ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 09.05.2005, 19:20
حقوق قومی یا حقوق شهروندی (٢)

مزدک بامدادان
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
دوشنبه ١٩ ارديبهشت ١٣٨٤

در جائی که نخبگان سیاسی ناتوان از بازشناسی و بازخوانی مفاهیم نوین جامعه شناسی هستند، دیگر از پانگرایان و جدائی خواهان واپس مانده چشمداشتی نمی توان داشت. انگشت گذاشتن بر این جنبشها از آن روست که اینان برای نهان کردن دندانهای تیز گرگِ نژادپرستی، در لباس میش رفته اند و به بهانه مبارزه برای رسیدن به حقوق انسانی در پشت خواسته های بر حق خلقهای ایران سنگر گرفته اند (١) . همانگونه که پیشتر نیز نوشته ام (جمهوری اسلامی و هویت ملی ما، ایران امروز) دین فروشان با رفتارهای خود با مردم ایران از این کشور زمین آماده ای ساخته اند که تخم کینه و دشمنی در آن بسادگی جوانه میزند و سوگمندانه باید گفت که از آن همبستگی و یکپارچگی ماههای نخستین پس از خیزش بهمن چیزی بر جای نمانده است.

به حقوق شهروندی باز گردیم. بارها نوشته ام که برای من حق آموزش به زبان مادری، حق داشتن رسانه های همگانی به زبان مادری، حق اداره کارها شهری و استانی بدست کارگزاران بومی و دست آخر حق جدائی از ایران بخشی از حقوق پایه ای و بی چون و چرا هستند که باید همه شهروندان ایران از آنها برخوردار باشند. پیش از این همه ولی، باید تک تک این شهروندان را از حق "برگزیدن" و "برگزیده شدن" برخوردار کرد، و از این حق، که بتوانند سرنوشت خویش را خود برگزینند. برخی از این خواسته ها، خواسته های بسیاری از پانگرایان و جدائی خواهان نیز هستند. آنچه که جایگاه من و همه کسانی را که مانند من می اندیشند از جایگاه این واپس ماندگان جدا می کند، همانا "نگرگاه" دیگرگونه ماست: پانگرایان و جدائی خواهان این همه را بخشی از حقوق قومی و "برای رهائی از ستم شوینیستهای فارس" میدانند و من و مانندگان من این همه را بخشی از حقوق شهروندی "همه" مردم ایران برای رسیدن به همبستگی هرچه بیشتر "همه" ایرانیان میدانیم، و در همین یک سخن نکته های باریکتر از موئی نهفته است که پانگرایان با کوته بینی و تنگ نگری خود توانائی دیدن آنها را ندارند، پیچش مو که جای خود را دارد!

پانگرایان از آنجایی که نمی توانند با آوردن نمونه های زنده (همان گونه که در بخش یک آوردم) به کسی بباورانند که فارسی زبانان در ایران از امکانات بیشتری در برابر دیگران برخوردارند، در گام نخست رسمی و سراسری بودن زیان فارسی را بهانه می کنند در گام دوم برای برافروختن آتش کینه و جنگ با همه توان خود هر آنچه را که پارسی است به زیر آفند میگیرند. سرچشمه همه این فریبکاریها و دروغپردازیها (تاریخ سازی، حمله به شاهنامه(٢) ، تخریب چهره فارسها و زبان فارسی) پایبند نبودن به حقوق شهروندی است ، پان گرایان که هنوز شیپور بیدارباش تاریخ را نشنیده اند و خود را سوار بر اسبهای تیزرو و در زیر چادر قبیله میبینند، از آنجائی که بنمایه های جهان نوین مانند حقوق شهروندی، حقوق بشر، برابری فرهنگی و ... را نه میشناسند و نه اگر بشناسند گنجایش پذیرفتنش را دارند، تنها راه رسیدن به خواسته هایشان را در تاریخ سازی و پارس ستیزی میبینند، یکروز مادها را ترک میخوانند تا نشان دهند جنگ ترک و فارس (مادها و هخامنشیها) به دوهزار و پانصد سال پیش باز میگردد، یکروز سومریها وایلامیها را عرب می خوانند، تا ثابت کنند که پیشتر از آریائیها به ایران آمده اند... . از همین روست که جای گفتگو درباره حقوق زنان، حقوق اقلیت های دینی، حقوق کودکان و دست آخر آزادی، مردمسالاری و عدالت اجتماعی در گفتارها و نوشتارهای آنان تهی است.
پانگرایان از آنجائی که خود به حقوق شهروندی پایبند نیستند و مردم ایران را بر پایه زبان و تبار آنان به "خودی" و "ناخودی" بخش میکنند، برای پیشبرد و جاانداختن سخنان خود ترفندهای گاه خنده آوری بکار میگیرند. از آن دست است بالابردن آمار وابستگان به "قبیله خودی"، چنانکه اگر همه این داده های آماری را بپذیریم (٣٥ میلیون ترکزبان+ پنج میلیون و نیم عرب+ده میلیون کُرد+ سه میلیون و نیم بلوچ+هژده میلیون گیلک و مازنی = هفتاد و دو میلیون!) ایران تنها کشور جهان خواهد بود که جمعیتی بالای سددرسد (سدوشش درسد!) خواهد داشت و باید چهار میلیون تن از فارسی زبانان را از ایران برانیم تا جمعیت این کشور به همان ٦٨ میلیون تن در واپسین سرشماری سراسری برسد! از یاد نباید برد که آمار دیگر گروههای زبانی و تباری در اینجا نیامده است. همچنین میتوان از تاریخسازیهای آنان نام برد. یک روز سخن از "تاریخ هفت هزارساله ترکان در آذربایجان" سخن می رود، روز دیگر از "پنجهزار سال تمدن عربی در خوزستان" و در این میان ایلامیها و سومریها گاه عرب می شوند و گاه ترک، تا همه بپذیرند که نه ترکان و عربان، که فارسی زبانان کوچنده به این سرزمینند و دارندگان راستین آن. همانگونه که گفتم دست یازی به این روشهای قبیله گرایانه تنها از آن رو است که اینان هیچ باوری به حقوق شهروندی ندارند، واگر نه برای هواداران حقوق شهروندی، مهم این نیست که آذربایجانیها از همان نخستین روزهای آفرینش کره زمین ترکزبان بوده اند یا از چهاصدسال پیش به اینسو، مهم این نیست که سومریها و ایلامیها عرب بودند یا نه، مهم این نیست که شمارشان یک یا چهل میلیون تن است، مهم این است که بخش بزرگی از مردم ایران به زبان ترکی آذربایجانی و یا عربی سخن میگویند و آنرا زبان مادری خود میدانند. همه این مردم دارای شناسنامه ایرانیند و همین "شهروند کشور ایران بودن" آنان را از حق آموزش و پرورش به زبان مادری، داشتن رسانه های همگانی بزبان مادری، حق اداره شهرها و استانهایشان بدست مسئولین بومی و حق بودن در بالاترین لایه های قدرت سراسری برخوردار می کند.
واپسگرایان نژادپرست با پر کردن نوشته های خود از اصطلاحات جامعه شناسی مدرن تلاش می کنند به خواسته های قبیله گرایانه خود رنگ نوگرائی و پیشرفت بزنند، خواندن برخی از این نوشته ها مرا بیاد تیتر روزنامه کیهان در سال ١٣٦٠ می اندازد که نوشته بود: «انستیتو ژئوفیزیک دانشگاه تهران اعلام کرد عید فطر روز جمعه است»! همانگونه که جمهوری اسلامی همه دستآوردهای دانش فیزیک را برای یافتن روز عید فطر بکار می گیرد، نژادپرستان نیز تازه ترین یافته های دانش جامعه شناسی و مردم شناسی رابکار میگیرند تا آتش جنگهای قبیله ای تازه ای را در ایران برافروزند و "عید فطر" خود را بیابند، بیهوده نیست که شعارهای بخش بزرگی از پانگرایان را نمیتوان از شعارهای هواداران ولایت فقیه بازشناخت. همین چند روز پیش چند تن از اینان برای درگیر شدن با ارمنیان به خیابانها آمدند و با سر دادن شعارهایی چون:
حوزة علمييه­دن گلسه جهاد حؤکموموز / اگر حکم جهادمان از حوزه علمیه بیاید
يئرينه اوتورداريق ارمني داشناکلاري / داشناکهای ارمنی را بجای خود می نشانیم
مسلمان قاراباغين آخيلماز داها قانی / تا دیگر خون قره باغ مسلمان جاری نشود
هيهات من الذله، باي ذنب قتلت،
يا حسين، يا مظلوم، يا ابوالفضل،
مهدی صاحب­زمان بيا بيا کجايی،
همه تلاش خود را بکار بردند تا یادبود کشتار ارمنیان بدست سربازان عثمانی را برهم بزنند. (٣)
پانگرایان با گره زدن سرنوشت خود با کشورهای بیگانه (تظاهرات به هواداری از صدام حسین، ارمنی ستیزی در هواداری از ترکیه و شعار یا اؤلؤم یا قاراباغ) چهره تلاشگران خردگرای جنبشهای کیستی جویانه خلقهای ایران را نیز خراب می کنند، به همان اندازه که هواداران حقوق بشر، مردمسالاری و گیتی گرائی باید هواداران یکسان سازی فرهنگی و فارسگرایان را از صفوف خود بیرون کنند، کیستی جویان راستین نیز باید در نمایاندن چهره نژادپرستانه آن دسته کوچک از مدعیان مبارزه برای زنده کردن کیستی خلقهای ایران که در شیپور کینه نژادی میدمند، بکوشند. از یاد نباید برد، پانگرایان و جدائی خواهانِ نژادپرست تنها یک گروه بسیار کوچک هستند و بیشینه کیستی جویان (هویت طلبان) و کسانی که بر حقوق برابر همه خلقهای ایران پای می فشارند، به حقوق بشر، مردمسالاری و گیتی گرائی پایبندند. مبارزه برای رسیدن به حقوق برابر شهروندی برای همه ایرانیان و از میان بردن نابرابریها دینی، زبانی و فرهنگی، بخشی از مبارزه سراسری مردم ایران برای رسیدن به آزادی است و من این بخش از کیستی جویان (هویت طلبان) را همرزم و هم سنگر خود می دانم (٤). به اینان خرده ای نیز اگر بتوان گرفت، همانا کوتاهی آنان در مرزبندی با نژادپرستان جدائی خواه است.

باز هم به حقوق شهروندی بازمی گردیم. همه آزادیخواهان باید از خواسته های حق جویانه مردم عرب خوزستان، از خواسته کسانی که خواهان آموزش به زبان مادری هستند و از خواسته کسانی که خواهان سهم خود از قدرت و دارائی ملی هستند، پشتیبانی کنند. در ایران گیتی گرای فردا، یک تبریزی، یک مهابادی، یک زابلی، یک گنبدی و یک اهوازی در نگاه نخست دیگر آذربایجانی و کرد و بلوچ و ترکمن و عرب نیست. او پیش از هر چیز یک "شهروند" ایرانی است با همه حقوق شهروندی. پس باید به فریاد عزیزی بنی طُرُف رسید و فریادش را به گوش جهانیان رسانید، نه از آن رو که او عرب است، بلکه از آنرو که او یک شهروند ایرانی است و بر دیگر شهروندان است، که از حق او، که حق شهروندی همه ما است پشتیبانی کنند.

به گمان من همه هواداران حقوق بشر، مردمسالاری و گیتی گرائی از هم امروز باید دیدگاه خود را در باره تک تک حقوق شهروندی، و از آن میان بویژه حقوق زنان و حقوق خلقها روشن کنند. قانون اساسی آینده ایران باید بازتابی از گوناگونی فرهنگی و زبانی مردم این کشور باشد. در ایران اگر از روزگار هخامنشیان (٥) در گذریم، قدرت نیز بمانند ثروت همیشه در یکجا و در دست کسان انگشت شماری انباشته شده است. اگر بهره مندی یکسان تک تک شهروندان از قدرت را پیش زمینه دموکراسی میدانیم، اگر پذیرفته ایم که بخش کردن یکسان و برابر قدرت (در همه رویه های آن؛ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) پایه های مردمسالاری را استوار می کند، پس برای رسیدن به آزادی و مردمسالاری از پذیرفتن پلورالیسم فرهنگی در همه زمینه ها ناگزیر خواهیم بود. اگر چه بسیاری گمان میبرند که با بخش کردن ایران به واحدهای سرزمینی و تباری، و برپائی آنچه که آنان آنرا "فدرالیسم اِتنیک" مینامند میتوان به حقوق برابر دست یافت، باید دانست که ایران با بافت پیچیده و در هم تنیده تباری-زبانی، و همچنین با درهم آمیختگی نژادی و به هم پیوستگی فرهنگی مردمانش پیش و بیش از هر چیزی به یک "فدرالیسم فرهنگی" نیازمند است که با ویژگیهای فرهنگ و منش و تاریخ ایران همخوانی و سازگاری داشته باشد و بیش و پیش از هر چیزی برخاسته از گزینه آزادانه مردم باشد.

فدرال شدن ایران با آن برداشتی که پانگرایان از فدرالیسم دارند، نواختن شیپور از سر گشاد آن، و گامی بزرگ به سوی گسترش فرهنگ قبیله ای است. با نگاهی هر چند گذرا به گذشته کشورهای فدرال مانند آلمان، امریکا، سوئیس و کانادا میتوان دید که این کشورها از به هم پیوستن بخشهائی پدید آمده اند که خود پیشتر از مرزهای شناخته شده و یک حکومت مستقل برخوردار بوده اند و به هم پیوستنشان تنها در راستای فرآیند "ملت شدن" بوده است. دست کم در چهارسد سال گذشته هیچ کدام از بخشهای ایران کنونی یک واحد مستقل سیاسی نبوده است فرآیند "ملت شدن" با پادشاهی صفویان آغاز شده و تا به امروز افتان و خیزان به پیش رفته است. اگر چه باید پذیرفت که این روند، گاه گاه از رشد باز مانده (شکست جنبش مشروطه) و گاه نیز سویه ای باژگونه بخود گرفته است (سیاست ملت سازی ساختگی پهلویها). همچنین در ایران از دیرباز آمیختگی در میان وابستگان فرهنگهای گوناگون (و بویژه فارسی زبانها و آذربایجانیها) پدیده ای بسیار گسترده بوده و در کشور ما شمار بزرگی از خانواده های دوزبانه را می توان یافت (خود من در یک خانواده دوزبانه فارس-آذری به جهان آمده و همزبان به فارسی و ترکی زبان باز کرده ام). پس می توان همه خواسته های ایرانیان را، چه فرهنگی ، چه زبانی ، چه دینی و چه سیاسی و چه اقتصادی، در یک سخن گرد آورد: "حقوق شهروندی". نخستین گام برای رسیدن به این حقوق، حق گزینش است. ایرانیان، تک تک ایرانیان، باید بتوانند فرمانروای بی چون سرنوشت خود باشند، و باید در خود این توانائی و گنجایش را پدید آورند، که بر رای و نگر دیگر ایرانیان گردن نهند. در چنین ایرانی دیگر کسی سودای جدائی در سر نخواهد پرورد و پانگرایان و نژادپرستان پاسخی جز ریشخند از مردم ایران دریافت نخواهند کرد، و تا هنگامی که واژه "ملت" یادآور توده ای بی شکل و بی چهره باشد، و نه برآیند خواست و نگر تک تک شهروندان، ایران همچنان زیستگاه قبیله های گوناگونی خواهد ماند، که در پشت دروازه ها و بارو های جهان نوین چادر برافراشته اند.

ستم همه سویه ای که جمهوری اسلامی بر مردم ایران روا داشته است، رخدادهائی مانند درگیریهای خوزستان را بیوسان کرده است و بر این مردم بجان آمده هیچ خرده ای نمی توان گرفت. پانگرایان و جدائی خواهان نژادپرست نیز همیشه تلاش خواهند کرد که از چنین آبهای گل آلودی بیشترین ماهیها را بگیرند. تنها راه برای ما هواداران مردمسالاری و گیتی گرائی کمک به بالندگی فرهنگِ شهروندی در میان ایرانیان است، همانگونه که بارها نوشته ام، نه دین فروشان و نه نژادپرستان در یک ایران آزاد و گیتی گرا، هوائی برای دم زدن نخواهند یافت و مانند برف زیر آفتاب تابان آزادی و آگاهی آب خواهند شد.

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
اردیبهشت هشتادوچهار
مزدک بامدادان
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
-----------------------------
١. در نگاه به گفتمانهای نژادپرستانه جدائی خواهان در کنار فارس ستیزی، باید از کُردستیزی و ارمنی ستیزی نیز نام برد. این ستیزه جوئی تا آنجا پیش میرود که محمودعلی چهرگانی رهبر گروه گاموح (حرکت بيداری ملی آذربايجان جنوبی) در گفتگوی خود با رسانه ها سخن از بیرون راندن کُردها از آذربایجان، پس از جدائی آن از ایران میراند.
٢. شاهنامه ستیزی از دیگر گفتمانهای پانگرایان، بویژه پان تورکیستهاست. هیچ کدام از آنان ولی تا کنون توان پاسخگوئی به این پرسش ساده را نداشته اند که اگر شاهنامه کتابی تا به این اندازه نژادپرستانه و ترک ستیزانه است، چرا همه پادشاهان ترکتبار به بازنویسی و نگارگری داستانهای آن کمر بسته اند و بسیاری از آنان نام پهلوانان آنرا بر فرزندان خود نهاده اند؟ پان تورکها یا نمی دانند که شناخته شده ترین شاهنامه های جهان شاهنامه بایسُنقُری (بایسُنقُر پسر شاهرخ تیموری {تاتار}) و شاهنامه تهماسبی (شاه تهماسب صفوی {قزلباش}) هستند، و یا گمان برده اند که ترکزبانان ایران و پیش از همه شاهان ترکتبار، هزار سال از کیستی ترکی خود ناآگاه بوده اند و دشمن تبار و زبان خود (فردوسی) را میستوده اند و مشتی نژادپرست قبیله گرا در آستانه سده بیست و یکم توانسته اند پرده از چهره "نژادپرست" چامه سرائی بردارند که سی سال برای ایران و ایرانیان دم زد و از نیکی و انساندوستی نوشت و زیبائی را ستود و بر سر اینکار جوانی و دارائی خود را از دست داد و در ناداری و تنگدستی جهان را بدرود گفت.
٣. http://www.azadtribun.com/Fa27.htm
٤. من حتا آن جدائی خواهانی را که از دیدگاه حقوق بشر، و نه از نگرگاه کینه کِشی نژادی و زبانی به پدیده جدائی خواهی می نگرند، بیشتر در کنار خود میبینم، تا آن دسته از هواداران یکپارچگی ایران را، که هیچ گونه پایبندی به حقوق بشر و هیچ باوری به گوناگونی فرهنگی و رنگارنگی زبانی ایران ندارند.
٥. اگر چه از خواندن و شنیدن این سخن همه پانگرایان، از پان تورکیست و پان عربیست گرفته تا پان ایرانیست، به یک اندازه روی ترش میکنند و بر می آشوبند، باید گفت هخامنشیان نخستین کسانی بودند که به گفته هگل: «یکپارچگی سیاسی و گوناگونی فرهنگی را در یکجا گرد آورده بودند»، اینرا میتوان با گونه ای از فدرالیسم برابر گرفت. نگاه کنید به: فلسفه تاریخ، هگل