داستان دیروز روحانی و مجلس، بار دیگر بخشی از فعالان سیاسی جامعه ما را چنانکه گویی در مقابل آینه ایستاده، با چهره خویش روبرو ساخت: همهچیزدان، مطلقگرا، فاقد مبانی نظری و عقلی، طلبکار و هنرپیشهنما. با پایان جلسه مجلس، مانند کسانی که مدتی در صف ایستادهاند و با اعلام تمام شدن نذری یا نان با ناامیدی و دلخوری پراکنده میشوند، طعنهزنان و طلبکار به سراغ حساب توییتر خود رفتند تا حساب روحانی را برسند. آقای ابطحی از زیر ملحفه، اقای زیباکلام از زیر دوش آب سرد، عیسی از بالای برج عاج، موسی از بیخ تحریریه، نماینده از روی صندلی نرم و امن مجلس و...
انتظار این بود که روحانی از فرصت خود برای روشنتر ساختن صفوف و جبهههای سیاسی، تشریح علل افزایش ناگهانی مشکلات اخیراً حادث شده و ریشههای وضعیتی که یا بحرانی هست و یا به بحران ختم خواهد شد استفاده کند. اما همه انتظار نداشتند روحانی با خودش قمه به جلسه ببرد، مخصوصاً چون قبل از مجلس باید به جلسه دیگری میرفت. شب قبل از آن سعید حجاریان گفته بود اگر کشور دچار مسائل بینالمللی نبود، توصیه میکرد روحانی مخالفانش را در مجلس بتکاند و رادیو صدای نو شب قبلش گفت پردهپوشی نداشته باشد و به صراحت درباره مادر مشکلات صحبت کند ولی نه در حدی که بگوید این مشکلات هم با مراجعه به آرای عمومی قابل حل است. زمان توافق ملی و عبور از بحران با سختگیری بر همه ولی به نرمی است، روحانی باید از این تریبون با مردم حرف بزند نه با مجلسی که اکثریتش را امثال ذوالنور و حضرتی تشکیل میدهند و نه پزشکیان و مطهری.
قطعاً نه حجاریان، و نه صدای نو، مشاور روحانی برای آنکه چنین رفتاری در پیش بگیرد، نبودهاند؛ ولی حتما توصیهگر عاقل و هیجاننزده هم در کنار روحانی بوده و او به جای تند گفتن حرفهایش آنها را نرم ساخت و تندی نکرد. خاتمی هم اگر بود چنین میکرد و ایضا کروبی و یا حتی میرحسین (که امتحان بردباریاش را در زمان دندانهای تیز مجلسیان همدوره خود آنقدر با عقل پس داد که مرحوم امام خمینی مجبور شد اورا زیر عبای خود پناه دهد) البته کم و زیاد و لحن و فلفل حرفهای روحانی را میشد به بحث منطقی گذاشت، ولی اینکه فریبش دادند و رودست خورد و سرش کلاه رفت و آب سرد روی سر ملت ریخت و....را تنها میتوان لفاظیهای یک عده سیاستپیشه سلبریتیمسلک ناآگاه به حال کشور ارزیابی کرد که در خیانت به قلب خودشان، مطابق میل خوانندگان خود در میان خیل توده ناآگاه چیزی مینویسند. مرام و دیدگاههایشان را رادیکالیسم بیبنیاد توده مردمان کوچه و خیابان میسازد. دریغ از اندکی وقت که برای خودشان بگذارند و واقعاً فکر کنند. چند روز بود منتظر حرفهای روحانی در مجلس بودند، اما میتوان با اطمینان گفت حرفهای سه روز پیش او را در آرامگاه آقای خمینی ندیده و نشنیده بودند و نمیدانستند سه روز پیش پاسخ تعقیبکنندگان خود را از صدر تا ذیلشان به استحکام داده است. آن روز، سلبریتیهای سیاست خبر نشده بودند که خبری هست.
این بار هم گذشت و مثل رهگذرانی که هنگام تصادفها نیش ترمزی میکنند تا اظهارنظر کارشناسی خود را اعلام کنند، اعلامیههای دوسطری توییترشان را دادند و رفتند. چیزی که باز هم در مقابل ما میماند، ردی از دورویی و یا حداقل دوبینی سیاسی، بیپرنسیپی اخلاقی، و بیحاصلی نظری است که بخش اعظم طیف وسیع فعالان موسوم به سیاسی با آن روزگار میگذراند. کسی پیدا نشد بپرسد از این جماعت، چطور هر روز روحانی و ظریف را برای شروع مذاکره با بدترین آمریکاییهایی که تاکنون در مقابل ایرانیان قرار گرفتهاند، تجدید دیدار با بدترین دولت پیمانشکن ایالات متحده و معامله با زورگویان و بدطینتهای دارودسته ترامپ تحت فشار میگذارند و تحلیلهای رنگارنگ درباره فضیلت صلح نسبت به جنگ، لاجرم بودن نرمش و ...ارائه میدهند، اما وقتی حرف نرمش و دعوت به وحدت و همکاری ملی و بین جناحهای داخلی از دهان روحانی خارج میشود رگ رادیکال و سازشناپذیر آنها به جنبش درمیآید؟
شاید برای پیدا کردن علت این پدیده عجیب لازم باشد خود را به دست روانکاوان بسپاریم تا آن را ریشهیابی کنند، اما تا اینجا، حداقل یک امر محتمل است: پیکره روشنفکری ما که زاینده اندیشه سیاسی، خاستگاه شناخت جهان پیرامون و فضای ملی، پرورنده دستگاه عامل سیاست و پدیدآورنده منظومه نظری این جامعه است غیب شده و آدمها و هیاتهایی که زیر عنوان فعالان سیاسی در میانه این عرصه میچرخند، پای بر هیچ زمین محکمی ندارند که بالا و پایین و شمال و جنوب و چپ و راست را به آنها بنماید. شناور در فضایی بیسقف و افق، که هرلحظه و بالضروره به سویی میچرخند. به زبان روشنفکری، این وضعیت را باید شناوری در اپورتونیسم خواند.