ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 29.12.2006, 23:30
از کره شمالی شدن ایران استقبال نکنیم!

ملیحه محمدی
جمعه ۸ دی ۱۳۸۵

در واقع قصد نوشتن مطلبی در پاسخ دوست گرامی خانم مریم سطوت را داشتم که بیماری معمول اینروزها امانم نمی داد. اما "ارثیه خرس" تأثیر عمیقی بر من به جا گذاشت! گذشته از من، مطمئن هستم که هم "چپ‌های سابق" یاد گرفتند که در راه حل مشکل ایران به شیوه کره جنوبی، اخلال نکنند و هم دولت فرهیخته ایران راه را از چاه تشخیص داد. بس که این مقاله مشعشع بود و از بسی که منطقی!
اما راستی!اگر نگرانی از بابت ایران است و مصالح مردمش، این حضراتی که به استقبال آمده اند و به خود و همفکرانشان مبارک باد می گویند، بایسته بود جای آنکه قند در دلشان آب کنند و دنیا را به کره جنوبی و شمالی تقسیم کنند، سر در جیب تفکر فرومی بردند و راههای منطقی و ممکن برای حل بحران ِ موجود دراینجا و امروز، ارائه می کردند. چرا که جهان پهنه وسیعی ست بزرگتر و به لحاظ سیاست‌های ممکن، متنوع تر از رفتار ِ "کره"های شمالی و جنوبی!
البته این بزرگواران، راه راست و چراغانی ِکره جنوبی، و سیاست مدارای مطلق با آمریکا را، به دولتمردان ِ فعلی ایران توصیه نمی کنند و اصلاً آنرا نمی خواهند و با کمترین تأمل بر املا و انشای شیرین شان، می توانی بفهمی که زبانشان، زبان تحریک و تشجیع این دولت ِ "خرد ناب" است و این "حرکات موزون" را از سر شادمانی و صرفاً برای جلب توجه و تجمع یاران خود می کنند! و یا شاید قصد دارند "دولت کره جنوبی در تبعید" برای ما درست کنند؟ چه مجازی، و چه به عنوان آرزویی در آینده سیاسی خودشان، امیدوارم که این هم میهنان دلسوز به این هشدار رند شیراز توجه داشته باشند که:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آينه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آيين سروری داند!!
بعضی از شروط حتا اگر لازم باشند، برای رسیدن به مقصود کافی نیستند! مثلاً در مورد همزیستی سعادتمند و غبطه برانگیز! کره جنوبی و آمریکا، باید توجه داشت که ممکن است وجود عنصری مثل کره شمالی در مقام محرک یا اگر خوشبین باشیم کاتالیزر لازم باشد. زیرا که بسیاری از کشورها، در سراسر جهان، بویژه در قاره سیاه هستند که مشکل "احمدی نژاد"ی ندارند و خیلی هم از دوستی و کمک‌های آمریکا استقبال می کنند اما ظاهراً توجهی به آنها نمی شود در حالیکه مجموع کمک‌های آمریکا به کره جنوبی از سال ١٩٤٥ تا ٧٨ برابر ٦ بیلیون دلار و معادل تمام کمکهای جهانی به قاره آفریقا در عرض این مدت بوده است؛ بدون اینکه بتوان سیاست‌های در مجموع درست و عاقلانه ِ کره جنوبی را نیز در این میان منها کرد. اما اساساً از آن پیشانی بلند، و جهان بینی ِ ژرف ایشان بعید است که کشور پهناور و عظیمی مانند ایران را که موقعیت استراتژیک ش در جهان شاید کم نظیر باشد! وهر تحول سیاسی در آنجا، منشأ حرکت در تمامی خاور میانه بوده است، با کره شمالی ـ با مساحتی برابر با استان سمنان!ـ یا کره جنوبی ـ هم وسعت استان فارس ایران!ـ هی محک بزنند و تهدید و تشویق کنند!
البته که جنبه‌های بسیاری از سیاست‌های داهیانه این حضرات، امروز بر ما آشکار شده است؛ اما آگاهی ِ من یک نفر، هنوز از این ابهام رنج می برد که مشکل این سروران با "چپ‌ها" که تمام تاریخ زندگانی شان را جز به زندان و شکنجه و تبعید ننوشته اند، ـ البته آنانی که باقی مانده اند ـ چیست؛ که در هر مشکل سیاسی، اجتماعی، عاطفی یا روحی خودشان به یاد " رفیق استالین" و فقط هم او می افتند؟! شاید در عین اینکه گذشته شان هیچ ارتباطی به هیچ گونه ای از چپ نداشته است، از برباد شدن برخی آرزوها آنقدر گیج اند که حواسشان نیست که جنگ سرد تمام شده! که بیش از نیم قرن از مرگ "رفیق استالین" گذشته! و اینکه اینک جهان، تمامی جهان، به میمنت و مبارکی! در اختیار" برادر بوش" است! یک مسیحی با ایمان که پس ازحادثه یازده سپتامبر که تروریست‌های "القاعده" آفریدند؛ با وجود مخالفت تقریباً تمامی جهان و کارشناسان سازمان ملل، به "عراق؟" حمله کرد! و به یمن مبارزه داهیانه اش با تروریسم و رادیکالیسم مذهبی، اینک کشوری که هرگز از ترس صدام، تروریستی در آن پا نگذاشته بود، رکورددار عملیات تروریستی در جهان است!و فوندامنتالیسم اسلامی در تمامی منطقه در حال شعله ور شدن! و البته برای هر دانش آموزی واضح و مبرهن بود که همگی برادران تروریست، اهالی کشورهای دوست آمریکا، منهای عراق بودند! و "برادر صدام" گذشته از آنکه تنها دیکتاتور جهان نبود، مدتی هم بود که پشم و پیلی اش ریخته بود..
باری!احتمالاً خلاصی نخواهیم داشت از دست این دلاورانی که دیر از خواب بیدار شده و دنبال جبهه جهانی برای مبارزه با کمونیسم می گردند و اینچنین شورانگیز به جنگ با اسیاب‌های بادی برخاسته اند! احتمالاً اینهمه هیجانی که برای این دیر کرد دارند، نمی گذارد کمی به مغز خسته شان فشار آورده و باور کنند که، مدل رشد یا مدل بدبختی در جهان ِ پهناور، خارج از دو کره هممی تواند موجود باشد.
اینها مشکلات ِ بخش از توهم زده‌هایی ست که موقیعیت خارج کشوری خودشان را خیلی جدی گرفته اند و هی شب و روز خواب کرزای شدن و یا "نوموهن" شدن خودشان را می بینند!ـ ببخشید رئیس جمهور به اندازه کشورش اسم در نکرده است. ـ غافل از اینکه در داخل افغانستان، چهره ای باقی نمانده بود به لطف ِ ترور ِ به موقع احمد شاه مقصود! و ممکن است استاندار سمنان خودش هیچ دست کمی از آقای رئیس جمهور کره جنوبی نداشته باشد! "آقای حميد حاجي‌عبدالوهاب"! همین هفته پیش بود به گمانم، که سخنان مبسوطی در باب حل مشکل صادرات و واردات کرده و وعده داد که مسئله را نه در سطح محلی که در سطح ملی حل خواهد کرد! می توانید باور نکنید چون زیاد هم مهم نیست!چون مشکل واقعی اینان نیستند. در داخل نیز به نظر می رسد مبارزه منفی در جنگ قدرت، جذاب تر از پرداختن به اوضاع بی سر و سامان ِ ـ نمی گویم وخیم ِـ کشور است. اصلاح طلبان و نیروهای ملی در داخل فقط اخبار شیرین کاریهای دولت ِ نابغه را منتشر می کنند حتا در مسئله تحریم ایران نظر ندارند!همچنان که قبل و در جریان برگزاری کنفرانس رسوای هولوکاست، نداشتند! و تقریباً با نمایندگان مجلس یادشان افتاد که باید به این حرکات ِ غیر انسانی و خلاف شئونات ملی اعتراض می کرده اند! آیا وظیفه ملی شان این حکم را به آنها نمی کرد؟ اعتقاد دارم که هیچ نیرویی برای نجات ایران هنوز پتانسیل اصلاح طلبانو ملی یون ِ داخل ایران را ندارد. اما ایشان برای اینکه بتوانند همکاری و لابد! آرای مردم را داشته باشند؛ باید در تمامی روندهای موجود در جامعه، از سیاست گرفته تا فرهنگ و اجتماع حضور و ایضاً نظر داشته باشند. یکی وتنها یکی ١ از شیوه‌های حضور در میان و در کنار مردم ، مشارکت فعال در جریان انتخابات است تا آنجایی که مقدور و ممکن است؛ بماند که در این زمینه سرورانی چون عباس عبدی در داخل و اکبر گنجی در خارج دائماً بی اعتنایی و انفعال را توصیه می کنند؛ چنانکه گویی مخاطبشان نیروی معین و آماده به عملی ست که به جای مشارکت در انتخابات، اقدام نیرومند دیگریجز در خانه نشستن را سازمان می دهد! اینان که خواهان حرکتی نیزی چون انقلاب بهمن نیز نیستند، نمی خواهند ببینند که بی اعتنایی مدام ِ مردم به اکت‌های ممکن سیاسی جامعه،خواست استبداد است و عامل گسترش ناامیدی و تسلیم است؛ تا نقطه شورش کور.
اما واقعیت دیگری نیز هست و آن اینکه حضور سیاسی پویا در جامعه داشتن، فقط با شرکت در انتخابات به دست نمی آید؛ مردم با نیرویی پیوند آگاهانه ایجاد می کنند که با آنان در تمامی رویدادهای اجتماعی همراه بوده و سخن گفته باشد و فراتر از آن، ارئه طریق کرده باشد. ـ صرف نظر از آنکه موفث شده باشد یا خیر ـ و اگر چنین ارتباطی موجود نباشد، آگاهی و شناخت مردم از نیروی معین سیاسی از کدام آبشخور عینی و ذهنی باید تغذیه کند؛ جز توهمات ِ حاصل ِ دوران برانگیختگی؟ اقبال مردم به اصلاح طلبان در دوران دوم خرداد، از آنجایی که بر چنین پایه ای استوار نبود ـ امکان آنهم اساساً موجود نبود ـ تنها بر بستر آرزوها و بر پایه سست توهم شکل گرفت و آنچنان که بارها نوشته ام، آنچنان امید کاذبی را شکل داد که با مواجه با دشواری‌ها،مردم را به جای یاری ایشان، به قهر و ناامیدی و خانه نشینی سوق داد پیوندی و گفتگویه دو سویه ای موجود نبود.
مردم باید بدانند که سخن آن نیرویی که خواهان کسب آرای آنان برای زمامداری کشور است چیست؟ در چالش‌های جدی و خطیر موجود در کشور که درگیر شدن در آن مستلزم پرداخت هزینه است، ایده متفاوت آنان چه بوده یا هست. برابر بحران هسته ای راه حل پیشنهادی آنان کدام است و بالاتر از آن چگونه آن خواست، یا اعتراض یا رهنمود را نمایان می کنند! آیا این ائتلاف بزرگ اصلاح طلبان قادر نیست حضور مردم مسالمت آمیز مردم را برای اعتراض به برخی روندها در کشورحتا در شکل برگزاری جلسات بحث و گفتگو تقاضا کند و هزینه آن را تقبل نماید؟ گیرم در آغاز موفق نشود، گیرم تنها عده معدودی به دعوت آنان پاسخ دهند و بسا ناکامی‌های دیگر.
اینک در بحران هسته ای چرا اجماع بزرگی از نیروهای اصلاح طلب و ملی در شکل معلومی خود را نمایان نمی کند تا راه خردمندانه ای برای برون رفت از این بحران ارائه کند؟ چرا ما حتا شاهد یک بیانیه سیاسی محکم با قید فوریت از جانب این دوستان نیستیم؟ برای من و بسیاری دیگر از نیروهای اپوزیسیون در خارج کشور عدم مشروعیت فشارهای آمریکا بر ایران و عدم وجاهت قانونی اجماعی که به سختی بسیار و برخلاف دولت ایران، درایت فراوان، توانست به دست آورد، آشکار است و صرف ایجاد اجماع جهانی در مقابل کشوری آنهم با قدرت و هیبت آمریکا، حکم نهایی نیست. دولت ملی دکتر مصدق از این دولت نیز تنها تر بود اما دولتی بود که خرد و سیاست چراغ راهش بودو نه شعبده بازی و عوامفریبی!
باری بر عهده کوشندگان سیاسی، بویژه در عرصه واقعی سیاست ، یعنی در داخل کشور، است که با شهامت و علیرغم اختلافات تحلیلی از مسئله، به میدان درآیند و توجه جامعه را به این امر جلب کنند که مصالح ملی ما ـ آیا این مصالح گاهی در مقابل منافع نیست؟ـ ایجاب می کند که مسئله غنی سازی را از حالت حیثیتی خارج کرده و امکان مانور بیشتر در این لحظه را از آمریکا بگیریم. و از طریق جلب نظر مردم حکومت را به تمکین در برابر واقعیت ناچار کنیم که بی شک در میان دست اندکاران همین دولت ِ خردگرا! کسانی ملتفت مصالح مردم یا لااقل خودشان هستند.
سیاستمداران ایرانی بویژه در داخل کشور، با اشراف به همه حساسیت‌های به جا و نا به جای موجود،باید در این لحظه مروج بی باک ِ منفعت یا مصلحت ملی باشند. باید شهامت کرده، با مردم، گروههای متفاوت مردم، سخن بگویند و طرح کنند که مبارزه با آمریکا در صحنه جهان رسالت ما نیست و ما در مراقبت از سود و زیان ملت خود قادر هستیم که بدون آنکه نقش پادوی آمریکا در منطقه را بازی کنیم، روابط سیاسی قانونمند و عاقلانه ای با آن برقرار کرده و بیش ازاین ثروت و فرصت نسل‌های آینده را صرف خرید از بازار سیاه و در قافله کند حرکت به سوی توسعه، فنا نکنیم.
ایران می تواند اعلام کنند که با کسب دانش و فن آوری لازم، اینک " توقف غنی سازی" را به مثابه خارج کردن سلاح از دست باندهای تشنج خواه در حکومتهای ایران و آمریکا، می پذیرند.
ورود در این عرصه مشکل و همه صحنه‌هایی که قرار است منافع مردم در آن رقم بخورد، وظیفه عاجل نیروهای سیاسی در داخل است. ائتلاف‌های بزرگ اگر حضور نیرومند دائمی نداشته باشند؛ و تنها در صحنه انتخابات ظاهر شوند، اعتماد مردم را به دست نخواهند آورد.
ملیحه محمدی، ٢٩ دسامبر ٢٠٠٦

١ ـ اینرا در اشاره به همان مقاله خانم سطوت نوشتم که به گمان من مسئله را یکجانبه دیده بود اما طرح بسیار مفید و درخور توجه ای ارائه کرده بود و قصد دارم در پاسخشان مطلبی بنویسم.