جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - Friday 29 March 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 10.05.2022, 16:23

زمان نیمه عمر!‏


احمد پورمندی

نظام جمهوری اسلامی حاصل انقلابی است که مثل همه انقلابات کلاسیک و ‏مشابه دیگر، قدرت‌محور و ویرانگر بوده است. این دو ویژگی انقلاب بهمن در ‏وجود ج.ا. به مثابه حاصل انقلاب، دوام ییدا کرده است. این روند قدرت‌محور ی و ‏ویرانگری، حداقل در سه بعد «ملی»، «منطقه‌ای» و «درون حکومتی» تداوم ‏یافته است.‏

در بعد ملی، حذف و نابودسازی تشكل‌ها و نهاد‌های مدنی و تبدیل جامعه به ‏‏«زمین سوخته سیاسی»، نتیجه ۴۳ سال عملکرد موتور تخریب و انحصار در ج.ا. ‏بوده است. در بعد منطقه‌ای، تلاش برای صدور انقلاب، به نظریه «تبدیل خاک ‏کشور‌های همسایه به حوزه عمق استراتژیک نظام» راه برد و ج.ا. را به صادر ‏کننده ناامنی و تروریسم به کشور‌های همسایه بدل کرد.‏

در بعد «درون حکومتی» که موضوع این یادداشت است، پروسه حذف و ‏ویرانگری بر بستر نظامی شکل گرفت که از همان آغاز ساختاری «دوبنه» داشته ‏است. بنه نخست و اصلی آن حول نظریه ولایت فقیه و بر محور شخص ولی فقیه ‏به مثابه حاكم مطلق العنان و عمود خیمه نظام سامان یافت و بنه دوم و فرعی ‏هم با تصرف ماشین دولت عرفی به جا مانده از گذشته پیش از انقلاب، شکل ‏گرفت. بنه اول نقش « فرمانداری» و مرکز قدرت را از آن خود کرد و نقش ‏‏«شهرداری» و تمشیت امور مربوط به نان و آب اهالی را به برادر کوچک و ماشین ‏دولت متعارف واگذار نمود تا ضمن رتق و فتق امور «پیش پا افتاده»، نقش ‏کتک‌خور نظام و سپر دفاعی بنه سخت را نیز عهده دار شود.

این ساختار دوگانه ‏و دو بنه نظام، بستری فراهم آورد تا سیل قدرت‌طلبی و ویرانگری انقلاب در آن ‏جاری و بر متن آن یک «ما» و «آنها» تعریف شود که در آن «ما» آرتیست اصلی ‏فیلم است، در حلقه اول مریدان، در هسته سخت و حول محور ولایت، نقش‏آفرینی می‌کند و در همه جنگ‌ها برنده است. «آنها» اما، شخصیت منفی و کتک‏خوری است که در دولت انجام وظیفه می‌کند و در پایان هر بخش سریال قدرت، ‏از قطار به بیرون پرتاب می‌شود.

‏از آنجایی که نظام نمی‌تواند بدون «آنها» به بازی ادامه بدهد، با نابودی یا ناکار ‏شدن هر باره «آنها»، بخشی از «ما» را به شهرداری می‌فرستد تا هم فیلم بی‏کتک خور نشود و هم امت بی نان و آب نماند. در این بازی موذیانه که هزینه آن را ‏مردم می‌پردازند، حکومت به سان فلزات رادیو اکتیو، یک «زمان نیمه عمر» دارد ‏که در فاصله آن، حجمی از آن از طریق اشتغال در دستگاه دولت، خاصیت ‏حکومت‌گرانه خود را از دست داده، به فلز خنثایی مثل سرب تبدیل می‌گردد و در ‏عین حال، بنه اصلی و مقتدر نظام هم، گاه تا نصف حجم پیشین خود لاغر می‌‏شود.‏

نگاهی به تاریخ ۴۳ ساله جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که روند حذف، از ‏بازرگان و بنی‌صدر، تا موسوی، رفسنجانی، خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی از ‏همین منطق «زمان نیمه عمر» پیروی کرده است. ورود به دولت همواره به معنی ‏خروج از «ما» و تبدیل شدن به «آنها» و «قربانی شدن» بوده است. وقتی رییسی ‏را به ریاست دولت منصوب کردند، برخی دچار این تصور شدند که چون او پاره تن ‏مقام ولایت است، حکومت یکدست شده، عملکرد قانون نیمه عمر و پروسه ‏حذف پایان می‌گیرد و غول انقلاب سرانجام به خواب خواهد رفت. برای رفع ‏این «سو تفاهم» فقط ده ماه وقت لازم بود و حالا رئیس دولت مبعوث بیت، در ‏تار عنکوبتی گرفتار أمده است که خود در طی چهار دهه، در تنیدن آن نقش ‏فعال داشته است. با افشاگری‌ها و زدوخورد‌های اخیر، او دیگر به «آنها» بدل ‏شده است. ‏

می‌توان زمان نیمه عمر هسته سخت قدرت را به تخمین، هشت سال تصور کرد ‏که در فاصله آن، «دولتی شده‌ها» از توان مشارکت در حکمرانی تخلیه و در ‏بهترین حالت به عنوان سرب در مجمع تشخیص مصلحت نظام انبار شده‌اند. حاصل ‏این روند، کوچک و کوچکتر شدن هسته سخت با تصاعد هندسی بوده است. این ‏لاغر شدن اما، تنها دگردیسی این هسته نبود. به موازات آن، هسته سخت قدرت ‏از محتوای سیاسی و اجتماعی تهی و تهی‌تر شد و خود «قدرت» و حفظ آن به ‏تنها محتوى و چسپ آن بدل گردید. گذار خامنه‌ای از یک رهبر دینی و حکومتی به ‏پدرخوانده باند‌های مافیایی، الیگارشی‌ها و نهاد‌های امنیتی، هم نتیجه و هم ‏نشانه این تهی‌شدگی و دگردیسی است. امپراطور به شدت لاغر، زشت و تهی ‏شده است.

هر چه به روز شاه‌مرگی نزدیک‌تر می‌شویم، جنگ قدرت میان میراث‌خواران ‏پیشوا شدیدتر می‌شود. زدوخورد‌های قالیباف و رئیسی نوک کوه یخی است که ‏در اقیانوس طوفانی ایران به سوی کشتی فرسوده حکومت روان است. در این ‏دور از جنگ قدرت که بر بستر ابربحران‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ‏زیست محیطی و بن‌بست در سیاست خارجی جریان دارد، بر خلاف دفعات پیش، طرفین مالک پول، اسلحه، رسانه و اطلاعات هستند و اگر جامعه از نشان دادن ‏واکنش مناسب باز بماند و یا معجزه‌ای مدعیان سفره انقلاب را به بازتقسیم ‏غنائم وادار نسازد، کشور می‌تواند شاهد درگیری‌های بسیار خونینی شود که ‏پایانی برای آن متصور نیست.‏

‏به نظر می‌رسد که اجماعی بر سر جانشینی در حکومت پدید نیامده و مساله ‏حل‌نشده باقی مانده است. هر چه به مرگ خامنه‌ای و نقطه اوج بحران نزدیک‌‏تر می‌شویم، ضرورت حضور متشکل و هدفمند جامعه در نبرد فیصله بخش قدرت، ‏بیشتر و بیشتر می‌شود. اوج‌گیری جنبش‌های اجتماعی از جنس جنبش معلمان، ‏نویدبخش هشیاری و آمادگی نسبی مردم برای سهم‌گیری در مبارزه و قبول ‏هزینه‌های آن است. افق‌گشایی در مقابل این جنبش‌ها و ناجنبش‌های خاموش ‏و در آستانه انفجار، وظیفه بر زمین مانده‌ای ست که جامعه مدنی، از جمله ‏نیروهای اپوزیسیون، اصلاح‌طلبان، فعالین صنفی، روشنفکران، روحانیون عرف‌‏گرا و کارفرمایان مستقل بر عهده دارند. در قسمت دوم این یادداشت، چند ‏سناریوی محتمل در رابطه با افق‌گشایی را به اشتراك می‌گذارم.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024