عباس عبدی، تحلیلگر ارشد و فعال سیاسی، در شماره امروز “اعتماد” نوشت:
از امسال متولدین دهه ۶۰ به مرور وارد چهلمین سال زندگی خود میشوند. نگاهی به وضعیت این نسل و سرنوشتی که برای آنان رقم خورده است، در آستانه سال جدید ضروری است.
بیشترین کودکان ایران در فاصله سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵ متولد شدهاند، بیش از ۱۵.۵میلیون نفر، که متوسط سالانه آن ۲.۲۲میلیون نفر میشود. متوسط زاد و ولد سالانه در هفت سال پیش از این تاریخ ۱.۳۸میلیون کودک بوده است (۶۱درصد بیشتر شد)، در هفت سال بعد از این تاریخ نیز این رقم ۱.۶۳میلیون نوزاد بوده است(۳۳درصد کمتر شد).
پس نزدیک به ۱۶میلیون نوزاد در هفت سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵ به دنیا آمدند که تا ابد رکوردی دستنیافتنی است. رکوردی که رشد جمعیت کشور را سالانه به ۳.۹درصد رساند که در زمان خودش جزو بالاترین ارقام رشد جمعیت در جهان بود.
اکنون فرصت مناسب و حتی به تاخیر افتادهای است که سرنوشت این خیل بزرگ کودکان دیروز و میانسالان امروز و سالمندان فردا را مرور کنیم. برای سادگی مقایسه، به جای دوره ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۵، میانه آن، یعنی سال ۱۳۶۲ را در نظر میگیریم.
متولدین این سال در مقطع مهندس موسوی دوره کودکی پیش از مدرسه را طی کردند. در این دوره دسترسی به حداقل کالری و نیز بهداشت عمومی دو نیاز اصلی آنان بود که خود را در بهبود شاخصهای بهداشت عمومی نشان داد که شامل مرگ و میر مادران هنگام زایمان، مرگومیر کودکان زیر یک و زیر پنج سال است که به نحو بسیار ملموسی بهبود پیدا کردند.
این تحول محصول توسعه خدمات بهداشتی و دسترسی به آب سالم و واکسیناسیون گسترده و خدمات درمانی و نیز بهبود نسبی در دسترسی به کالری مورد نیاز روزانه بود.
نوزاد متولد این سالها در ابتدای دوره آقای هاشمی وارد دبستان شد. تعداد دانشآموزان ابتدایی کشور متناظر با متولدین این هفت سال حدود ۵۴درصد بیشتر از تعداد دانشآموزان ابتدایی هفت سال پیش از آن است.
به عبارت دیگر، بخش عمده افزایش کودکان به دنیا آمده در این مدت که بیش از ۹۰درصد آنان بودند، وارد مقطع ابتدایی شدند که قابل قیاس با درصدهای پایینتر پیش از انقلاب نبود.
دوره راهنمایی این متولدین نیز در زمان آقای هاشمی است که رشد تعداد دانشآموزان مقطع راهنمایی در این دوره به همان نسبتی است که جمعیت افزایش و رشد داشته است. یعنی، برای همه آنان کمابیش امکان آموزش راهنمایی فراهم بوده و برای بسیاری نیز که در گذشته این امکان فراهم نبوده، در این دوره فراهم شده است.
آموزش متوسطه این افراد همزمان با دوره اول اصلاحات میشود. آموزش متوسطه در این دوره در مقایسه با متوسط دوره هفت سال پیش از خودش، ۸۸درصد رشد داشت که عمدتا در دوره آقای خاتمی رخ داده و نشان از افزایش امکانات آموزشی برای متولدین دهه شصت است.
در آموزش عالی شاهد رشدی بیش از دو برابر هستیم، ۱۲۴درصد رشد آموزش عالی در دوره دوم خاتمی برای متولدین دهه شصت نسبت به دوره هفت ساله پیش از آنها است؛ درحالیکه جمعیت این دوره نسبت به دوره قبل فقط ۶۱درصد رشد داشته است.
این نسل که بطور میانگین تا پایان سال ۱۳۸۳ دانشگاه خود را تمام میکنند؛ به مرور و از سال ۱۳۸۱ وارد بازار کار میشوند. این بازار در دو مقطع مقایسه میشوند، یکی مقطع ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۰ که حدود سهمیلیون نفر به تعداد شاغلان کشور اضافه میشود، به طور متوسط سالانه حدود ۴۲۰هزار شغل، که مربوط به متولدین قبل از دهه شصت است که در بهترین حالت دانشگاه را تمام کردهاند.
در مقطع دوم که به این نسل مربوط است، باید حداقل حدود پنجمیلیون شغل ایجاد میشد تا وضعیت متولدین دهه شصت از حیث شغلیابی مثل نسل قبل از خودش شود؛ ولی طی سالهای ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۷ فقط حدود دو میلیون شغل ایجاد شد که آن نیز مربوط به دوره ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۴ یعنی دولت آقای خاتمی است و در ادامه آن هر چه متولدین دهه شصت وارد بازار کار شدند، نتوانستند معادل رشد زاد و ولد خود را در بازار کار تجربه کنند.
لذا متولدین این دوره در طول زمانِ بزرگ شدن خود، شاهد یک توسعه بهشدت نامتوازن هستند. اگرچه این نسل بهرهمندی از آموزش و بهداشت را تجربه کردند، ولی هنگام رسیدن به سن کار از رشد اقتصادی و اشتغال خیری ندیدند.
مسأله مهمتر اینکه از این دوره به بعد نیز این نسل محرومتر از پیشینیان خود است و این امر تا پیری نیز آنان را رها نخواهد کرد.
امیدواریم تمام کسانی که بر افزایش رشد جمعیت تأکید میکنند که نادرست هم نیست، پیش از زاد و ولد برای مسأله اشتغال آنان تأکید و فکر کنند. متاسفانه باید اعلام کرد که با ادامه این وضع به جایی نخواهیم رسید.