جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - Friday 19 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 01.09.2020, 20:50

برای حق زندگی استدلال کنیم نه برعکس!


آذرخش ایرانی

برای حق زندگی و نکشتن و کشته نشدن انسان‌ها استدلال کنیم نه برعکس!‏

دهه‌ها پس از سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی “سوسیالیستی” و ‏دیگر نظام‌های “سوسیالیستی” وابسته و همبسته به و با آن، هنوز بازار جدال بر سر حقانیت یا ناحق ‏بودن این نظام‌ها و یا درستی و نادرستی این یا آن رفتار و کردارِ این یا آن نظام و یا حتی موجه یا ‏ناموجه بودن عملِ این یا آن گروه سیاسی مخالف در برابر چنین نظام‌هایی، در میان ما ایرانیان، به ‏ویژه در شبکه‌های مجازی گرم است. اسناد معتبر و نامعتبر زیر و رو می‌شوند، اعداد و ارقام ‏اقتصادی به رخ کشیده می‌شوند، شمار کشته‌ها و سر به نیست شده‌ها مقایسه می‌شوند، از عدالت و ‏آرمان‌ها سخن گفته می‌شود و در این میان تنها چیزی که فراموش می‌شود، انسان است.‏

هر جریان فکری و سیاسی می‌کوشد بسته به گرایش‌ها و دلبستگی‌هایش توجیهات و استدلال‌هایی ‏برای درست و یا ضروری و یا اجتناب ناپذیر بودن جنایات این گونه نظام‌ها فراهم آورد. از یک سو ‏شیفتگان “سوسیالیسم” می‌کوشند که جنایات استالین و دیگر رهبران دیکتاتور نظام‌های سوسیالیستی ‏را یا به دلایل شرایط جهانی و داخلی و یا به انگیزه‌ی “نیت‌های انسانی و آرمانی” توجیه نموده و یا ‏دست کم آن را گریزناپذیر بنمایانند و در بهترین حالت شمار قربانیان آن را با جنایات فاشیسم هیتلری ‏و دیگر جنایت‌های بشری بسنجند. از سوی دیگر عاشقان شاه و شحنه را می‌بینیم که به نام ایجاد ‏امنیت و پیشرفت اجتماعی هر گونه سرکوب و خفقان و کشتار پهلوی‌ها را موجه و حتی ضروری ‏جلوه می‌دهند.

به راستی چگونه می‌توان به جز کشتن یا کشته شدن در جنگ‌ها و در میدان نبرد و عملیات ‏مسلحانه، دیگر جنایت‌ها را توجیه کرد؟ گرچه انگیزه‌ها و ضرورتِ خود این جنگ‌ها و عملیات ‏مسلحانه نیز جای پرسش و تردید دارد. آیا کشتن و سوزاندن میلیون‌ها یهودی و کمونیست و دیگر ‏آزادی خواهان در رژیم هیتلری، جدای از غیر انسانی بودنشان، ضروری و اجتناب ناپذیر بود؟ آیا ‏قتل و از میان بردن زبده ترین روشنفکران و اندیشمندان روسی و کشتار هزاران کارگر و دهقان به ‏دست استالین و به نام سوسیالیسم، گریزناپذیر و به سود سوسیالیسم و انسانیت بود؟ آیا کشتن خانواده‌ها و جوانان آرزومند به هنگام عبور و فرار از دیوار برلین توجیهی انسانی دارد؟

آیا کشتن شاعران، نویسندگان و آزادی خواهانی همچون میرزاده عشقی، فرخی یزدی و ده‌ها تن ‏دیگر و یا به حبس انداختن و گوشه نشین کردن بزرگانی چون فروغی، دهخدا و دیگران که نخست ‏از حامیان رضا خان بودند، تنها به دلیل مخالفت با سیاست‌های او پذیرفتنی است؟ گیریم که رضا ‏خان به هر شیوه‌ای و قیمتی امنیت در کشور برقرار کرد و زمینه‌های رشد و شکوفایی ایران نوین ‏را فراهم نمود. آیا کودتاهای ریز و درشت و بگیر و ببندهای روشنفکران و اعدام‌های مبارزان و ‏مخالفان توسط محمد رضا شاه امری الزامی و گریزناپذیر بود؟

آیا در همین چند دهه‌ی گذشته، آن همه کشت و کشتار و بی حرمتی‌ها و تجاوز گری‌های جمهوری ‏اسلامی تا حتی بیرون از مرزهای کشور توجیهی حقوقی و انسانی دارد؟

در کشورهای دموکراتیک و مردم سالار که حقوق انسانی و شهروندی - دست کم در قانون - در ‏بالاترین جایگاه قرار دارد، اصل بر کرامت و ارجمندی انسان است و دولت و قانون در خدمت انسان ‏و نه وارونه. اما در کشورهای استبدادی و تمامیت گرا همه چیز در خدمت قدرت و نظام حاکم است: ‏به نام قانون می‌کشند، به نام دین می‌کشند، به نام امنیت می‌کشند، به نام عدالت می‌کشند، به نام ‏مردم می‌کشند و .... و جان و موجودیت انسان در این میان بی ارزش ترین چیزهاست. و از این ‏روست که در چنین کشورهایی کوشش می‌شود که حق کشی‌ها، ستمگری‌ها و جنایت‌ها با به ‏اصطلاح “استدلال‌های” سیاسی و ایدئولوژیک، حتی از سوی بعضی از گروه‌ها و جریان‌های ‏مخالف حاکمیت توجیه شوند: “انقلاب فرزندان خود را می‌بلعد!”، “برای سعادت جمعی باید افراد ‏قربانی شوند!”، “منافع جمعی مهم تر از منافع فردی است!”، “تر و خشک با هم می‌سوزند!”، ‏‏”بدون امنیت، رفاه و پیشرفت امکان پذیر نیست!”، “عدالت از آزادی مهم تر است!”، “در این شرایط ‏مسایل مهم تری وجود دارد ....!” و بسیاری “استدلال‌های” کلیشه‌ای دیگر که تنها توجیهی برای ‏جنایت‌ها و خفقان و سرکوب بیشتر هستند.‏

اینک آیا زمان آن نرسیده است که برای هر چیزی در جایگاه خود ارج و احترام قایل شویم و ‏عملکردها و پدیده‌های اجتماعی را نه جدا از هم، بلکه در ارتباط با هم و تکمیل کننده‌ی یکدیگر ‏ببینیم؟ پیشرفت بدون آزادی، آزادی بدون امنیت و امنیت بدون رفاه را ناکامل بپنداریم و کمال را در ‏جمع همه‌ی اینها بدانیم؟

آیا زمان آن نرسیده است که برای دست‌یابی به حقی، حقی دیگر را فدای آن نکنیم و با الویت‌بندی‌های سیاسی و ایدئولوژیک، آزادی را فدای امنیت، امنیت را قربانی رفاه و انسان را فدای آرمان‌ها ‏نکنیم؟

آیا زمان آن نرسیده است که به جای مقایسه‌ی بد و بدتر و جنایات بیشتر و کمتر، کرامت و ‏ارجمندی انسان را اصل قرار داده و آن را به هیچ دلیل و بهانه‌ای خدشه ناپذیر بدانیم؟

آیا برای نمونه، اعتراف به اشتباه بودنِ بعضی احکام اعدام، سال‌ها پس از اجرای آنها در آمریکا و ‏برخی کشورهای دیگر و یا اعاده‌ی حیثیت کردن از میلیون‌ها سر به نیست شدگان زیر سلطه‌ی ‏استالین و یا عذرخواهی برخی دولت‌ها از مردم به خاطر جنایات دولت‌های پیشین و بسیاری موارد ‏مشابه دیگر در جهان، کافی نیست که در نگاه خود در صدور حکم‌های کلی سیاسی و ایدئولوژیک ‏مان بازبینی کنیم و حقوق فردی و اجتماعی انسان را ملاک و معیار داوری‌های مان قرار دهیم؟

آیا هزاران سال پس از کشتارهای خونین به نام‌ها و بهانه‌های گوناگون، پشت سر گذاشتن دو جنگ ‏جهانی خانمان‌سوز، تجربه‌ی انواع دیکتاتوری‌ها از فاشیسم تا کمونیسم، از حکومت‌های سلطنتی ‏تا جمهوری‌های رنگ و وارنگ، از نظام‌های سکولار تا دینی و نیز بیش از ۷۰ سال پس از ‏اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر زمان آن نرسیده است که برای حق زندگی و نکشتن و کشته نشدن ‏انسان‌ها استدلال کنیم؟

شهریور ‏۱۳۹۹



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024