شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Saturday 20 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 17.10.2007, 6:27

آشتی‌ناپذیری، مرده‌ریگ گفتمان انقلابی


دکتر حسين باقرزاده

سه شنبه 24 مهر 1386 – 16 اكتبر2007
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

گفتمان انقلابی كه از سال‌های پس از كودتای 28 مرداد 32 در ایران شكل گرفت و در روند خود انقلاب سال 57 را به همراه آورد هنوز هم بر فرهنگ سیاسی جامعه ما غالب است و مظاهر آن را می‌توان این‌جا و آن‌جا سراغ گرفت. در این گفتمان، اختلافات و تضادهایی وجود دارند كه هیچ‌گاه از راه گفتگو و سازش حل شدنی نیستند، و بلكه فقط با كاربرد قهر و از طریق نفی یكی از دو طرف مخاصمه می‌توان آن‌ها را حل و فصل كرد. این گفتمان از تركیب دو مؤلفه در فرهنگ سیاسی نیم‌ قرن اخیر كشور ما شكل گرفته است. یكی، آموزش‌های ماركسیستی-لنینیستی مبتنی بر تضادهای آشتی‌ناپذیر طبقاتی كه از بیرون به فرهنگ سیاسی ما وارد شد. و دیگری، تعالیم مذهبی ناهمسازی كفر و ایمان كه از فرهنگ اسلامی و به خصوص شیعی ما برخاسته و با رشد اسلام سیاسی در دهه‌های اخیر فرهنگ سیاسی ما را تحت الشعاع خود قرار داده است. این آموزش‌ها البته فقط معتقدان به هر یك از این دو گرایش را تحت تأثیر قرار نداده و بلكه به مجموعه فرهنگ سیاسی ما سرایت كرده است، تا آن‌جا كه حتا در بین نیروهای «لیبرال» نیز می‌توان آثار آن را مشاهده كرد.

مقوله تضادهای آشتی‌ناپذیر (یا آنتاگونیستی) یكی از سنگ‌پایه‌های آموزش‌های ماركسیستی-لنینیستی ادبیات ماركسیسم بوده است. این آموزش‌ها در شكل ساده خود بیان می‌داشت كه تضاد بین كار و سرمایه یا بین كارگر و كارفرما آشتی‌ناپذیر است و فقط با از بین رفتن یك سوی مخاصمه (یعنی سرمایه و كارفرما) می‌توان آن را رفع كرد. تضاد با امپریالیزم نیز نمونه دیگری از این مقوله بشمار می‌رفت. این نگره البته بعد گسترش پیدا می‌كرد، و با طرح این كه در یك جامعه سرمایه‌داری هیئت حاكمه نماینده طبقه سرمایه‌دار است، تضاد آشتی‌ناپذیر بین كارگر و كارفرما به تضاد آشتی‌ناپذیر بین خلق و حكومت تعمیم می‌یافت، و به این ترتیب زمینه‌های ایدئولوژیك مبارزه مسلحانه برای باز كردن راه استقرار حكومت طبقه كارگر فراهم می‌شد. در چنین مبارزه‌ای تنها حذف قدرت سیاسی یا اجتماعی دشمن هدف نبود، و بلكه حذف فیزیكی عناصر دشمن نیز در دستور كار قرار داشت. علاوه بر این، ترورهای دهه‌ پیش از انقلاب در ایران فقط نیروهای نظامی و امنیتی رژیم حاكم را هدف قرار نمی‌داد، و بلكه سرمایه‌دارانی نیز صرفا به دلیل این كه كارخانه‌ای داشتند و كارگرانی را استخدام كرده بودند در معرض ترور قرار می‌گرفتند.

از سوی دیگر، در فرهنگ اسلامی ما، مرز عبورناپذیری بین اسلام و كفر، بین دارالاسلام و دارالكفر، و بین مسلمانان و كافران كشیده شده است. این مرز نه فقط تكلیف جاودانه زندگی پس از مرگ را برای این دو گروه تعیین كرده است و هر یك از آن دو را به بهشت یا جهنم همیشگی می‌برد، و بلكه در زندگی پیش از مرگ نیز وجه مشترك چندانی برای آنان باقی نگذاشته است. یكی راه‌یافته است و دیگری گمراه. یكی‌ پاك است و دیگری‌ نجس. یكی آزاد است و دیگری قابل بردگی. یكی حق است و دیگری باطل. و بعد وقتی این آموزه‌ها رنگ سیاسی‌ به خود می‌گیرند، تضاد بین اسلام و كفر به صورت آشتی‌ناپذیر در می‌آید و حذف فیزیكی كافران توجیه‌پذیر می‌شود. قرآن در سوره توبه از «برائت» از مشركان سخن می‌گوید و سپس فرمان «قتل» آنان یا «قتال» با آنان را صادر می‌كند. این آیات به صورت گسترده‌ای از سوی اسلام‌گرایان برای توجیه قتل و كشتار مخالفان خود مورد بهره‌برداری قرار گرفته است. اسلام سیاسی زمینه مناسبی برای گسترش یك فرهنگ انقلابی در جامعه ما فراهم آورده است كه بر اساس آن تضادهایی را فقط از طریق حذف فیزیكی مخالف می‌توان حل كرد.

پیدایش و گسترش تقریبا هم‌زمان این دو اندیشه پر توان خشونت‌بار در جامعه ما به شدت فرهنگ سیاسی ما را در دهه‌های اخیر تحت تأثیر قرار داده است. نیروهای سیاسی جامعه ما به نسبت این كه تا چه حد تحت این آموزش‌ها قرار گرفته باشند در اندیشه‌ها و عملكرد‌های خود از آن‌ها تأثیر پذیرفته‌اند. بی‌دلیل نیست كه سازمان مجاهدین خلق كه تحت تأثیر هر دو مؤلفه این فرهنگ (ماركسیسم‌-لنینیسم و اسلام سیاسی) بوده است بیش از هر سازمان دیگری، و به جز در فترت كوتاهی پس از انقلاب، مستمرا هرگونه سازش و مصالحه سیاسی‌ را نفی كرده و بر كاربرد قهر به عنوان شیوه عمده حل تضادهای سیاسی‌ خود با حاكمیت تكیه كرده است. حتا این واقعیت كه این سازمان از دهه دوم حیات خویش پوسته ماركسیستی خود را به كناری نهاده به تغییری در سیاست‌های آشتی‌ناپذیر آن با حاكمیت منجر نشده است و بلكه به دلیل قدرت مؤلفه دیگر آن (اسلام‌گرایی)، و مرده‌ریگ اندیشه‌های رهبران اولیه آن كه تحت آموزش‌های ماركسیستی نیز قرار داشته‌اند، در سال‌های پس از انقلاب خشن‌ترین و ناسازش‌پذیرترین پیكار علیه حكومت را سازمان داده است.

ولی همان طور كه در بالا گفته شد، تأثیر این دو ایدئولوژی سازش‌ناپذیر در فرهنگ سیاسی‌ ما فقط به پیروان و معتقدان آن ایدئولوژی‌ها محدود نبوده است. علاوه بر گروه‌هایی‌ مانند چریك‌های فدایی خلق (كه در سیاست سازش‌ناپذیر خود از آموزش‌های ماركسیسم-لنینیسم الهام گرفته بودند)، اسلام‌گرایان حاكم و یا وابسته به حاكمیت در جمهوری اسلامی (كه در اعمال خشونت و حذف فیزیكی مخالفان خود به آموزه‌های اسلامی متوسل می‌شدند و می‌شوند) و مجاهدین خلق (كه از هر دو مكتب تغذیه شده بودند و از هر دو گروه دیگر سرسختی بیشتری نشان داده‌اند)، گروه‌ها و گرایش‌های سیاسی‌ دیگر نیز كم و بیش تحت تأثیر این فرهنگ قرار گرفته‌اند. در واقع می‌توان گفت كه شدت این تأثیر به حدی بوده است كه در فرهنگ سیاسی ما عموما واژگانی از قبیل «سازش»، «مصالحه»، «تعامل»، «مذاكره» و مانند این‌ها بار منفی یافته است و هرگونه تلاشی برای توجیه این گونه برخوردها نوعی خیانت به «منافع مردم» (و به اصطلاح سنتی‌تر كه اكنون منسوخ شده است، «منافع خلق») تلقی می‌شود. از دید این نگره حاكم، تنها از طریق برخوردهای آشتی‌ناپذیر و حذف یك طرف درگیری است كه می‌توان منافع مردم را حفظ و حمایت كرد ـ و راه مسالمت‌جویانه‌ای برای حل تضادهای موجود سیاسی‌ كشور نمی‌توان پیدا كرد.

حاكمیت این طرز تفكر بر فرهنگ سیاسی‌ ما نه فقط اپوزیسیون را از جستجو و یافتن راه‌های مناسبی برای تعامل با رژیم جمهوری اسلامی ناتوان كرده و بلكه بر عملكرد درونی خود اپوزیسیون نیز تأثیر داشته است. برای سالیان دراز و تا همین اواخر، بخش‌های عمده‌ای از اپوزیسیون كه در دو سوی مرزهای جمهوری‌خواهی و سلطنت‌طلبی قرار داشته‌اند از گفتگو و مذاكره با یكدیگر اجتناب كرده‌اند. اینان با این كه به ظاهر مدعی‌ بودند كه خواهان نفی فیزیكی طرف مقابل خود نیستند، در عین حال با تحریم گفتگو با یك‌دیگر عملا نفی سیاسی هم را به نمایش می‌گذاشتند. برای این كار البته لازم بوده است كه طرف‌های مقابل را به صرف گرایش آنان (چپ بودن یا سلطنت‌طلبی) نادموكرات بشناسند و به این ترتیب راه هرگونه نزدیكی و گفتگو با آنان را ببندند. این برخورد نیز جلوه‌ای از همان نگره‌ است كه نیروهای اجتماعی را به گروه‌های متخاصمی تبدیل می‌كند كه وجه مشتركی بین آنان نمی‌توان یافت و راهی برای حل و فصل تضادهای آنان از راه مسالمت‌آمیز و آشتی‌جویانه وجود ندارد. البته این تابو در سال‌های اخیر كمی شكسته است، ولی هنوز هستند بسیاری كه بر اختلافات خود با گرایش‌های مخالف انگشت می‌گذارند و آن‌ها را به حد تضادهایی آشتی‌ناپذیر بالا می‌برند و سپس از آن به عنوان توجیهی بر رد گفتگو یا نزدیكی به آنان بهره می‌گیرند.

در هر صورت، جامعه سیاسی ایران و به خصوص اپوزیسیون، از سلطه این تفكر بر فرهنگ سیاسی كشور زیان زیادی دیده است. از یك سو، نیروهای مختلف اپوزیسیون از ارتباط و گفتگو با یكدیگر احتراز كرده‌اند و راه‌های نزدیكی، تفاهم و همكاری‌ با یك‌دیگر را بسته‌اند. این امر نه تنها به پراكندگی اپوزیسیون در برابر جمهوری اسلامی و استمرار آن كمك رسانده است، و بلكه بخش زیادی از وقت و نیروی فكری و سیاسی اپوزیسیون را در بحث و جدل‌های بی‌حاصل و جنگ‌های حیدری-نعمتی به هرز داده است. ما اگر به دموكراسی‌ باور داریم، باید تحمل‌ را نی‍ز یاد بگیریم. مرزها را پر رنگ و غلیظ نكنیم و بین خود و رقیبان سیاسی‌ خود دیوار ضخیمی نكشیم. اگر تصورات،‌ابهام‌ها یا برداشت‌هایی نسبت به گروه‌های دیگری داریم كه آنان را از دید ما از حوزه دموكراسی‌خواهی بیرون می‌برد، روشن كردن این امر فقط یك راه دارد: گفتگوی مستقیم. نیروهایی كه در چند سال اخیر به این گفتگوها دست زده‌اند زیانی ندیده‌اند، ولی دیگرانی‌ كه هنوز بر مواضع پیشین خود پافشاری می‌كنند اثری جز ادامه تفرقه و پراكندگی اپوزیسیون از خود بر جای نمی‌گذارند.

از سوی دیگر، سلطه این تفكر، اپوزیسیون ایران را از اتخاذ یك سیاست انعطاف‌پذیر و مؤثر در برابر جمهوری اسلامی واداشته است. جمهوری اسلامی علاقه شدید دارد كه اپوزیسیون خارج كشور را «برانداز» بنامد و بخش عمده‌ای از اپوزیسیون نیز به این دام افتاده و آن را تأیید می‌كند. بخش دیگری از اپوزیسیون كه به اصلاحات در درون نظام چشم بسته است نیز در این كارزار تبلیغاتی به كمك رژیم رفته و همه كسانی را كه خواهان تغییرات ساختاری نظام سیاسی ایران هستند برانداز می‌نامد. كاربرد این اصطلاح از سوی ‌رژیم ظاهرا در داخل كشور برای‌ مردمی كه نگران ایران پس از جمهوری اسلامی هستند برد تبلیغاتی دارد. این مردم فقط طرفداران رژیم را در بر نمی‌گیرد، و بلكه شامل بخش بسیار بزرگتری از جامعه ما نی‍ز هست كه چون بدیل مناسبی‌ برای جمهوری اسلامی نمی‌شناسند از هر نوع براندازی هراسانند. علاوه بر این، رژیم از كاربرد این اصطلاح هدف جداسازی نیروهای داخل و خارج كشور را نیز دنبال می‌كند، و شواهد حاكی از آن است كه در این امر بسیار موفق بوده است. اگر اپوزیسیون خارج كشور برانداز است، هر نیروی داخلی كه به نحوی با آن در ارتباط قرار گیرد به سادگی به براندازی متهم می‌شود - اتهامی كه بر اساس قوانین موجود ایران مجازات مرگ را در پی‌ دارد.

راه مقابله با این ترفند رژیم آن است كه اپوزیسیون در عین تأكید بر خواست تغییرات ساختاری در نظام سیاسی ایران (و تشكیل مجلس مؤسسان برای تدوین یك قانون اساسی دموكراتیك جدید) راه‌های تحقق آن را به روی‌ خود باز بگذارد. اپوزیسیون به خصوص باید خود را از اسارت اندیشه «تضادهای آشتی‌ناپذیر» كه مرده ریگ دو ایدئولوژی ماركسیسم-لنینیسم و اسلام‌گرایی است آزاد كند و آمادگی خود را برای حل مسئله دموكراسی از طریق گفتگو با رژیم جمهوری اسلامی اعلام دارد. از این نكته می‌گذریم كه اپوزیسیون در مقامی نیست كه بتواند در آینده نزدیك یا متوسط كمترین شانسی برای براندازی داشته باشد، و ادعاهایی از این قبیل گزافه‌هایی بیش نیست. ولی همین ادعاها، و نفی هر گونه مذاكره با رژیم، بهترین سلاح تبلیغاتی را در اختیار رژیم قرار می‌دهد تا بین اپوزیسیون خارج كشور از یك سو، و نیروهای سیاسی و مردم داخل كشور از سوی دیگر، شكاف عمیقی بیندازد و اپوزیسیون خارج كشور را هم‌چون بیست و چند سال گذشته در انزوا نگاه دارد. اپوزیسیون خارج كشور باید با تأكید بر ضرورت تغییرات ساختاری در نظام سیاسی ایران، از هر طریق ممكن، و از جمله با اعلام آمادگی برای مذاكره، بر رژیم فشار وارد آورد و آن را در موضع دفاعی قرار دهد. ولی برای این كار لازم است كه این اپوزیسیون سلطه ایدئولوژی‌های یادشده را در هم بشكند و نشان دهد كه در راه احقاق حقوق مردم ایران هیچ تابویی را به رسمیت نمی‌شناسد.




نظر کاربران:


مدتهاست که آقای باقرزاده به رويکرد سياسی ديگری روی آورده‌اند چون بقيه شيوه ها را نا کار آمد ارزيابی می نمايند! اما راه حل ايشان نيز راه گشا نمی باشد چرا که در داخل ايران نيروهائی که موسوم به اصلاح طلب برای انسانی شدن حکومت مبارزه می کنند تا کنون هيچ موفقيتی نداشته اند.اگر شانسی بر آنها وجود ندارد چه شانسی برای نيروهای خارج کشور می تواند داشته باشد. دسته دسته از نيروهای سياسی مسالمت جو به ايران سفر کردند تا با شيوه های غير براندازانه به مبارزه سياسی بپر دازند اما دستگير و زندانی شدند وبالاخره از مملکت خارج شدند.
مشکل سرزمين های مستبد مشرق زمين در اصلاح ناپذيری نهفته است و استبداد همواره خود انقلاب برای جامعه بعنوان آخرين راه حل به جامعه تحميل می نمايد.بقول مهندس بازرگان شاه خود اولين عامل انقلاب بود.


*

آقای باقرزاده
با تشکر از مقاله خوبتان، تحلیل بسیار صحیح و دقیقی از فرهنگ سیاسی ایران ارائه فرمودید و ذهنیت ما ایرانیان را خیلی روشن نشان دادید. متاًسفانه در یایان مقاله، استدلالتان بشدت ضعیف شده و پای نتیجه گیریتان کاملاٌ میلنگد. از مقاله های شما چنین بر میآید که در موضع گیری سیاسی در مقابل جمهوری اسلامی سرگردان هستید و نمیتوانید موضعی قاطع و مشخص را برای خود توجیه کنید. بهمین دلیل تلاش میکنید دولا دولا به شترسواری بپردازید!

از یکطرف اپوزیسیون را از مواضع انعطاف ناپذیر که منجر به اتهام "برانداز" شود منع میکنید، از طرف دیگر مینویسید "راه مقابله با این ترفند رژیم آن است كه اپوزیسیون در عین تأكید بر خواست تغییرات ساختاری در نظام سیاسی ایران (و تشكیل مجلس مؤسسان برای تدوین یك قانون اساسی دموكراتیك جدید) راه‌های تحقق آن را به روی‌ خود باز بگذارد."

ممکنست توضیح دهید که "تأكید بر تغییرات ساختاری و تدوین قانون اساسی جدید" اگر بمعنی براندازی جمهوری اسلامی نیست چیست؟! آیا شما تعریف دیگری از براندازی دارید؟ اگر منظور شما از براندازی صرفاٌ مبارزه مسلحانه است چرا آنرا تصریح نمیکنید؟ مگر نه اینستکه بسیاری کسانیکه خواهان "براندازی" جمهوری اسلامی هستند با مبارزه مسلحانه مخالفند؟ شما که دیگران را به انعطاف ناپذیری متهم میکنید اول موضع خود را دقیقاً مشخص کنید و بگوئید چگونه "انعطافی" در مقابل جمهوری اسلامی پیشنهاد میکنید. آیا خواست تغییرات ساختاری و تشکیل مجلس مؤسسان برای قانون اساسی جدید "انعطاف" است؟! اگر چنین است پس افرادی مثل من که فکر میکردیم خواهان براندازی جمهوری اسلامی هستیم "انعطاف پذیر" بودیم و تا حالا نمیدانستیم!




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024