|
يكشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۴ -
Sunday 2 November 2025
|
ايران امروز |
منوچهر یزدی، سخنگو و عضو رهبری حزب پانایرانیست
![]() |
چندی پیش مکاتبهای با یکی از دوستان ملی داشتم، او مرا “سرور” مجلسی خطاب کرد، عنوانی که پانایرانیستها به جای “آقا” بهکار میبرند. این عنوان ساده مرا با خود به سالهای دور گذشته برد که جامعه و سرزمین ما (از نظر من) درگیر تغییر و تحول و در حقیقت ترانزیت به دنیای دیگری بود. حضور مصدق در صحنه سیاسی ایران، باعث شد مردمی که هر تحول یا واقعهای را “سیاست انگلیسها” مینامیدند اینبار با غرور شاهد پیروزی کشورشان در برابر همان انگلستان باشند، آن هم با تکیه بر قوانین بینالمللی (پیروزی در دادگاه بینالمللی لاهه) و بالاتر از همه حمایت وسیع نیروی مردمی.
این که میگویم ترانزیت به ایرانی متفاوت، به این لحاظ است که جامعه ما برای اولین بار با پدیده تحزب و ایدههای مختلف سیاسی، روبرو گشت. من بعد از دوران مصدق هیچگاه این طور با تبلور ایدههای بسیار متفاوت سیاسی روبرو نشدم که آزادانه از طریق دکههای روزنامه فروشی عرضه میشد. با زمان انقلاب مقایسه نکنید. درباره دورانی صحبت میکنیم که از یک سو، درجه سواد در سطح بالائی نبود و از سوی دیگر کارگر، کشاورز، دانشجو و دانشآموز و حتی بازاری، برای اولین بار با ایدههای سیاسی متفاوتی روبرو گردیدند که تا قبل از آن برایشان ناآشنا بود. جبهه ملی، منادی و ناشر فکر و ایده ملی و ملیگرائی، و حزب توده ناشر ایدههای سوسیالیستی و کمونیستی که در حقیقت روبروی همدیگر قرار گرفته و بازیکنان اصلی عرصه سیاسی بودند.
فراموش نکنیم که ما در آن دوران، مدت زمان زیادی نبود که جنگ دوم جهانی و اشغال سرزمینمان از سوی متفقین را پشت سر گذارده بودیم. حضور نیروهای بیگانه (شرقی و غربی) نیز باعث ماندن جایپائی در جامعه سیاسی ما، بعد از ترک ایران از سوی آنها گردید. نتیجتا بین دو حرکت بزرگ ملی و کمونیستی، احزاب و گروههای کوچکتر ناسیونالیستی و مذهبی نیز به وجود آمد که دارای درجات مختلف معتدل و رادیکال بودند.
ظهور پان ایرانیستها در صحنه سیاسی ایران، زمانی آغاز گردید که ایران در اشغال متفقین بود، یکی از روزها نیروهای آمریکا، در خیابان شاهرضا رژه میرفتند و مردم زیادی در خیابان، و از جمله روبروی دانشگاه تهران، به تماشا ایستاده بودند. در میان تماشاگران تعدادی از دانشجویان دانشگاه تهران نیز حضور داشتند. تعدادی از مردم تماشاچی که برای اولینبار نظامیان امریکائی را در خیابانهای تهران مشاهده مینمودند شروع به کف زدن نمودند و این باعث جریحهدار شدن احساسات ناسیونالیستی جوانان دانشجویی گردید که در میان جمع ایستاده بودند و حتی بعضی از آنها دچار اشکریزی شدند.
این جوانان دانشجو خیابان را تر ک نمودند و به دانشگاه برگشتند. متعاقبا طی جلساتی که بهطور خصوصی برگزار میکردند اقدام به ایجاد نهضتی به نام “پانایرانیسم” نمودند. پروفسور کاظمزاده ایرانشهر هم گاهی برایشان صحبت میکرد. این واقعیت هم قابل ذکر است که در آن زمان نیروهای متفقین با نیروهای آلمان هیتلری در نبرد بودند و به دلایلی که برای من روشن نیست ایرانیان از فجایعی که از سوی نازیها انجام میگرفت، مانند هولوکاست و اجاقهای گاز برای سوزاندن یهودیان بیخبر بودند. به همین دلیل هم آلمان بهخاطر جنگ بر علیه دو کشوری که از سوی بسیاری از ایرانیان، نوعی خطر برای استقلال ایران بهشمار میرفتند (انگلستان و شوروی) دارای محبوبیت بود (البته برای حزب توده، شوروی از این قاعده مستثنا بود!!). یادم هست بخصوص بچههای دبیرستانی در ساعات انشاء، محتوای انشایشان نشانهای از علاقه به آلمانها بود. تا آنجا که بهیاد دارم نه در رادیو و نه در جراید مطلبی درباره جنایات نازیها به گوش و به چشم نمیخورد. یادم هست در تهران، روبروی دانشگاه، یک آرایشگاه مردانه بود که علنا روی شیشه آرایشگاهش نوع و سبک موی هیتلر را تبلیغ میکرد، روزی از روی کنجکاوی داخل مغازهاش شدم دیدم عکس هیتلر را به دیوار آویزان کرده بود.
در چنین جوی، جوانان پانایرانیست، نمادها، پرچم، اونیفورم و رفتارشان، با تغییراتی، شبیه نماد و آرمهای نازیهای آلمان بود. وقتی به هم میرسیدند دستشان را تا سینه بالا میبردند و به جای سلام میگفتند “پاینده ایران” که هنوز هم از همین روش استفاده میکنند و همدیگر را به جای “آقا”، “سرور” خطاب مینمودند و هنوز هم همدیگر را به همین عنوان خطاب میکنند.
جوانان دانشجویی که نهضت پانایرانیسم را پایهگذاری نمودند من نام چند نفر از آنها را بیاد دارم که بعدا وارد صحنه سیاسی ایران گردیدند، از جمله: محسن پزشکپور، دکتر محمد عاملی تهرانی ( که در انقلاب ۵۷ اعدام شد)، دکتر فضلاله صدر، مهندس پرویز ورجاوند (بعدا از رهبران جبهه ملی ایران گردید) و داریوش فروهر (بعدا رهبر حزب ملت ایران و از رهبران جبهه ملی).
حزب پان ایرانیست بعدا دچار انشعاب و تبدیل به سه حزب دیگر گردید، یعنی، حزب پانایرانیست (به رهبری پزشکپور)، حزب پانایرانیسم (یک حزب به تمام معنا فاشیستی و ضد یهودی) که رهبرش در آلمان با ضربه چاقوی افرادی از حزب توده یک چشمش را از دست داد، نامش را به یاد ندارم و حزب سوم حزب ملت ایران بر بنیاد پانایرانیسم، به رهبری داریوش فروهر که به جبهه ملی ایران پیوست.
پانایرانیستها به جبهه ملی نپیوسته بودند ولی هر بار تظاهراتی از سوی جبهه ملی برگزار میشد با پرچمهای قرمز و بنرهای خودشان شرکت میکردند. اکثریت بزرگ پانایرانیستها از جوانان دبیرستانی تشکیل میشد. یادم هست در اصفهان هرگاه تظاهراتی از سوی جبهه ملی برگزار میشد با مزاحمت و آزار و اذیت تودهایها روبرو میشد. حزب پانایرانیست به تقلید از نازیهای آلمان، دارای گارد حمله بود که در زمان تظاهرات از اعضای جبهه ملی که بیشتر، دانشجویان، فرهنگیان، دانشگاهیان و بازاریها بودند مواظبت میکردند.
یادم میآید که ما به اتفاق جوانان ملیگرای دیگر، شبهای جمعه در خیابان چهارباغ اصفهان به فروش روزنامههای “باختر امروز” “نیروی سوم” و “خاک و خون” میپرداختیم (خاک و خون نشریه پانایرانیستها بود و نام خاک و خون از نازیهای آلمان تقلید شده بود که به زبان آلمانی “blut und boden” معنا میداد). ما چون جوان بودیم گاهی اوقات با حملات کارگران حزب توده روبرو میشدیم که روزنامههای ما را پاره میکردند. به همین دلیل هم هرگاه غلامرضا تختی قهرمان کشتی برای مسابقات کشتی به اصفهان میآمد با کشتیگیران دیگر پشت سر ما حرکت میکردند تا به ما حملهای نشود. تختی عضو جبهه ملی بود.
علاوه بر جبهه ملی، حزب توده و پانایرانیستها دو حزب مجاهدین اسلام و فدائیان اسلام (توضیح درباره این دو حزب از حوصله این مقاله خارج است) به اضافه یک حزب فاشیستی به تمام معنا به نام “سومکا” نیز در ایران فعال بودند.
حزب پانایرانیست هنوز هم در ایران فعال میباشد و در زمان شاه نیز چهار نماینده در مجلس داشتند. زمانی که به پیشنهاد شاه قرار شد یک رفراندوم در بحرین برگزار شود و به دنبال آن، بحرین از ایران جدا شد، نمایندگان پانایرانیست در مجلس شورای ملی، به شدت با این رفراندوم و جدائی بحرین از ایران مخالفت نمودند و در حقیقت اولین چالش بین شاه و پانایرانیستها به وجود آمد.
از آنجا که حزب پانایرانیست هنوز در ایران وجود دارد (اگر اشتباه نکنم به دبیر کلی مهندس زنگنه، یک ایرانی کردتبار) لازم میدانم برای جلوگیری از هر گونه سوءتفاهمی چند نکته را درباره مواضع حزب پانایرانیست توضیح دهم.
حزب پانایرانیست ایران، با وجود تقلید (در گذشته)، به دلایلی که توضیح دادم، از بعضی شعارها و نمادهای نازیهای آلمانِ، ولی یک حزب ناسیونالیست و دموکرات ایرانی و عاری از هر گونه گرایش فاشیستی و نژادی میباشد. به عنوان مثال گروههای پان ترکیسم، پان عربیسم و حتی گروههای ناسیونالیسونالیست رادیکال غربی، به نوعی اعتقاد به برتری ترکها و تورانیها، عربها و یا ملیتهای غربی به سایر ملتها و یا نژادهای دیگر دارند، خوشبختانه ناسیونالیستهای ایرانی هیچگونه اعتقاد یا گرایشی به هیچگونه برتری نژادی، قومی یا ملیتی ندارند و به تساوی حقوق ملتها، نژادها و مذاهب تمامی مردم روی کره زمین اعتقاد دارند.
در خاتمه چند سطری هم به جامعه در حال تغییر امروزمان بپردازیم. من یک معتقد بسیار قدیمی به آرمانهای جبهه ملی ایران هستم. ولی در عین حال به جرات، ناچار به این توضیح میباشم که جوانان، زنان و کنشگران جامعه مدنی امروز سرزمینمان، مصدق برایشان آن جایگاهی را که نزد ما دارد دارا نیست و مصدق را بیشتر یک مقوله تاریخی میدانند. اصطلاحاتی مانند، ملی یا ملیگرائی، همان مفهومی را که برای ما داراست، برای آنها دارا نیست. این نسل نه درگیر دغدغه جمهوری است و نه پادشاهی. دید این نسل درباره راست یا چپ، همان دید نسل ما نیست. به همین دلیل هم معتقدم که ایدهها و راهحلهای ما، بهخصوص از خارج کشور، در میان این نسل ریشه ندوانده.
نسل امروز سرزمینمان مشغول پوستاندازی، ترانسفورماسیون و نوعی ترانزیت به سوی جامعهای میباشد که همخوان با جو و نیاز امروز است. به همین دلیل هم رژیم حاکم بر کشورمان کم کم به صورت یک زائده در آمده که جوابگوی نیازهای نسل امروز ما نیست و سعی دارد با بیرحمی و اعدام، اعتراضها و خواستههای نسل امروز را خفه کند. نه تنها موفق نشده و نمیشود، برعکس حتی خود رژیم هم دارد بسیار تدریجی تبدیل به چیز دیگری میگردد.
مراسم ازدواج دختر شمخانی، نه تصادفی و نه بدون فکر بوده، این مراسم و صدها نشانه دیگر نشان از آن دارد که نیاز به “تغییر”، رژیم را هم در چنگ خود گرفتار نموده. به همین دلیل هم نه از روی خصومت، بلکه بر مبنای دید ناقصم، تجربه طولانیام، نظم جهانی و نیاز مردممان، معتقدم هیچ حرکت انقلابی یا جنگ، بهخصوص از خارج کشور کار ساز نخواهد بود.
جنبش تاریخی “جبهه ملی” ما هم که از زمان همراهی با انقلاب ۵۷ و اخراج بختیار، مسیر افول را طی میکند ظاهرا به این آگاهی پی برده که افتخارات و نقش رهبری گذشته، دیگر قابل تجدید نیست و به درستی بیش از گذشته، دارد وارد صحنه مدنی و سیاسی امروز میگردد و جای خوشحالی است که هر بار با اصناف، سندیکاها و حتی اصلاحطلبان نشست و برخاست دارند.
دیگر راهی به سوی برگشت به گذشته وجود ندارد. گزینه دیگری به جز همسانی با جامعه مدنی سرزمینمان وجود ندارد زیرا سکون یا برگشت، به معنای عدم میباشد.
داریوش مجلسی، اکتبر ۲۰۲۵
|
| |||||||||||||
|
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|