ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 06.10.2006, 17:46
“نامه”؛ يك تجربه موفق

الناز انصاری
جمعه ١٤ مهر ١٣٨٥



تابستان داغ امسال با غروب آخرين بازماندگان نشرياتی پايان يافت كه ميراث‌دار دوران طلايی مطبوعات از سال ٥٨ تا كنون بودند. خبر حكم توقيف ٤ نشريه در يك روز منتشر شد و در اين ميان ماهنامه «نامه» و روزنامه «شرق» بيش از همه اصحاب رسانه و مخاطبان نه چندان زياد خود را درگير تعطيلی خود كردند.
روزنامه «شرق» نگاه‌ها را به سوی چشمان نافذ «هاشمی رفسنجانی» كشاند تا مگر با نفوذ خود برای دومين بار اين روزنامه را از زير حكم سنگين و مكرر «توقيف» برهاند. ولی نگاه‌ها خيلی زودتر از آنچه كه بايد در روزهای داغ اما يخ كرده آن روز ماسيد. همه می‌دانستند «شرق»‌ديگر روی هيچ دكه‌ای نخواهد رفت. روزنامه «شرق» با عمر ٤ ساله و كوله‌بار سنگين انتقاداتی كه از هر دو جبهه جمع كرده بود، رفت تا آخرين نسخه خود را بی‌هيچ اميدی به بايگانی بسپارد. لابد آخرين شماره آن امروز آخرين صفحه از يك مجلد قطوری باشد كه روی آن را با طلاكوب و خط خوش نستعليق نوشته‌اند: «شرق». توقيف شرق شعار دهن پركنی را به ياد می‌آورد كه ٤ سال پيش قبل از تولد روزنامه، روی در و ديوار و دكه‌های روزنامه فروشی چسبيده بود: «آفتاب از شرق طلوع می‌كند» با اين همه آفتاب شرق هم به بهانه يك كاريكاتور غروب كرد و تمام.
اما ماهنامه نامه، رقيب قدری بود در مقابل نام روزنامه‌ای كه تنها ماندن در ميدان بی‌رقيب، قدر‌قدرت‌اش كرده بود. اين ماهنامه با وجود فاصله ماهوی روزنامه و ماهنامه كه به خودی خود اعتبار بيشتری برای روزنامه را قائل است، اما آنچنان اعتباری در اين سال‌ها برای خود كسب كرده بود كه توانست بيشترين فضا را در واكنش به توقيف به نام خود اختصاص دهد. اگرچه شايد بتوان «چشم‌ها را شست و جور ديگر ديد» و خوشبينانه گفت اميدی به تولد دوباره اين ماهنامه وجود دارد اما «نامه» هم همين روزها بايد آخرين شماره‌اش را به دفتر صحافی در اين شهر برده باشد برای جلد آخر آرشيو.
«نامه» و «شرق» با وجود شباهت‌هايی تاريخی كه داشتند، يعنی عمر تقريبا يكسان و توقيف همزمان و اينكه هر دو برای بسياری اولين انتخاب بودند، اما يك تفاوت عمده در اين بين وجود داشت كه «نامه» را كاملا متمايز از «شرق» و حتی فراتر از آن، متمايز از همه نشريات و رسانه‌های ايران می‌كرد.
«نامه» اگرچه تريبون غيررسمی ملی مذهبی‌ها قلمداد می‌شد، اما سخاوتمندانه همان تعداد صفحات را كه سهم خود بود، با ديگرانی تقسيم كرد كه موج توقيف‌ها و حذف‌ها هيچ تريبونی در اختيارشان باقی نگذاشته بود. توقيف «نامه» توقيف يك جريان نبود؛ خاموشی چندين صدا بود در فضايی كه تك صدايی پيشه كرده است.
ملی مذهبی‌ها، اصلاح‌طلبان،‌ زنان،‌ اقليت‌های قومی، دانشجويان، كارگران، روشنفكران و البته معلمان كه عمر نشريه كفاف حضورتازه آن
‌ها را نداد، همه‌گی نامه نويسانی بودند كه امروز قلم در دستشان خشكيده است.
تجربه‌گران «نامه» را با چند نامه خوانی به گپ نشسته‌ايم كه امروز اگر اميدی به رسانه مكتوب ديگری ندارند، باز به همان فضای پر سد و چالش اينترنت می‌انديشند.

سنت دموكراتيك ملی – مذهبی‌ها
«گشاده دستی جزوی از ماهيت نيروهای ملی مذهبی است. چون اين طيف خودش را هم ملی و متعلق به اين جريان می‌داند و هم مذهبی. به عبارتی اين سخاوت سنت دموكراتيك ملی مذهبی‌هاست و نامه هم به خوبی اين سنت را حفظ كرده بود».
اينها بخشی از سخنان تقی رحمانی، چهره‌ سرشناس فعالان ملی مذهبی است. او بيش از هر چيز اصلاح‌طلبانی را مورد تأكيد اين سخاوت قرار می‌دهد كه حتی وزارت ارشاد خودشان نيز، روی خوشی به مطبوعات آنان نشان نداده بود.
رحمانی می‌گويد:‌ «ما حتی در زمان اصلاحات و از وزارتخانه آقای مهاجرانی يا مسجد جامعی هم نتوانستيم برای دفتر پژوهش‌های شريعتی مجوز بگيريم؛ حالا اين دولت كه جای خود دارد. چون از اول هم اعلام كرده بودند و مشخص هم بود كه معتقد به دموكراسی و اركان آن نيست. پيش از اين هم وقتی من مقالات صفار هرندی را در نقد نشريات و كتاب‌های زمان خاتمی در كيهان می‌خواندم، پشتم می‌لرزيد...»
او همچنين در نقد «عدم درك حضور ديگری» در ميان مطبوعات اصلاح‌طلبان می‌گويد: «اما اين تجربه ]ماهنامه نامه[ در قياس با قديمی‌ترين روزنامه بازمانده از دوران اصلاحات، رويكردها را نشان می‌دهد. «شرق» از ابتدا می‌خواست يك نشريه حرفه‌ای را تعريف كند. با همان رويكرد حرفه‌ای هم اخبار منتقدان‌اش را چاپ می‌كرد. اما واقعيت اين است كه در عمل، قابل قياس با نامه در رويكرد آن در مورد پذيرش ديگر عقايد نيست».
رحمانی توقيف‌های اخير را نتيجه مقابله با يك پروسه سياسی – اجتماعی تعريف می‌كند. به زعم او توقيف شرق و نامه، در اين راستا صورت گرفت كه فضای سياسی فعلی، اين دو را تبديل به يك نهاد كرده بود. نهادی لرزان. توقيف‌ها را هم يك حركت عجولانه می‌داند و می‌گويد: «طرف مقابل هم متوجه بود كه اين دو جدای از تمام مسائل موجود با افزايش عمرشان به سوی «نهاد» شدن می‌رفتند و دموكراسی را هم دقيقا همين نهادها هستند كه می‌سازند. خب، طرف مقابل هم همه اين‌ها را می‌ديد و به بهانه‌هايی بسيار عجولانه و غيرمعقول هر دو را تعطيل كرد».

«نامه» يك اتفاق ناگزير
سويه نامه در برخورد باز و پذيرش بی‌دريغ نيروهای فعال جامعه می‌توانست دلايل زيادی داشته باشد. پيش‌ فرض اين گزارش، نگاه دموكراتيك گردانندگان اين نشريه تئوريك بود. اما اين پيش فرض با نظر «ابراهيم يزدی» به هم می‌ريخت. به زعم او اتفاقی كه در نامه افتاد يك اتفاق طبيعی از يك پروسه طی شده تاريخ مطبوعات بود.
دبيركل نهضت آزادی معتقد است: «با نگاهی به روند نشريات می‌بينيم كه هر كدام بهتر از روزنامه يا نشريه قبلی بودند و رسانه بعد هم به نوعی بهتر از آنها بوده. يعنی هر حركتی بهتر از حركت قبلی است. نامه و شرق هم هر كدام يك قدم پيش‌تر از ماهنامه‌ها و روزنامه‌های قبل بودند. چنانچه مطمئنم جايگزينان اينان هم بهتر و پيش‌تر خواهند بود».
به اعتقاد يزدی، اين دقيقا نتيجه شرايط موجود و پيشرفت در فضای رسانه‌ای بود كه نيروها را به همگرايی در كنار هم برای يك كار مشترك مجاب می‌كرد.
يزدی يقين دارد كه جايگزين نامه يك قدم پيش‌تر خواهد بود و خطاب به گرداندگان اين ماهنامه توصيه می‌كند كه چنان‌چه خود اعلام كرده‌اند اين تيم را در كنار يك ديگر نگاه دارند.

نترسيدن از تيغ
امروز هر رسانه‌ای كه در ايران به هر شكل (چه مكتوب و چه اينترنتی) منتشر می‌شود صفحه يا صفحاتی رسمی با عنوان «دانشجويی» دارد. هر كدام از اين رسانه‌ها با رويكرد و خط مشخص فكری خود همچون سايرين، به اين جنبش نيز می‌پردازند و نامه هم چنين بود. صفحه دانشجويی‌اش با تولد نامه شكل گرفت ولی با يك تفاوت كلی از ديگران. صفحات نامه توانست به درون دانشگاه‌ها هم راه يابد. دانشجويانی كه بی‌رحمی اصلاحات پس از ١٨ تير، بر پيكرشان ردی از آتش و خون افكنده بود، چشم بر كمك روزنامه‌ها بستند كه با تكرار آن فاجعه در صفحات خود، مرهمی بر آن زخم نمی‌يافتند. نشرياتی كه يا تريبون خود را در اختيار يكی دو جريان خاص گذاشته بودند يا اگر هم خبری از پشت ديوارهای دانشگاه می‌رساندند، همراه با دست‌چين و خط‌چين و ملاحظاتی بود كه لااقل راديكال‌ترهای دانشگاه را سرگرم خود نمی‌كرد.
«نامه» اما در اين صفحه‌ها نيز چيز ديگری بود. «سعيد حبيبی» يكی از نام آشناترين چهره‌های جنبش دانشجويی ايران است، با اعتقاد به نفوذ اين نشريه در ميان دانشجويان و در تشريح ويژگی‌های بارز «نامه» می‌گويد: ««نامه»‌ در كنار صداقت و صراحت در اطلاع‌رسانی از عمق تئوريك خوبی هم برخوردار بود. در كنار اين‌ها، به شدت روی مسائل عينی و واقعی جامعه هم اشراف داشت. براساس اين ويژگی‌ها می‌توانيم بگوييم كه «نامه» الگوی مناسبی بود برای گروه‌ها و نشرياتی كه به دنبال تجربه يك كار جمعی هستند».
اين عضو شورای مركزی دفتر تحكيم وحدت، وجود اين ويژگی‌ها را، برخلاف نظر ابراهيم يزدی، برآمده از نوع تفكرگردانندگان آن می‌داند. او اين نگاه را به فضا و فعاليت سياسی نيز تعميم داده و تشريح می‌كند: «يكی از بارزترين ويژگی‌های نامه، همراهی با ديگر گروه‌ها و نيروهای اپوزيسيون در كنار استقلال فكری خود گردانندگان آن بود. يعنی در عين حال كه صفحات و تريبون خود را بدون هيچ تبعيضی در اختيار فعالانی قرار دادند كه مدت‌ها يا تريبون نداشتند يا اساسا نمی‌توانستند داشته باشند، اما استقلال و خط فكری خود را هم به طور كاملا صريح و جدی پيگيری می‌كردند. اين ويژگی به نظر من دقيقا ناشی از وسعت ديد و رشد سياسی صاحبان اصلی «نامه» ‌بود».
حبيبی كه نام او راديكال‌ترين جريان دانشجويی كشور را يادآوری می‌كند، اقبال عمومی دانشجويان از «نامه» را مورد تأكيد قرار می‌دهد و معتقد است: «مثل صفحات ديگر، وقتی قرار بود روی اخبار و مصاحبه‌های دانشجويی هم در اين ماهنامه كار شود، با يك نگاه عميق و جدی وارد بحث می‌شد و همين نگاه ريشه‌ای بود كه نيروهای جدی دانشگاه‌ها را به سمت خود می‌كشاند و نامه را تبديل به يكی از نشرياتی كرده بود كه دانشجويان به دقت مطالب آن را دنبال می‌كردند».
نويسنده وبلاگ «دانش سرخ»، به تعريفی نامه‌نويسان را سوسياليست می‌خواند و با تأكيد بر تجربه موفق آنان و الگوی مناسب منش سياسی و مطبوعاتی اين افراد، از همه می‌خواهد كه از تيغ سانسور نترسيم و بر الگوی نامه در عمل رسانه‌ای و سياسی، با شعری نقطه پايان می‌گذارد: «يك كشته به نام / به كه صد زنده به ننگ».

كارگران؛ بی‌تريبون‌های هميشه
چند صفحه از صفحات نامه از شماره ٣٩ تا ٥٣ كه آخرين آن بود، ميزبان دائم مباحث مربوط به كارگران بود. كارگرانی كه در حال حاضر نه تنها تريبون مستقلی ندارند كه حتی رسانه‌های ديگر نيز يا صفحه‌ای به آنان اختصاص نداده‌اند و يا اگر چنين كرده‌اند، بی‌شك با نگاهی ابزاری و البته كنترلی، صفحه‌ای در اختيار اين افراد و فعالان حوزه كارگری قرار داده‌اند.
دستان «حسين اكبری» آشنا به كار و قلم، بارها اين صفحات را لمس كرده است. نام او بارها درنامه تكرار ‌شده است كه او پای ثابت صفحات كارگری نامه بود.
وی در ارزيابی خود از موقعيت رسانه‌ای كارگران پس از توقيف‌های اخير می‌گويد: «كارگران ايران اساسا فاقد امكان رسانه‌ای در سطح كشور هستند و آن فضای رسانه‌ای هم كه تاكنون مورد استفاده حداقلی نويسندگان و فعالان كارگری ايران قرار گرفته، هيچ گاه يك امكان مستمر و مطمئنی نبوده است. متأسفانه قريب به يكسال (از آغاز به كار دولت جديد)‌ است كه روزنامه‌های رسمی كشور اعم از دولتی يا غيردولتی از انتشار آزادانه مطالب مربوط به كارگران و جنبش اتحاديه‌ای كارگران منع شده‌اند و در اين ميان تنها نشريه‌ای كه طی يكسال اخير از بازتاب اخبار و رويدادهای كارگری و همچنين بحث‌ها و ميزگردهای مرتبط با اين حوزه بود، توقيف شد».
به اين ترتيب بايد گفت اين حوزه كه هميشه بی‌تريبون مانده بود، با توقيف «نامه» ضربه بيشتری خورد؛ چون اساسا «شرق» نيز مثل سايرين، برای اين گروه، استعداد و امكانات يك تريبون را نداشت. اين گروه معتقدند هر امكان رسانه‌ای هر چند در حد يك ماهنامه يا گاهنامه، آنچنان عاريتی است كه به كوچك‌ترين اشاره دستی از دست می‌رود.
اين كارگر و فعال كارگری، رويكرد ابزاری مطبوعات به مقوله كارگران را مورد تأكيد قرار می‌دهد و با يادآوری روزهای داغ انتخابات می‌گويد: «صفحات روزنامه‌ها در مقاطع انتخابات برای جلب آرای كارگران به‌يكباره يادشان می‌آيد كه در ايران طبقه كارگری هم وجود دارد و ديگر به سفارش‌ها و پيغام‌های اصحاب قضا وقعی نمی‌گذارند و از خط فقری كه گريبان اين طبقه را گرفته می‌گويند».
اما چه بايد كرد؟ پاسخ او ايجاد نشريات سنديكايی و گام نهادن در فضای مجازی به مثابه ايمن‌ترين راه است. به زعم او، راه باقی مانده ديگر برای كارگران و نويسندگان اين طبقه، استفاده از رسانه‌های ديداری و شنيداری برون مرزی است كه آن هم خارج از كنترل كارگران است و البته بها و آسيب‌های آن هم كم نيست.
اكبری ادامه می‌دهد:‌ «با اين شرايط، آيا راهی برای انتقال آزادانه اخبار و رويدادهای كارگری باقی مانده است؟ دولتی كه ادعای مهرورزی و عدالت گستری دارد، چرا از طرح نقطه نظرهای كارگران درباره لايحه پيشنهادی تغييرات در قانون كار می‌ترسد و به مطبوعات اجازه انتشار آزادانه مطالب در اين باره را نمی‌دهد؟ چرا هیأت نظارت بر مطبوعات، نشريه‌ای را كه ماهيانه حداقل ممكن صفحات خود را به كارگران و توسعه فرهنگ اتحاديه‌ای اختصاص داده بود به بهانه‌ای واهی توقيف می‌كند؟»
سوال او بی‌شك سوال خيل عظيمی از فعالان و كارگرانی است كه سهم آنها از رسانه‌های امروز بی‌صدايی است.

دست جامعه كوتاه شد
اصلاح‌طلبان بيش از هر جريان ديگری در تاريخ پس از انقلاب توانستند با تجهيز خود به ابزار رسانه، اهداف سياسی خود را دنبال كنند. مطبوعات و مباحث پيرامون آن به قدری در ميان آنان جدی بود كه دوران اصلاحات به تعريفی دوران «طلايی» مطبوعات هم نام گرفت؛ دورانی طلايی كه البته خاطره توقيف‌های فله‌ای را هم از ياد نمی‌برد.
پس از حذف اصلاح‌طلبان از قدرت؛ هر چند آنان به اندازه ديگر نيروهای منتقد دولت بی‌رسانه نماندند، اما آن‌چه را هم كه می‌خواستند نتوانستند كسب كنند؛ اما حتا آن‌ها هم بی‌نصيب نبودند از خان گسترده "نامه"!
الهه كولايی، با ديدگاه اصلاح‌طلبانه خود در خصوص عملكرد نامه می‌گويد: «اين ماهنامه فرصت مناسبی بود برای طرح و ارائه ديدگاه‌های متفاوت در جامعه و عملكرد آن فرصت مغتنمی بود برای تضارب آرا كه نياز هر جامعه پويا و زنده‌ای است».
كليد واژه‌های كولايی، يادآور ٨ سالی است كه به هر حال تمام شد اما واژگان هنوز همان است كه بود: «اين يك كانال بود برای ارتباط با جامعه از طريق فرهنگ گفت‌وگو و مدارا و "نامه" جايی بود كه ديدگاه‌های مختلف می‌توانستند مورد پذيرش قرار بگيرند و نتيجه آن دقيقا در جامعه گسترش پيدا می‌كرد».
عضو شورای مركزی جبهه مشاركت، تعطيلی نامه را در شرايطی يادآور شد كه تريبون‌های متفاوت در قالب ديدگاه‌های رسمی كشور قرار نمی‌گيرند تا به ضرورت برخورد مباحث نظری و علمی پاسخی در خور داده شود.
كولايی می‌گويد: «توقيف نامه و شرق نه تنها جريان‌های فعال در اين نشريات را از داشتن تريبون محروم كرد بلكه عملا دست جامعه هم از آشنايی با ديدگاه‌های مختلف كوتاه شد. «نامه» همه جريان‌ها را تا حدی پوشش می‌داد و اين مجموعه در كنار هم به جامعه امكان يك انتخاب اصلح را می‌داد. بنابر اين خسارت توقيف اين ماهنامه خسارتی بود كه تنها شامل گردانندگان آن نمی‌شد».

تابوشكنی در حوزه قوميت‌ها
بحث قوميت‌ها شايد يكی دو سال بيشتر نباشد كه پا به مباحث رسانه‌ای گذاشته است. اين قدم گذاشتن در حد يكی دو گزارش محدود می‌شد. اما نامه اين روند را نيز پشت سرگذاشت و زمانی كه پس از وقايع آذربايجان در پی انتشار كاريكاتور جنجالی روزنامه «ايران»، برخی نشريات به موضوع قوميت‌ها حساس‌تر می‌شدند، نامه با سابقه‌ای بيش‌تر صفحه اقوام‌اش را پی می‌گرفت.
يوسف عزيزی بنی طرف كه صدای قوم محروم و در اقليت مانده عرب را در حنجره دارد، در مورد عملكرد نامه در حوزه اقوام و اقليت‌ها می‌گويد: «با اين‌كه عمر نامه بيش از صفحه اقوام آن بود، اما يك سالی می‌شد كه داشت به شكلی آكادميك و علمی به طرح مسائل قوميت‌ها می‌پرداخت. رويكرد نامه در اين خصوص هم يك رويكرد غيرجنجالی و در چارچوب‌های علمی و تئوريك تعريف می‌شد. از سويی ديگر زمانی كه بحث اقليت‌های قومی در اين ماهنامه مطرح می‌شد (حالا هر كدام از اقوام،‌ ترك، عرب،‌ كرد و ...) بحث بر پايه وحدت ملی استوار بود كه نمی‌گذاشت كسی از اين جريان سوءاستفاده كند».
اين نويسنده عرب، با اشاره به روزنامه «اعتماد ملی» و ماهنامه «نقد نو»، ويژگی بارزنامه را در قياس با نشريات ديگری كه به موضوع اقليت‌های قومی می‌پردازند، استمرار و توالی مباحث قومی در «نامه» می‌داند.
بنی‌طرف می‌گويد: «با جدی شدن بحث اقليت‌های قومی، بايد بگوييم كه نامه در عمل مبتكر طرح بحث قوميت‌ها به طور مستمر در فضای رسانه بود».

الگويی كه بايد تكرار شود
با وجود همه تأسف‌ها، اما در جلسه ديدار مخاطبان نامه با نامه‌نويسان كه پس از توقيف در سالن انجمن صنفی روزنامه‌نگاران برگزار شد، موجی از اميد نيز در فضا حركت می‌كرد؛ اميد از آن‌جا كه پس از سال‌ها عده‌ای گردهم آمده بودند و با همدلی به تريبون از دست رفته خود نگاه می‌كردند كه هر چند شايد كم‌تر استراتژی مشتركی بين‌شان وجود نداشت، اما جدای از آن، كنار هم بودن برای هدفی مشترك، تجربه همدلانه‌ای بود برايشان.
اگر قرار باشدد اين تاكتيك و قابليت تكرار آن را در فضای سياسی به صحبت بنشينيم يكی از صاحب‌نظران اين حوزه «محمدعلی عمويی»‌ با سابقه مشخصی از فعاليت تشكيلاتی و حزبی است.
عمويی می‌گويد: «نامه می‌تواند الگوی بسيار موفق و خوبی باشد برای نشريات ديگر. چون تا به حال اين الگو وجود نداشت و من هم طی اين همه سال هيچ نشريه‌ای را با اين سعه صدری كه در «نامه» وجود داشت نديده بودم. حال انتظار اين نيست كه نشريه بعدی هم ١٠٠ درصد از همان تاكتيك و روش استفاده كند، ‌اما می‌توان و بايد از آن جوهری كه عامل موفقيت نامه بود استفاده كرد و اگر در نشريه‌ای وجود دارد اين جوهر را تقويت كرد».
عمويی می‌گويد: «من و جريانی كه در حوزه آن فعاليت كرده‌ام، همواره به جمع‌آوری نيروهايی با مشتركات مشخص حول يك هدف تأكيد داشتيم و ايجاد جبهه‌ای اين‌چنين، هميشه يكی از اهداف ما بود. تجربه موفق دهه ٢٠ يكی از اقدامات عملی بود كه در اين راستا شكل گرفت و جبهه ديگری كه در دهه ٦٠ راه‌اندازی شد. نامه هم بر همين مشتركات بود كه تأكيد كرد و نه تفاوت‌ها و اختلافات. اين به تنهايی می‌تواند از «نامه» يك الگوی موفق در حوزه عمل سياسی و عمل مطبوعاتی بسازد».

پرواز را به خاطر بسپار
توقيف‌های اين چند سال هر چند موج‌های كوتاه و موقتی از نااميدی و شكست را ايجاد می‌كرد، اما آن‌چه ماند از اين سال‌ها برای ميراث‌داران سخن، همانا تجربه‌ای بود نوپا كه با هر شكستی، بايد خودش را در جای ديگری به بلوغ می‌رساند. رشدی منقطع كه محدود‌تر شدن فضا برای رسانه‌ها عقلانيت و اقدام عميق‌تری از آن می‌طلبد.
حتی اگر همه پرنده‌های دنيا هم مردنی باشند حالا ديگر ياد گرفته‌ايم «پرواز را به خاطر بسپاريم». پرواز را هيچ توقيفی از ياد پرنده نمی‌برد و با سرودی ديگر گونه كه «سخن را به خاطر بسپار، رسانه رفتنی است».