شهرام شهیدی طـــنــزنـویــس
شهروند
- روایتها مختلف است. عدهای میگویند حمید بقایی خیلی شیک و مجلسی به دفتر روزنامه شرق رفت. سلام و احوالپرسی کرد. سراغ مدیرمسئول و روزنامهنگاری را که گزارشی در موردش چاپ کرده بود گرفت و چون آنها نبودند، از اندوه اینکه دیدار میسر نشده، عنان اختیار از دست داد و کمی تلوتلو خورد و چیزهایی که خودشان را به او میزدند، شکست.
برخی هم میگویند بقایی به شرق حمله کرد. اگر اینطور باشد، باید منتظر باشیم ببینیم ایشان کی به غرب حمله میکند. با کلمات بازی نمیکنم. دفتر روزنامه ما در غرب تهران است و الان که در مورد ایشان مینویسم، هر آن ممکن است به منظور فهماندن این موضوع که در اشتباه هستم، ناگهان بر من فرود آیند.
البته ایشان پیرو نظریه پیر و مراد خود، احمدینژاد هستند که معتقد است «بهترین دفاع حمله است.»
وکیل ایشان هم با صدای بلند اعلام کرد از شرق شکایت میکنیم و حالا احتمالا باید از شرق و غرب و عالم و آدم شکایت کنند.
- هرچند ما حواسمان هست که آسه بریم آسه بیاییم که گربه شاخمان نزنه. برای همین چون در زمینه خودممیزی، آبدیده و دیگر از حد گذشته و دچار آبگرفتگی شدهایم، پس خیالمان راحت است که فرود اضطراری عوامل آقای بقایی خسارت چندانی به ما وارد نخواهد کرد.
دوستی هم میگوید آقاجان شما چرا اصلا نبش قبر میکنی و در مورد کسانی مینویسید که مدتهاست در آسمان سیاست ایران ستاره ندارند؟ ما هم میگوییم بالاخره باید معلوم شود این ستارههای آسمان را کی برد و کی خورد؟
اما چون این رفیق ما- مثل همه شما- یک رفیقی دارد که با بالاییها میره و میاد و حتما چیزی میداند که میگوید پس بیخیال بقایی میشویم.
- تنها چیزی هم که این روزها میتوان بدون اینکه کسی به شما خرده بگیرد، در موردش نوشت و به قول رفیقم، منجر به نبش قبر هم نمیشود، بهشتزهرا(س) است. البته اگر تا دیروز به هرکس میگفتید در مورد بهشتزهرا(س) طنز بنویس، چپچپ نگاهتان میکرد. اما خوشبختانه برخی از آقایان همراه با برخی اصحاب رسانه کاری کردند که آدم بتواند در مورد قبرستان هم طنز بنویسد.
دیروز دوستی زنگ زد که آخر هفته برای خانمم تولد گرفتهام تو هم دعوتی. من گفتم: «مرد حسابی این همه دولت هوار میزند مراسم جشن و عزا نگیرید، باز گوش شما بدهکار نیست؟ فکر میکنید کرونا با کسی شوخی دارد؟» رفیقم گفت: «خب همه پروتکلها را رعایت میکنیم. دور از هم مینشینیم و ماسک میزنیم و...» گفتم: «به جان عزیزت نمیشود. خیلی خطرناک است.» ناگهان همسرش گوشی تلفن را از او گرفت و گفت: «همیشه بهش میگفتم تو رفیقهات تجدیدنظر کن، به دردت نمیخورند، برای همین روزها بود. یعنی من از قبرستان کماهمیتتر هستم؟ برای بهشتزهرا(س) تولد بگیرند اما من روز تولدم قنبرک بزنم گوشه خانه؟»
- و شنیدیم ورزشگاه آزادی دَمِ گوش یکی از مسئولان گفت: «تولد ٥٠سالگی من خار داشت که خودتان را زدید به کوچه علی چپ؟» تئاترشهر هم گفت، من و تو حاوی پیامهای بدی هستیم و باید محو بمانیم. زندگی چیه بابا؟ مگه این ترانه را نشنیدی که میگه «خوشا خون جگرخوردن، خوشا مُردن.»