پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Thursday 25 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 28.09.2006, 21:30

داستان دو کشور


دکترکمال‌الدین آذری

.(JavaScript must be enabled to view this email address)
جمعه ٧ مهر ١٣٨٥

سیدمحمد خاتمی، رییس جمهوری سابق ایران، در سفر ماه سپتامبر (شهریور) خود به ایالات متحده ، در پاسخ به این سوال که آیا این کشور را "شیطان بزرگ" می‌داند گفت هیچ گاه چنین سخنی نگفته است. او آمریکا را کشوری بزرگ و پهناور خواند و به احترام از آن یاد کرد. اگر چه سلف او آیت‌الله خمینی آمریکا را بارها شیطان بزرگ خطاب کرد و رابطه این دو کشور را مصداق رابطه "گرگ و بره" خواند. رابطه‌ای که سالها زیر بار چنین تصوری باقی ماند و سیاستمداران داخلی را دست و پا بسته مناسباتی پیچیده در هراس و نابرابری کرد. با این وجود برای خاتمی که از گفت وگوی تمدنها سخن می‌گوید، مسیر تاریخی دو کشور، که به نوعی دو تمدن را دوره‌های مختلف زمانی نمایندگی کرده‌اند، دوران باستان و عصر حاضر، در یک نقطه شباهت‌های زیادی با هم پیدا می‌کند.

در سال ١٧٩٤ میلادی، آغامحمدخان قاجار از چشم مردم کرمان تل و از سرهاشان تپه‌ای ساخت تا بدین‌سان بلامنازع به تخت بنشیند و سلسله قاجار را بنیان بگذارد، تا روش جدیدی برای انسجام و اداره مملکت بنیان گذارده شود. همزمان درآن سوی دگر جهان، در کشوری دیگر، جورج واشنگتن دهقانی شجاع، با خواست مردم، دومین و آخرین دوره ریاست جمهوری‌اش را شروع کرد. در این کشور با جمعیتی کمتر از ٥ میلیون نفر که تا چند سال پیش جزو مستعمره امپراطوری پرقدرت بریتانیا بود، مردم حتی حق تولید بیل و کلنگ هم نداشتند و با سعی فراوان و کمک اساسی فرانسه و پس از جنگ خونینی نه ساله، استقلال خود را به دست آورده بودند. در همان زمان بسیاری از ناظران و قدرتمندان اروپایی از جمله جورج سوم پادشاه انگلیس براین اعتقاد بودند که چنین نظام نوپایی که براساس هر فرد یک رای بود، راهی برای بقای پایدار نخواهد داشت و به زودی دودمان اجتماعی-اقتصادی‌اش به باد خواهد رفت. پدیده استقلال و قدرت براساس فردیت، از همان زمان بود که اگرچه جالب می‌نمود با بی اعتمادی دنبال می‌شد.

این سو در ایران، پایه‌های قدرت مطلقه و خشن قاجاری پس از جنگ‌های بسیار، قلمروی یکپارچه و منسجم یافت. پس از گذشت چند سال، هر دو کشور جنگ با استعمارگران را تجربه کردند. هر دو توان مقابله با این قدرت‌ها را نداشتند. در ایران، ثمره جنگ با روسیه معاهده گلستان را در سال ١٨١٣ که ولایات زیادی را طعمه تاراج روس‌ها کرد، به ارمغان آورد تا تنها در عوض، دولت استعمارگر فقط تضمین کند که ولیعهد را در رسیدن به تاج و تخت حمایت کند (دغدغه حیات نظام) و در معاهده ١٨١٦ (Ghente)، انگلستان هم پس از جنگی چند ساله و به آتش کشیدن واشنگتن پایتخت امریکا در ١٨١٢، شرایط خود را در معاهده‌ای در سال ١٨١٦ به طرف مقابل تحمیل کرد.

پس از گذشت حدود پنجاه سال از آن زمان، هر دو کشور با بحران داخلی دیگری روبرو شدند. در ایران، پسر آشپزی که به لیاقت جامه صدراعظمی برتن داشت و نام "امیرکبیر" را ضمیمه تاریخ این سرزمین کرد، خواستار تغییر در ساختار اداری مملکت و محدود کردن قدرت پادشاه و دربار بود و با توان خود تغییرات اساسی و پایه‌ای در کشور را بنا گذاشته بود، در حمامی خونش ریخته شد. ولی کشور دوم با جنگی چهارساله، آزادی را نصیب بردگانی که محروم‌ترین قشر جامعه زمان خود بودند، کرد. پس از گذشت صد سال، درسال ١٩٠٦ مردم ایران که خواستار آزادی و محدود کردن قدرت پادشاه بودند، با به توپ بستن مجلس و علی رغم مقاومت بزرگانی چون ستارخان و باقرخان، براثر دخالت عریان بیگانگان، از تجربه مشروطیت، خاطره‌ای تلخ در تاریخ کشورمان بر ذهن سپردند تا مزه شیرین آزادی، زیر زبان آزادی خواهان ایرانی خشکانیده شود.

خاتمی که به نوعی هم آموزگار و هم بازیگر تاریخ بوده است، در سفر به کشوری که آن را "بزرگ" خواند و از مقایسه سمبلیک این دوره تاریخی، به صرافت درخواهد یافت که چگونه بنیان نهادن اساس یک کشور بر آزادی و بهرمندی همه اقشار جامعه از قدرت، علی رغم همه کاستی‌های انسانی آن، جامعه نوپایی را از "هیچ" به قدرتی جهانی تبدیل می‌نماید و در کشوری دیگر چگونه علی رغم همه منابع انسانی و طبیعی که از آن بهره‌مند است، به یک درجا زدن و عقب‌گرد تاریخی دچار می‌کند. جامعه‌ای که صادر کننده بزرگترین مغز و نیروی انسانی خودش است، اندیشمندانش را به بند می‌کشد، مصلحان اجتماعی‌اش را به چوب ارعاب خانه نشین می‌کند، امکانات رشد و خلاقیت فردی را در سایه انحصار طبقه‌ای معدود محدود می‌نماید و از طرفی دیگر منابع گسترده‌اش را به دلیل بی کفایتی و استفاده نادرست از دست می‌دهد و اگر نفت نبود، حیاتش در مخاطره‌ای جدی بود.

شاید خاتمی نیز در این سفر آن سخن معروف عباس میزرا ولیعهد فتحعلی شاه را به خاطر آورده باشد که روزی به یک فرانسوی گفت: "نمی دانم چه چیزی باعث شده که شما اروپایی‌ها از ما باهوش تر شده اید مگر این نیست که آفتاب اول از شرق به غرب می‌رود و اول مغزهای ما را گرم می‌کند و این چیست که شما از ما باهوش‌تر هستید؟" (نقل به مضمون). تصوری که از آن هنگام از نابرابری یک ارتباط حکایت می‌کرد و از فاصله گرفتنی شگرف. مدلی که وقتی به انقلاب اسلامی می‌رسد، خودش را به سخنی از آیت الله خمینی می‌دهد که مدل رابطه ایران و آمریکا را رابطه "گرگ و بره" می‌خواند. گزاره‌ای که اتفاقا هم در میان موافقان و همراهان نظام و هم درمیان مخالفانش تصور و سنتی جا افتاده است.

منطقی خواهد بود که خاتمی خود به این پرسش پاسخ بدهد. نه آنچنان که سالها بر کرسی ریاست جمهوری مصلحت اندیشی می‌کرد و حتی انجام وعده‌هایش را آنچنان معطل کرد تا زمان انجامش به پایان رسد و در انجام رسالتی که به ودیعه از مردم به دوش داشت، ناکام ماند. شاید در لباس یک روشنفکر و فیلسوف، این بار بتواند رمز گسست یک جامعه سنتی استبدادی را از یک جامعه مدرن و دموکراتیک دریابد.

جامعه‌ای که شرایط رشد و نمو و خلاقیت، اندیشه‌های گوناگون و حتی متضاد، قدرت عمل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را برای گستره وسیع تری از مردمانش فراهم می‌کند و آزادی‌های فردی را پاس می‌نهد. اگرچه به قول اندیشمندی هنوز هم چنین مدلی تنها "شری مطلوب" است و ممکن است با ایده آل‌های بشری فاصله زیادی داشته باشد، اما برای نماینده یکی از منزوی ترین کشورهای جهان، درس‌های زیادی به همراه دارد.

جامعه منزوی توطئه زده‌ای که در پیچیدگی‌های سنت دست و پا می‌زند، درحالی که دوست دارد پیراهنی مدرن و امروزین برتن کند و همواره در هراس از توطئه و بیمناک از حرکت به جلو و در تلاش برای توجیه ناتوانی خود در حل مسائل مدرن اجتماعی است و بر دام این اعتقاد، عمل اجتماعی- سیاسی‌اش را چنان می‌تند که پنداری دستهایی نامریی کنترل همه چیز را به دست دارند و امکان تصمیم گیری موثر را به او هرگز نخواهند داد. درحالی که انسان مدرنی که عقل را به عنوان شناسا به کار می‌گیرد و از مذهب و سنت و خرافات و چاه و‌هاله، چوبی درست نمی‌کند که بر سر مردم بزند و فردیتشان و هویتشان را منکوب کند، در یک فرآیند خلاق، نظام اجتماعی بسامانی را بنیان می‌نهد که حتی با همه مشکلاتی که محصولات ساخت دست بشر دارد، آخرش می‌شود جامعه آمریکا که درآن فرد قدرت دارد.

در این بیان، ساختار اجتماعی آمریکا مورد نظر است نه خواسته‌های سیاسی حکومتش. چه سخن گفتن ازچنین ساختاری، به معنی دفاع کردن از منافع کشوری نیست که هم اکنون در دست سیاستمدارانی قرار دارد که چهره آمریکا را فراسوی مرزهایش روز به روز بی اعتبارتر می‌کنند. روش حکومت در امریکا، نظام اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی‌اش که معروف به "ایده آمریکا"ست که آموزنده است. همان مدلی که رییس جمهوری پیشین اولین دشمن خارجی خود را به دانشگاه‌هایش دعوت می‌کند تا سخنش را بشنود. قدرتی که مبنتی بر تعریف آزادی فردی و نقد حاکمان است.

اگر چه منافع دولت ایران در برخی موارد با مافع دولت آمریکا تضاد‌هایی دارد اما این امر هیچ ربطی به نگاهی فارغ از همه عقده‌های تاریخی و سنت توطئه‌انگاری و رابطه گرگ و بره ندارد. حتی اگر در آمریکا سیاست‌ورزی حاکمانش مورد انتقادی شدید باشد، دموکراسی سنتی اجتماعی سیاسی است و ثمره صدها سال تلاش و خلاقیت انسان عرفی. همان که خاتمی از چنین سفری باید توشه بردارد و چنان که خود از گفت وگوی تمدنها سخن می‌گوید، بعد از همه سخنرانی‌های خود به صدای پرقدرت دموکراسی و آزادی فردی در این جامعه توجه کند. طعنه‌آمیز آنکه در همان زمانی که خاتمی از آزادی در دانشگاه‌ هاروارد سخن می‌گفت، یک روزنامه و یک ماهناهه ایرانی بسته شدند تا دست‌ها و زبان خاتمی از همیشه بسته‌تر بماند.



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024