جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - Friday 19 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 04.02.2011, 8:32

جدایی وانشعاب: بیماری فرهنگی ما ایرانیان


محمد برقعی

اعلام جدایی جمعی از یاران "اتحاد جمهوری خواهان ایران" (اجا)بهانه‌ای شد تا به تشریح این بیماری فراگیر فرهنگی ما ایرانیان بپردازم.

بهانه انشعاب این جمع مقاله آقای فرخ نگهدار بود که در آن اعلام کرده بود که حاضر است با آیتالله خامنه‌ای مذ ا کره کند وگفنه بود که در سرکوب جنبش سبز تمام گناه به گردن حکومت نیست بلکه مردم هم گناهکارند. اما نکته جالب آن است که تقریبا تمام اعضائ اتحادیه جمهوری خواهان از جمله یاران وهمرزمان دیرینه آقای نگهدار با این نظر او بشدت مخالفت کردند و در جمع یازده نفری هیات سیاسی و اجرایی این سازمان حتی یک نفر با او همراهی نکردواز ایراد بر او دریغ نکرد. بنابر این به قول آقای بابک امیر خسروی معلوم نیست چرا جدا شدگان نظر شخصی یک فرد را بهانه جویی از جمع کرده‌اند و با این موضعگیری خود در حقیقت به همه جمع توهین کرده و نظر آنان را به هیچ انگاشته‌اند. از آن بدتر وقتی متوجه شدند که آقای نگهدار برای جلوگیری از این انشعاب قرار است نامه استعفای خود از همه سمت‌هایش در سازمان و حتی عضویت در آجا را به سایت‌ها بدهد آن جمع تصمیم گرفت ده ساعت زودتر از وقتی که خودشان مقرر کرده بودند اعلامیه جدایی خود را چاپ کنند تا نشان دهند که به هیچ عنوان بدنبال راه حل نیستند و در حقیقت آنچه که در مورد نظر آقای نگهدار می‌گویند در حقیقت بهانه ایست برای انشعاب از قبل طراحی شده نه به اعترض به این نظر.

اما چرا من از آن به عنوان یک بیماری فرهنگی نام می‌برم تا عملکرد موضعی یک گرو: کافیست نگاهی سریع بیندازیم به کارنامه همه گروههای سیاسی از چپ وراست، درون و بیرون از حکومت سازمانها واحزاب بزرگ تا مجاع کوچک ومحلی تا متوجه این بیماری شویم سازمانهای چپ که مرتب از همدیگر انشعاب کرده و می‌کنند اکثریت واقلیت و بعه چندین انشعاب در هر یک. همین بیماری شامل نیروها و احزاب ملیون است، نزدیک به ده جبهه ملی در خارج از کشور و دوتا در داخل. سازمانهای روحانیت هم از این قاعده مستثنی نیستند تا جایی که یک ناظر بیرونی به سختی می‌تواند به یاد داشته باشد "مجمع" کدامین است و "جامعه" کدام. چند مجمع هست یا جامعه. کنفدراسیون دانشجویان که آنقدر در آن انشعاب شد که برای شناخت آنها باید به بایگانی‌ها و مراکز اطلاعاتی مراجعه کرد. گروههای ادبی ما هم به همین آفت مبتلی هستند کانون نویسندگان در همان سالهای اولیه تشکیلش دو تا شد که در خارج ازکشور انشعاب بیشتر پیدا کرد بیشتر انجمن‌ها وگروههای هنری و ادبی هم همین سرنوشت را دارند. حتی فرقه‌های عرفانی و صوفی ما همین کارنامه را دارند سازمانهای درون حکومت ما نیز از این آبیماری مصون نیستند کافیست مروری کنیم به کارنامه اصلاح طلبان واصولگرایان وغیره.

عوارض این بیماری: فرد پرستی و روابط قبیله‌ای

بخاطر دارم در ماهای اول انقلاب پاره‌ای از روشن ضمیران چون آقای طاهر احمد زاده و مرحوم علی بابایی و مذهبیون و ملیونی که به حکومت نزدیک بودند مرتبا می‌گفتند که از آقای خمینی بت نسازید و ایشان را بجای شاه ننشانید والا چرخ بر همان پاشنه استبداد تاریخی خواهد چرخید ولی در مقابل کسانی چون اقای احمد خمینی می‌گفتند هر انقلاب یک اسطوره می‌خواهد واگر آقای خمینی تبدیل به آن انسان ماورایی نشود به زودی هر کس از راهی می‌رود وپراکندگی باعث مرگ انقلاب می‌شود و به قول آقای سعیدحجاریان مهار هزار گوسفند آسان تر از جمع کردن نه گربه است که هریک به سویی می‌گریزد و حال هم بسیار از سیاسیون از رهبری بی منازع آیت الله خامنه‌ای حمایت می‌کنند نه از سر ایمان دینی به ولایت مطلقه فقیه ونه قایل به جاذبه کاریزماتیکی ایشان بودن. حتی خود آیت الله خامنه‌ای در صحبتش در قم در دفاع از ضرورت قدرت فرا قانونیش استدلال می‌کرد که آقای خاتمی در اوایل ریاست جمهوریش نزد من آمد و خواست که من هم در محدوده قانون عمل کنم گفتم شما که این حرف را می‌زنید اولین کسی خواهید بود که پیش من خواهید آمد و می‌خواهید که برای کمک به شما فرا قانونی عمل کنم وچنین هم شد.

مشاهده از نزدیک عملکرد نیروهای سیاسی و اجتماعی ما در چندین دهه گذشته و مقایسه آن با عملکرد مردم غرب چنین تصویری را در ذهن من ترسیم کرده است. آگر به نظاره بازی کودکان بنشینیم می‌بینیم که هر چند دقیقه یکی شکایت می‌کند که آن یکی توپ را برداشته و به من نمی‌دهد یا آن دو بچه باهم بازی می‌کنند و مرا به بازی نمی‌‌گیرند یا آن بچه تندتر از سرسره بالا می‌رود و مرا کنار می‌زند و بعد هم گریه و زاری و قهر کردن. اما وقتی ما بزرگ می‌شویم عموما همین خصلت‌های انسانی چون حسادت، رقابت، خودخواهی، تنگ نظری وغیره را داریم اختلافات نظر و تفاوت عقیده و اختلاف در شیوه عمل برای رسیدن به هدفی مشترک نیز بر آنها افزوده می‌شود.

اما دیده ام که غربیان با بزرگ شدن کم کم یاد می‌گیرند با وجود همان خصایل انسانی جدایی‌افکن و بینش‌های مخالف نزاع برانگیز با هم کار کنند بعبارتی توافق می‌کنند که توافق نداشته باشند اما ما ایرانیان فرا می‌گیریم که چگونه اختلافاتمان را در لباس مشروع و زیباتری جلوه دهیم به طوری که کسی متوجه انگیزه‌های شخصی ما نشود و مثل آن بچه‌ها همه نفهمند که شکایت و دعوای ما به دلیل مسایل و خواسته‌های شخصی است تا عقیدتی. ما در بزرگ سالاری آن به مسایل عقیدتی اگر با گذر عمر و تجربه بیشتر غربیان بیشتر هنر با همدیگر کار کردن را فرامیگیرند ما هنر بهتر پنهان کردن نیت اصلی خود و حق به جانب نشان دادن خود را فرا می‌گیریم. بهمین سبب ما در گفتگو‌ها و مجادلاتمان کمتر به خود سخنان طرف مقابل گوش می‌دهیم بلکه بدنبال کشف نیت واقعی او از بیان ان مطالب می‌رویم بعبارتی میان خط‌ها را می‌خوانیم تا خود خطوط نوشته یا گفته را. لازمه این کار هم شناخت ما از آن فرد است، شناختی که نیاز به زمان و آشنایی دیرینه دارد وهمین سببب می‌شود که در درونسازمان‌ها بصورت قبیله‌ای عمل کنیم و در یک جمع مثل اجا هر کس با قبیله خود نزدیک می‌شود واز قبیله خود حمایت می‌کند زیرا نیت پنهان ومقصد نا گفته آنان را می‌شناسد. از جمله کسانی که جزو فداییان خلق هستند و یا هنوز نوستالژی دوران وابستگی خود را به آن سازمان دارند از همدیگر حمایت می‌کنند و همین امر سبب شده که افرادی که این اعلامیه را داده‌اند احساس کنند که به بازی نیستند و در آخر هم بر آن شوند که از اجا بیرون بروند آنان ازهر گونه گفتگو ومناظره‌ای هم سرباز زدند زیرا می‌دانستند که اولاحرف‌ها بیانگر نیات نخواهد بود و در نهایت هم هر کس با قبیله خود خواهد ماند.

لازم به توضیح است که قبیله‌ای عمل کردن با دسته بندی و یارگیری که در همه جوامع مدرن هم وجود دارد تفاوت بنیادی دارد. در دسته‌بندی افراد پیرامون نظر یا موضوع مشترکی با هم همراه می‌شوند در حالیکه در شیوه قبیله‌ای افراد از هم قبیله‌ای‌های خود در مقابل افراد بیرون از قبیله ایشان همیشه حمایت می‌کنند زیرا اصل بر هم قبیلگی است تا اشتراک نظر و هدف.

نتیجه آنکه اگر غربیان هر روز در هنر چگونگی "حل" اختلاف نه "رفع" اختلاف ورزیده تر می‌شوند و آشنایی بااین فن بخشی از آموزش آنان در محل کار می‌شود و هر روز بر تعداد واحدهای درسی در این مورد در دانشگاهها افزوده می‌شود ما در پیچیده کردن شیوه بیان اختلافات وپنهان کردن انگیزه‌های اصلی انشعاب و جداییمان ورزیده تر می‌شویم تا جایی که در اتحاد جمهوری خواهان که کمتر کسی کمتر از سی سال تجربه سیاسی دارد سر بهانه‌هایی چنین ساده و بی‌معنی جمعی اعلام جدایی می‌کنند. من به جرات می‌گویم که در تمام این سالها وحضور فعال بیش از چهار دهه در فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی کمتر اختلاف ودرگیری‌ای را دیده‌ام که عامل اصلی آن مسایل شخصیتی نباشد و به ندرت هم دیده ام که کسی مسایل شخصی خود را در پوشش عقیدتی پنهان نکند وهر چه فرد یا گروهی با تجرتر و کارآزموده تر بوده مهارت آن هم در پنهان کردی نیات شخصی در پوشش زیبای عقیدتی بیشتر بوده است.



نظر کاربران:


یکی از کسانی که میشه او را گالیله سیاسی ایران دانست زنده یاد مصطفی شایان بود و قصد داشت که جبهه دمکراتیک ایران را رواج و تئوری انقلاب را نوشت ولی تلاشهای او زیر آوار کیش شخصیت و منم منم خشکه مغزها که خود را مثل بادکنک گنده کرده‌اند و کرده بودند و غیر از باد چیزی حمل نمیکنند گم شد. و امروز انقدر از کوروش کبیر گفته میشه که یک دیکتاتور خونخوار بود اسمی از او در میان نیست و این نشاندهده کیش شخصی نیست؟ فکر نکنید کسی که تو آن فرهنگ بزرگ شده از این قائده مستثنا است حتی من و تو. ولی چگونه خیلی از مردمان دنیا توانسته‌اند این مشکل را حل کنند میشه این را به بحث گذاشت و هر کس در خور درک و تجربه خود جوابگو باشد شاید کمکی باشد برای نسل آینده.
من همینجا اهمیت چند نکته را لازم میبینم.از نظر قانون حتی اگر کسی را کشته باشی تا گناهت ثابت نشده باشد بی گناهی، و این باعث میشه که یاد بگیری همیشه از شاید استفاده کنی تا باید مگر اینکه صددرصد مطمئن باشی و دیگران را رو هوا و بر پایه ذهن پر از آشغالت قضاوت نکنی. دوم به فردیت خیلی اهمیت میدهند و گفته یک فرد را حتی رهبری حزب را بپای دیگران نمینویسند مگر اینکه ان گفته به تصویب همه اعضاع رسیده باشه و درصد مخالفان را هم اعلام میکنند و از زبان سخنگوی آن جریان بیان میشه و یا اگر فرزند تو کسی را بقتل برسانه ترا بجرم قتل بازخواست نمیکنند و بر عکس اگر پدر کسی جرم قتل مرتکب شده باشه فرزند او نه تنها بازخواست نمیشه بلکه کمکهای اجتماعی دریافت میکنه که عمل پدر تاثیر مخربش کم شود. ضمنا لازم نیست که کسی را احترام بگذاری باید یاد بگیریم که تفاوتها را قبول و تحمل کنیم و بپذیریم. درسته که تا گوساله گاو شود خیلی اتفاقها میافته ولی باید و بهتره از یک جائی شروع کنیم و بهترین جا هم اول از خود شروع کردنه و اگر هرکس عمیقا به این درک برسه، تاثیرش را که زندگی را خیلی با معناتر میکنه میبینه و اطرافیان هم از آن تاثیر مثبت میگیرند


*

در سال 1992 انسان شناس انگلیسی رابین دانبرتعداد حداکثر جمعیت انسانی را که می توانند با هم در رابطه ای با ثبات اجتماعی باشند منتشر کرد. این تعداد که به عدد دانبر معروف شده است 150 نفر می باشد. دانبر در تحقیقات خود در رابطه با گروه های حیوانات به این نتیجه رسید که اندازه گروه به اندازه لایه جدید مغز (نیو کورتکس) ربط دارد و طبق معادله ای که ارائه داد به عدد 147.8 و یا تقریبا 150 برای انسان رسید. او قبایل اولیه در تقاط مختلف دنیا را مورد بررسی آماری قرار داد و به عدد 148.4 برای اندازه قبیله رسید که اثباتی برای تئوری خود می داند. بر اساس این تئوری دانبر توضیح می دهد که اگر اندازه گروه از ظرفیت نیو کورتکس مغز بیشتر شود کارایی خود را از دست داده و لاجرم باید به دو گروه کوچکترانشعاب کند. با این مقدمه برای من همیشه این سوال مطرح بود که چرا در احزاب ایرانی این همه انشعاب صورت می گیرد. دوست عزیز آقای دکتر پارسا بناب دو جلد کتاب تاریخ صد ساله احزاب و سازمانهای سیاسی ایران از سال 1284 تا سال 1384 را نوشته است. بررسی من از این کتاب ها نشان می دهد که در مورد هسته مرکزی احزاب و گروه ها عدد دانبر فوق العاده بزرگ می باشد و برای برگزاری جلسات بحث و گفتگو و تصمیم گیری این عدد در حد پنج تا هشت نفر کادر مرکزی می باشد و بعد از ده الی دوازده نفر صحبت انشعاب مطرح می شود و در نهایت انشعاب صورت می گیرد.
حال سوال این است که با توجه به عدد دانبر چگونه است که ما شاهد احزاب بزرگ در غرب هستیم ؟ ولی با توجه به تعداد ایرانیان خارج از کشور هنوز احزاب بزرگ ایرانی در خارج از کشور نیز شکل نگرفته است. به نظر من علت آن این است که اول هسته مرکزی احزاب مختلف ابتدا روی قانون اساسی مملکت که حقوق آنان را به رسمیت می شناسد به توافق می رسند و دوم یک سری اصولی را برای حزب خود فرموله می کنند و به عنوان ارزش های حزب بیان میکنند و مردم خود را با آن ارزش ها مطابقت می دهند و شاخه حزب را برقرار میکنند و هسته مرکزی حزب نیز در آینده از فعالین این شاخه ها شکل میگیرد.این اصول لازم است ولی کافی نمی باشد.
نکته دیگری که من توجه کردم این است که روش پارلمانی در احزاب و سازمان های ایرانی یا ناشناخته است و یا ضروری تشخیص داده نمی شود. بطور نمونه منصور حکمت برنامه " یک دنیای بهتر" را برای حزب کمونیست کارگری مینویسد و در سال 1992 به تصویب می رسد ولی بعد از درگذشت حکمت حزب کمونیست کارگری دچار انشعاب شده و در حال حاضر حداقل سه حزب مختلف "یک دنیای بهتر" را به عنوان برنامه حزب خود معرفی کرده اند که عبارتند از حزب کمونیست کارگری به رهبری حمید تقوایی. حزب کمونیست کارگری –حکمتیست و حزب اتحاد کمونیست کارگری به رهبری علی جوادی. البته اگر به سایت هر کدام از این سه شاخه حزب کمونیست کارگری بروید دلایل این انشعابات را به تفصیل نوشته اند ولی برای من به عنوان یک ناظر بی طرف ممکن است که بعضی از آن دلایل منطقی برسد ولی بیشتر دلایل ارائه شده مفاخره می باشد و ریشه اصلی را محدودیت هایی که عدد دانبر ازلحاظ بیولوژیکی نیو کورتکس مغز ایجاد کرده و نبود روش پارلمانی مشاهده کردم.
برای اثبات تئوری خود وارد بحث ایمیلی (کتبی) با دو تن که خود را منتسب به حزب کمونیست کارگری شاخه حمید تقوایی می دانند شدم ولی یکی از ایشان خود را وارد تر به اصول حزب نشان می داد و در تمام ایمیل ها نظر می داد. از آنجائیکه چند تن دیگر از اعضای حزب در این ایمیل لیست بودند تلویحا نظرات آن عضو را با سکوت خود تائید کردند. در مورد اول یعنی توافق روی قانون اساسی با دیگر گروه ها و احزاب ایشان در این مقطع این توافق را نه لازم میبینند و نه ضروری و معتقدند که در ایران آینده بعد از پیروزی انقلاب مردم به رهبری حزب کمونیست کارگری شاخه حمید تقوایی شوراهای مردمی شکل خواهد گرفت و قانون اساسی از دل این شورا ها بیرون خواهد آمد. در این مقطع تنها توافق با دیگر احزاب نه درروی قانون اساسی آینده ایران بلکه روی تظاهرات برای سرنگونی جمهوری اسلامی باید انجام شود. در مورد نبود روش پارلمانی در حزب به عنوان مکانیزمی برای تصمیم اکثریت با توجه به حقوق اقلیت در حزب, وی منشعبین را علت اصلی می داند و می گوید که حزب پارلمان نیست که از روش پارلمانی استفاده کند و شروع به مفاخره می کند که همیشه دیگران مقصرند. نبود توافق روی قانون اساسی توسط احزاب مختلف در مردم ایجاد سردرگمی می کند و ادعای این احزاب را به قبول تکثر احزاب بعد از پیروزی باور نمی کنند. و این موضوع باعث می شود که اصولا مردم از سیاست زده شوند و احزاب سیاسی را همگی تمامیت گرا بدانند.
نبود استفاده از روش پارلمانی باعث می شود که اکثریت بدون در نظر گرفتن حقوق اقلیت رفتار کرده و فضا را طوری تنگ کنند که اقلیت مجبور به انشعاب شود و وارد تسلسل دیگری شود و عدم شناخت از عدد دانبر باعث می شود که علت انشعابات را در موضع گیری های طرف مقابل ببینند

*

آقای برقعی عزیز سجاده نشین با وقاری بودم/ بازیچه کودکان کویم کردی
مقاله شما را در ایران امروز با اندوه و تاسف خواندم . در حالی که هنوز هیچ کس اعلام انشعاب نکرده و در جلسه وسیع چهار شنبه هم همه دوستان در مبهم بودن بیانیه تاکید داشتند، و همه ما داریم تلاش میکنیم تا جلوی بحرانی تر شدن امور را بگیریم، شما چرا اقدام دوستان را انشعاب دانسته آنرا اعلام و محکوم میکنید؟ مگر روشن نیست که اگر انشعاب واقع شود، به دشواری وجود چیزی به اسم "اجا " قابل تصور است؟ و اگر چنین شود، جز یک تجربه منفی دیگر و جز خاکستری از کاروان رفته چه میماند؟ دوستان تا دیروزتان را کودکان قهرو نامیده اید که بر سر تصاحب تاب و سرسره، قهر کرده اند! تردیدی نیست که در هر کار ما بزرگتر ها میتوان رد پای کودکی جرزن، نق زن ، قهرو و هزار "...و" دیگر را یافت. دیپلماسی پیگ-پنگ و هفته ها مذاکره به ظاهر کودکانه امریکا و ویتنام بر سر " شکل میز مذاکره " را- در شرایطی که جنگ به شدت ادامه داشت و هر روز صدها نفر از طرفین کشته میشدند- حتما به خاطر میاورید. و چه بسیار است رد پای این کودک در زندگی همه ما و چه بحث سازنده و درس آموزی است ردیابی این کودک در حوادث بزرگ در تاریخ جهان و چه تاسف بار است وقتی شخصیت صبور و با تجربه ای چون آقای برقعی عزیز ما، این زمان و مکان نا مناسب را برای ردیابی برمیگزیند و به این سوال خواننده که " آقا! چرا شما تا دیروز با این بچه های قهرو مشغول همکاری بودید؟ " نمیاندیشد.
احمد پورمندی

*

با شما موافق هستم با ذکر این نکته که نسل جدید کمتر به این بیماری آلوده است بیماری که زاده فقر فرهنگی از سویی و دیر پایی روحیه استبدادی است که اگر اغراق در ان نباشد ریشه های ان را شاید به نوعی در ژنتیک جمعی ما نیز بتوان باز شناسی کرد. سوال اینجاست که چگونه می شود با این بیماری مقابله کرد، بیماری که یکی از مهمترین بازدارنده های حرکت بجلوی جنبش سبز است؟ راه حل چیست ؟ از کجا اغاز کنیم؟

*

آقای برقعی عزیز
در اینکه فدائیان در مواردی قبیله ای عمل می کنند شکی نیست. اما در سیاست اختلافات درون خود آنها خیلی بیشتر از اختلاف در اتحاد جمهوری خواهان است. گذشته از این آنها هرگز در هیئت سیاسی اجرائی اتحاد اکثریت نداشته اند که بتوانند با رفتار قبیله ای مشکل ساز شوند. در هیئت سیاسی اجرائی کنونی از یازده نفر ۳ عضو فدائی وجود دارد، در دوره قبل اگر خانم سطوت را هم فدائی بحساب آوریم (که نیست) ۴ نفر و در دوره قبل از آنهم چهار عضو فدائی داشته ایم.
با احترام حبیب پرزین

*

سلام برشما
همراه دانشمند و گرانقدرمان جناب برقعی اجازه می خواهم قبلا تشکر خود را از یادداشتی که مرقوم فرمودید ابراز کنم، مطلبی از سر احساس مسئولیت و برآمده از تجربه، ولی در نوشته تان به گزاره‌ای اشاره فرمودید که بنظر من نا دقیق می‌آید و آن عدم همراهی تمام ۱۱ نفر، بنظر من صرف نظر از یادداشتی که بر نامه برائت جناب پورمندی نوشته شده در جلسه بلا فاصله بعد از انتشار نامه، اکثریت غالب در نشست نه تنها از موضع آقای ناگهدار حمایت کردند بلکه موضوع اخراج مطرح شده نیز بلاموضوع گردید، من نظر حضرت عالی را به اخرین نشستمان جلب میکنم ایا بیانات دوست پر احساسمان را فراموش فرمودید؟ من مایل نیستم تعدادی از افراد را ردیف کنم ولی سوالی مطرح میکنم مبنی بر اینکه ایا شما فکر میکنید که اقای نگهدار به تنهائی اجرائی شدن این نظریه را که حداقل دوسالی ناظر بر خط مشی سیاسی اجا شده را میتوانست پیش ببرد؟ اگر اکثزیت ۱۱ نفر بر مفهوم کلی نگاه به داخل را سر فصل عمل سیاسی خود باور نداشتند ایا امکان پیش برد چنین سیاستی امکان داشت؟ امروز که بهانه به وجود امده شمشیرها از نیام بیرون کشیده شده خود بهترین دلیل برای وجود اعتقاد به مشی میارزه مسالمت آمیز با تکیه به ساز و کارهای داخل میهنمان است و خشونت زایدلوصف دلیل نا امیدی پیروان مشی انقلابی از پیش برد نظرشان در فضای دمکراتیک است و البته خط کشی های شخصی که جای خود. و الا کسی بر دوست خود که نامه نمی نویسد و بحث همگرائی ملی نمیکند، بلکه چنین نامه هائی را به کانون قدرت و فراقانون مینویسند و و دعوت به باز نگری در سیاست و اعمال میکنند درست در اوج خشونت و ویرانگری.
با احترام فراوان



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024