جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - Friday 19 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 27.06.2005, 10:02

دكتر زرافشان، حجت‌الاسلام عليزاده و آخر پائيز


يك زندانی سياسی آزاد شده

سرانجام، برخلاف پيش‌گوئي حجت‌الاسلام عليزاده، زرافشان آنقدر مقاومت كرد و غذا نخورد تا بيهوش شد و ناچار شدند او را به بيمارستان و زير سرم بكشانند. من امروز كه اين سطرها را مي‌نويسم مدتها است كه ديگر بيرون از زندان هستم، اما مي‌دانستم او كسي نيست كه وقتي وارد «ماراتن مرگ» شد، با گرسنگي متوقف شود. او را از دوره‌اي شناختم كه خود با او هم‌بند بودم… او يك زنداني مثل ديگران نبود. وجود او در آن زندان خود دنياي ويژه‌اي را بوجود آورده بود. نوعي تكيه‌گاه براي همه، كه به همه ما عشق و اميد و روحيه و نسبت به اوضاع به ما ديد و آگاهي مي‌داد. گوئي به نوعي همه براي زندان كشيدن‌شان به او متكي بودند. راه‌ها و چاه‌ها را بلد بود و حوادث را خوب پيش‌بيني مي‌كرد. در مواقعي كه تصميم يا حركت غيرعادي و مهمي قرار بود گرفته يا انجام شود و بقيه به دليل اين كه عواقب كار را نمي‌توانستند خوب ببينند، دچار ترس‌ها يا نگراني‌هاي موهوم بودند كه نتيجه حدسيات ذهني و پيش‌بيني‌هاي غيرواعقي بود، دكتر با روشني و بطور ملموس توضيح ميداد كه احتمالات موجود چيست و عكس‌العمل مناسب در برابر هر كدام چه بايد باشد، آنوقت صحنه روشن و همه قانع ميشدند. چون قبلا بارها زندان كشيده بود و ضمنا حقوقدان هم بود، افزارهائي را كه پليس از آنها استفاده مي‌كرد و روش‌هاي آنها را خوب مي‌شناخت. در يك كلام بچه نبود و بر همه آنها سوار بود. حضور او موجب اطمينان و غلبه جمع بر نگراني‌ها و دلهره‌هايشان ميشد. در مقابل پليس مردانه و قدرتمند مي‌ايستاد و آنها هم بطور آشكار از او حساب مي‌بردند. يادم مي‌آيد چند بار كه به مناسبت‌هاي مختلف درگيري پيش آمد، وقتي كه فرياد رعدآساي او در فضاي بند، در برابر پليس بلند شد، هم ما و هم مامورين در جا خشكمان زده بود، زيرا بلوف و تهديد نبود و اين را حس مي‌كرديم كه سر تا پا تصميم است. در اوج خشم، روان و بدون سكته و چنان موثر صحبت كرد كه بطور سحرآسائي همه را تحت تاثير قرار داد. فضا در سكوت مطلق فرو رفته و مامورين در جا خشك شده بودند چون نمي‌دانستند چه بايد بكنند؛ ما هم از نگراني اين كه بر سر او چه خواهد آمد خشكمان زده بود… من پيش از او در زندان بودم و از روزي كه او وارد زندان شد به تدريج فضا و نوع روابط را به هم ريخت و مقررات و خط فاصل بين زندانيان و پليس را جابجا كرد. دائم سرگرم خواندن و نوشتن و آموزش دادن به بچه‌ها بود. كلاس‌هاي او را در سالن 3 و بعد در سالن 1 كسي فراموش نمي‌كند. بين بچه‌ها وحدت ايجاد كرد و با همين كار برخي كه خودفروخته و در خدمت حضرات بودند و كارشان ايجاد تفرقه و تشنج و تنش بود، افشاء شدند و بهتر در معرض ديد قرار گرفتند. تلاش‌هائي هم براي مقابله با او كردند اما به جائي نرسيدند. گاهي فكر ميكنم رفتار او درست مثل وقتي بود كه جمعي در تاريكي شب در يك محيط ناشناس، در برابر يك رديف درخت قرار گرفته باشند و بعلت تاريكي تصور كنند در پشت اين درختان يك جنگل انبوه پر از جانوران وحشي يا خطرات ناشناخته وجود دارد و ساعت‌ها با دلهره در برابر همين دو رديف درخت متوقف شوند. اما وقتي دكتر از راه مي‌رسيد مي‌خنديد و مي‌گفت اين فقط دو رديف درخت است و پشت سر آن هم يك فضاي باز پر از آشغال و خبر ديگري نيست، و اولين خيز را هم خودش برمي‌داشت، و وقتي پشت اين درختان مي‌رسيد مي‌گفت بيائيد اينجا خبري نيست و آنوقت همه مي‌رفتيم، فضاهاي بيشتر و وسيع‌تري را در اطراف خود مي‌شناختيم و به نگراني‌ها و ذهني‌بافي‌هاي قبلي خود مي‌خنديديم و در حركت‌هاي بعدي با اطمينان بيشتر پشت سر او حركت مي‌كرديم. بسياري از بچه‌ها فكر مي‌كردند اگر او در زندان نباشد خودشان چطور مي‌توانند دوران زندانشان را بگذرانند…
و حالا خبر رسيده بود كه دكتر زرافشان در حال اعتصاب غذا است و حالش رو به وخامت گذارده. همه اين پانزده شب را با نگراني خوابيدم و بيدار شدم و امروز خوشحالم كه او همچنان زنده است. ما زنده‌ايم…
يك زنداني سياسي آزاد شده



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024