حسن بختیاریزاده، کارشناس ارشد روابط بینالملل از دانشکده وزارت امورخارجه، در یادداشتی برای “راهبرد” نوشت:
انفجار ترسناک هفته گذشته بیروت، همچنان که ویرانی فراوانی بر جای گذاشت، تحولاتی سیاسی نیز در پی داشت. معترضان خشمگین به خیابانها ریختند، بعضی وزیران استعفا کردند و حسان دیاب، نخستوزیر، ناچار شد کنارهگیری کند.
این تحولات به ویژه با نگاه به تاریخ کوتاهمدت دولت (stsate) در لبنان و شرایط کنونی آن چگونه قابل تبیین است و الزامات خروج لبنان از شرایط دشوار کنونی چیست؟
لبنان و چند کشور دیگر در پی شکست عثمانی در جنگ جهانی اول و فروپاشی آن، پدید آمدند. قدرتهای پیروز آن جنگ، سرزمین عثمانی را بدون لحاظ ویژگیهای تاریخی، مذهبی و قومی، آن گونه تقسیم کردند که شکلیابی دولت- ملت، به عنوان یکی از پیشزمینههای ثبات و توسعه در آنها، با پیچیدگی و مانع روبهرو شد و از عثمانی، آن موجود بیمار، فرزندانی بیمار تولد یافتند که هیچگاه نتوانستند سلامتی خود را بازیابند.
استقلال لبنان، پس از طی دوران سرپرستی فرانسه، با تشکیل اسراییل همزمان شد. موضوعی که سرانجام، در کنار مشکل فقدان دولت-ملت، منازعه منطقهای اعراب- اسراییل را به لبنان سرایت داد و به جنگ داخلی فراگیر در آن کشور از ۱۹۷۵تا ۱۹۹۰ منجر شد.
طوایف و گروههای لبنانی خسته از جنگ، بر اساس پیمان طائف در ۱۹۹۰ درباره پایان نبرد و تشکیل حکومتی مبتنی بر تقسیمات قومیتی، به توافق رسیدند.
حکومتی که اجزای تشکیلدهندهاش، بیش از آنکه خواستههای ملت لبنان را به عنوان یک موجودیت فراگیر بازتاب دهند، تمایلات و مطالبات طوایف و گروههای مختلف را نمایان میساختند. واقعیتی که پیامدهای مهمی داشت.
ویژگی قومی و طایفهای حکومت، بر کارکردهای اساسی حکومت اثر منفی داشته است. موضوعی که دخالتهای خارجی آن را تشدید ساخته است.
دولتهای لبنان، بیش از آنکه از مدیران کارآزموده تشکیل شوند؛ بر مصالحه گروههای سیاسی و طوایف مختلف مبتنی بودهاند. موضوعی که موجب شده دولتهای لبنان، سایهای از قدرت اجرایی باشند.
آنگاه که گروهها و طوایف نتوانستهاند به توافق دست یابند، حتی همین قدرت اجرایی سایهگونه نیز تشکیل نشده و این کشور، دوره فترت سیاسی را تجربه کرده است.
آن حکومت ناکارآمد، حتی گاهی از اجرای ابتداییترین وظایف خود مانند جمعآوری زباله، ناتوان بوده است. ناکارآمدیهای حکومت، بحرانی اقتصادی را سبب شد و لبنانیهای خشمگین را در سال گذشته به خیابان کشاند.
حسان دیاب، نخستوزیر مستعفی، نیز نتوانست کارآمدی حکومت را بهبود بخشد. انفجار بیروت، برایحکومت- که حتی از انجام کارکردهای ساده، ناتوان است- بیش از یک فاجعه است و میتواند آغاز تغییری گریزناپذیر باشد.
معترضان لبنانی در یک سال گذشته، بیش از همیشه، خصلت همبستگی ملی را بازتاب دادهاند و بیش و پیش از آنکه بعنوان شیعه، سنی و مسیحی به خیابان بیایند؛ بعنوان لبنانی، در کنار هم خواستههای خود را فریاد زدهاند.
این ویژگی چنانچه بتواند به تشکیل دولت ملی و باثبات منجر شود، میتواند آینده بهتری را برای این کشور رقم زند. گروهها و طوایف لبنانی باید همه امکانات و توانمندیهای خود را در اختیار دولت ملی برآمده از خولست مردم قرار دهند.
تحقق این امر، علاوه بر خواست مردم لبنان به همراهی قدرتهای خارجی و احترام آنها به حاکمیت لبنان نیز بستگی دارد. تا زمانی که گروههای لبنانی، از حکومت آن قدرتمندتر باشند؛ مردمانش ثبات و توسعه را تجربه نخواهند کرد.