پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Thursday 25 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 29.09.2020, 22:53

چرا نظام آموزشی ایدئولوژیک‌تر و بسته‌تر می‌شود؟


آذرخش ایرانی

چرا نظام آموزشی در جمهوری اسلامی ایران پس از ۴۰ سال همچنان ایدئولوژیک تر و بسته‌تر می‌شود؟

بسیاری از جوامع در جهان، در همین یک‌صد سال گذشته انواع نظام‌های سیاسی را تجربه کرده‌اند: از نظام‌های ‏دموکراتیک تا نیمه دموکراتیک و شبه دموکراتیک گرفته تا انواع نظام‌‌های استبدادی و دیکتاتوری. همان‌گونه که ‏نظام‌های دموکراتیک یکسان و همسان نیستند، نظام‌های استبدادی و دیکتاتوری نیز به درجه‌ها و کیفیت‌های مختلفی تقسیم ‏می‌شوند: از دیکتاتوری‌های طبقاتی و فردی گرفته تا دیکتاتوری‌های چندحزبی و تک‌حزبی و بی‌حزبی، از ‏دیکتاتوری‌های پادشاهی تا جمهوری و از دیکتاتوری‌های سیاسی و نظامی و سکولار تا دیکتاتوری‌های تمامیت‌خواه و ‏ایدئولوژیک.‏

در این میان دیکتاتوری‌های تمامیت‌خواه و ایدئولوژیک از سرسخت‌ترین و در سنجش با دیگر دیکتاتوری‌ها از ‏پایدارترین آن‌ها هستند، چراکه بر ایدئولوژی‌ و آرمانی فراگیر استوارند، از رهبری مقتدر برخوردارند، قدرت ‏برانگیختن احساسات مردم و بسیج توده‌ای را دارند و با هدف و برنامه پیش می‌روند.‏

در چنین نظامی هیچ بخش و حوزه‌ی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در امان نخواهد ماند و باورها و ارزش‌های حاکم در ‏همه‌ی عرصه‌ها و زمینه‌ها جاری و ساری‌اند: از مهدکودک گرفته تا دانشگاه، از خانواده تا محل کار و انواع نهادهای ‏اجتماعی و حتی کوچه‌ها و خیابان‌ها، و البته که رسانه‌های گروهی و شبکه‌های اجتماعی. در این میان آموزش‌وپرورش ‏نخستین و مهم‌ترین جایگاه را دارد. این را ما در انواع نظام‌های تمامیت‌خواه و ایدئولوژیکِ سده‌ی گذشته، یعنی در ‏ناسیونال-سوسیالیسم آلمانی و کمونیسم روسی و چینی آشکارا دیده‌ایم.‏

جمهوری اسلامی ایران گرچه از آغازِ بنیادِ آن بر باورها و ارزش‌های دینی استوار بود، اما به‌عنوان یک نظام سیاسی، ‏نه‌تنها برای مردم، بلکه برای بسیاری از سیاست‌دانان و سیاست‌ورزان جامعه ناشناخته بود. در این میان البته ‏روشن‌اندیشانی نیز بوده‌اند که خطر را از همان آغاز احساس کرده و هشدار داده بودند. بدین گونه درحالی‌که در همان ‏آغاز انقلاب، رهبر انقلاب بر “اسلامی” بودن جمهوری، “نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش” پای می‌فشرد و مرتضی ‏مطهری از ایدئولوگ‌های برجسته‌ی انقلاب اسلامی، “انقلاب ملت ایران یک انقلاب ایدئولوژیک” و نظام سیاسی ایران ‏را آشکارا “نظامی ایدئولوژیک” می‌دانست، روشنفکرانی چون علی‌اصغر حاج سید جوادی و مصطفی رحیمی از ‏‏”صدای پای فاشیسم” گفتند و از شکل‌گیری یک “جمهوری استبدادی” در ایران سخن راندند. حتی احمد شاملو شاعر ‏برجسته‌ی میهن ما از روزگار غریبی سخن گفت که دهان‌ها را می‌بویند و عشق را تازیانه می‌زنند.‏

جمهوری اسلامی با گذشت زمان و گام‌به‌گام شکل می‌گیرد و از یک نظام سیاسی نیمه دموکراتیک (با “آزادی”های نسبی ‏و نیم‌بندِ ناشی از هرج‌ومرج پس از انقلاب) به‌سرعت به نظامی دیکتاتوری و درنهایت تمامیت‌خواه و ایدئولوژیک بدل ‏می‌شود. آموزش‌وپرورش و بسیاری نهادها و سازمان‌های فرهنگی همچون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ‏فرهنگسرای نیاوران، مؤسسه تحقیقات اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی و بسیاری دیگر به نام “پاک‌سازی”، تنها به ‏دلیل “دگراندیشی” از نیروهای متخصص و کارا خالی شده و جایشان را افراد “مؤمن و انقلابی” می‌گیرند. سپس ‏دانشگاه‌ها بسته می‌شوند و به نام “انقلاب فرهنگی” بسیاری از دانشجویان و استادان برجسته اخراج و دانشگاه به‌جای ‏کسب دانش به محل برگزاری نماز جمعه بدل می‌شود. “وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی” جای “وزارت فرهنگ و هنر‏‎”‎‏ ‏را می‌گیرد، “مجلس شورای اسلامی” به‌جای “مجلس شورای ملی” می‌نشیند و بسیاری از حوزه‌های اجتماعی، هنری و ‏فرهنگی با گرفتن پسوند “اسلامی” در راستای نظامی دینی-ایدئولوژیک گام برمی‌دارند. حجاب اجباری می‌شود، نماز ‏جماعت در دانشگاه‌ها و مدارس برقرار می‌گردد، نهادِ “امور تربیتی” و “بسیج دانش‌آموزی و دانشجویی” برای تربیت ‏سیاسی و ایدئولوژیکِ دانش آموزان و دانشجویان و پایشِ سیاسی آن‌ها در مدارس و دانشگاه‌ها بنیاد نهاده می‌شوند. ‏آموزش‌وپرورش “تعلیم اصول و معارف احکام دین مبین اسلام و مذهب جعفری اثنی عشری”، “پرورش انسان کامل که ‏متصف به صفات و ارزش‌های اسلامی باشد” و “ارتقاء بینش سیاسی بر اساس اصل ولایت‌فقیه” را در تارَکِ ‏برنامه‌های خود قرار می‌دهد (قانون اهداف و وظایف وزارت آموزش‌وپرورش و سند تحول بنیادین آموزش‌وپرورش).

هدف از تأسیس مراکز تربیت‌معلم، “تربیت معلمان صالح، ذی‌فن، آگاه و معتقد به ولایت‌فقیه” اعلام می‌شود و انتصاب ‏مدیران و مسئولان آموزش‌وپرورش و حتی عضویت در انجمن اولیا و مربیان بر مبنای “اعتقاد به اسلام و التزام عملی ‏به احکام اسلامی و ولایت‌فقیه و قانون اساسی” صورت می‌گیرد (اساسنامه مراکز تربیت معلم). به همین‌گونه و بر اساس ‏‏”قانون اهداف و وظایف وزارت آموزش‌وپرورش” و “سند تحول بنیادین آموزش‌وپرورش” ازآنجاکه “دین مبین اسلام ‏تمام ابعاد زندگی انسان را دربرمی گیرد”، “همه‌ی برنامه‌ها و آموزش‌ها به‌عنوان اجزای یک مجموعه‌ی هماهنگ ‏اسلامی برحسب اقتضا و گنجایش جنبه و جهت دینی می‌گیرند”، و “ارزش‌های منبعث از دین نیز به‌صورت متوازن در ‏کتاب‌های درسی منعکس می‌شوند” و بدین گونه آموزه‌های دینی در همه‌ی رشته‌ها و مواد درسی جاری و کتاب‌های ‏آموزشی از محتوای علمی خالی می‌شوند. محتوای آموزشی یک‌سویه، جانب‌دارانه و تبعیض‌آمیز می‌شوند، انسان‌ها به ‏کافر و مؤمن و مسلمان و نامسلمان تقسیم می‌شوند، جداسازی و یا حتی حذف جنسیتی به ایدئولوژی حاکم بدل می‌شود و ‏کودکان و جوانانی نابردبار، پرخاشگر و دگرستیز پرورش می‌یابند.‏

هر چه “غیر اسلامی” است با دیده‌ی تردید نگریسته می‌شود و با عنوان‌هایی چون “طاغوتی”، “استکباری”، “غربی”، ‏‏”منحط”، “انحرافی”، ” هجوم فرهنگی” و بسیاری واژه‌های آشنای نظام‌های تمامیت‌خواه سرکوب شده و یا از میان ‏برداشته می‌شوند.‏

و اینک پس از چهل سال جمهوری اسلامی می‌رود که خود را برای چهل سال دیگر آماده کند، با این تفاوت که برخلاف ‏بیشتر حکومت‌های تمامیت‌خواه و ایدئولوژیک که پس از گذشت دست‌کم ۲۰ تا ۳۰ سال معمولاً دست به اصلاحات زده ‏و خود را تعدیل می‌کنند، جمهوری اسلامی می‌کوشد که فضا را تنگ‌تر، کمربندها را سفت‌تر و رفتار و رویه‌هایش را ‏سخت‌تر نماید. او این بار، اما می‌کوشد، به کمک کارشناسانِ وابسته و همبسته و اتاق‌های فکر و با بهره‌وری ‏جانب‌دارانه از دستاوردهای علمی و فنی و استفاده‌ی آگاهانه از تجربه‌های دیگر نظام‌های تمامیت‌خواه، این اهداف را ‏حساب‌شده‌تر و با برنامه‌ریزی‌های درازمدت پیش ببرد.

پس‌زمینه‌ی چنین برنامه‌ها و اهدافی از پیش آماده شده است: رهبر انقلاب در چند سال گذشته بارها از آموزش علوم ‏انسانی در دانشگاه‌ها ابراز نگرانی می‌کند و از “شورای عالی انقلاب فرهنگی” خواستار “مهندسی فرهنگی” و ‏‏”بازنگری دروس رشته‌های علوم انسانی” می‌شود و “تدوین علوم انسانی متناسب با رویکرد انقلاب اسلامی” را در ‏دستور کار قرار می‌دهد (پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری). از دیگر سو معاون سازمان پژوهش و ‏برنامه‌ریزی آموزشی اعلام می‌کند که “برنامه‌ی درسی غیرایدئولوژیک وجود ندارد” (خبرگزاری جمهوری اسلامی ‏ایران-ایرنا/۶ مهر ۱۳۹۹) و همراه با آن‌ها “مرکز تربیتِ مبلغ معلمِ حوزه‌های علمیّه” به‌عنوان بخشی از دانشگاه ‏فرهنگیان و نهاد مشترک میان وزارت آموزش‌وپرورش و حوزه علمیّه پی ریخته می‌شود و برنامه‌های آموزشی برای ‏کودکان و نوجوانان را هدف اصلی خود قرار می‌دهد، چراکه به گمان آن‌ها “میانگین بقای تربیتی روی کودکان تا بیش از ‏‏۶۰ سال است‎.‎‏” (‏افکارنیوز‏/۲ مهر ۱۳۹۹)‏

بسیاری از مسئولان آموزشی- فرهنگی و امامان جمعه در دیدارها و سخنرانی‌های رسمی خود آشکارا “آموزش و ‏پرورش را محل تربیت نیروهای خدمتگزار به اسلام و قرآن می دانند”، “توسعه و ترویج فرهنگ اقامه نماز و قرآن و ‏عترت” در مدارس، به‌ویژه مدارس ابتدایی را به‌عنوان اولویت راهبردی معاونت پرورشی برای تحقق سند تحول بنیادین ‏معرفی می‌کنند و برای اجرای این “هدفِ راهبردی” هزاران روحانی را راهی مدارس می‌نمایند (خبرگزاری پانا/‏‎ ‎‏۲۰‏‎ ‎آذر ‏‏۱۳۹۸). این‌ها همه در حالی است که برخی از این مسئولان هنوز محتوای برخی کتاب‌های آموزشی موجود را با تربیت ‏اسلامی در تعارض می‌بینند!‏

از سوی دیگر فعالیت‌های آزاد و مستقل آموزشگرانِ مردمی برای  گسترش آموزش و پرورشی پویا، آزاد، خلاق و ‏مستقل، مانند “مدرسه‌های طبیعت” محدود و یا بسته می‌شوند؛ در پی سخنرانی رهبر انقلاب در باره‌ی وضعیت ‏مهدکودک‌ها و پیش‌دبستانی‌ها و با تأکید بر این‌که “مهدکودک‌ها مراکز خدماتی [نیستند] بلکه مراکز مهم آموزشی و ‏پرورشی هستند” (سخنرانی رهبر انقلاب در اجلاس سالیانه رؤسا و مدیران آموزش‌وپرورش ۱۳۹۹/۰۶/۱۱) نهادهای ‏پیش‌دبستانی به آموزش‌وپرورش واگذار می‌شوند که نخستین و کمترین پیامدش بسته شدن شمار زیادی از مهدکودک‌های ‏نسبتاً “آزاد و مستقل” بود. و در تازه‌ترین اقدام، طلبه‌ها در مدارس برای تدریس درس‌های ادبیات، علوم اجتماعی و تاریخ ‏به استخدام آموزش‌وپرورش درمی‌آیند!‏

مخالفت قاطع و آشکار جمهوری اسلامی و در رأس آن رهبر انقلاب با سند ۲۰۳۰ که بخش مهم آن مربوط به ‏آموزش‌وپرورش است، نمونه‌ای دیگر از برخورد سیاسی - ایدئولوژیک با موضوع آموزش‌وپرورش است. بر اساس ‏این سند که در سپتامبر ۲۰۱۵ میلادی، از سوی سازمان ملل متحد با عنوان ‏‎”‎برنامه‌ی کاری برای ۲۰۳۰، دگرگون کردن ‏جهانمان: توسعه‌ی پایدار”‏‎ ‎تصویب شد، باید همه‌ی اعضای این سازمان تا سال ۲۰۳۰ ‏‎”‎امکانات مساوی، با کیفیت بالا و ‏مادام‌العمرِ تحصیل فراگیر را برای همه‌ی ساکنان کشور، فارغ از جنسیت، قوم و قبیله و سن و سال فراهم کنند”؛ هدفی ‏که از سوی سیاست‌گذاران جمهوری اسلامی به‌عنوان “توطئه‏‎” ‎برای “نفوذ” در آموزش‌وپرورش قلمداد شده است. وقتی ‏معلمان به‌عنوان “افسران” پیشرفت و کودکان همچون “سربازان” نظام نگریسته شوند، نگاه و رفتاری به‌جز این نمی‌توان ‏انتظار داشت.‏

نتیجه‌ی همه‌ی این کوشش‌ها، اقدامات و ترفندها چیزی جز شعارزدگی، اخلاق دوگانه، تظاهر و ریاکاری، بی‌اعتمادی، ‏نمره محوری، مدرک‌گرایی، دانش‌آموختگان و کارشناسان تقلبی، فضای سرکوب و ترس و مهم‌تر از همه، رویگردانی ‏جوانان از دین حکومتی در محیط آموزشی نبوده است. این واقعیتی است که خود مسئولان جمهوری اسلامی بارها و ‏بارها مستقیم وغیرمستقیم به آن اعتراف کرده‌اند.‏

فرهنگ سرکوب انسان‌های ترسو و ریاکار بار می‌آورد و انسان‌های ترسو و ریاکار قابل‌اعتماد نیستند. و این را ‏جمهوری اسلامی به‌خوبی می‌داند. جمهوری اسلامی همچنین می‌داند که نیروهای پیشرو و آزاده از پا نمی‌نشینند و در ‏بسته‌ترین و خفقان‌آورترین شرایط راه‌ها و شیوه‌های مناسب روشنگری و آگاه‌گری را خواهند یافت و راه را برای تحول ‏خواهند گشود. درواقع آن‌که بیش از هرکسی می‌هراسد، جمهوری اسلامی است؛ چراکه تجربه‌ها و سرنوشت نظام‌های ‏سیاسی مشابه را پیش روی خود دارد. ازاین‌رو کوچک‌ترین تفاوت و تغییر را برنمی‌تابد و از رخنه و نفوذ “غیر” و ‏‏”دیگری” هراس دارد.

جمهوری اسلامی در بندهایی که با دستان خودش بر دست و پای خود و نظام آموزشی بسته، گرفتار آمده؛ بندهایی که با ‏موجودیت این نظام گره‌خورده است. جمهوری اسلامی اینک در میانه‌ی دو راه قرار دارد: حفظ منافع ملی یا حفظ ‏موجودیت خود. آیا جمهوری اسلامی می‌تواند و می‌خواهد که خود و نظام آموزشی را از بندهای خودساخته رها سازد؟ ‏پاسخ به این پرسش، سرنوشت این نظام و آینده‌ی این سرزمین را رقم خواهد زد.‏

مهر ۱۳۹۹‏



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024