پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ - Thursday 28 March 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 03.03.2013, 16:18

دوگانگی در «سازمان فداییان اکثریت»


الف. جیلو

او بی‌حجاب با تو تو در حجاب از اوئی / خوش خوش حجاب بردار آن بی‌حجاب دریاب

تشکیل جریانی تحت عنوان “اتحاد برای دموکراسی در ایران” در سال اخیر، واکنشهای سیاسی گسترده‌ای را در سطح بخشی از مخالفین جمهوری اسلامی دامن زده، و ادعاها و اتهامات متعددی در مورد هویت، ترکیب، انگیزه‌ها، اهداف، منابع تامین مالی و مناسبات خارجی و... متوجه آن ساخت.

کمترین اتهام در این میان، برهم زدن همدلی نیروهای طرفداری جمهوری و ایجاد اغتشاش در اذهان مخالفین جمهوری اسلامی بود. چنین ادعایی در عین شباهت عجیب‌اش با زبان ارگانهای سرکوب در ایران، دور از حقیقت نبود، در واقعیت امر هم؛ آرامش کسانی به هم خورده، و اذهان افرادی مشوش گشته بود. چندین سایت اینترنتی و کسانی از مرتبطین تشکل‌های پراکنده جمهوریخواهان، برای مجازات این خیره سری، بیش از بقیه احساس وظیفه کرده و در رقابتی فشرده با یکدیگر وارد کارزار علیه آن گردیدند.

کمی بعد، سازمان فداییان خلق ایران-اکثریت به همراه برخی از مرتبطین غیررسمی خود، به این موج ملحق شد، و در اشکالی از هم‌زبانی و هم‌زمانی با تبلیغات حکومتی به مقابله با کسانی برآمد که یک پلاتفرم راهبردی تک موضوعی را جهت همگامی تلاشگران راه دموکراسی در ایران به نیروهای اپوزیسیون پیش‌نهاد کرده بودند. به زودی آشکار شد کسانی از اعضای رهبری سابق و فعلی “سازمان اکثریت” به این ابتکار پاسخ مثبت داده و با آن همراهی کرده‌اند. تنها زمان کوتاهی لازم بود تا مسئولین این سازمان تدابیری را، برای از بین بردن امکان هرنوع همراهی با این ابتکار، و محو آثار آن در درون تشکیلات خود به اجرا بگذارند. گفته و اعلام شد که همراهی با چنین ابتکاراتی در نقطه مقابل و برعلیه برنامه و سیاست سازمان اکثریت بوده است. بالاخره، تمرد سرکوب ، نظم بر قرار، کسانی تسلیم، افرادی از مسئولیت رها، و اشخاصی هم به طناب دار وضعیتی ناروشن در شورای رهبری سازمان آویخته شدند.

چند هفته پیش دو سند راهبردی از “اتحاد برای دموکراسی در ایران” در مورد ماهیت واهداف این تشکل منتشر گردید. مراجعه مستقیم علاقمندان به این دوسند و تبیین و تفاسیری که پیرامون آن در دسترس قرار گرفته در تعقیب بحث حاضر خالی از فایده نخواهد بود. گرچه هم هنوز پرسش‌های موجهی در مورد این “اتحاد” و چشم‌اندازهای فعالیت آن طرح است، اما انتشار این اسناد پرتو بیشتری بر اهداف و دلایل بنیادگذاران آن افکنده، و اعتبار بخش عمده‌ای از اتهامات و ادعاهای سازمان از جمله دبیر اول سابق آن را، با تردید‌ها و سوالات جدید روبرو ساخت.

تجربه حکم می‌کند که در اهمیت انتشار این دوسند نیز دچار گزافه‌گویی نشویم. تا زمانیکه فعالیتهایی متناسب و منطبق با اهداف اعلام شده در این اسناد از سوی این “اتحاد” به منصه ظهور نرسیده، و تا زمانیکه یگانگی حرف و عمل “اتحاد” در پراتیک آن اثبات نشود، امر بودونبود آن یکسان تلقی خواهد شد. خصوصا اگر تداوم روحیات منفی موجود در سطح سازمانهای مخالف این اتحاد را، که می‌کوشند با سماجتی عجیب همان سرنوشتی را برای آن رقم به زنند که خود دچارش بوده یا شده‌اند، در نظر بگیریم، دشواری کار بیشتر رخ خواهد نمود.

سخن کوتاه، مادامی که تحت تاثیر خیزش جنبشی مجدد در ایران و تعمیق بحرانهای موجود حکومتی و یا هر دلیل تاثیرگذار دیگری... خویشاوندی‌های فکری و سیاسی نظام جمهوری اسلامی با این بخش از اپوزیسیون که اغلب هم خود را چپ و جمهوریخواه تعریف می‌کنند دچار شکاف و اختلال جدی نشود، نمی‌توان چشم‌انداز روشنی را برای گردهم‌آیی آنان، پیرامون شعارهایی از نوع “انتخابات آزاد” انتظار کشید.

خاطره‌ای محو از یک ارزش در جنبش فدایی

اخیرا ۴۲ سالگی رویداد سیاهکل را با یاد آغازگران فراموش نشدنی آن، پشت سرگذاشتیم. از جمله، “سازمان فداییان اکثریت”، به روال همه ساله با بزرگداشت آن، نام خود را در زمره “میراث داران همیشگی” آن به ثبت رسانید. اما این بزرگداشت در زمانی رخ داد که این سازمان فاصله‌ای مشهود با برخی از اصول پایه‌ای مورد عمل و احترام کوشندگان جنبش فدایی را در خود حمل می‌کرد. باور استوار و بی‌خدشه به یگانگی حرف و عمل، نه تنها یک اصل اخلاقی بلکه از اصول راهنمای سیاست در جنبش فدایی بود که سرمایه عظیمی، از اعتماد و واتوریته و احترام را در میان دوستداران، و پیش حامیان دور و نزدیکش برای آن تولید کرده بود.

امروز اما، از آن سرمایه و اعتماد شورانگیز، به جز یک خاطره محو، ذخیره‌ای بر جای نمانده است. در عوض، دوگانگی در تئوری سیاست و پراتیک و حتی در اخلاق، به یکی از شاخصه‌های مشهود زندگی و فعالیت آن بدل گشته است.

امید که نگاهی بر جنبه‌هایی از این دو گانگی نه سببی برای تکفیر و تقبیح و تخریب این دوست سازمان، بلکه موجبی برای تعقل و تعمق اعضا و مسئولین آن، و شروعی برای یک گفتگوی ثمر بخش و سالم در درون خود آنان باشد.

شواهد چه می‌گویند

مسئولین سازمان اکثریت در تقبیح “اتحاد برای دموکراسی” به چهره‌هایی از مسئولین آن اشاره کرده‌اند که گویا به بدنامی در “جنبش دموکراتیک ایران” شهره بوده‌اند. اما آن‌ها در طراحی این اتهام بکلی فراموش کردند که از نظر عده دیگری در بخش دیگری از همین جنبش دموکراتیک، خود سازمان، خصوصا بعضی از چهره‌های شاخص آن نیز، در مظان سنگین‌ترین اتهامات مربوط به همکاری با حکومتی که در بیرحمی و کشتار مخالفینش در تاریخ ۱۲۰ ساله اخیر ایران بی‌مانند بوده است، و سالیانی پیش از سوی سازمان عفو بین‌الملل به نسل‌کشی متهم گشته است، قرار داشته و تاکنون هم پاسخ‌های داده شده به این اتهامات، به جای حل منازعه به جنجال‌های بیشتری منجر شده است.

پذیرش این حقیقت تلخ، که همگی ما در این سازمان، از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۱ دچار خطای بسیار سنگین مدافعه از یک حکومت مذهبی مستبد و خونریز بوده‌ایم، گرچه نمی‌تواند پاسخی به علت‌العلل راه طی شده باشد، اما همین پذیرش خطا و این همه تجربه خونبار و طولانی، اگر از روی صدق بوده باشد، طبعا باید بتواند قدری خویشتن‌داری و دوراندیشی را در ما نهادینه کند. اما متاسفانه سخنگویان این سازمان خود را مجاز می‌یابند دو باره، با توسل به رویکرد ترور شخصیت‌ها، تحت عناوینی چون “کودتاچی” و “متکی به خارجی” و... با شمشیرهای زنگ زده قدیمی آن دوران تلخ و خونین، به مقابله با ایده‌ها و ابتکارات جدیدی به شتابند که اتفاقا در جهت اهداف آزادیخواهانه سازمان قرار دارد. آیا این یکسانی فکر و روش ما با حکومتیان، هنوز هم قرابت عمیق و عجیبی را با آن “خطای مهلک سیاسی آن سالهای دهشت و فاجعه” به نمایش نمی‌گذارد؟ ظاهرا ما دوباره در شرایط جدید و در فرم دیگری، بدون هیچ شرم و حیایی به آن گذشته باز گشته‌ایم.

از پذیرش این حقیقت گریزی نیست که حرب توده ایران و در درجه بعد سازمان فداییان خلق ایران-اکثریت در مقطع کودتای”نوژه” از حامیان کشف، سرکوبی و اعدام گروه مهمی از، بهترین، ورزیده‌ترین، و شجاع‌ترین نظامیان میهن‌پرست این کشور بوده‌اند، که همچون رفقای ما در دوران دیکتاتوری شاه، در برابر بیدادگاها سر برافراشتند، و در میدانهای تیر، ایستاده مردند. ‌ای کاش ادعای آقای سعید حجاریان که حزب توده ایران و دیگران نقشی در کشف این ماجرا نداشتند، و فقط او با سازمان زیر نظرش موفق به کشف آن شده بود صحت داشت. اما چنین ادعایی بدبختانه فاقد اعتبار است. مضاف براین، حمایت‌های پر سرو وصدا و آشکار سیاسی ما و حزب توده ایران و برخی دیگر، از سرکوب خشن و بیرحمانه و ضدانسانی دستگیرشدگان توسط حکومت و دادگاه‌های انقلاب در آن ایام، وظیفه پاسخگویی ما را در پیشگاه وجدان خویش، در برابر تاریخ و حقیقت دو چندان می‌کند.

زمانی حکومت ببرک کارمل و بعد هم دکتر نجیب در افغانستان، بی‌هیچ چشم‌داشتی، از دادن تامین جانی و سرپناه و معیشت روزانه، تا در اختیار گذاشتن رادیو و نقاطی از مرزهای کشور افغانستان در اختیار ما، دریغ نکردند. بدون کمک و پشتیبانی آنها، بسیاری از یاران عزیز ما، یا از بین رفته و یا به هم سرنوشت نامعلوم و دردناکی در درون کشور دچار شده بودند. اما از آن سو، این دولت حامی و پشتیبان ما، از محصولات جنگ سرد در جهان دو قطبی، و نتیجه کودتایی بود که صد‌ها هزار کشته و و معلول و ویرانی و جنگ گسترده در کشور افغانستان را سبب شده بود.

اکنون بی‌تردید بخشی از آن رهبران و مسئولین افعانی، سیاست‌های حزب خود در آن دوران را نادرست ارزیابی کرده و مسئولیت خود را در بروز آن فجایع و حشتناک می‌پذیرند. اما کسانی در صف ما ، هنوز هم گویا بر این تصور‌ند که کودتا بر علیه “پادشاهان” و دولت‌های “غیرخلقی” امری نیکو و قابل دفاع و اخلاقی بوده، و برعکس کودتای طرفداران “پادشاهان” و عوامل “سرمایه داران و امپریالیسم و...” امری است ضدمردمی و جنایت‌کارانه. متاسفانه هنوز هم نظریات دیروزی متعلق به دو جهان فرشته و دیو، ما را همراهی می‌کنند. اگر ما مدعی درس‌آموزی از دیروز خود و برخورد با گذشته خویش هستیم، چرا باید دوستی، نزدیکی و همکاری با یک دولت کودتایی در همسایگی کشور ما هنوز هم امری پسندیده تلقی شده و در مناسبت‌های مختلف به نیکی از آن یاد شود، اما اتحاد سیاسی برای باز کردن راهی به سوی دموکراسی و غلبه بر استبداد دینی در کشور، با بازماندگانی از یک طرح کودتایی که در نطفه خفه شد، و کمترین فرصت وقوع نیافت، مذموم و ناپسند و مایه ننگ و خیانت تلقی گردد؟ اگر چنین نیست چرا سخنگویان و منسوبین این سازمان هنوز هم، هم‌آوا با تبلیغات حکومتی، با تحقیر و دشمنی از کودتای نوژه و منسوبین آن سخن می‌گویند؟

بر کسی از جمع ما پوشیده نیست که پرهیز و دوری از رفتارهای دو رویانه، از ارزشهای اخلاقی بنیادی مورد تکیه بنیانگذاران جنبش فدایی بوده است. اما منش کسانی از منسوبین و رهبران کنونی این سازمان، علیرغم ادعای میراث داری از ارزشهای مورد نظر آن رفته گان مورد احترام همه ما، به دشواری نشانه‌ای از چنین فضیلت ارزشمندی را بازتاب می‌دهد. سخن و رفتار بعضی از آنان، در گفتگو با مستبدین حاکم چنان است که فاصله‌ای با کرنش، تسلیم کامل و قربانی کردن حقیقت ندارد. اما از آن سو، هنگامی که نوبت به بعضی از رقبای سیاسی آنان در صف مخالفین حکومتی می‌رسد، ترور شخصیت، تندی و پرخاش به وسیله‌ای عمده برای از میدان به در کردن آن‌ها تبدیل می‌شود، طوری که گاها به سختی می‌توان مرز آن را با رفتار و تبلیغات نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی تشخیص داد. بی‌جهت نیست کسانی در صف مخالفین جمهوری اسلامی چنین رفتاری را ، پرونده‌سازی امنیتی برای مخالفین حکومت تعریف می‌کنند.

تاکنون تعدادی از احزاب کردی از شرکت کنندگان کنفرانسهای “اتحاد برای دموکراسی” بوده‌اند. آن‌ها از متحدین نزدیک “سازمان” نیز بوده، و روابط همکاری با آنان از سالیانی پیش برقرار بوده است. بر همه ما روشن است که مدتها پیش اکثریت قریب به اتفاق اعضای فعال کرد در سازمان ، به دلایل مختلف یا مشترک ترجیح دادند که “سازمان” را ترک و خواستهای خود را از طروق دیگری پی بگیرند، به طوری که اکنون احتمالا و حداکثر چند نفر عضو کرد در تشکیلات سازمان باقی نمانده است. اما وجود این کمبود “عجیب” به هیچ وجه باعث آن نشده تا سازمان در برخورد با پدیده نوظهور”اتحاد برای دموکراسی”، که پرنفوذترین احزاب کردی در ایران از بنیادگران و یا شرکت کنندگان آن هستند، جانب احتیاط را حفظ، و به زبانی سخن نگوید که مناسبات دوستانه همکاری دوجانبه با آن را دچار آسیب‌های احتمالی سازد.

تجربه فاجعه‌بار تخریب مناسبات عادی با احزاب کردی توسط ما در سالهای ۱۳۵۹-۶۱ هنوز در یادها به روشنی مانده است. یادمان نرفته، که چگونه دو جریان کومله و دموکرات در یک چرخش سیاسی، از متحد به دشمن خونی بدل گشته، و به عنوان دست نشاندگان خارجی و عوامل سیا و ... هدف حملات شدید تبلیغاتی “سازمان” در آن دوره قرار گرفتند. آیا تکرار چنین تجربه‌ای در اشکال جدید در شرایط کنونی منتفی است؟ به نظر من پاسخ منفی است. هنوز مرکب ابتکارات سال گذشته آقایان بابک امیر خسروی و بقیه در تخریب ناجوانمردانه این دو جریان کردی به بهانه‌هایی واهی و بی‌پایه، که بسیاری از فعالین مرتبط به چند تشکل جمهوریخواه وحتی کسانی از سازمان را نیز با خود همراه کرد، خشک نشده است. هنوز هم این تجربه زیانبار در اذهان بسیاری تازه می‌نماید. این بزرگترین خدمتی بود که عده‌ای، در اپوزیسیون می‌توانستند هم به ناسیونالیسم افراطی و هم خصوصا به نهادهای سرکوب حکومت در خفه کردن هرچه بیشتر کرد‌ها و مطالبات آنها در داخل کشور بکنند.

باید پرسید چرا تجربه تلخ تخریب مناسبات “سازمان” با جریانات کردی در آن سالها نتوانست به دست‌مایه‌ای برای رفتاری سنجیده و نه برانگیخته با تجمع جدیدی که دو متحد استراتژیک سازمان در آن شرکت داشتند بشود؟

ادامه دارد

الف. جیلو
یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۱



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024