تواند بکند؟
به لحاظ عملی، اين جنبش بايد با جنگ‌طلبان، از هر دو سو، مرزبندی کند و تنها از ديد منافع مردم ايران سخن بگويد. بايد به جهانيان گفت و نشان داد که مردم ايران خواهان جنگ نيستند و سياست‌ها و اظهارات تحريک‌آميز و جنگ‌طلبانه حاکمان ايران را نبايد به حساب مردم ايران گذاشت. بايد به جهانيان گفت که مشکل اصلی‌ ايران نه فعاليت‌های هسته‌ای و يا سياست‌های ماجراجويانه خارجی رژيم جمهوری اسلامی و بلکه نقض حقوق بشر و فقدان دموکراسی است. بايد به‌ آنان گفت که با جنگ و حمله نظامی هيچ‌يک از مشکلات ياد شده حل نخواهد شد، ولی‌ با استقرار دموکراسی هر دو مشکل عمده مورد توجه غرب نيز حل نخواهد شد. بايد به جهانيان گفت که بهترين راه حل دو مشکل ياد شده نه حمله نظامی و بلکه کمک به استقرار دموکراسی‌در ايران است. ولی چگونه می‌توان اين سخنان را با جهانيان در ميان گذاشت و آنان را به شنيدن آن وا داشت؟
پراکندگی نيروهای سياسی و فرقه‌گرايی‌هايی که در اپوزيسيون ايران حاکم است به مبارزه ضد جنگ کمکی نمی‌کنند. متأسفانه بخش‌هايی از اپوزيسيون تا کنون در برابر فراخوان‌هايی که برای همبستگی ملی صادر شده است مقاومت و احياناً کارشکنی می‌کنند.

بايد توجه کرد که خطر جنگ يک مسئله ملی است و تنها يک حرکت فراگير ملی می‌تواند مبارزه ضد جنگ را با موفقيت پيش ببرد - و از سوی ‌جامعه جهانی نيز جدی ‌گرفته شود. پراکندگی نيروهای سياسی و فرقه‌گرايی‌هايی که در اپوزيسيون ايران حاکم است به مبارزه ضد جنگ کمکی نمی‌کنند. متأسفانه بخش‌هايی از اپوزيسيون تا کنون در برابر فراخوان‌هايی که برای همبستگی ملی صادر شده است مقاومت و احياناً کارشکنی می‌کنند. آنان به حفظ مرزهای سياسی خود بيش از منافع و مصالح ملی، از قبيل مبارزه برای دموکراسی و حقوق بشر، اهميت می‌دهند. اگر اين برخورد و روحيه در مبارزه ضد جنگ هم حاکم باشد متأسفانه بايد گفت که ما منتظر نتيجه بهتری نمی‌توانيم بمانيم. البته شخصاً اميدوارم که خطير بودن مسئله جنگ و احساس مسئوليت ملی در برابر مردم ايران اين نيروها را وادارد که فارغ از تعلقات سياسی و ايدئولوژيک و تنها بر اساس مبارزه مشترک برای دموکراسی و حقوق بشر در ايران در جنبش ضد جنگ شرکت کنند و يک همبستگی ملی را در برابر جهانيان به نمايش بگذارند.

سال گذشته در همين روزها سندی به امضای‌ بيش از يک صد تن از فعالان سياسی و فرهنگی و اجتماعی از طيف‌ها و گرايش‌های مختلف در باره مسئله جنگ و فعاليت‌های‌ هسته‌ای رژيم ايران منتشر شد که می‌تواند آغازگر چنين حرکتی بشمار رود. اين سند به اعتقاد من همين امروز نيز می‌تواند به عنوان نقطه مشترک مواضع همه نيروهای سياسی که از نقطه نظر منافع ملی به مسئله جنگ می‌نگرند تلقی ‌شود و وسيله‌ای برای همگرايی ملی به حساب آيد.

سند را می‌توان در این نشانی ديد.
(ایران امروز)

برخی صاحبنظران سياسی معتقدند که ادامه وضع موجود را به اغتشاش و بلوايی که در عراق شاهد آن هستيم ۱۰۰ برابر ترجيح ميدهند، برخی ديگر اما معتقدند که جنگ راه‌ حل مناسبی نيست، ولی تلويحاً ابراز ميکند که اگر به سرنگونی جمهوری اسلامی منجر بشود، خوب خواهد شد. و نيز دمکراسی مدل آمريکايی را صدبار بيشتر از بنيادگرايی اسلامی حاکم در ايران ترجيح ميدهند. نظر شما در اين باره چيست؟
بگذاريد به جای گفتگو از گزينه‌های بد و بدتر از گزينه‌های بهتر سخن بگوييم. البته که ادامه وضع موجود در ايران گزينه بسيار بدی است. همه آن‌هايی که در چنبره فقر، تبعيض يا خشونت رژيم جمهوری اسلامی‌ گرفتار شده‌اند و يا از آن فرار کرده‌اند می‌توانند به اين واقعيت شهادت دهند. وضع عراق امروز نيز البته گزينه بدتری است. کدام ايرانی آرزو دارد در چنان شرايطی زندگی کند. ولی مگر مردم ما همواره محکوم به گزينش يکی از دو وضعيت بد و بدتر هستند؟ چرا نتوانيم به دنبال گزينه سوم يعنی آزادی و دموکراسی برای ايران باشيم؟ و چرا پس از ۲۸ سال اکنون که توجه جامعه جهانی نيز بيش از هر زمان به مسئله ايران معطوف شده است و خطر جنگ ايران و مردم ايران را تهديد می‌کند از اين فرصت برای تدارک يک حرکت وسيع ملی و تحقق اين آرمان بهره نگيريم؟ کسانی که دو گزينه اول را پيش می‌کشند، و مردم را در برابر انتخاب يکی از آن دو قرار می‌دهند در واقع بر قصور و تقصير خود در مبارزه برای دموکراسی و حقوق بشر پرده می‌کشند.
مگر مردم ما همواره محکوم به گزينش يکی از دو وضعيت بد و بدتر هستند؟ چرا نتوانيم به دنبال گزينه سوم يعنی آزادی و دموکراسی برای ايران باشيم؟ و چرا پس از ۲۸ سال اکنون که توجه جامعه جهانی نيز بيش از هر زمان به مسئله ايران معطوف شده است و خطر جنگ ايران و مردم ايران را تهديد می‌کند از اين فرصت برای تدارک يک حرکت وسيع ملی و تحقق اين آرمان بهره نگيريم؟

در مورد اين که جنگ به سرنگونی‌جمهوری اسلامی منجر شود، در بالا اشاره کردم که اين امر نه هدف آمريکا از جنگ است و نه برآيند آن. علاوه بر اين، سرنگونی ‌جمهوری اسلامی مرادف با استقرار آزادی و صلح دموکراسی و حقوق بشر نيست. تجربه‌های عراق و افغانستان، و ايران پس از انقلاب، پيش روی همه است. دموکراسی و حقوق بشر به چيزی بيشتر از سرنگونی يک رژيم استبدادی نياز دارد - و يکی از نيازهای آن رشد نيروهای سياسی جامعه تا حدی است که آنان بتوانند منافع ملی را فارغ از ديدگاه تنگ منافع گروهی خود ببينند و آن را مرجح شمارند. در مورد «دموکراسی مدل آمريکايی» نيز بايد عرض کنم که من هر نوع دموکراسی را بر بنيادگرايی اسلامی ترجيح می‌دهم و نيازی به توضيح بيشتر در اين باره نمی‌بينم!

آقای دکتر حسين باقر زاده سپاس از وقتی که در اختیار ما قرار دادید