مصطفی فقیهی، مدیرمسئول وبسایت «انتخاب»
خبر آمد که بیژن قاسم زاده بازپرس شعبه دوم دادسرای فرهنگ و رسانه بازداشت شده است! چه بد که حسی خوب، به آدمی دست میدهد! بازداشت یک نفر، ولو بازپرس مغرور و بیآدابی چون او، علیالقاعده و به حکم اخلاق و انسانیت، باید ناراحت کننده باشد! اما چرا کسی حس بد ندارد و اتفاقاْ ریاست قوه قضاییه را به خاطر چنین اقدام بزرگ و سنجیدهای، تمجید و «دست مریزاد» نثار رییسی میکند؟
میدانید؟ اهالی رسانه، چهها که از دست او نکشیدند! هر روز متهمان و شاکیان، پشت درب اتاقش صفهایی طویل میبستند! روزی نبود که رفتار خارج از آدابش، باعث تکدر دیگری نشود! و روزی نبود که شبهه اقداماتش، نقل محافل نباشد!
از آنچه با دیگران رفته، نمیگویم که شاید بر مشکلاتشان افزون شود، اما تنها اندکی از خاطراتم را با مخاطبان به اشتراک میگذارم.
طی دو سال، بیش از ۵۰ بار مرا احضار کرد، مكرراً حکم جلبم را صادر و ۲ بار دستور فیلتر سایت «انتخاب» را صادر کرد، دلیل؟ «پیشگیری از وقوع جرم!»!! یاللعجب! کشتن یک رسانه برای پیشگیری از وقوع جرم؟!
اما گویا، دستور از بالا آمده بود، دادستان وقت تهران آقای دولتآبادی که او نیز وضعی بهتر از قاسمزاده ندارد، پس از دیدار با شاکیان پرونده، فیالفور دستور حذف اخبار را صادر کرد! به مقام ارشد دادسرا گفتم: اخبار را حذف نمیکنم، مگر به حکم مکتوب! عصبانی شد که به من میگویی حکم بده؟! یا حذف کن یا همین الان دستور بازداشتت را میدهم و پروندهات را پیش فلان قاضی میفرستم که زیر ۱۰ سال بهت حکم ندهد!
زیربار نرفتم! بازداشت نکرد، با عصبانیت گفت برو تا خبرت کنم! شبانه تماس گرفتند که به دستور دادستان تهران و با حکم قاسمزاده، سایت انتخاب فیلتر شده است! به همین سادگی سه ماه تمام «انتخاب» توقیف بود و اگر نبود جسارت و استقلال قاضی دادگاهی دیگر ، معلوم نبود تا هنوز، «انتخاب» زنده بود یا نه؟! چندان که گفته بودند «برو به فکر فعالیتی دیگری باش، نمیگذاریم رفع فیلتر شود».
بیژن قاسمزاده، بازپرس شعبه دوم دادسرای فرهنگ و رسانه
گوآنکه بسیاری میگفتند قاسمزاده مستقیما از دولتآبادی دستور میگرفت و به نظر نیز درست میآید، اما درخواست حضرات برای پایان فیلترینگ «انتخاب»، نگاشتن «نامه عذرخواهی به حضرت آیتالله آملی لاریجانی و جناب آقای دکتر دولتآبادی دادستان معزز و محترم تهران» بود! اگر جز با این ادبیات، عذرخواهی میشد، نامه به پیشگاه حضرات تقدیم نمیشد! فقط با همان ادبیات متملقانهی به پیشگاه اعلی حضرتین، ولاغیر!
احترام به ثروتمندان!
مواقعی که احضار میشدم، بارها میدیدم که با مشاهده افراد ثروتمند، دست و پایش شُل میشود! دو بار به خاطر شکایت حسین هدایتی در اتاق بازپرسی قاسمزاده بودم، هر دوبار ، وقتی حسین هدایتی به داخل اتاق آمد، چنان شوق و ذوقی میکرد و از صندلیاش به برمیخاست که گویی حلّال مشکلاتش را دیده! و بدتر آنکه، مرا به عنوان متهم از اتاق بیرون میکرد، درب را میبست و با شاکی به گفتوگوی صمیمانه مینشست! چه میگفت؟ من نیز ، چون شما نمیدانم!
عجیبتر آنكه آشكارا و در حضور متهم و شاكی، با تلفنش در مورد اقدامات اقتصادیاش سخن میگفت! گویا پشت خود را آنقدری گرم می پنداشت كه چندان برایش مهم نبود كسی از زندگی شخصیاش، چیزی بداند!
قاسم زاده البته به لحاظ اخلاقی بدتر از خلفش نبود! پیش از آن، فردی عصبی و غیرقابل کنترل به نام “شفیعی” بازپرس شعبه ١٢ (مستقر در همان اتاق) بود که مشهور به تندخویی با افراد (اعم از متهم و شاکی بود)، یکبار وقتی از او خواستم مودب باشد و حرمت جایگاهش را حفظ کند، دستور بازداشتم را صادر کرد، درست روزی که قرار بود فرزندم به دنیا بیاید! گفت «به درک که فرزندت میخواهد متولد شود! سقط شود آن بچه!»
کی دست زمانه و چرخش روزگار و عدالت پروردگار سراغ اینان آید، الله اعلم! اما بیشك آن روز، نزدیك است...