پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - Thursday 18 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 29.01.2012, 14:07

تشنگان دروغین میز مذاکره، و کوزه شکسته جمهوری اسلامی


بهرام خراسانی

"اکنون طنین جیغ کلاغان
در عمق خواب سحرگاهی
احساس می‌شود"
فروغ فرخ زاد

"همه گزینه‌ها روی میز است"؛ "مذاکره تنها راه حل مسئله هسته‌ای ایران است"؛ "همه فشارهای تحریم، بر روی دوش مردم زجردیده ایران است"؛ مداخله بشردوستانه، شعار جنگ افروزان است"؛ "روسیه و چین تشدید تحریم‌ها علیه ایران را رد کردند"؛ "خانم اشتون از سعید جلیلی دعوت به مذاکره کرد"؛ "اسراییل گفت تنها چند ساعت پیش از حمله به ایران، به آمریکا اطلاع خواهد داد"؛ ....... این عبارت‌ها و جمله‌ها؛ تنها بخش ناچیزی از نوشته‌ها و گفتارهای خبری و تحلیلی رسانه‌های همگانی درون یا برون مرزی در چند سال گذشته است. جمله‌هایی که از زبان یا قلم کارشناسان شناخته شده یا ناشناس و حتی مشکوک در این یا آن نشریه و تلویزیون فارسی زبان؛ درسطح جهان پخش می‌شود، و گاه با ناسزاگویی، دشنام، و تهمت‌های دو سویه نیز همراه است. در این سخنان؛ گویا هدف آنست که جمهوری اسلامی را به پای میز مذاکره بازگردانند، و از جنگ جلوگیری کنند؟ در این نوشتار، می‌خواهیم به کوتاهی؛ امکان چنین چیزی را بررسی کنیم.

از هنگام تعلیق فعالیت‌های غنی‌سازی ایران در دوره خاتمی و پس از روی کار آمدن دولت تجارت پیشه و قزلباش احمدی نژادی تا کنون؛ چندین بار سفره‌ی روی "میز" مذاکره هسته‌ای بین نمایندگان ایران و کشورهای غربی پهن شده است. پای برخی دولت‌های به ظاهر بی‌طرف نیز، به این دعوا باز شده و پشت "میز" مذاکره نشسته‌اند. برزیل، ترکیه، چین، روسیه؛ و بسیاری پا در میانی‌هایی که ای بسا به هیچ رسانه‌ا‌ی هم "درز" نکرده است. در این رفت و آمدها و مذاکرات دو یا چند طرفه، و فرستادن پرونده ایران به شورای امنیت؛ تاکنون چند قطعنامه بر علیه ایران صادر شده است. در کشاکش این مذاکرات و موزیک جنگ سردی که در فضای عمومی آن پخش می‌شود؛ اکنون اقتصاد جمهوری اسلامی با سنگین‌ترین تحریم‌های اقتصادی و بانکی رو به رو است، و شمشیر داموکلس حمله نظامی و جنگی ویرانگر، بر فراز سر این کشور، آویخته است. در این فضا؛ البته مردم ایران؛ در بدترین شرایط زندگی اجتماعی گرفتار شده‌اند. شرایطی که هیچگونه مویه و مرثیه سرایی؛ چاره آن نیست. بلکه تنها با شناخت درست مشکل، تدوین برنامه مشخص، و بسیج عمومی مردمی که نفعی قابل تعریف در تغییر این وضعیت دارند؛ این شرایط تغییر خواهد کرد.

این نگارنده؛ نه طرفدار مداخله بیگانگان (چه بشر دوستانه و چه ضدبشری) است و نه عامل سیا و آمریکا. او، مذاکره بین همه انسان‌ها را نیز؛ بهترین راه حل اختلاف می‌داند. اما نمی‌داند که در این کشاکش و بگیر و ببندها و گفتگوهایی که از سال‌ها پیش بین دلالان و لابی‌های شناخته شده‌ای مانند هوشنگ امیر احمدی و دیگر کسانی که من نمی‌شناسم؛ تا امروز که پای همه قدرتمندان و ناتوانان جهانی از چین تا بورکینا فاسائو به این بازی باز شده؛ چه کسی، در جستجوی چه چیزی بوده است. این رشته دراز، قرار است تا کی کش پیدا کند، و چه کسی از کش آمدن آن سودی می‌برد؟ همچنین می‌خواهم بدانم این ملتی که "همه بارها و فشارها بر دوش او است"؛ و کسانی که خود را مدافع آن می‌دانند؛ کجای معادلات این داستان قرار دارند و تاکنون چه "برنامه"‌ی عملی و واقعی، برای بیرون رفتن از این دور باطل، تنظیم و پیشنهاد کرده‌اند؟. می‌توان گفت که:

۱. همه افراد، ملت‌ها، یا دولت‌ها، برای کارهایی که انجام می‌دهند، نفع و انگیزه‌ای دارند و باید داشته باشند. در اینجا منظور از؛ "انگیزه" معنای عادی و نافلسفی آنست. یعنی یک نفعی مادی، مطلوبیتی غیرمادی و حتی آرمانی، و یا سود مشخص فردی، گروهی یا ملی؛ که بتواند یک فرد یا گروه را به کاری وادارد. هیچ "فرد"، "ملت"، "آرمان"، یا "طبقه‌ای" هم بیرون از این چارچوب، کاری نمی‌کند، و اگر هم بکند، آن کار یک کنش کور است و راه به جایی نمی‌برد. اینک دوران "فدایی" خلق بودن، "مجاهد" خلق بودن، "هوادار" طبقه کارگر بودن، و یا "طرفدار" مردم بودن؛ سال‌ها است که گذشته است. هر فرد، طبقه، ملت و مانند آن؛ شناسنامه ویژه خودش را دارد؛ و باید به‌نام خود؛ از منافع مشخص، واقعی و تعریف شده خویش، دفاع کند. دوران تعارف‌های پوچ، مبهم، و بی‌پشتوانه، از سال‌ها پیش، سپری شده است.

در جهان پیچیده کنونی با متغیرهای بی‌شمار؛ چه در پیوندهای درون کشوری و چه در پیوندهای جهانی؛ هر سود یا انگیزه‌ای، ممکن است با سود و انگیزه‌های هم‌پیوند دیگر، همسویی‌ها و یا ناسازگاری‌هایی داشته باشد. همچنین، ذینفعان گوناگون متناسب با سود خود؛ ممکن است تعریف و یا تفسیرهایی متفاوت از چیزی یگانه، به دست دهند. آنجا که به سطح مدیریت کلان جامعه یعنی دولت‌ها و حکومت‌ها باز می‌گردد؛ تشخیص بهینه‌ی منافع عمومی حال و آینده مردم یک کشور، یا به عبارتی "منافع ملی"، و همسوسازی دوجانبه منافع ملی ایران و دیگر کشورها و نهادهای سیاسی و اقتصادی آنها؛ معیار شایستگی یک حکومت، و شاخص داوری درباره آن خواهد بود. اپوزیسیون هر حکومت نیز؛ تنها هنگامی پیروز میدان نبرد خواهد بود که جایگاه و نفعی تعریف شده در کارزار سیاسی و اجتماعی برای رسیدن به چیزی که از آن هواداری می‌کند؛ داشته باشد. چیستی این انگیزه و اهورایی یا اهریمنی بودن آن نیز، با آماج و "پی‌آمد" تاریخی و اخلاقی این انگیزه و نتیجه کار، مشخص می‌شود.

اگر از داستان "جنایت و مکافات" داستایوسکی بهره بگیریم؛ می‌توانیم یادآوری کنیم که هیچ هدفی هرچند مقدس، به کارگیری هر وسیله‌ای را توجیه نمی‌کند؛ اما نتیجه و پی‌آمد هر کار، چیستی هدف از آغازیدن آن کار را برملا و آشکار می‌سازد. این سخن، نه یک جمله روشنفکرانه شبه فلسفی است، و نه یک آموزه پوچ دینی و یا رهنمود اخلاق سنتی. بلکه چیزی است که در واقعیت زندگی روزمره فردی و اجتماعی نهفته است. اخلاق، اکنون چیزی است که اگر نخواهیم آن را رعایت کنیم، دیر یا زود، با دشواری‌های کمابیش جدی، در زندگی روزمره رو به رو خواهیم شد. مانند قوانین و باید و نبایدهای زندگی واقعی در هر جامعه "سالم و طبیعی"؛ که به تدریج؛ غریزی، داوطلبانه، و نهادینه می‌شود. در آن جامعه سالم؛ پیروی از چنین قوانینی؛ به زندگی آرام و احترام آمیز می‌انجامد؛ و پشت پا زدن به این رفتار داوطلبانه و نهادینه شده، به فرد و جامعه زیان می‌رساند.

اکنون؛ باید دید که در کشاکش موجود بین ائتلاف کنونی جهان غرب و متحدان آن از یک سو و با حکومت جمهوری اسلامی ایران از دگر سو، بر سر "مسئله هسته‌ای"؛ هریک از بازیگران میدان؛ در پی چه چیزی هستند؟. در این ۳۳ سال گذشته، چه چیزی "هسته"‌ی این درگیری بوده است؟ داستان از کجا آغاز شده، چه کسانی ذینفع بوده‌اند، و چه کسانی در میانجیگیری بین طرف‌های دعوا؛ بی‌آنکه نفعی داشته باشند؛ آسیب دیده و سرشان شکسته است. یعنی "کور" عمل کرده‌، و به هدفی ورجاوند و سودمند، نزده‌اند.

۲. در پهنه جهانی؛ ایران کشوری است که بنا بر موقعیت ژئوپلتیک و امکانات بالقوه توانمند اقتصادی و زیربنایی خود؛ خواست تقریباً همه کشورهای جهان را برای داشتن روابط اقتصادی و سیاسی دو جانه، بر می‌انگیزد. موقعیت مهم استراتژیک و نظامی، بازاری گسترده برای انواع محصولات سرمایه‌ای و مصرفی دیگر کشورها؛ تأمین کننده مواد اولیه، صنعتی و مصرفی دیگر کشورها؛ گذشته تاریخی و جاذبه‌های فرهنگی چشمگیر؛ از چیزهایی است که پیوندهای سیاسی و اقتصادی این کشور را با دیگران؛ معنادار می‌سازد. هم‌هنگام و دست کم در ۷۰ سال گذشته؛ این ویژگی‌ها به گونه‌ای بوده‌اند که درصورت برخورداری از یک دولت مدرن و سازگار با واقعیت‌های جهانی؛ این کشور بتواند در یک پیوند برابر حقوق و بٌرد - بًرد با دیگر کشورها، وارد شود. نتیجه و پی‌آمدهای پیوند سیاسی و اقتصادی یک کشور با دیگر کشورها؛ بیش و پیش از هر چیز؛ در گرو ساختار اقتصادی، سیاسی، تاریخی، و فرهنگی خود آن کشور است. هنگامی که حکومت و شهروندان یک کشور، و یا یک استان در یک کشور؛ هر کسی جز ساکنان، شهروندان و یا "رعایای" خود را "بیگانه" و انیران" بداند و به سمت انزوا برود؛ به ناگزیر؛ به یک رابطه برابرحقوق با دیگران؛ دست نخواهد یافت. نمی‌توان به همه دشنام داد، همه را دشمن پنداشت، و انتظار دریافت مدال از آنها را داشت.

درگذر ۱۵۰ سال گذشته تاریخ ایران؛ گونه‌ای ستیز کور با هر بیگانه‌ا‌ی، بر فرهنگ عمومی و سیاسی کشور، حاکم بوده است. به این فرهنگ بیگانه ستیزی، نه از سوی حکومت "ناسیونالیست" رضاشاه و یا حکومت محمد رضا شاه؛ بلکه از سوی روحانیون، بازاری‌ها، و اسلام‌گرایانی چون فدائیان اسلام دامن زده شده است. اما این شکل از بیگانه‌ستیزی که اسلام‌گرایان به‌آن مباهات هم می‌کنند؛ به هیچوجه، ملی‌گرایی و میهن پرستی نیست. نه به مفهوم مدرن، و نه به مفهوم تاریخی این اصطلاح. اسلام‌گرایان حاکم بر ایران؛ نه از هیچیک از نمودهای تاریخی ایران پیش از اسلام پشتیبانی می‌کنند، و نه جز در زمان‌هایی کوتاه، از هویت ملی ایرانیان و کشور ایران، دفاع کرده‌اند. حتی در جنگ ۸ ساله ایران با عراق؛ هویت ملی نقش برجسته‌ای نداشته است. آنها از همان آغاز پیروزی انقلاب ۵۷ و به‌دست گرفتن قدرت سیاسی؛ آشکارا؛ ملی‌گرایی را "خلاف اسلام" دانسته‌اند. این ویژگی نه تنها در مورد اسلام‌گرایان شیعی ایران، بلکه در مورد همه اسلامگرایان جهان؛ دیده می‌شود. یکی از ویژگی‌های برجسته القاعده؛ اخوان المسلمین؛ و طالبان و دیگر اسلام‌گرایان افغانستان؛ اعلام مبارزه جهادی با بیگانگان از جمله شوروی سابق و ائتلاف کنونی دولت‌های غربی در افغانستان و دیگر نقاط جهان بوده و هست.

اما متأسفانه؛ این فرهنگ ستیز با بیگانه در چیستی خود؛ نه یک میهن‌پرستی گیتیایی و نوگرا، بلکه گونه‌ای پان‌اسلامیسم و امت‌گرایی اسلامی است. این رویکرد تجدد ستیز؛ بیش از هرچیز دیگر؛ در جستجوی بازگشت نوعی حکومت و خلافت اسلامی و سپردن همه قدرت به دست روحانیون و مفتی‌ها، و کارگزاران آنها است. ردپای این رویکرد را که امروز به صورت تمام قد در کشور ما خودنمایی می‌کند؛ در تمام این ۱۵۰ سال می‌توان دید. آنچنان که از بررسی رویدادهای تاریخی بر می‌آید؛ مبارزه با واگذاری امتیاز نفت و تنباکو به انگلیسی‌ها و گمرکات به بلژیکی‌ها و موارد همانند، هرگز به منظور حفاظت از منافع ملی و آسیب ندیدن زیرساخت‌های اقتصادی کشور نبوده است. تقریباً در همه‌ی این موارد؛ دفاع از اسلام و حفظ شریعت، انگیزه اصلی شوراندن مردم برعلیه بیگانگان بوده است. مسیو نوز به این دلیل باید از ایران برود که لباس روحانیت را پوشیده، و شاید هیمنه دروغین آنها را به تمسخر گرفته است. به آن دیگری، به این دلیل حمله می‌کنند که با یک زن نامحرم رابطه داشته و غیره. در این بیگانه ستیزی؛ حفظ "بیضه و عنعنات اسلام"، دست بالا را داشته است. این بیگانه‌ستیزی، هیچگاه به منظور حفظ منافع سرمایه‌داران، صنعتگران، کارگران، و کشاورزان کشور نبوده است. جالب اینکه افرادی مانند میرزا حسین خان سپهسالار؛ نوگرایانی مانند ملکم خان، میرزا آقاخان کرمانی و مانند آنها؛ همواره مورد نفرت اسلام‌گرایان و شریعتمداران اسلام‌گرا، بوده‌اند. با اینکه بازرگانان نوگرا و وطن‌پرستی چون حاج امین‌الضرب افرادی مؤمن بوده و همواره شریعت اسلام را رعایت می‌کرده‌اند، اما در اسناد اسلامگرایان، از انها به عنوان چهره‌های شاخص این کشور یاد نمی‌شود.

ایران؛ هیچگاه رسماً مستعمره یک کشور دیگر نبوده، و همواره یک کشور قدرتمند بوده است. دست کم از زمان صفویان به بعد؛ گرچه در بیشتر دوره‌ها گستره فرمانروایی دولت و دین از هم جدا بوده؛ اما برای داشتن سهم هرچه بیشتری از قدرت؛ همواره بین این دو، رقابتی جدی وجود داشته است. فزون بر آن؛ روحانیون شیعه، همواره نفوذ معنوی گسترده‌ای بر دولت‌ها داشته‌اند. حتی در برانگیختن جنگ با دیگر کشورها، و از دست رفتن پاره‌هایی از خاک کشور. انگیزه اصلی مبارزه این گروه با روشنفکران مدرن و متهم کردن آنها به "اجنبی پرستی"، "فراماسونر"، "بابی" و مانند آن؛ پاسداری از شریعت اسلام و دین محمدی بوده است. نفع و سود این کار نیز؛ میل سیری ناپذیر اسلامگرایان به فرمانروایی مطلق بر کشور، و بهره‌گیری بی‌چون و چرا از همه‌ی امکانات آن بوده است. چیزی که حتی اپوزیسیون روحانی و به اصطلاح اصلاح‌طلبی مانند محسن کدیور و همراهان مکلا و معمم او، هنوز حاضر نیستند از این فرمانروایی و منافع قابل انتظار از آن، دست بردارند.

۳. براساس اصل یازدهم قانون اساسی، "به حکم آیۀ کریمۀ "ان هذه امتکم امته واحده و انا ربکم فاعبدون" همۀ مسلمانان یک امت‌اند و دولت جمهوری اسلامی ایران، موظف ‌است سیاست کلی خود را برپایۀ ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی قرار دهد و کوشش پیگیر به عمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد". همچنین، "تنظیم سیاستهای خارجی کشور براساس معیارهای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بی‌دریغ از مستضعفان جهان"؛ بند ۱۶ اصل سوم را تشکیل می‌دهد. طبق اصل ۱۵۲، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران براساس "نفی هر گونه سلطه‏جویی و سلطه‏ پذیری، حفظ استقلال همه جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان، عدم تعهد در برابر قدرت‏های سلطه‏گر، و روابط صلح‏آمیز متقابل با دول غیر محارب" استوار است. آیت‌اله خمینی حتی پیش از انقلاب ۵۷ بر این باور بود که "نهضت برای اسلام نمی‌تواند محدود باشد در یک کشور و نمی‌تواند محصور باشد حتی در کشورهای اسلامی". "برای من، مكان مطرح نیست؛ آنچه مطرح است، مبارزه بر ضد ظلم است. هر جا بهتر این مبارزه صورت بگیرد، آنجا خواهم بود.... ما برای دفاع از اسلام و ممالك اسلامی و استقلال ممالك اسلامی، در هر حال مهیا هستیم. برنامه ما كه برنامه اسلام است؛ وحدت كلمه مسلمین است؛ اتحاد ممالك اسلامی‌است، برادری با جمیع فرق مسلمین ‌است در تمام نقاط عالم..".

اگر برخی دوستان از من نرنجند؛ باید گفت که گوهرِ این دیدگاه‌ها؛ با رویکرد "انترناسیونالیسم پرولتری"، نظرات تروتسکی مبنی بر انقلاب دایم و همزمان در همۀ کشورها، و دیدگاه جهان وطنی چه گوارا بسیار شبیه است. موضع‌گیری‌های رسمی و بین‌المللی ۳۰ سال گذشتۀ کشور و تلاش در برقراری رابطه با کشورهای محروم یا تحت سلطه و کمک به برخی از جنبش‌های مبارزاتی را نیز می‌توان در راستای همین پارادایم سیاست خارجی تبیین کرد. برپایۀ این دیدگاه، در همان آغاز انقلاب ۵۷، دولت جمهوری اسلامی نمایندگان تقریباً همۀ جنبش‌های انقلابی جهان را برای برقراری روابط دوستانه، به ایران دعوت کرد که این امر گرچه قوت قلبی برای آنها بود، اما متقابلاً حساسیت دولت‌های غرب‌گرا یا درگیر با جنبش‌های انقلابی دور و نزدیک را نیز که خود را با خطر صدور انقلاب از ایران روبه‌رو می‌پنداشتند، برانگیخت. تسخیر سفارت آمریکا، قطع رابطه سیاسی با آمریکا و اسراییل، تیرگی روابط با مصر به علت حمایت از شاه، و بخشی از تیرگی روابط با دشمن و رقیب دیرینه‌ی همسایه یعنی عراق، و درگیری جنگی ۸ ساله بین این دو کشور را، باید در این فضای سیاست خارجی کشور جستجو کرد. این رویکرد را، در همین یک ماه گذشته هم، در حمله به سفارت انگلستان، می‌توان پی‌گرفت. رویکردی که همواره زیان‌های مالی و اقتصادی جبران ناپذیری برای مردم و کشور، درپی داشته است. دفاع از قاتل انور سادات، و ناسزاگویی گه‌گاهی به رهبران کشورهای عربی همسایه نمونه‌ای از فعالیت‌هایی است که از این دیدگاه، سرچشمه می‌گیرد. تیرگی رو به رشد روابط با کشور همواره رقیب و مؤثر عربستان در این روزها، شکل‌گیری گرایش‌های ضد ایرانی در میان بخش چشم‌گیری از کنشگران سیاسی و مردم کشورهای همسایه یعنی افغانستان، عراق، لبنان، سوریه، تیرگی روابط با آذربایجان، و حتی به سردی گراییدن رابطه با کشورهایی چون ترکیه؛ دست آورد این رویکرد بنیادین نظام جمهوری اسلامی است. هم‌هنگام؛ برپایی یک دولت پوشالی و دست نشانده آمریکا در عراق از میان پناهندگان عراقی به ایران، شکل‌گیری یک دولت سست بنیاد غرب‌گرا در افغانستان، و گسترش پیوند بین آمریکا و رقیبان منطقه‌ ای ایران، بخش دیگری از دست آوردهای این رویکرد است. یعنی تاکنون؛ تلاش جمهوری اسلامی برای اتحاد "ملل" و "فرق" اسلامی؛ نه تنها عملی نشده، بلکه به ضد خود هم تبدیل شده است. بدنیست به یاد داشته باشیم که در ادبیات قدیمی و اسلامی، "ملت" نه به معنای امروزین؛ بلکه به معنای "مذهب"، به کار می‌رود.

همان‌گونه که چین در سال‌های آغازین پیروزی انقلاب خود، آمریکا را "دژ امپریالیسم" می‌نامید، به آن "ببر کاغذی" لقب داده بود و متحدین آمریکا را "سگ‌های زنجیری امپریالیسم" خطاب می‌کرد؛ جمهوری اسلامی ایران نیز از همان آغاز انقلاب، آمریکا را "شیطان بزرگ" نامید که "هیچ غلطی نمی‌تواند بکند". درپی موضع‌گیری‌های حکومت انقلابی ایران و گروگان‌گیری کارکنان سفارت آمریکا، پیوندهای سیاسی بین آمریکا و ایران بریده، و تحریم‌های اقتصادی زیانبار، آغاز شد. به منظور کاهش اثر تحریم‌های آمریکا؛ با راهنمایی گروهی از مشاورین اقتصادی حکومت که اتفاقاً دانش آموخته کشورهای غربی بودند؛ به تدریج سیاست نگاه به شرق جمهوری اسلامی؛ آغاز شد. این کارشناسان برجسته اما کوته بین؛ چنین می‌‌پنداشتند که با این جهت‌گیری و نزدیکی به کشورهایی چون چین و شوروی که رقبای آمریکا هستند، کشورهایی چون کره جنوبی که رو به رشد هستند؛ و برخی کشورهای عوامفریب متظاهر به سوسیالیسم آمریکای جنوبی، که بخشی از مارکسیست نمایان ایران هم از آنها جانبداری می‌کنند؛ می‌توانند انحصار قدرت آمریکا را بشکنند، و از حمایت سیاسی و اقتصادی این کشورها برخوردار شوند. پذیرش خاموش نوعی تحت الحمایگی، در پوشش مبارزه ضد استعماری و "ضد استکباری". درپی‌آمد این سیاست؛ گرچه چین بخش چشم‌گیری از بازار وارادات ایران را به کالاهای بی‌کیفیت خود اختصاص داد و صنعتگران زیادی را در ایران ورشکست کرد، اما برخلاف آنچه آن مشاوران برجسته می‌پنداشتند، رویکرد نظر به شرق در این سال‌ها، پیروز ‌نشد.

دست کم تا پایان سال ۱۳۸۸؛ هنوز کفه‌ی پیوندهای اقتصادی به نفع کشورهای غربی بوده است. در سال ۱۳۸۷، از حدود ۵۶ میلیارد دلار واردات رسمی؛ بعد از شیخ نشین امارات که به نمایندگی از همۀ جهان به ویژه جهان غرب، روابط نخست مبادلات تجاری با ایران را داشته، آلمان در ردیف دوم و چین در ردیف سوم قرار داشته است. در آن سال؛ نزدیک به ۷۴% واردات به ترتیب از ۱۱ کشور امارات، آلمان، چین، سوئیس، کره جنوبی، انگلستان، فرانسه، ایتالیا، هند، ترکیه، و ژاپن بوده است. سهم کشورهای غربی و امارات از واردات سال ۸۷ ایران؛ نزدیک به ۷ برابر سهم مجموع چین و روسیه از واردات ما بوده است. در همین سال؛ ایران حدود ۴۰ درصد صادرات خود را به سه کشور چین، ژاپن، و هند صادر کرده؛ و نزدیک ۲۰ درصد واردات خود را از امارات، و بیش از ۹ درصد آن را از آلمان وارد کرده است. این در حالی است که در سال ۲۰۰۸ چین ۱۷.۷ درصد از صادرات بیش از ۱۴۳۰۰ میلیارد دلاری خود را که از ۲۵۰ میلیارد دلار نیز تجاوز می‌کند، به آمریکا صادر کرده در حالی‌که کل صادرات آن کشور به ایران در همان سال، به ۵ میلیارد دلار هم نمی‌رسد. این آمار و اطلاعات و آنچه این‌روزها در پهنه موضع‌گیری سیاسی کشورهای جهان دربرابر ایران می‌بینیم؛ به روشنی نشان می‌دهد که گرچه شیخ نشین امارات در سایه تجارت با ایران توانسته برج‌های حباب‌گونه بلندی در آن مطقه بسازد، اما از نظر سیاسی؛ هیچگاه همسو با ما نبوده است. چین هم گرچه فعلاً از آب باریک تجارت با ایران سود می‌برد؛ اما سرانجام و آنگاه که کارت ایران در بازی سیاسی با رقیب آمریکایی کارآیی خود را از دست بدهد؛ حاضر نیست از فروش ۲۵۰ میلیاردی به آمریکا، به نفع فروش ۵ میلیاردی به ایران، چشم پوشد. این دیدگاه را، درمورد همه دوستان موقت جمهوری اسلامی مانند برزیل نیز، روا می‌دانم.

۴. باتوجه به آنچه گفتیم؛ اینک می‌توان گفت که:

یکم) "انقلاب اسلامی" و سیاست "امت واحده" اسلامگرایان حاکم بر ایران در ۳۳ سال گذشته؛ فضای منطقه خاورمیانه را در رابطه با ایران؛ به تنش سیاسی آلوده است. در این فضای تنش آلود؛ درون‌مایه پیوندهای کشورهای غربی با ایران؛ از حوزه پیوندهای سودمند دوسویه به نفع اقتصاد ملی ایران و دیگر کشورها، به فضای گفتمان دشمنی و جنگ تبدیل شده است. در فضای پیوندهای اقتصادی دو سویه سودمند؛ اقتصاد ایران می‌توانست به بزرگترین و قدرتمندترین اقتصاد منطقه تبدیل گردد، و به ویژه پس از فروپاشی شوروی؛ دامنه کاربرد و تأثیر خود را به همه کشورهای آسیای میانه و کشورهای عربی گسترش دهد. در آن صورت؛ کشورهای غربی، انگیزه و سود خود را نه در تحریم و ویرانی اقتصاد ایران؛ بلکه در گسترش آن می‌دیدند. در سایه چنین روندی؛ همه مردم ایران سود می‌بردند، اقتصاد ترکیه به این اندازه رشد نمی‌کرد، "شیخ نشین"‌های حاشیه خلیج فارس به یک "کشور" تبدیل نمی‌شدند، و با الگو برداری از انقلاب ۵۷ ایران؛ نظام‌های خودکامه عربستان سعودی و کشورهای همانند؛ تاکنون، از سوی مردم خود آن کشورها، واژگون شده بودند. هنوز هم هواپیمایی ملی ایران؛ یکی از برترین خطوط هواپیمایی ایران بود، و دولت ضد اجنبی ایران، درپی گدایی از خطوط هواپیمایی شیخ نشین قطر برای اداره خطوط هوایی ایران، برنمی‌آمد. نیروگاههای هسته‌ای ایران تا کنون بسیار گسترش یافته بود، و اگر ما واقعاً شوق کودکانه ساخت بمب اتم را هم در سر می پروراندیم، همین دولت‌های "استکباری" غرب، چشم خود را بر آن می‌بستند. به عبارت دیگر؛ همزیستی مسالمت آمیز اقتصادی و تجاری؛ دست کم در این منطقه از جهان؛ امکانپذیر، و دامنه نفوذ میلیتاریسم، محدود می‌شد. بخش خصوصی و طبقه متوسط جدید در ایران رشد می‌کرد، و کسبه خرد پیشا سرمایه داری محدود می‌شد. طرفداران ایرانی جنبش وال استریت نیز که این روزها هنوز در خواب سحرگاهی پایان سرمایه‌داری به سر می‌برند، باید دریابند که پشتیبانی حکومت ایران و برخی جریانات سیاسی از این جنبش بی‌سامان و بی‌هدف؛ بیش از آنکه خاستگاهی مترقی داشته باشد، خاستگاهی پیشا سرمایه‌داری و "سن سیمونی" دارد.

دوم) اگر سیاست بی‌پشتوانه‌ی "تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بی‌دریغ از مستضعفان جهان" در دستور کار تروتسکیست‌های اسلامگرای حکومت اسلامی قرار نمی‌گرفت، شاید نه جنگی بین ایران و عراق شعله‌ور می‌شد، و نه بهانه‌ای برای مسلح کردن فضای منطقه و فروش چندصد میلیارد دلار اسلحه به دولت‌های خودکامه و واپس‌گرای عربی منطقه فراهم می‌شد. در آن صورت؛ همه مردم منطقه و همچنین صنایع غیرنظامی غرب و دیگر کشورها سود می‌بردند، شیوخ عرب از ثروت‌های افسانه‌ای محروم می‌شدند، و شاید بهانه لازم برای تهاجم ناتو به عراق و افغانستان هم فراهم نمی‌شد. این درست است که نمی‌توان چرخ تاریخ را به عقب برگرداند، اما می‌توان علت وقوع روندهای تاریخی را بررسی کرد.

سوم) اگر کسانی را که از معرکه کنونی مسئله هسته‌ای ایران سود یا زیان می‌برند به درستی تشخیص داده باشیم؛ آنگاه می‌توان گفت که جنجال و انتظار برگرداندن ایران به پای میز مذاکره برای حل این مسئله هسته‌ای؛ به احتمال زیاد؛ غوغایی دروغین و بی سرانجام است. در این داستان، نه تشنگی سیاستمداران غرب برای برپایی این "میز" واقعی است، و نه کوزه شکسته و چند تکه رژیم جمهوری اسلامی می‌تواند این تشنگان دروغین را سیراب کند. پای هرکسی هم به این معرکه باز شود یا باز شده باشد، اما هنوز پای مردم ایران و نمایندگان آن به این معرکه باز نشده است. چنین مذاکره‌‌ای اگر هم برگزار شود، به نتیجه نخواهد رسید، و سرنوشت این "صلح مسلح" و جنگ سرد، هنوز ناروشن است. شاید بتوان گفت که اکنون، پایان کار رژیم جمهوری اسلامی تا حد زیادی روشن است، اما چگونگی آن، هنوز هم بسیار مبهم و ناروشن. شاید تحلیل هفته نامه دی‌سایت چاپ آلمان در این باره؛ امیدوار کننده‌ترین تصویر باشد. این هفته نامه تقریباً ۳۰ ماه پیش درباره مذاکرات اتمی با جمهوری اسلامی، با لحنی تحقیرآمیز ‌نوشته بود: "... ضرورتی برای حمله به ایران نیست، بلکه این کشور را مطابق عطش سیراب نشدنی‌اش برای دستیابی به سلاح اتمی باید به حال خود رها کرد تا تمام توان مالی‌اش را خرج همین عطش کند و از نظر اقتصادی از همه کشورهای منطقه، حتی کشورهای کوچک خلیج فارس، عقب بماند. ما (اروپا و امریکا) در این فرصت باید در یک مسابقه، تسلیحات موشکی کشورهای منطقه را که از ایران اتمی می‌ترسند تامین کنیم. آنها (ایرانی‌ها) ثروت خود را خرج این مسابقه تسلیحاتی خواهند کرد و ما نیز کشورهای ثروتمند منطقه را برای مقابله با ایران خواهیم دوشید. در پایان، کار به همانجا ختم خواهد شد که در اتحاد شوروی شد. جمهوری اسلامی به زانو در آمده و چون میوه‌ای گندیده، از درخت منطقه خواهد افتاد. آنچه حائز اهمیت‌است اینست که میدان مانور درخاورمیانه از ایران گرفته شود. حل اختلاف میان اسرائیل و فلسطینی‌ها و پایان بخشیدن به خصومت‌های خونین در عراق از یک سو و ایجاد وزنه متقابل و چتر دفاعی از سوی دیگر، مانع بلند پروازی‌های ایران خواهند شد. بمب اتمی به تنهائی قدرت محلی بوجود نمی‌آورد. اگر باور ندارید سفری به کره شمالی بکنید....".



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024